ناپاسخگویی جنبش خود‌به‌خودی در مبارزات جاری کارگران

اخیرا گروهی خارج از کشور و تعدادی از فعالان کارگری در داخل با طرح شعار جنبش مجامع عمومی با بیان نفی کارآمدی سایر تشکل‌ها و تأکید بر نفی ظرفیت‌های لازم در اعمال اراده مستقیم اعضای این تشکل‌ها؛ می‌کوشند مجمع عمومی را به‌عنوان «پدیده‌ای حاصل رشد و انکشاف طبقه کارگر» و «تشکلی که ابزار اعمال اراده مستقیم کارگران»‌ برای مبارزات جاری کارگران معرفی کنند. این مبلغان «مجمع عمومی به‌عنوان تشکل» متأسفانه بی‌اعتقاد به جنبش جهانی کارگران جهان و ایران و به همین دلیل ناآگاه از وجود مجامع عمومی به‌عنوان جنینی‌ترین شکل اعتراضی کارگران از اواخر قرن هیجده به این‌سو ــ مدعی‌اند چون سایر تشکل‌ها به‌ویژه سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری از نظر ایشان تنها تشکل اقتصادی است و در چهارچوب مناسبات قانونی بورژوازی حاکم بر کشور‌ها ناچار از پذیرش محدودیت‌های قانون سرکوبگر بورژوازی هستند، پس قادر نخواهند بود که جنبش کارگری را نمایندگی کنند.

 مدعیان این شکل از گردهمایی کارگران در کارخانه و خیابان از این‌هم فراتر رفته و مجمع عمومی را دارای ظرفیت‌های تشکل‌های سندیکایی و شورایی می‌دانند، اعلام می‌کنند که: «مجمع عمومی هم می‌تواند صندوق اعتصاب داشته باشد، می‌تواند تقسیم کار و وظایف را تفهیم کند و به کارگران آموزش دهد.» آنها اصرار دارند که «مجمع عمومی نه یک جنبش خود‌به‌خودی که جنبشی است سازمان‌یافته که حاصل شبکه‌ای از حضور رهبران کارگری است»!  البته با کمی ‌مسامحه و تردید اشاره می‌کنند: «مجامع عمومی همان شوراهای کارگری هستند که با اعمال اراده مستقیم کار شورا را به پیش می‌برند»!

اما وقتی در دفاع محض از مجمع عمومی برمی‌آیند عملاً خود شوراها را هم مانند اتحادیه و سندیکا مورد تردید جدی قرار می‌دهند. این نظرات را در اظهارات یکی از سخنرانان جلسه کلاپ‌هاوس یکشنبه نهم آبان ۱۴۰۰ قابل شنیدن است.

اما حرف اصلی و اساسی ما این است که  هیچ منعی برای پذیرش نوعی از تاکتیک مبارزاتی و هیچ منعی در ایجاد شکلی از سازمان کارگری برای کارگران را نباید و نمی‌شود به بخش‌های مختلف طبقه کارگر دیکته کرد. این اصلی‌ است که هر کارگر آگاه و باتجربه و دارای بینش و اندیشه‌ طبقاتی، قاعدتاً باید به آن وفادار باشد.

 اما در یک جامعه‌ سرمایه‌داری که سازمان‌های کارگری از هرنوع سرکوب شده‌  و سازمان‌های رفرمیستی دولت‌ساز جایگزین آنها گردیدند و این سازمان‌های رفرمیستی نشان داده‌اند که جز در چهارچوب تنگ قانونی هیچ گونه مبارزه‌ای را هدایت نمی‌کنند و از آن بدتر در همان چهارچوب‌ها نیز به آنها اجازه حدی از کنش صنفی طبقاتی داده نمی‌شود، باید دست از ایجادسازمان‌های کارگری شست؟ با به جنبش‌های خود‌به‌خودی دل بست و کارگران را به بی‌سازمانی و باری به هر جهت فراخواند؟

طبعاً در این سوی ماجرا، عقل سلیم و هوشمندی و دانایی تاریخی ــ منطقی کارگری ایجاب می‌کند که در ایجاد سازمان‌های کارگری کوشش شود کارگران را به وحدت رویه و عمل فراخواند؛ چون این وحدت رویه و عمل  لازمه توان‌بخشی برای نیل به موازنه قوا در مناسبات و روابط موجود است و می‌تواند پیشروی طبقه‌ کارگر به‌سوی این موازنه‌ ضروری شتاب بخشد! راهنمای عمل قرار گیرد و از پراکندگی و اتلاف نیرو و زمان برای سازمانیابی کارگران پرهیز شود.

طبعاً هرگونه اصرار بر نوعی خاص از شیوه مبارزه که پراکندگی طبقه کارگر ایران را استمرار بخشد، بسیار نادرست و ناشی از ناتوانی درک شرایط مشخص کنونی است.

پیش از هرچیز این پرسش اساسی پیش روی مخاطبین این نظر است که آیا هر جمع شدنی مجمع عمومی است؟ آیا تحصن کارگران در کارخانه یا جلو نهاد‌های دولتی و راه‌پیمایی و رفتن به جلو نهادی خاص و همه اشکال جمع شدن اعتراضی و مهمتر از همه اعتصاب؛ مجمع عمومی هستند؟

آیا تا به حال تعریفی روشن از مجمع عمومی ارائه داده‌اند و یا به اعتبار تکرار این واژه و نسبت دادن هر گونه اعتراض جمعی، به آن لفظ مجمع عمومی مصداق درستی است؟ محدوده تعریف و اطلاق این عبارت چگونه است؟ وقتی می‌گویید مجمع عمومی همان شوراهای کارگری است! چه ایده‌ای را بناست پشت این نسبت دادن‌ها بیان کنید؟

در فرهنگ علوم اجتماعی تعریف مجمع چنین است: «این اصطلاح در کلی‌ترین معنای آن اشاره است به گردهمایی مردم در یک محل که غالباً منظور از آن بیان یک نظر سیاسی، مشورت یا تظاهرات است. این اصطلاح معنای خاصی هم دارد که به یک هیأت قانونگذار یا مشورتی اطلاق می‌شود». (فرهنگ علوم اجتماعی جولیوس گولد ــ ویلیام ل. کولب ــ انتشارات مازیار)

 آنچه ما این روزها در بیان ضرورت جنبش مجامع عمومی از سوی مبلغان آن دریافت می‌کنیم چیزی جز تشدید پراکندگی در بین کارگران و هدایت آنها به جنبش‌های خود‌به‌خودی و رواج بی‌سازمانی نیست. برای آنکه به نادرستیِ تکیه بر جنبش مجمع عمومی به‌عنوان تشکلِ بدیلِ سازمان‌های کارگری واقف شویم ابتدا می‌کوشم برخی از مفاهیم ساده‌ جامعه شناختی را مرور کرده و فارغ از تکیه بر مبانی نظری دیگر، فعلاً در همین عرصه نشان دهیم که آنچه به‌عنوان مجمع عمومی (نه در تعریف حقوقی آن) به‌عنوان نوعی از جمع آمدن کارگران به گرد یکدیگر را با مسامحه و اغماض بپذیریم؛  این ادعا را که این مجمع عمومی تشکل کارگری است مردود است و این مجمع عمومی ادعایی برای مبارزه آگاهانه و سازمان یافته و مستمر و پایدار کارگران بی‌اعتبار است.

برخی مفاهیم ضروری

جمع: به گروهی از افراد که دستخوش رفتار جمعی باشند، جمع می‌گویند. به‌عبارت دقیق جمع با رفتار جمعی معنا پیدا می‌کند و به‌معنای دیگر: گروهی که به اقتضای وضع و یا حادثه و رخدادی خود‌به‌خود گِرد می‌آیند و براثر کنش‌های متقابل دارای رفتارهای متجانس (رفتاری از یک جنس و یا همانند) می‌شوند.

جمع چند مشخصه و یا ویژگی دارد؟

معمولاً خود‌به‌خودی است از این رو جمع رسمی ‌به حساب نمی‌آید اما مقدمه و منشاء برخی گروه‌های رسمی ‌می‌شود. مثلاً یک متینگ عمومی یک جمع غیررسمی‌ است اما می‌تواند مقدمه و منشاء یک حزب و یا یک سازمان و تشکل شود.

•    برخی جمع‌ها مستلزم حضور افراد است مثل جمعی که در مراسم بدرقه و یا استقبال و یا تشییع ایجاد می‌شود. ولی برخی جمع‌ها نیازمند حضور افراد نیست مثل رأی دادن که الزاما گردهم‌آیی نیست.
•    جمع معمولاً ترکیب ثابتی ندارد به این معنی که می‌تواند افرادش تغییر کند. بعضی افراد ضرورت گردهمایی برای یک موضوع را بارِ دوم و بارهای بعدی حس نمی‌کنند و یا موضوع جمع شدن، اهمیتِ اولیه‌اش را به‌دلایلی از دست می‌دهد.  
•    جمع معمولاً زود گذر است ناگهان به تحریک وضع یا حادثه و رخدادی به‌وجود می‌آید و پس از رفع آن حادثه و رخداد از میان می‌رود و اصطلاحاً می‌شکند. عامل این تحریک ابتدا به ساکن بیرون از جمع است. و در ایجاد جمع این تحریک وجه درونی و بیرونی را تا زمان برقراریش به‌همراه و با خود خواهد داشت.
•    جمع از یک همانندی عاطفی شدید به‌منزله یگانگی و تجانس گروه برخوردار است (عواطف خوشایند و یا ناخوشایند). بر اثر این تجانس و همانندی شدید عاطفی است که اعضای آن به‌طور موقت فردیت خود را فراموش می‌کنند و تحت تأثیر هیجانات مختلف عاطفی و بر بستر نوعی از عواطف و مقتضیات مشترک آن؛ رفتار جمعی دارند این رفتارها و کنش‌ها می‌تواند تا مادام که یگانگی عاطفی برانگیخته شده است به‌طور جمعی عمل کند و به بقای جمع و پایداری جمع کمک کند. در واقع یکی از عوامل پایداری جمع همین تجانس و یکی شدنِ عاطفی است. هیجاناتی مانند خشم، نسبت به تبعیض نژادی و یا شادی نسبت به پیروزی یک ورزشکار هم‌میهن و یا تأثرات ناشی از دست ‌دادن یک رهبر کاریزماتیک می‌تواند منشاء رفتار جمعی باشد.

به این‌گونه جمع‌های پدیدآمده خود‌به‌خودی و دارای این ویژگی‌ها که گفته شد، گردهمایی یا مجمع می‌گویند و از آنجا که حاصل و نتیجه  رفتار جمعی بر توافق همه‌ افراد است، پسوند همگانی و یا عمومی می‌گیرند. فارسی آن گردهمایی‌ همگانی و عربی آن هم مجمع عمومی است که هر دو در کتابت ما معمول و رایج است در اسناد رسمی‌ مجمع عمومی پذیرفته شده است.

مجامع عمومی که در اسناد و دفاتر رسمی‌ شرکت‌ها و سازمان‌های دولتی یا غیردولتی مطرح است و در همه جا برای راستی‌آزمایی رفتار و عملکرد آن شرکت‌ها و سازمان‌ها و موسسات به صورت‌جلسات مجمع استناد می‌شود به‌دلیل آنکه مجمع خود منشاء و مقدمه‌ وشالوده‌ تشکیل آن نهادها شده‌اند و عالی‌ترین رکن آنها هستند؛ رسمیت دارند و فصل‌الخطاب خواهند بود.

برای ورود به بخش بعدی بحثم از ویژگی آخر شروع می‌کنم. آنجا که همانندی عواطف در جمع باعث می‌شود اعضای آن جمع به‌طور موقت فردیت خود را فراموش کنند و تحت تأثیر هیجانات مختلف عاطفی و بر زمینه تحریک شدن نوعی از عواطف ناخوشایند به‌طور جمعی عمل کنند.

معمولاً عواطف متجانس (هم‌جنس و همانند) که در بین کارگران موجب تجمع و گردهمایی می‌شود عبارتند از: نارضایتی، حقارت (خوار‌شدگی)، تأسف خوردن به حال خود و دیگران، رنج و درد ناشی از بی‌عدالتی و تبعیض که موجب بروز خشمی ‌جمعی می‌گردد و این خشم به کنش همبسته در قالب اعتراض جمعی درمی‌آید. این همبستگی ناشی از آن خشم مشترک از بی‌عدالتی و تبعیض، ممکن است رفتارهای متفاوتی در جمع ایجاد کند. اگر در بین جمع کسانی باشند که از امتیاز درایت و خویشتن‌داری و شجاعت و سخنوری بیشتری برخوردار باشند، قادر خواهند بود جمع را به رفتارهای سودمند و حساب‌شده‌ای هدایت کنند تا این رفتارها موجب دستاوردهای مثبت و سود و رضایت‌مندی همگانی شود.

در گردهمایی‌های همگانی یا (مجمع عمومی) موضوعِ اصلیِ تحریک و برانگیخته شدن این عواطف در محیط‌های کار عمدتاً ضایع شدن یک یا چند حق از حقوق کار از سوی کارفرما یا دولت کارفرمایی و نظام حقوقی سرمایه است. این حقوق و ضایع شدن آن می‌تواند به گذشته و حال و آینده‌ کارگران ربط داشته باشد.

وقتی این دست‌اندازی و نادیده گرفتن و سلب حقی از کارگران آشکار شد و پس از نادیده گرفتن شکایات اولیه با نامه و شکایت و مراجعات فردی و گروهی و غیرو، پاسخی دریافت نشد؛ شاهد بروز و ظهور رفتارهای جمعی کارگران خواهیم بود. به هر میزان که رفتارها وکنش‌های کارگران همبسته‌تر باشد و طرف مقابل را به چالش جدی بکشاند این رفتار جمعی موجب افرایش توان و نیرویی تأثیرگذار خواهد شد که واکنش احتمالی آن عقب‌نشینی به‌سود کارگران خواهد بود. چنانچه طرف مقابل از استعدادهای آشکار و نهان خود در پاشیدن و شکستن جمع استفاده کند نتایج مثبتی برای جمع به‌دست نمی‌آید و ممکن است جمع ناموفق و سرخورده پراکنده شود و پایداری آن پایان یابد.

در این مجمع عمومی‌ها آنچه می‌تواند ضامن دستاورد و پیروزی باشد؛ اصل پایدار بودن جمع است.  این پایداری جمع نیاز به منطقی دارد تا آن شناخت اولیه حسی  و عاطفی را به شناختی ادراکی تبدیل کند. اینجا آگاهان کارگری هستند که کمک می‌کنند شناخت حسی به شناخت ادراکی تبدیل شود و این شناخت ادراکی اگر چه ابتدای آگاهی یابی است اما در یک فرایند طولانی کامل‌تر خواهد شد.

طبیعی ‌است از آنجا که احتمالات در جمع خودبه‌خودی با حداقل سازماندهی خودجوش، بررسی نشده ‌است؛ پایداری‌های حداکثری در محدوده‌ توان و لجستیک و استعداد بالفعل موجود نزد تجمع‌کنندگان است؛ به‌همین دلیل با ایجاد این فرصت اولین چیزی که عناصر آگاه در جمع بدان توجه می‌کنند، پیداکردنِ راهکارها و تاکتیک‌هایی برای ادامه‌ کار و ایجاد شرایطی پایدار است که مجمع عمومی خودبه‌خودی و خودجوش ناگزیر منشا و مقدمه و شالوده‌ای گردد تا وضعیت ِ این جمع از کیفیت بهتری برخوردار شود و در واقع به سطحی از سازمان‌یافتگی ارتقاء یابد.

بسیار بدیهی است که مجمع عمومی اگر نتواند منشاء و مقدمه‌ای برای رفتن به شکل و سازمان اجتماعی خاصی شود. پراکندگی همچنان حرف اول را در مناسبات بین کارگران خواهد زد! همواره افراد آن جمع دچار رفتارهای خودبه‌خودی و یا غیررسمی ‌خواهند شد. جمع پراکنده، سازمان‌ناپذیر و موقتی و بی‌برنامه هیچگاه از عنوان تشکل یا سازمان برخوردار نخواهد شد. بدین ترتیب می‌توان گفت که مجمع عمومی ناتشکل است.

اما آنجا که افراد در مجمع عمومی به‌خاطر ضرورت دستیابی به حقوق و مطالبات معوق و حال و آینده نیازمند رفتار یا کنش‌های متقابل؛ همبسته ؛ مستمر و متداوم و موثر هستند؛ ضرورتاً و ناگزیر به نظمی‌ فراتر از انچه هست؛ تن می‌دهد و تابع قانونمندی‌هایی می‌گردند که خود تعیین می‌کنند. در نتیجه‌ این ناگزیری است که مجمع منشا و مقدمه‌ ایجاد سازمان و یا تشکلی ناشی از اراده جمعی می‌گردد و به بخش و یا رکن مهم (و از مهم‌ترین ارگان آن سازمان و تشکل) درخواهد آمد تا براساس یک ساختار منظم؛ همان عملکردهایی را که برآوردن خواست و نیاز آن جمع با انجام  آنها تأمین می‌گردد، انجام دهد و در عین حال به ابزاری برای ساماندهی مبارزات اجتناب‌ناپذیر بعدی گردد و در فرایندی آگاهانه به رشد آگاهی‌های جمع یاری رساند تا از درون همین روندِ آگاهی‌بخشی ضمانت‌های بیشتری را برای رسیدن به توانمندی‌های لازم در فرایند زندگی کار و آینده جمع ایجاد کند. و با نیرو و توان و آگاهی متمرکز‌اش شناسنامه‌دار شود و به حساب آید. در چنین فرایندی جنبش کارگری می‌تواند موازنه قوا معنا پیدا می‌کند.

تشکل یا سازمان برآمده از مجمع عمومی یا گردهمای همگانی سه وجه مهم دارد که این سه وجه تأثیر متقابلی روی هم دارند با تغییر هر یک از این سه، قطعاً دو وجه دیگر نیز تغییر می‌یابند و با تکامل هر یک دو وجه دیگر نیز باید متکامل شوند. در این صورت هر تغییر و تکاملی را می‌توان در نسبتِ وفاداری به اهداف اولیه و اصول و قواعدی که برای تحقق آن اهداف تعریف و تصویب شده بودند؛ مورد تأیید و نقد قرار داد.

این سه وجه  عبارتند از: ساخت ــ عملکرد  ــ اهداف تعریف شده

در یک ساخت، شبکه‌ای از روابط متقابل تعریف شده و منظم وجود دارد که مجموعه آن شبکه روابط؛ ساختار نامیده می‌شود. مجموعه آن ساخت (یا ساختار) و عملکردِ و اهداف (خط مشی و برنامه) را سازمان و یا تشکیلات می‌نامیم که طبیعتاً این تشکیلات به‌خاطر نوع کارکردش سازمانِ طبقاتی کارگران است که ساختار و عملکرد و اهداف آن دقیقاً براساس انتظار آگاهانه‌ برپادارندگان آن است و نه هیچ الگوی از پیش تعیین شده‌ دیگری مثل الگوهای حزبی و دولتی و یا گروه‌هایی که بنابه دلایل خاصی بخواهند از این ساختار عملکرد دیگری انتظار داشته باشند.

در چنین تشکیلاتی، مجمع‌ عمومی در واقع آفریدگارِ سازمان و مهم‌ترین رکن آن است و در جلسات مجمع عمومی خط مشی و وظایف درون و بیرون سازمان تعریف و تصویب و لازم‌الاجرا می‌شود. این مجمع رکنی از ارگان تشکیلات است و با مجمع عمومی که صرفاً یک گردهمایی برای منظور خاصی است تفاوت دارد.

سازمانی که براساس اراده و عمل مستقیم و به رأی مجمع عمومی ایجاد شده و قرار است این اراده و عمل مستقیم را در فرایندی پایدار برای برآوردنِ نیازها و خواست و آرمان همان جمع  همواره به‌کار بندد؛ تشکل نام می‌گیرد؛ با آن نوع از مجمع عمومی که منشا و مقدمه ایجاد چنین سازمانی نشده است و ناتشکل می‌باشد تفاوت‌های مفهومی ‌دارد. برخی از آن تفاوت‌ها را برمی‌شماریم:

•    تشکل دارای کنش جمعی متقابل همبسته و پیوسته است؛ اما ناتشکل دارای کنش جمعی همبسته و ناپیوسته است.
•    تشکل دارای اراده جمعی پایدار، سامان‌پذیر است؛ اما ناتشکل از اراده شکننده و ناپایدار رنج می‌برد.
•    تشکل با اراده جمعی متکی بر خواسته‌های همگانی تعیین شده به پیش می‌رود؛ اما ناتشکل براساس عواطف و هیجانات ناشی از حقی ضایع شده، خودجوش است و پیشروی آن هر زمان امکان توقف دارد.
•    ارتقاء و تکامل در ساختار و عملکرد ِتشکل بسته به اراده اعضایش امکان‌پذیر است؛ اما ناتشکل جنبشی خود‌به‌خودی و خودجوش و موقتی است و به‌دلیل نظم‌ناپذیری چشم‌اندازی ندارد.
•    در تشکل مشارکت آگاهانه و مسوولیت‌پذیری توأمان وجود دارد؛ اما در ناتشکل پذیرش مسوولیت و مشارکت پس از شکست و پراکندن جمع از میان می‌رود و برای خلق دوباره ی آن باید از ابتدا شروع کرد.
•    در تشکل مسوولیت‌های جمعی و فردی قابل ارزیابی و دوام‌پذیر است؛ اما در ناتشکل مرز مسولیت‌های فردی و جمعی متأثر از هیجانات است.
•    تشکل ظرفی است که بسته به میزان آگاهی‌های تئوریک و کارکردِ مورد انتظار و بازتعریف اهداف؛ قابلیت توسعه و گسترش دارد؛ اما ناتشکل ظرفی موقتی است و قابلیت حفظ ظرفیت‌های عملی، تجربی و تئوریک را ندارد. و در واقع ظرفی است که ممکن است  باری به هر جهت مورد استفاده قرار گیرد.
•    در تشکل امکان توانمندسازی اعضا و کسب دانش طبقاتی وجود دارد ؛ اما در ناتشکل این امکان منتفی است.
•    در تشکل سطح همکاری، همیاری و تعاون در همه‌ عرصه‌های زندگی اجتماعی و نهادینه شدن آن امکان‌پذیر است، در ناتشکل افراد در فردیت خود غرق می‌شوند و تعاون و همکاری و همیاری نهادینه نخواهد شد.

این تفاوت‌ها با ادعای مبلغان مجمع عمومی از میان برداشته نمی‌شود و اگر چنانچه این تفاوت‌ها از بین برود معنایش آنست که آن جمع دیگر مجمع عمومی نیست وبا تغییر ساختار موقت وخود‌به‌خودی به سازمانی منظم و با برنامه و پایدار تبدیل شده است.  

برای اثبات تشکل بودن مجمع عمومی ادعا می‌کنند: «مجمع عمومی حاصل شبکه‌ای از حضور رهبران کارگری است». و برای اثبات این مدعا شیوه‌های کار مخفی ــ علنی و نیمه‌مخفی و نیمه‌علنی هسته‌های کارگری رایج را که از دیر باز به‌عنوان بخشی از سنن مبارزاتی در شرایط استبدادی و خفقان و سرکوب، مورد توجه و استفاده کارگران آگاه در زمینه‌چینی و بسترسازیِ رفتارهای جمعی و علنی بوده و هست را توجیه ‌ِنظر خود مصادره می‌کنند و طی آن برای ارائه به اصطلاح ساختاری از مجمع عمومی به آن استناد می‌کنند! با تلقین این باور که گویا این انکشافات جدیدی در طبقه کارگر است، با نامگذاری شبکه‌ رهبران به  این گونه مبارزات کارگری تلاش دارند امر مصادره تاکتیک‌های تجربی از گذشته تاکنون را با نام جنبش مجمع عمومی به‌سود نگرشی ضدِ تشکل و بی‌سازمانی کارگران، مشروعیت بخشند.

بد نیست که دو نوع از مبارزات در دو بنگاه تولیدی مختلف را به‌طور خلاصه بررسی کنیم تا کاربرد این سنن مبارزاتی در طبقه کارگر و نتایج احتمالی آن را درک کنیم:  

اعتراضات شرکت کشت و صنعت هفت تپه و صنایع فولاد اهواز (البته به‌رغم تفاوت‌های این دو بنگاه و تاریخچه‌ اعتصابات و اعتراضات هر یک) از تلاش آگاهان و پیشروان کارگری بهره‌مند بود. در هر یک از این شرکت‌ها، مجامع عمومی پا گرفت. در صنایع فولاد اهواز درنتیجه‌ فعالیتِ نیمه‌مخفی و نیمه‌علنیِ هسته‌های کارگری اعتراضات کارگری به‌شکل گردهم‌آیی و اعتصاب و تحصن و راهپیمایی در سطح شهر منجر به دستاوردهایی که مهمترین آن احیای واحد تولیدی بود، گردید. اما آن فعالیت‌ هسته‌های کارگری تاکنون بنابه وضعیت و شرایط خاصی که قابل ارزیابی فعالان کارگری صنایع فولاد قرار گرفته ‌است، تاکنون نتوانسته بنیان یک تشکیلات را در فولاد اهواز بنا کند و هیچ تشکیلات علنی که صدای آشکار کارگران هم باشد، برپا نشده‌ است. بنابه اظهارات آقای میثم ال مهدی از فعالان کارگری که متأسفانه ناگزیر از مهاجرت شده است، فعالان ترجیح داده‌اند تا رسیدن به شرایط مناسب ایجاد ساختاری که هویت کارگر در آن معنا یابد، از همین شیوه‌ها برخوردار شوند.

در نیشکر هفت تپه پس از ایجاد سندیکا و ادامه مبارزات و متعاقب آن سرکوب سندیکا و موفقیت دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی در فشل کردن آن سازمان، کارگران بنابه ضرورت با همان سبک و روشی که در فولاد اهواز بود مبارزات را ادامه دادند. پروژه تحمیل شورای اسلامی‌ کار با مقاومت کارگران درهم شکسته شد و برای ادامه مبارزه و انجام چانه‌زنی پروژه ی انتخاب نمایندگان کلید خورد که البته جنبه قانونی هم داشت. با هوشمندی آگاهان کارگری این واحد، پروژه نمایندگان به سطحی ‌از ارتقاء سازمانی (بدون ‌ِدخالتِ دولت) فرارویید و مجمع نمایندگان رهبری مبارزاتِ‌ کارگری را به‌دست گرفت و با مضمونی شورایی در هر زمان و بنابه وضعیت تصمیم‌گیری‌ کرد و توانست از حالت جنینی مجمع عمومی خارج و به سطح یک تشکل (مجمع نمایندگان) هرچند با حداقلی از تکامل سازمانی فراروید. این ساختار جدید همان فعالان و آگاهان کارگری را به‌عنوان پشتوانه خواهد داشت و در عین حال کارگران می‌دانند که باید نظرات خود را در کجا و کدام ظرف رسمیت دهند و چه نهادی سازمانده اِعمال اراده جمعی و مستقیم آنان از راه نظرخواهی و شور و مشورت در ادامه مبارزات است.

چه کسی می‌تواند ادعا کند که همین سطح نمایندگی فاقد اعمال اراده‌ جمعی و مستقیم و کنش‌های همبسته‌ کارگران در هر زمان است؟ طبعاً رهاشدگی کارگران در طی فواصل ناگزیر در فرایند زندگی مبارزاتی آنها و تأثیرات عوامل گوناگون دستگاه‌های بازتولیدِ بورژواییِ نیروی کارِ مطیع و یا حداقل خنثی، سطح دانش و تجربه مبارزاتی و روحیه‌ حق‌طلبی را هدف قرار می‌دهد و با بمبارانِ رسانه‌ای بسیار قدرتمند، افکار عمومی کارگران دستکاری می‌شود. وقتی یک ساختار سازمان کارگری تکامل‌یابنده قادر نباشد کارگران را در مقابل این چرخه بازتولید نیروی کارِ مطیع و سربه‌راه؛ واکسینه کند! کدام مجمع عمومی که فاقدِ ساختار و عملکرد برنامه‌ریزی شده قادر است این خلاء را جبران کند؟

طرفداران مجامع عمومی از یک سو مایل به ایجاد تشکل منفعتی هستند و تصور می‌کنند که علل آسیب‌پذیری تشکل‌های کارگری بی‌توجهی به وجه منفعتی تشکل‌ها بوده است و از سوی کارگران در طبقه را منزه و آگاه می‌خواهند و از شعار وحدت طبقاتی و همه با هم بودن در طبقه ِکارگر تبری می‌جویند؛ در نزد برخی از اینها هیچ ابایی وجود ندارند که بپرسند: «کی گفته‌ است‌که طبقه‌ کارگر چون یک طبقه است؛ در آن باید همه با هم باشند؟ در طبقه‌ کارگر کارگرانی تحت تأثیر ایده‌های سرمایه‌داری هستند» (اظهارات عظیم‌زاده در کلاپ‌هاوس، ۹ آبان ۱۴۰۰).

با این نگاه به طبقه کارگر و اهمیت دادن این دیدگاه به سازماندهی منفعتی بدون درنظر‌داشت امور معرفتی در آگاه‌سازی طبقه‌ کارگر؛ با این توصیف که گارگران متأثر از نظام و فرهنگ جامعه سرمایه‌داری هستند؛ چگونه این کارگران نه به یکبار که به تواتر (یعنی پی‌در‌پی و سلسله‌وار) تن به مجمع عمومی و اعمال اراده جمعی و عمل مستقیم خواهند داد؟! که تجسم آن رشد و انکشاف در طبقه کارگر است که ادعا می‌کنند؟ چگونه می‌توان در مجمع عمومی در بین کارگرانی که متأثر از ایده‌ سرمایه‌داری هستند؛ بدون وجود هیچ ساز‌و‌کار معرفتی، اراده مستقیم آنها را به‌سود منافع طبقاتی‌شان در دراز‌مدت تجهیز کرد؟ امر آموزش و تقسیم کار و تفهیم  وظایف را در میان آنها سازمان داد و حتی صندوق‌های اعتصاب را در این جمع فاقد آگاهی طبقاتی و مستعد هر دم پراکندگی ایجاد کرد؟

مدعی داشتن این ایده که می‌گوید: «من رو به همه شما، رو به همه ‌انسان‌ها و به همه طبقه کارگر می‌گویم امروز بعد از دویست سال از حیات سرمایه‌داری و مبارزات کارگری باید نقطه پایانی بر وکالت نیابتی گذاشت، بشریت باید پایش را روی اراده‌ مستقیم طبقه کارگر و توده‌ مردم، ابزارش همین مجمع عمومی است.» (همانجا)

ذهنیتی که مفهوم بشریت به‌عنوان کلیتی که جلوه‌های متفاوتی دارد را که با توده‌ استثمارشوندگان و کارگران یکی می‌گیرد و در بیان این واژه، خود قایل به «همه با‌ همی» است، اما در درون طبقه همه با‌ هم بودن را مذموم می‌داند! اساساً در درک مفاهیم دچار اشکال است با همین ناتوانی درک مفاهیم عبارت «وکالت نیابتی» را به‌جای نماینده‌ منتخب کارگران در شورا یا سندیکا می‌نشاند. «وکالت نیابتی» بار حقوقی معینی دارد و در دعاوی قضایی تعاریف کاربردی مشخصی دارد یعنی قانون تعاریف روشنی بر وکالت و همچنین نیابت دارد که اساساً ربطی به منتخب‌‌بودن نمایندگان در یک سازمان کارگری آزاد و مستقل ندارد!

این‌گونه خلط‌ مبحث‌ها بدون  درنظر گرفتن روابط دموکراتیک در یک تشکل طبقاتی و مبتنی بر آموزه‌های عملی، تجربی و تئوریک و میزان تأثیرگذاری آن بر تصمیمات متکی بر خِرَد جمعی تنها نشانگر درک سطحی از مبانی نظری و این‌همانی دیدن قوانین بورژوایی با آن مبانی نظری دانشِ مبارزه طبقاتی است.

اینکه قرار‌‌ است طرفداران مجمع عمومی نقطه پایانی بر «وکالتِ نیابتی» بگذارند، یک معنایش اینست که باید فعالیت آن اتحادیه آزاد کارگری که خودساخته و رئیس آن هستند، را پایان یافته تلقی کنند چرا که به‌زعم ایشان این به ظاهر اتحادیه خود «وکالت نیابتی» دارد. دیگر اینکه از تحزب نیز که پیش از این ادعا کرده‌اند نبودش یکی از علل آسیب‌پذیری جنبش‌های اجتماعی و به تبع آن جنبش کارگری بوده است نیز بگذرند و اعلام کنند احزاب نیز چون به‌طور نیابتی از طبقه کارگر دفاع می‌کنند و برای این طبقه خط و مشی ترسیم می‌کنند پس فاقد اعتبارند؛ و نیز باید بر آنان نیز نقطه پایان گذاشت! چرا که مجمع عمومی پاسخ و جایگزین همه اشکال « وکالت نیابتی» است.

این دیدگاه در نهایت به نوع آنارشیسم ِ اپورتونیست منتهی می‌گردد چرا که به نفی هرگونه انتظام‌بخشی در درون کارگران ناباور است و در عین طرح ضدیت با سازمان‌های کارگری؛ خود فرصت‌طلبانه به هر شکلی از سازمان کارگری در وقت مناسب با ریاکاری چنگ می‌اندازد و اگر بتواند مهر خود را به آن سازمان می‌چسباند.

مبلغین مجمع عمومی به‌عنوان یک تشکل!! این رابطه را برعکس فهمیده‌اند که این سازمان‌های کارگری است که محصول رشد و انکشاف طبقه‌ کارگر بوده‌اند و از مجامع عمومی برآمده‌اند و در طول تاریخ  جنبش کارگری به تکرار و دفعات این رابطه برقرار بوده است؛ آنچنان که همیشه هم به‌عنوان مهم‌ترین رکن یک تشکیلات عمل کرده است.

صاحبان این دیدگاه نمی‌دانند که مجمع عمومی پدیده‌ تازه و نویی نیست بلکه ابتدایی‌ترین و جنینی‌ترین گردهم‌آیی کارگران است که پس ازتحقق انقلابات بورژوایی در انگلیس و خاتمه یافتن دنباله‌روی کارگران از احزاب بورژوازی در آن دوران، در راه مبارزه برای حق رأی کارگران در انتخابات پارلمانی با همین گردهم‌آیی‌ها و مجامع عمومی مبارزه برای کسب حق را شروع کردند و همین مجمع‌ عمومی بنابه ضرورت به اولین جنبش کارگری انگلستان یعنی جنبش چارتیستی انجامید و بنیان سازمانی متکامل‌تر از خودش را رقم زد و این جنبش هم در روند تکاملی مبارزات کارگران جهان به اتحادیه و سندیکا و سایر اشکال عالی‌تر سازمان‌یابی طبقه کارگر فراروئید. پایان دادن به ایده سازمان‌های کارگری از هر نوع و پایان بخشیدن به سنت‌های مبارزاتی طبقه‌ کارگر؛ تنها از ذهن‌های آشفته بیرون می‌تراود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *