وظیفه طالبان در ایجاد آشوب در آسیای میانه و سین کیانگ چین
حمله اخیر طالبان در افغانستان قابل پیشبینی نبود و هیچکس چنین انتظاری نداشت زیرا طالبان آن نیرویی نبودند که چنین کار عظیمی را انجام بدهند. امروز ما آنها را در عمل میبینیم که قادر نیستند اختلافات درونی خود را حل کنند و یک حکومت شایسته چنین نامی را ایجاد کنند. آمریکا طبق یک نقشه درازمدت حاکمیت طالبان را بهمنظور برقراری جزیرهای از افراطیگری ارتجاعی اسلامی مانند عربستان سعودی در منطقه ما ایجاد نمود. و هدف از آن نفوذ در آسیای میانه است تا به کمک یک حاکمیت یکدست و افراطی و دارای ایدئولوژی تعصبآمیز و افراطی (که فقط طالبان در این فرمت میگنجد) در آنجا «بهار آسیای میانهای» را بهراه اندازد.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در چه سالی تأسیس شد و انگیزه اصلی این حزب برای شروع انقلاب آوریل ۱۹۷۸ (انقلاب ثور) چه بود؟
حزب دموکراتیک خلق افغانستان در اول جنوری سال ۱۹۶۵ برپایه سنن انقلابی و تجارب مبارزات مشروطهخواهان که در احراز استقلال افغانستان از زیر یوغ استعمار انگلیس نیز نقش داشتند، در وجودکنگره مؤسس در کابل بنیانگذاری شد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان در شرایط اعتلای جنبش جهانی کمونیستی و کارگری و جنبشهای آزادیبخش ملی خلقهای آفریقا و آسیا وارد عرصه سیاسی افغانستان شد و درنتیجه رشد نمود. آغاز روابط وسیع اقتصادی، فرهنگی وسیاسی بین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و افغانستان در آغاز سالهای ۵۰ قرن بیست موجب آن گردید که از یکسو سطح زندگی و معیشت و آگاهی مردم افغانستان اعتلاء یافته و از جانب دیگر پذیرش اندیشههای مبتنی بر عدالت اجتماعی و ترقی جامعه که حزب دموکراتیک خلق افغانستان مبلغ و مروج آنها بود بیشتر مورد توجه مردم قرار بگیرد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان بهعنوان یک حزب نوبنیاد و جوان و زاده شرایط عقبمانده اجتماعی کشور، نتوانست از تأثیر این شرایط عقبمانده به دور بماند. بناً کمی بیشتر از دو سال از بنیانگذاری حزب نگذشته بود که انشعاب در حزب تحمیل شد. انشعاب که نتیجه مستقیم عقبماندگی سیاسی و اجتماعی جنبش چپ درمجموع و فقدان تجربه کافی بود، در کنار تفاوت نظر تئوریک، بیشتر ناشی از تفاوت سلیقه و دید سیاسی بود. بخشی از اعضای حزب که زاده روستاهای عقبمانده افغانستان و دارای ریشههای بیشتر قومی و عشیرهای بودند و بعدها بهنام «خلقیها» مشهور شدند، از راههای حل آن روزگار دیدی ماجراجویانه و احساساتی داشتند در حالیکه بخش دیگری از حزب که بیشتر زاده شهرها و دارای سطح فرهنگی و سیاسی پیشرفتهتری بودند و بعدها بهنام «پرچمیها» مشهور شدند و از نشرات حزب توده ایران فیض برده بودند، بیشتر منطبق با مقتضیات جنبش چپ و کمونیستی در سطح جهان میاندیشیدند. درنتیجه این دو جریان حزبی نتوانستند تا آخر در همسویی باهم به پیش بروند. حزب به دو سازمان مستقل مبدل شد و هر دو حزب برنامه و اساسنامه تصویب شده کنگره را مال خود میدانستند و در طول ده سالی که انشعاب دوام داشت زیر همین نام مبارزه کردند. قابل یادآوری است که یکی از عوامل انشعاب در سال ۱۹۶۷ موجودیت فردی بهنام «حفیظالله امین» بود که بعد از کنگره حزب بدون ختم تحصیلات از آمریکا برگشت و به کمک «نورمحمد تره کی» که دبیرکل حزب بود، وارد حزب شده و بهزودی به حیث عضو علیالبدل کمیته مرکزی حزب ارتقاء یافت. در فضای تسلط مک کارتیزم یعنی دوران تسلط سی آی ای بر همه اتحادیههای محصلین خارجی در آمریکا، «حفیظالله امین» رئیس اتحادیه محصلین افغانی بود و گمان میرفت که در ارتباط با سی آی ای به افغانستان آمده است و از این جهت گروهی که بعدها بهنام «پرچمیها» مشهور شدند با موجودیت او در حزب مخالفت میکردند، ولی «نورمحمد تره کی» و طرفدارانش در ماندن او در حزب پافشاری میکردند. این موضوع در کنار سایر عوامل، یکی از عوامل نیرومند انشعاب در حزب شد. اندکی بعداز انشعاب آن بخش حزب که زاده روستاها و عشیرهای بود بهنام «خلقی»ها مشهور شد و رهبر آن«نورمحمد تره کی» بود در حالیکه بخش دیگر حزب «پرچمی» نامیده میشد و رهبر آن «ببرک کارمل» بود.
بعد از ده سال انشعاب به اقتضای ضرورتهای جنبش و کسب تجربه بیشتر هر دو حزب و به کمک احزاب برادر منطقه این دو بخش در وجود کنفرانس حزبی سال ۱۹۷۷ باهم وحدت کردند. در این جریان حزب کمونیست عراق و روزنامه «طریق الشعب» نقش بسیار موثری داشتند. آنچه حل آن به آینده و پیشرفت روند وحدت ارگانیک حزب محول ماند، سرنوشت سازمانهای نظامی مخفی هر دو حزب بود که در بخش خلقیها «حفیظالله امین» رهبری آنرا بهعهده داشت. این دو سازمان در طول سالهابا دو دید متفاوت در قبال قدرت و استفاده از آن رشد نموده بودند. هنگامیکه به تاریخ ۲۷ آپریل سال ۱۹۷۸ سازمان مخفی نظامی خلقیها خودسرانه بهوسیله «حفیظالله امین» قیام نظامیان را بهراه انداخت، سازمان نظامی پرچمیها علیرغم داشتن دید متفاوت در برابر عمل انجامشده قرار گرفت و به قیام پیوست و درنتیجه ابتکار عمل و امکانات قدرت جدید بیشتر به «خلقیها» تعلق گرفت. اختلافات دیرینه بار دیگر با سیاستهای ماجراجویانه و دور از متقضیات زمان که بهوسیله«حفیظالله امین»اعمال میشد ودرنتیجه سیاستهای خلاف وحدت حزبی خلقیها موجب آن شد تا پرچمیها از قدرت کنار گذاشته شوند. بهزودی تصفیههای درون حزبی همزمان با پیشبرد سیاست استبدادی و سرکوبگرانه علیه این بخش حزب و مردم افغانستان؛ همه کسانی که به دیکتات خلقیها سرنمینهادند، آغاز یافت و نخست «پرچمیها» یعنی رفقای دیروزی «خلقیها» بهنحو وحشیانهای مورد سرکوب و تصفیه قرار گرفتند. «پرچمیانی» که در رهبری حزب بودند بهنام سفیر به خارج از کشور تبعید شدند و بقیه زندانی شده و تحت شکنجههای حیوانی قرار گرفتند. پرچمیان راه دیگری جز ایجاد سازمان حزبی مخفی نداشتند. مبارزه خونینی این دو گروه را در برابر هم قرار داد. نزدیک به سههزار پرچمی در طول یکسال و هشت ماه قدرت خلقیها یا در زیر شکنجه و یا مستقیماً کشته شدند. بالاخره به کمک نیروهای شوروی که به تقاضای «حفیظالله امین» قبلاً به افغانستان پیاده شده بودند، همین سازمان مخفی به تاریخ ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹ قدرت را به حزب برگرداند و پروسه انقلابی در افغانستان در مسیر درست آن قرارگرفت.
مرحله بااهمیت پروسه انقلابی در افغانستان در اپریل سال ۱۹۷۸با قیام بیموقع و بدون برنامه تدوین شده قبلی برای استفاده از حاکمیت بهوسیله همین شخص ماجراجو یعنی «حفیظالله امین» بهراه افتاد اما علیرغم همه نابسامانی اگر درست مدیریت میشدو نقش بایسته و جای مردم در آن درنظرگرفته میشد، میتوانست سرآغاز بسیار موثری برای انجام انقلاب ملی و دموکراتیک در افغانستان باشد. اتفاقاً انگیزه تک تک شرکتکنندگان قیام نظامی ۲۷ اپریل همین برقراری عدالت اجتماعی و ایجاد زمینههای ترقی و پیشرفت افغانستان بود که متاسفانه در اثر توطئههای داخلی و نادانی بخشی از رهبران مرحله اول و فشار جنگ بیرونی وضع ناگواری را بهبار آورد.
دلایلی که منجر به فروپاشی انقلاب شد چیست؟ جوانبی که بیشترین بار این شکست را متحمل میشوند چه کسانی هستند؟
علل فروپاشی قدرت دولتی تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را شاید بتوان به چند کتگوری تقسیم کرد:
۱ــ سیاستی که در طول یکسال و هشت ماه اول بهوسیله خلقیها اعمال شد، روند انقلابی تازه به پیروزی رسیده را چنان مسخ و از اهداف اولیهاش دور ساخت که در دوره دوم یعنی بعد از سرنگونی «حفیظالله امین» علیرغم نهتنها تلاشهای زیاد بلکه حتی عقبنشینی از اهداف اولیه عواقب آن مرفوع نشد. در این مدت، شدت استبداد، و ولانتاریزم و ماجراجویی انقلابینمایانه روان مردم افغانستان را دگرگون ساخت و بخش قابلملاحظهای از مردم علیه حاکمیت انقلابی به پا خاستند و آمریکا و متحدینشان درگرماگرم جنگ سرد از آن استفاده فراوان کردند.
۲ــ جنگ اعلام ناشده وسیعی عمدتاً بهوسیله سی آی ای، پاکستان و عربستان سعودی علیه حاکمیت انقلابی حتی قبل از ورود قوای نظامی شوروی به افغانستان بهراه افتیده بود. در این جنگ که پایگاه و پشت جبهه مطمئن آن پاکستان بود، بخش بزرگی از جهان در ضدیت با حاکمیت انقلابی افغانستان عمل نمود. بار سنگین جنگ در طول بیشتر از یک دهه به شانههای مردم افغانستان سنگینی میکرد. در دوران جنگ اعلام ناشده علیه مردم ما، تمام دستگاههای تبلیغاتی غرب و متحدین آنها به همراهی همسایگان ما و ارتجاع عرب به سرکردگی عربستان سعودی علیه مردم افغانستان بهطور همآهنگ عمل میکرد و در تغییر ذهنیت مردم ما و افکار عامه جهانی نقش بسیار پلیدی را ایفا نمود زیرا این تبلیغات که به زبانهای مردم ما منتشر میشد عمدتاً مبتنی بر دروغ و اغواگری بود.
۳ــ بعد از بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان که براساس قرارداد ژنو بین افغانستان و پاکستان و ضمانت شوروی و آمریکا صورت گرفت، نهتنها جنگ طوری که در قرارداد پیشبینی میشد فروکش نکرد، بلکه شدت بیشتر هم یافت. در قراداد ژنو تعهد شده بود که با بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان، امریکاییها و پاکستان کمک به ضدانقلاب را متوقف میسازند، ولی در عمل نهتنها این کمکها متوقف نشد بلکه وسعت بیشتر هم یافت. جهانیان دیدند که امریکاییها به هیچ قولوقراری پابندی ندارند. آنان انتظار داشتندبا بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان، حاکمیت انقلابی بهوسیله ضدانقلاب و کمک مستقیم پاکستان سرنگون شود. ولی اراده خلق افغانستان و درایت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان این نقشهها را خنثی ساخت. سه ماه بعد از بیرون شدن قوای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ دو فرقه از نیروهای ارتش پاکستان در رأس تمام سازمانهای مسلح ضدانقلابی افغانی یعنی مجاهدین که در پاکستان مستقر بودند، حمله وسیعی را بر جلالآباد؛ شهر بزرگ سرحدی افغانستان با پاکستان بهراه انداختند و برنامه داشتندتا بهعنوان گام اولی حکومت مجاهدین را در این شهر اعلام بکنند. ارتش افغانستان چنان شکست تاریخیای براین حمله وارد ساخت که باعث پراگندگی مجاهدین و از دست دادن آخرین امید آنان برای احراز قدرت در افغانستان شد.
۴ــ وضع مغشوش و سالهای دشواری را که اتحاد شوروی بعد از اعلام سیاست «بازسازی» و «شفافیت» گورباچف پشت سر گذاشت، تأثیرات مستقیم بر اوضاع در افغانستان داشت. بالاخره فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، و رسیدن ارتجاعیترین و وحشیترین نیروهای سرمایهداری به قدرت در این کشور، تأثیرات مستقیم و ویرانگرانهای بر روند انقلابی در افغانستان وارد کرد. با به قدرت رسیدن یلتسین، کمکهای اقتصادی روسیه به افغانستان قطع شد و برهانالدین ربانی رئیس جمیعت اسلامی افغانستان به مسکو دعوت شد.
فروپاشی و سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در اثر همیاری عوامل داخلی و خارجی صورت گرفت. درباره این سقوط نظریات مختلفی تاکنون ارائه شده است. من معتقدم که فضا و امکاناتی که در سالهای آخر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، در جهان مستولی شده بود نشاندهنده وزش باد از جانب مخالف بر ضد جنبشهای ترقیخواهانه بود. در این دوران جمهوری افغانستان از پشتیبانی اردودگاه سوسیالیستی محروم شد و مشکلات اقتصادی که مادر همه مشکلات است در کشور حالت ناامیدی و ضعف را بهبار آورد. در دوران ضعف است که اختلافات درونی هم بروز میکند. در مورد افغانستان این اختلافات درونی با نیرویی مضاعف در جهت هزیمت عمل کرد. اختلافات و جنگهای درونی حزب و حاکمیت موقع را مساعد ساخت تا ضدانقلاب که بهطور کامل شکست خورده و منتظر معجزهای بود، این اختلافات دورنی و مشکلات اقتصادی و دوران نامساعد برای جنبشها و حاکمیتهای ترقیخواهانه چنین معجزهای را برای آنها رو کرد. حاکمیت بدون رودررویی مسلحانه با ضدانقلاب سقوط کرد و دوران سیاه تاریخ معاصر افغانستان آغاز یافت.
مردم افغانستان بازنده اصلی این نبرد تاریخی بودند زیرا برای اولین بار امکان واقعی تطبیق عدالت اجتماعی فراهم شده بود که متأسفانه از دست رفت.
چگونه میتوان تسلط جریانات مذهبی افراطی بر صحنه سیاسی و ظهور جریانهای متضاد مذهبی در صحنه افغانستان را توضیح داد، آیا این بهدلیل اعتقادات مذهبی یا ملاحظات قومی، قبیلهای یا منطقهای است؟
جریانات مذهبی در افغانستان همیشه نقش بزرگی داشته و همیشه مورد سوءاستفاده دشمنان مردم ما و استعماگران قرار گرفتهاند. شاه امانالله خان که استقلال افغانستان را برای بار اول در آسیا از چنگ انگلیسیها در سال ۱۹۱۹ بهدست آورد مورد خشم همیشگی انگلیسها قرار داشت. آنان با استفاده از نام و نیروهای اسلامی در جهت سرنگونی امانالله خان در سال ۱۹۲۹ نقش بزرگی داشتند. استبدادی که بیشتر از چهل سال بعد از این حادثه رخ داد همواره در زیر نام اسلام بوده است. بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی بهوسیله محمدداود پسرعموی ظاهرشاه در سال ۱۹۷۳، نیروهای مذهبی؛ عمدتاً شاخههای اخوانالمسلمین در ضدیت قاطع با استقرار جمهوریت قرار گرفتند و از فعالیتهای جنگی خرابکارانه با هدف براندازی گرفته تا تبلیغات و کودتاها را آزمایش کردند و درنتیجه در زیر فشار نیرومندی از جانب محمدداود قرارداشتند. بعد از قیام مسلحانه نظامی سال ۱۹۷۸ برای بار اول در مقیاسی سراسری و با امکانات بسیار بزرگ مالی و تسلیحاتی و آموزش نظامی بهوسیله سی آی ای و در نیابت نزدیک از آن بهوسیله آی اس آی (سازمان سراسری استخباراتی پاکستان) و پولهای فراوانی که از آمریکا و سایرکشورها بهخصوص عربستان سعودی سرازیر میشد، جنبشهای اسلامی عقبگرا، عمدتاً اخوانی در افغانستان تحکیم شدند. باید گفت که استفاده از اسلام سیاسی و از نوعی که موردپسند آمریکاییها است برای بار اول در افغانستان در مقیاس بسیار بزرگ تجربه شد. وضع امروزی نتیجه مستقیم همان سیاستهایی است که از جانب امریکا اعمال شده است و هدف آن استفاده از نوع تعبیر خاصی از اسلام در برابر کمونیزم و جنبشهای ترقیخواهانه براساس نظریات برژنسکی است.
افغانستان دارای یک جامعه سنتی بسیار پابند به فاکتورهای اعتقادی و رسوم گذشته است که اسلام یکی از این فاکتورها است. بافت اجتماعی افغانستان که اقوام و عشیرههای متنوع و قوانین درون عشیرهای و عنعنات در آن نقش دارند پابندی به این فاکتورها و اعتقادات را تحکیم میکند و به آن نوعی حکم قانون زندگی را میدهد.
نقش کشورهای منطقهای و خارجی در تقويت جریانات افراطی مذهبی چیست؟
کشورهای خارجی در دو سطح در مناقشات افغانستان عمل می کنند: یکی خود کشورهای اسلامی است که پاکستان در این میان نقش بسیار فتنهانگیزانهتر دارد و دیگری کشورهای امپریالیستی و متحدین آنها است که از دید اسلامی کافر تلقی میشوند. اتفاقاً همینها دست بالایی در استفاده از اسلام سیاسی در افغانستان دارند. فکر میشود و بارها از جانب آگاهان سیاسی تصریح شده است که سیاستگذاران عمده در این میان سازمانهای استخباراتی انگلیسی و صهیونیستی است که آمریکا همواره از مشورهها، همراهیها و رهنماییهای آنها استفاده میکند. این واقعیت درافغانستان به خوبی شناخته شده است.
آیا حمله اخیر طالبان به افغانستان قابل پیشبینی و اجتنابناپذیر بود؟ و چرا؟
حمله اخیر طالبان در افغانستان قابل پیشبینی نبود و هیچکس چنین انتظاری نداشت زیرا طالبان آن نیرویی نبودند که چنین کار عظیمی را انجام بدهند. امروز ما آنها را در عمل میبینیم که قادر نیستند اختلافات درونی خود را حل کنند و یک حکومت شایسته چنین نامی را ایجاد کنند. آمریکا طبق یک نقشه درازمدت حاکمیت طالبان را بهمنظور برقراری جزیرهای از افراطیگری ارتجاعی اسلامی مانند عربستان سعودی در منطقه ما ایجاد نمود. و هدف از آن نفوذ در آسیای میانه است تا به کمک یک حاکمیت یکدست و افراطی و دارای ایدئولوژی تعصبآمیز و افراطی (که فقط طالبان در این فرمت میگنجد) در آنجا «بهار آسیای میانهای» را بهراه اندازد.
آیا طالبان از رویکرد قبلی خود پیروی خواهد کرد یا تغییراتی در رویکرد آن ایجاد خواهد شد؟ سرانجام آینده حکومت طالبان چگونه است؟ پایگاه اجتماعی این جنبش چیست؟ موضعگيرى مختلف اقشار مردم افغانستان در قبال تصرف اخیر طالبان در قدرت چیست؟
مسلماً طالبان هم مانند هر پدیده دیگری نمیتواند عام و تام خود را دوباره تکرار کند. از بیست سال به اینسو که طالبان از قدرت خلع شدند، هم در جامعه ما، هم در سطح جهانی و هم در میان طالبان تغییرات بسیار بزرگی رونما شده است. اکثریت مطلق رهبری طالبان بعد از سرنگونی حاکمیتشان زندانی شدند و در زندانهای گوانتانامو، بگرام افغانستان و جاهای دیگر هم مورد شکنجه و فشار و هم مورد مغزشویی و تطمیع قرار گرفتند. حاصل این وضع ایجاد دفتر طالبان در دوحه قطر متشکل از طالبانی شد که مواضعشان با سیاست خارجی آمریکا در تطابق قرار گرفته بود. از همینجا است که آمریکاییها از سه سال به اینسو تلاش کردند با بهراه انداختن مذاکراتی که نتیجهاش از قبل تعیین شده بود، طالبان را در عرصه سیاسی و بهخصوص دیپلوماتیک قابل معاشرت بسازند و در تداوم چنین سیاستی بالاخره بهسادگی قدرت را از طریق حاکمیت دستنشانده خود به آنها انتقال دادند. اما تغییرات در روی صحنه یعنی طالبانی که براساس آموزههای قبلی خود که بسیار خشک و صرفاً دینی و افراطیگری است، بسیار بطئی و کماهمیت میباشد. انتقال قدرت به طالبان نشاندهنده ضرورت لحظه کنونی سیاستهای امریکا در قبال آسیای جنوب غربی و آسیای میانه میباشد. تجربه امروزی نشان داده است که آمریکاییها به کمک یک حاکمیت اسلامی افراطی و یکدست و متجانس، سیاستهای خود را در قبال کشورهای اسلامی پیاده میکنند چنانچه این کار را در میان کشورهای عربی بهوسیله متحدین متعصب و افراطگرای عربی خود مانند عربستان و امارات و قطر و بحرین و غیره انجام میدهند. یکچنین حاکمیتی را در وجود طالبان در افغانستان تدارک دیدند و قدرت دولتی با ارتشی مجهز با ۳۵۰هزار عضو را بدون جنگ در اختیار آنان قرار دادند. اینکه آیا قادر خواهند شد تا آخر این راه را ادامه بدهند یا نه، بستگی به وضع داخل افغانستان دارد. باید گفت که توده طالب در افغانستان برای حکومت کردن آماده نشده است. تنها افراد مربوط به دفتر قطر که براساس نظریه عمومی مفسرین سیاسی عمدتاً آموزشدیدههای سی آی ای هستند قادر خواهند بود جوابگوی مقتضیات لحظه کنونی حکومتداری باشند؟ این جای سئوال دارد. از همین جا است که تناقضات درونی طبیعی و سیاسی طالب قطری و طالب میدانی را از همدیگر در فاصله قرار میدهد و این بزرگترین چالشی است که در برابر آمریکاییها قرار دارد.
موضع ایالات متحده و متحدانش، چین و روسیه را در مورد وقایع اخير در افغانستان چگونه توضیح میدهید؟
در یک کلام باید گفت که در افغانستان امروز مسئله طالبان به یکی از داغترین صحنههای جنگ استخباراتی و بازی دیپلوماتیک مبدل شده است. همه میدانند که آمریکا با انتقال تقریباً مسالمتآمیز قدرت به طالبان وظیفه خطرناک ایجاد آشوب در آسیای میانه و سین کیانگ چین را به آنها محول ساخته است. بهای این خدمت طالبان به آمریکا یک کشور بالنسبه بزرگ ۳۵ میلیونی با ذخایر عظیم و پرارزش زیرزمینی و رویزمینی با ارتشی مجهز به پیشرفتهترین سلاحهای امروزی بهنام افغانستان است که از پیش پرداخت شده است.
باید گفت که هیچ کسی در منطقه ما احمق نیست تا معنی سیاستهای آمریکا و تغییرات اخیر را نداند ولی از آنجایی که آمریکا این بازی را بهراه انداخته است، هیچ کسی خود را از بازی محروم نمیکند، زیرا بهطور قطع روشن نیست که برد قطعی با آمریکا باشد. ما نمونه آنرا در سوریه دیدیم که سیاستی را که آمریکا و ناتو در قبال این کشور شکوفان عربی در پیش گرفته بودند، در رویاهایشان جانب بُرد، سنگینی میکرد تا حدی که حتی آنرا حتمی میدانستند ولی دیدیم که پادرمیانی روسیه و ایران و حزبالله لبنان این خواب را به کابوس تبدیل کرد. این بار هم از قرار معلوم بازیگران این صحنه قصد دارند در برابر بلندپروازیهای پنتاگون و سی آی ای همان کابوس را دوباره زنده کنند و همه تلاشهای آنها بهخصوص تلاشهای روسیه و چین با همین هوا صورت میگیرد.
(*) به درخواست رفیق «عادل حبه» یکی از رهبران سابق حزب کمونیست عراق که در لندن بسر می برد، مصاحبهای برای نشریه عراقی «المدی» که به مواضع حزب کمونیست عراق بسیار نزدیک است، پیرامون افغانستان و وضع جاری آن انجام شد که متن فارسی آنرا در اینجا خدمت دوستان تقدیم میدارم.