طالبان امروز (۲۰۰۵-۲۰۲۱)
ــ طلیعه حسنی ــ فرشید واحدیان ــ
با اطمینان میتوان گفت که برنامه درازمدت امپریالیسم آمریکا از به قدرت رساندن مجدد طالبان، استقرار دولتی مقتدر به اتکای یک ایدئولوژی مذهبی ارتجاعی در افغانستان است تا به نیابت آمریکا مأمنی برای گروههایی چون القاعده، داعش و تروریستهای ترکمنستان شرقی فراهم کند و منشاء بیثباتی در منطقه علیه چین، روسیه و ایران و ایجاد موانع در نزدیکی و اتحادهای منطقهای بین کشورهای همسایه افغانستان باشد. حال اینکه تا چه حد اختلافات درونی طالبان، مقاومت مردم افغانستان و فشار بیرونی قدرتهای منطقهای چون چین و روسیه خواهند توانست مانع اجرای این نقشه شوند، چیزی است که سیر آتی وقایع روشن خواهد ساخت.
این مقاله بخش دوم مقالهای است که در شمارۀ گذشتۀ «دانش و امید» با عنوان «طالبان دیروز» منتشر شد. این نوشته ابتدا نگاهی کوتاه به گذشته خواهد داشت و سپس کوشش میشود تا تصویری از طالبان امروز بهدست دهد.
یادآوری
برخلاف ادعای رسانهها و شبکههای اجتماعی امپریالیستی و دیگر رسانههای متأثر از آنها، اهمیت استراتژیک افغانستان برای آمریکا از سالهای شروع جنگ سرد و به زمانی برمیگردد که امپریالیسم جهانی در صدد بستن یک کمربند سبز به دور اتحاد شوروی بود. بعد از سقوط سلطنت ظاهرشاه (۱۳۵۲ش / ۱۹۷۳م) و به قدرت رسیدن داود خان بهعنوان اولین رئیسجمهور افغانستان (۱۹۷۳-۱۹۷۸)، بهدلیل مودت دیرینه رهبران این کشور با اتحاد شوروی، و نیز حضور قدرتمند نیروهای دموکراتیک در جامعه آن زمان افغانستان بهویژه در ارتش که در نهایت به انقلاب ثور منجر شد، آمریکا سالها موفق به کشاندن افغانستان به حلقه فوق نشد. با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ در ایران و برچیده شدن بزرگترین پایگاههای نظامی و استراق سمع آمریکا و در نتیجه گسسته شدن کمربند سبز علیه اتحاد شوروی در ایران، افغانستان از نظر استراتژیک برای ایالات متحده اهمیتی دو چندان پیدا کرد و تشکیل دولتی مطیع و وابسته به خود در افغانستان، که بتواند نقش جایگزین هر چند ضعیفی برای ایران را ایفا نماید، در دستور کار رهبران آمریکا قرار گرفت. از اینرو آمریکا با کمک تعدادی از دولتهای ارتجاعی منطقه ازجمله پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی دست بهکار شد تا با آموزش، تجهیز و مسلح کردن گروههای افراطی مذهبی افغانی بهنام مجاهدین، آنها را برای مبارزهای بهشدت خونبار و ویرانگر به افغانستان گسیل نماید. هدف روشن بود: افزایش حملات مرگبار جهت سرنگونی دولت دموکراتیک افغانستان و وادار کردن اتحاد شوروی برای اعزام نیرو به این کشور. بنابه اعترافات اخیراً منتشر شده برژینسکی، مشاور امنیت ملی وقت آمریکا، سازمان «سیا» حداقل شش ماه پیش از ورود ارتش سرخ به افغانستان در این کشور مشغول فعالیتهای گوناگون اطلاعاتی، سازماندهی و تدارکاتی بود.
ارتش افغانستان بعد از چند سال مقاومت قهرمانانه و فداکارانه با کمک نیروهای نظامی شوروی در برابر مجاهدین ضدانقلاب که از پشتیبانی همهجانبه مالی، نظامی و تدارکاتی اردوگاه امپریالیستی برخوردار بودند، نیروهای ارتش سرخ در نتیجه تغییر رهبری در اتحاد شوروی با سمتوسوی راستگرایانه ویرانگر و ضد سوسیالیستی، از افغانستان خارج شدند. با این وجود ارتش افغانستان تحت رهبری دولت دکتر نجیب موفق به دفاع قهرمانانه بیش از سه سال از این سرزمین شد. قطع کمکهای اقتصادی شوروی به افغانستان بعد از روی کار آمدن بوریس یلتسین در روسیه، و تشدید حملات مجاهدین با حمایت همهجانبه آمریکا و متحدین پیدا و پنهان آنها، نهایتاً به سرنگونی دولت دکتر نجیب و تصاحب قدرت توسط گروههای مختلف مجاهدین در افغانستان انجامید.
جنگ قدرت خونین بین گروههای مجاهدین اسلامی با وابستگیهای قومی متفاوت در سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶ (۱۳۷۱-۱۳۷۵)، مانع از اجرای پروژههای اقتصادی و ژئوپلیتیک مورد نظر ایالات متحده و پاکستان بود. بنابراین گروه خشن، متحجر و بنیادگرای طالبان، بنابه تأیید بینظیر بوتو، با فکر و ابتکار آمریکا، هزینه و ایدئولوژی سلفیهای سعودی و امارات؛ و اقدامات عملی سازمان امنیت پاکستان «آیاسآی»، از دل همان مجاهدین زایانده شد. عواملی که تا امروز نیز در تجدید حیات این گروه نقش تعیینکننده داشتهاند. وحید مژده، نویسنده و تحلیلگر سیاسی، که خود نیز زمانی روابط نزدیکی با طالبان داشت و بعدها ترور شد، برآن است که، هیچ حرکت نظامی بدون پشتوانه و حمایت خارجی و دخالت دست یا دستهایی از بیرون مجال خودنمایی و عمل در افغانستان نداشته است؛ از حزب اسلامی به رهبری حکمتیار، [جنگسالار مشهور به قصاب کابل] و دریافتکننده بیشترین کمکهای خارجی، تا دیگر سازمانهای مجاهدین که امروز با پایان گرفتن حمایت خارجی، از آنان جز نام چیزی باقی نمانده است. ظهور طالبان نیز در صحنه بحران افغانستان، از این قاعده مستثنی نیست.۱
ایالات متحده آمریکا از همان ابتدا با ماهیت شدیداً ارتجاعی دولت طالبان مشکلی نداشت و بلافاصله آمادگی خود برای برقراری مناسبات سیاسی و تجاری با این دولت را اعلام کرد. ازجملۀ پروژههای مورد نظر آمریکا، احداث خط لولۀ یونوکال برای رساندن گاز ترکمنستان از مسیر افغانستان به دریای آزاد بود. از سوی دیگر، بهدنبال نابودی اتحاد شوروی، استراتژی جدیدی تحت نام پروژۀ قرن جدید آمریکایی از طرف نئوکانهای آمریکا جهت تسلط کامل بر جهان و ایجاد دنیای تک قطبی ارائه شد. اجرای این استراتژی به شهادتِ طراحان آن، نیاز به واقعهای شبیه «پرل هاربر» داشت. وقایع یازده سپتامبر بهانه مورد نظر سردمداران ایالات متحده را فراهم کرد و جرج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا در سخنانی که به نوعی اعلام جنگ به همه جهان بود، به جهانیان هشدار داد: «شما یا با ما هستید یا علیه ما!»
مضافاً اینکه، بهدلیل شوک ناشی از حملات تروریستی اخیر، پروپاگاندا و جوسازیهای وسیع رسانهای برای تحریک احساسات انساندوستانه مردم، آمریکا موفق به جلب همدردی بخشی از افکار عمومی مردم جهان حتی از میان نیروهای نسبتاً مترقی مانند حزب سبز آلمان گردید. بدین ترتیب، ارتش آمریکا با مشارکت ناتو به بهانۀ نابودی القاعده و رهبر آن اسامه بن لادن در افغانستان به این کشور حمله برد و حکومت طالبان در نتیجه بیش از یک ماه بمباران بلاانقطاع سرنگون شد. رهبری و بخشی از اعضای طالبان بعد از تحمل تلفات سنگین، آوارۀ پاکستان و کوه و کمرهای صعبالعبور افغانستان شدند. با این وجود اما، در حالی که فضای هوایی افغانستان در آن ایام تحت کنترل کامل ارتش آمریکا و ناتو بود، بخشی از رهبری طالبان و القاعده با هواپیماهای نظامی دولت «سرنگونشده» طالبان به مناطق امن در پاکستان انتقال داده شدند!
خبر فوق در کنار گماشتن افرادی چون حامد کرزی بهعنوان رئیس دولت موقت در کنفرانس بن و بعدها رئیسجمهور افغانستان، از همان ابتدا دروغین بودن ادعاها و وعدههای ایالات متحده و متحدین ناتویی آن در توجیه حمله به افغانستان و بازیهای دوگانهاش با طالبان را برملا ساخت. این انتصاب در عمل نشان داد که جنگ با طالبان برای آمریکا بهانهای بیش برای رسیدن به سایر اهداف ژئوپلیتیک نیست. لطیف پدرام، رهبر حزب کنگره ملی افغانستان، در پاییز ۱۳۸۶ درباره حامد کرزای میگوید:
«کرزی در زندگینامههایی که بهعنوان تبلیغات انتخاباتی منتشر کرده، به صراحت نوشته که چهار سال عضو فعال طالبان بوده است. علاوه بر این بسیاری از کسانی که امروز در قدرت هستند نیز از اعضای فعال طالبان بودهاند… بارها گفتهام که در رأس جنایتکاران جنگی باید حامد کرزی به دادگاه برود و پاسخ بدهد که چرا با طالبان همکاری و از آنها دفاع میکرده است؟ و چرا همچنان با طالبان ارتباط دارد و رهبران آنها را آزاد میکند؟ او همین الان رابطه تنگاتنگی با طالبان دارد و از طریق آقای متوکل (وزیر خارجه دولت اول طالبان) با آنها در حال گفتوگوست. آقای کرزی قصد دارد طالبان را در قدرت مشارکت دهد و حتی این موضوع را انکار هم نمیکند.»۲ چیزی که امروز، بعد از ۲۰ سال، در عالیترین سطح بهدست آمریکا انجام گرفت؛ تفویض کامل قدرت به طالبان!
خواست آمریکا از گماشتگانی چون کرزی، عبداللـه عبداللـه، اشرف غنی، و دیگر مجاهدین جنایتکاری چون عبدالرشید دوستم، عطا محمد نور، امراله صالح، اسماعیل خان و … چیزی نبود مگر تحت فرمان درآوردن اقوام مختلف ساکن در افغانستان با استفاده از هر وسیلهای ازجمله تطمیع، ارعاب و تنبیه در راستای اهداف استراتژیک امپریالیسم جهانی. هدفی که بهدلیل فساد حاکم (که خود از اشغال کشور و عملکرد ارتش آمریکا و ناتو در آنجا نشأت میگیرد) و رقابتهای خونین قومی و گروهی هرگز محقق نشد، و هرج و مرج و خونریزی بلاوقفه در نقاط مختلف کشور بهعنوان توجیهی برای ادامه حضور فاجعهبار و فسادبرانگیز نیروهای نظامی آمریکا و ناتو استفاده شدند. درگیر شدن با طالبانِ در حالِ برآمدنِ مجدد، عامل دیگری برای عدم موفقیت فوق بود.
رشوه و اختلاس با استفاده از دلارهای غربی برای «بازسازی» افغانستان، در کشور حاکم شد و قشر طفیلی کوچکی از افراد فوقالعاده ثروتمند در افغانستان سر برآورد که نفع خود را در ادامۀ اشغالگری و درگیری با طالبان میدید. پیمانکاران ارتش و شرکتهای خصوصی آمریکایی دستاندر کار پروژههای نظامی و بازسازی، بخش بزرگی از هزینههای جنگ را به جیب میزدند و این قشر طفیلی را بهعنوان شریک بومی خود در اختیار داشتند. صورتحساب ۴۳ میلیون دلاری برای ساخت یک ایستگاه پمپ بنزین توسط ارتش آمریکا در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) که قیمت واقعی آن در بازار ۵۰۰ هزار دلار بود، تنها یک نمونه از دزدی فرماندهان آمریکایی و ناتویی با شراکت افغانها بود!
مذاکره با طالبان
یکی از اهداف حضور ایالات متحده در افغانستان، ایجاد بیثباتی و ناامنی در کشورهای همسایه این کشور بود. تجربۀ چچن نیز نشان داده بود که ایجاد تشنج و انتقال جنگ به آسیای مرکزی، تنها از عهدۀ یک دولت یکدست، اما متعصب، متحجر و حرفشنو برمیآید. از این رو پس از ورود طالبان به کابل و اعلام امارت اسلامی متکی به شریعت توسط آنها در سال ۱۳۷۵/۱۹۹۶، مقامات آمریکا اینجا و آنجا از به رسمیت شناختن دولت طالبان سخن گفتند. گلین دیویس سخنگوی وقت وزارت امور خارجه، برای توجیه روابط آمریکا با آنها توضیح داد، ایالات متحده در رابطه با قوانین اسلامی که طالبان بر مناطق تحت کنترل خود تحمیل میکنند، هیچ چیز قابل ملاحظهای برای مخالفت نمیبیند. طالبان کهنهپرست هستند، اما ضدآمریکایی نیستند. برخی از مقامات وزارت خارجه آمریکا نیز علیرغم دیدگاههای تحقیرآمیز طالبان نسبت به حقوق زنان از مبارزه طالبان برای برقراری نظم و قانون [!؟] تمجید کردند.۳
در واقع آمریکا از سالها پیش، از طریق ارتش پاکستان کمکهای زیادی به جنبش طالبان نموده بود که نمونههایی از آنها بدین قرارند: ۱) اعزام ۶۰ کماندوی آمریکایی به منطقه کوهستانی سوبه در نزدیکی مرز افغانستان و پاکستان، حدود یک سال قبل از به وجود آمدن طالبان جهت آموزش جنگهای شهری و فرماندهی جنگ در شرایط افغانستان و آموزش افسران پاکستانی؛ ۲) آمریکا در همان سالها بیش از سه میلیارد دلار در اختیار طالبان گذاشت؛ ۳) و جالبترین مورد اینکه آمریکا برای توجیه حمایت خویش از طالبان و گمراه کردن افکار عمومی آمریکا، در مقابل ایجاد «دفتر سیاسی» برای طالبان، یک «لابی» هم از افغانهای ساکن آمریکا با نام «شورای همیاری برای همکاری ملی افغانها» بهوجود آورد. این لابی نقش زبان رسانهای و گروه فشار برای پیشبرد برنامههای واشنگتن با طالبان و آینده افغانستان را ایفا میکرد.۴
بنابراین روشن است که آمریکاییها خود زمینههای قدرتمند شدن و برآمدن دوباره طالبان را فراهم کردند. نماینده سازمان ملل با توجه به حضور گسترده طالبان در افغانستان در سال ۱۳۸۵، یعنی تنها ۵ سال بعد از حمله آمریکا و به ظاهر تار و مار کردن این گروه، گفته بود، «اگر امروز طالبان دوباره در افغانستان حضور گسترده و قدرتمند پیدا کرده، توسط نیروهای خارجی است و ربطی به افغانستان ندارد.»۵
در کنار پیامدهای بحران اقتصادی سالهای ۱۳۸۷-۱۳۸۸ (۲۰۰۸-۲۰۰۹)، و سنگینی هزینۀ جنگ بر دوش اقتصاد از نفس افتادۀ آمریکا، زمزمۀ خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان توسط روسای جمهور هم دمکرات و هم جمهوریخواه آغاز شد و سیاست سرمایهگذاری میان بخشی از طالبان با هدف تفویض کامل قدرت به آنها در آینده در پیش گرفته شد. فراهم کردن امکان گشایش مجدد دفتر نمایندگی طالبان در دوحه در سال ۱۳۹۱/۲۰۱۲، با وجود مخالفت دولت افغانستان، در راستای همین سیاست بود. آمریکا با برداشتن چنین قدمی نشان داد که درعرصه تصمیمگیری اربابان جایی برای گماشتگان وجود ندارد.
پنج رهبر زندانی طالبان شامل نوراللـه نوری، عبدالحق وثیق، محمدنبی عمری، خیراللـه خیرخواه و محمد فاضل آخوند ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، از زندان گوانتانامو آزاد شدند و بلافاصله به دفتر قطر پیوستند. تعدادی از این افراد مانند محمد فاضل ۱۴ سال در زندان گوانتانامو بودند.۶ باراک اوباما هدف از آزادی آنها را قدمی در راستای روند «صلح» خواند. در پی اعلام «صلح» (یا دقیقتر سازش با طالبان) بهعنوان بخشی از برنامه انتخاباتی دونالد ترامپ، بعد از هجده ماه مذاکره، موافقتنامهای در تاریخ دهم بهمن ۱۳۹۹ (۲۹ فوریه ۲۰۲۰) میان زلمی خلیلزاد، نمایندهٔ ویژۀ آمریکا و ملا برادر، رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر امضا شد.
بنابر متن انگلیسی این موافقتنامه، از نکات مهم بخش علنی آن میتوان به این موارد اشاره کرد: عدم حمله به نیروهای آمریکایی و ناتو؛ خروج تدریجی قوای آمریکایی و ائتلاف؛ تبادل زندانیان میان دو طرفِ طالبان و دولت؛ عدم استفاده از خاک افغانستان علیه منافع ایالات متحده؛ و انجام مذاکرات بینالافغانی جهت تعیین نظام آیندهٔ کشور.
یکی دیگر از موارد قرارداد دوحه، که حائز اهمیت ویژهای است، تعهد دولت طالبان به ندادن ویزا به شهروندان کشورهای مخالف آمریکاست.۷
این دومین موافقتنامهٔ مهمی بود که میان افغانها و ایالات متحدهٔ آمریکا به امضا رسید. در زمان دولت حامد کرزی، ایالات متحدهٔ آمریکا کوشید تا یک قرارداد امنیتی به این کشور تحمیل نماید. بنابراین، با در پیش گرفتن تاکتیک شلاق و شیرینی، گاه دولت افغانستان را به خارج کردن کامل قوای خود تهدید کرد و گاه به رئیسجمهور وقت وعده ماندن در قدرت داد. امضای قرارداد امنیتی مورد نظر آمریکا با دولت افغانستان تا فردای روز تحلیف اشرف غنی بهعنوان برنده انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در ۱۳۹۳ / ۲۰۱۴ به تعویق افتاد. این قرارداد ضمن اعطای حق کاپیتولاسیون به آمریکاییها، اجازه داشتن پایگاه و نیروهای نظامی در افغانستان را نیز به آمریکا میداد. اما اینکه چرا با وجود چنین قراردادی آمریکا در تلاش برای امضای موافقتنامهٔ دیگری با گروه مخالف دولت بود، و نیز این که طالبان تا چه حد به قرارداد امنیتی نامبرده وفادار خواهند ماند، روشن نیست.
عبدالحق وثیق، از اعضای دفتر سیاسی طالبان در قطر بعد از امضای متن توافق فوق، در پاسخ به خبرنگاران که آیا طالبان با حکومت افغانستان نیز به توافق خواهند رسید، گفته بود: «در این زمینه تا حالا هیچ توافقی نشده است، زیرا یک نیروی خارجی در افغانستان حضور دارد. بعد از پایان حضور نیروهای خارجی، در این زمینه در مذاکرات بینالافغانی صحبت میشود.» اما آنچه وی گفت در واقع نقض آشکار یکی از بندهای مهم همان متن امضا شده بود که ایالات متحده هم بر آن چشم بست!
هفت ماه بعد از امضای قرارداد دوحه، میان طالبان و نیروهای آمریکایی آتشبس کامل برقرار بود. خلیلزاد و وزیر امور خارجۀ آمریکا با افتخار گفتند: «در این مدت حتی یک آمریکایی در افغانستان کشته نشده است». ملا آخوندزاده، رهبر طالبان نیز کشتن آمریکاییها را مخالف شریعت خوانده بود.۸ این نشاندهنده تعهد جدی طالبان تنها به آمریکاییها برای گرفتن امتیازهای معینی بود، و وخامت اوضاع بعد از عقد این قرارداد و تشدید انفجارها و کشتارهای هدفمند مردم برای هیچیک از طرفین، محلی از اعراب نداشت.
اختلافات درون گروهی طالبان
اکثریت طالبان حاضر در مذاکرات دوحه زندانیان سابق گوانتانامو، بگرام و زندانهای خصوصی در افغانستان و پاکستان بودند. آنها در این زندانها تحت شکنجههای سنگین، مغزشویی و روشهای تطمیع قرار گرفتند و پس از آزادی نیز تحت نظر «کارشناسان» آمریکایی و اروپایی دورههای آموزش دیپلماسی را طی کردند تا با ارائه چهرهای ظاهراً متفاوت نسبت به گذشته، افکار عمومی جهان را برای در دست گرفتن حاکمیت نیابتی از سوی آمریکا آماده نمایند. در نتیجه تیم رهبری طالبان برآمده از دوحه، نه تنها مانند ملاعمر رهبر اولیه خود، بیسواد نیست، بلکه با تسلط به زبان انگلیسی و بهویژه زبان دیپلماسی توانایی و هوشیاری تازهای از خود به نمایش گذاشته که هیچ ارتباطی با تغییر بنیادی در نظرات و شیوههای حکومتداری قرونوسطایی آنها ندارد! نمونۀ مشخص این آرایش چهره را میشود در ملاعبدالغنی برادر، سرپرست هیئت مذاکرهکننده دید.
برادر، که اکنون معاون نخستوزیر امارت اسلامی است، معاون ملامحمد عمر در جنگ با دولت دمکراتیک افغانستان و ارتش شوروی در سالهای ۱۳۶۰بود. برادر در حکومت اول طالبان (۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ش) سمتهای مهمی از فرمانداری هرات و نیمروز تا فرماندهی یک سپاه طالبان در غرب افغانستان را داشت و نیز جانشینی وزیر دفاع که، او را پس از حمله ائتلاف به رهبری آمریکا بهعنوان یکی از کارگزاران مهم طالبان مورد تعقیب نیروهای ائتلاف قرار داد. وی با فرار به پاکستان، بار دیگر اداره شورای کویته، هسته اولیه طالبان را در دست گرفت و علیه نیروهای ائتلاف و دولت جدید افغانستان عملیات تروریستی از خاک پاکستان را برنامهریزی و هدایت کرد.۹
اما برادر در همین سالها با احمدولی کرزی، برادر حامد کرزی و رئیس شورای ولایتی قندهار در اوایل دولت کرزی، در ارتباط بود. در زمستان سال ۲۰۱۰، او و شماری دیگر از رهبران طالبان توسط نیروهای امنیتی پاکستان در کراچی دستگیر و به زندان افتادند. در سال ۱۳۹۸ خورشیدی که زمزمه مذاکرات طالبان با آمریکا قوت گرفت، وی بهعنوان فردی مورد اعتماد به دستور آمریکا از زندان آزاد شد تا مذاکرات «صلح» دوحه را از طرف طالبان رهبری کند. برادر پس از فرار اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان و سقوط کابل وارد قندهار شد و با ویلیام برنز، رئیس «سیا» که حامل پیام شخصی جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا بود، ملاقات کرد.۱۰
با آشنایی مختصری با هیبتاللـه آخوندزاده، رهبر و امیرالمومنین طالبان در داخل افغانستان، میتوان متوجه برخی اختلافهای درون گروهی میان رهبران به قدرت رسیده در راهروهای هتلهای قطر و طالبانِ در صحنه نبرد در کشور شد.
هیبتاللـه آخوندزاده فعالیت سیاسی خود را از سال ۱۳۷۵، در امارت طالبان شروع کرد. آخوندزاده معروف به شیخالحدیث بهدلیل تسلط بر احادیث، در دور اول حکومت طالبان در مقام قاضیالقضات، صادرکنندۀ فتواهای سخت و خشونتباری بود. وی در سال ۱۳۹۵، پس از کشته شدن مرموز ملاعمر و جانشین او ملا اختر منصور در حملات پهبادی آمریکا، رهبر و امیرالمومنین طالبان نام گرفت و از همان زمان ناپدید شد! در سال ۱۳۹۶ شاخۀ القاعده در شبه قارۀ هند با انتشار سندی مبنی بر الزام بیعت ایمن الظواهری، رهبر القاعده با آخوندزاده تأکید کرد. القاعده بار دیگر در اوایل سال ۱۳۹۹، طی بیانیهای از «علمای مسلمین» و مردم افغانستان خواست تا از طالبان برای ایجاد یک دولت اسلامی حمایت نمایند و از همه تروریستها در جهان خواست طالبان را الگوی خود قرار دهند! گویا آخوندزاده در بهمن سال ۱۳۹۹، با صدور دستوری از اعضای طالبان خواست تا از مجازات افراد بدون حکم قضایی و نیز ضبط ویدئویی این مجازاتها خودداری نمایند.۱۱ با این حال در طول ۲/۵ سال مذاکره با آمریکا، هرگز اعلامیه یا اظهارنظری از طرف آخوندزاده در مورد مذاکرات جاری منتشر نشد.۱۲
هنوز هم با وجود اعلام رسمی آخوندزاده بهعنوان رهبر امارت اسلامی و انتشار بیانیهای هم بهنام وی، از حضور فیزیکی او در جایی خبری نیست و سخنگویان رسمی طالبان دایماً از دادن پاسخ صریح درباره محل او طفره میروند. این نکته نه بهعنوان یک موضوع پلیسی، بلکه از زاویه اختلافات درونی طالبان و نزدیکی القاعده با این بخش، که برخی پیشبینی میکنند به زد و خوردهای داخلی بیانجامد، قابل توجه است و نشاندهنده ترس رهبران دوحهنشین از ناتوانی در پاسخگویی به خواستهای طالبان پابرهنهای است که در این سالها در میدان جنگ کشتند و کشته شدند. طالبانِ در صحنه جنگ اغلب بیسواد، شدیداً متعصب و از روستاهای عقبافتاده هستند، و جز جنگ چریکی از هیچ تجربۀ حکومتداری در شهر برخوردار نیستند. بنابراین تفویض مسئولیتهای اداری و منطقهای به آنها با توجه به آشنایی جماعت شهری افغانستان با بخشی از مظاهر زندگی غربی در بیست سال گذشته، موجد مشکلات عظیم فرهنگی و اجتماعی خواهد بود، بهویژه زمانی که فرماندهان منسوب شده توسط طالبان برای مناطق مختلف قادر به تکلم به زبان مردم منطقه نباشد.
در ادامۀ کوشش طالبان برای استقرار و تحکیم حاکمیت خود، میتوان منتظر تشدید اختلافاتی از این دست چه با مردم و اقوام دیگر و چه با خودشان بود.
تغییر طالبان!
ماهیت اصلی طالبان را نباید در سخنان مبلغین آنها در رسانههای بینالمللی، بلکه در نحوۀ رفتار با مردم، بهخصوص زنان و اقلیتهای دینی و قومی غیر پشتون باید جستجو کرد. به شهادت اخباری که در دو ماه گذشته از زمان استقرار طالبان در افغانستان انتشار یافته، شاید نیازی به اثبات نادرستی ادعای تغییر طالبان نباشد. از سپردن مهمترین پستهای دولتی به شاخه حقانی طالبان، نیرومندترین شاخۀ طالبان مورد پشتیبانی کامل پاکستان و هسته اصلی هیئت مذاکرهکننده با آمریکا، و ترکیب قومی اعضای دولت موقت که همگی جز دو تن پشتون هستند، تا صدور بیانیهها و آییننامهها در مخالفت با تحصیل، کار و حضور اجتماعی آزادانه و مستقل دختران و زنان؛ دستور رئیس جدید دانشگاه کابل مبنی بر در خانه ماندن دختران دانشجو، استادان و کارکنان زن دانشگاه تا اطلاع ثانوی؛ عدم بازگشایی مدارس دخترانه و ممانعت مسلحانه از تظاهرات اعتراضی زنان به اِعمال این گونه محدودیتها و محرومیتهای اجتماعی تا انتشار نامه تکذیب شده منسوب به نخستوزیر که «مراسم و محافل مذهبی در افغانستان نباید مخالف با دستورات مذهب حنفی باشد و تمام کارمندان درجه اول حکومت باید پیرو مذهب حنفی باشند»؛ و نیز از ترورهای هدفمند در هفتههای اخیر تا دستور به سلمانیها برای نتراشیدن مو و ریش مردان؛ تنها بخشی از چهرهنمایی طالبانِ دوباره به قدرت رسانده شده است.
اعلام نافذ بودن قانون اساسی زمان ظاهر شاه تا تدوین قانون اساسی تازه از طرف وزارت عدلیه طالبان، دم خروس دیگری است که گویا از سوی امارت اسلامی بارها هم در گفتوگوهای دوحه مطرح شده بود.۱۳ به یاد بیاوریم که یکی از اهداف مهم طالبان در خیزش اول نیز بازگرداندن ظاهرشاه به قدرت بود. بنا بر گزارشها، قانون اساسی جدید در واقع قانون اساسی زمان ظاهرشاه با اندک تغییراتی خواهد بود؛ مانند جایگزینی کلمه اعلیحضرت با امیرالمؤمنین با همه صلاحیتهای اعطا شده به وی به عنوان بالاترین مقام تصمیمگیری سیاسی کشور. در قانون اساسی زمان ظاهرشاه از به رسمیت شناختن سایر مذاهب اسلامی نیز خبری نیست.
امکان بازسازی گروه تروریستی القاعده زیر چتر طالبان در عرض یک تا سه سال آینده به گزارش ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش روز ۱۲ مهرماه به اعضای سنای آمریکا از دیگر اخبار بهشدت نگرانکنندهای است که با ادعای تغییر طالبان در مغایرت آشکار قرار دارد.۱۴ رابطه القاعده و طالبان رابطهای دیرسال است و با وجود «وعده» طالبان مبنی بر این که افغانستان مرکز نیروهای تروریستی نخواهد بود، در آینده نه چندان دور، هم پابندی طالبان به اصل این وعده، و هم شمولیت القاعده در گروههای تروریستی روشن خواهد شد.
سقوط ارتش و دولت دست نشانده
بعد از سقوط دولت فاقد صلاحیت و فاسد اشرف غنی، و عدم مقاومت ارتش برای دفاع از کشور در برابر طالبان، مقامات آمریکایی و متحدین ناتویی آنها ضمن تلاش برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت فاجعهای که برای افغانستان رقم زدند، به واقعیتی اعتراف کردند که بسیار قابل توجه است. این واقعیت به زعم آنها این بود که برای تجهیز و آموزش ارتش افغانستان از چیزی کم نگذاشتند، اما نتوانستند انگیزه و تمایل به مقاومت و مبارزه در برابر طالبان را به آنها بیاموزند. اما پاسخ به چرایی عدم تمایل به مقاومت در ارتش را باید در مجموعهای از عوامل گوناگون دید: نادرستی رقم ۳۵۰هزار نفری ارتش بهدلیل گزارشهای دروغ مقامات دولتی و فرماندهان درباره تعداد نفرات تحت فرماندهیشان حتی شامل نام مردگان برای دریافت پول و بودجۀ بیشتر؛ تضعیف انضباط و روحیه رزمی در نتیجه فساد افسران؛ فروش اسلحه و تجهیزات نظامی ارتش به شبه نظامیان ازجمله طالبان توسط فرماندهان ارتش در ردههای مختلف؛ تشکیل بدنه ارتش از جوانان فقیری که انگیزهای برای کشتن و کشته شدن در جنگ نداشتند و بسیاری از آنها با جابجایی قدرت از دولت به طالبان و برعکس، تنها لباس خود را عوض میکردند؛ بیسوادی و کمسوادی حدود ۹۰درصد سربازان و افسران و اعتیاد بیش از ۲۵درصد پرسنل نظامی.۱۵
اما دلیل قابل توجه دیگر برای عدم مقاومت ارتش، رفتار فرماندهان و مقامات محلی افغانستان مانند اسماعیلخان و ژنرال دوستم بود که با دریافت رشوههای کلان، قول عدم مقاومت در برابر طالبان داده بودند. در نتیجه، سربازان افغان با مشاهده خیانت و فساد فرماندهان و سران دولتی دلیلی برای فدا کردن خود یا گشودن آتش به روی هموطنانشان نمیدیدند. و نکته آخر و مهمتر اینکه انتظار دفاع فداکارانه از میهن از ارتشی که توسط افسران و مشاوران نیروهای اشغالگر آموزش دیده باشند، از اساس انتظاری غیرواقعبینانه است.
واقعیت خروج کامل نیروهای آمریکایی
ظاهراً آخرین سرباز آمریکایی روز ۳۰ آگوست خاک افغانستان را ترک کرد. اما آیا این بدین معناست که آمریکا به هیچ شکل و نام دیگری در این کشور نیروی نظامی ندارد؟ بنابر بخشهای علنی توافق دوحه، دولت آمریکا دارای ۹ پایگاه نظامی در افغانستان بود که باید پنج تای آنها برچیده میشد. پس هنوز چهار پایگاه نظامی آمریکا با تعداد ناروشن نیرو و تجهیزات نظامی در افغانستان برقرارند. علاوه بر این، شایعاتی درباره منطقۀ واخان واقع در رشته کوههای پامیر در شمال شرقی افغانستان، که از مرتفعترین نقاط دنیا به شمار میرود، وجود دارد که در صورت وجود پایگاه نظامی در آنجا، آمریکا میتواند به دورترین مناطق چین و روسیه دسترسی داشته باشد.
همچنین، به غیر از نظامیان اونیفرمپوش آمریکایی، هزاران مأمور مخفی و امنیتی آمریکایی برای سالها در افغانستان مشغول فعالیت بودهاند، که باور خروج همۀ آنها از افغانستان، سادهانگاری است، و نیز تعداد نامعلومی از افغانهایی که در این سالها توسط «سیا» برای انجام انواع برنامههای جاسوسی و خرابکاری تربیت شدند.
باقی گذاشتن مقدار قابل توجهی سلاح و تجهیزات ارتش آمریکا به ارزش بیش از ۸۰ میلیارد دلار در افغانستان، در مقایسه با مورد مشابه تخلیه دو پایگاه در عینالعرب در سوریه، نکته قابل توجه دیگری است که میتواند به زد و بندهای پنهانی طالبان و آمریکا مرتبط باشد. آمریکا در سوریه تجهیزات باقیمانده را به طور کامل نابود کرد.۱۶ بایدن در سخنرانی خود در سازمان ملل متحد گفت: «ما به ۲۰ سال درگیری در افغانستان پایان دادهایم و در حال ایجاد دور جدیدی از دیپلماسی هستیم»!۱۷ باقی گذاشتن این همه سلاح و تجهیزات گرانقمیت نظامی، در راستای دور جدید دیپلماسی آمریکا نیست؟
***
در پایان به اختصار و با اطمینان میتوان گفت که برنامه درازمدت امپریالیسم آمریکا از به قدرت رساندن مجدد طالبان، استقرار دولتی مقتدر به اتکای یک ایدئولوژی مذهبی ارتجاعی در افغانستان است تا به نیابت آمریکا مأمنی برای گروههایی چون القاعده، داعش و تروریستهای ترکمنستان شرقی فراهم کند و منشاء بیثباتی در منطقه علیه چین، روسیه و ایران و ایجاد موانع در نزدیکی و اتحادهای منطقهای بین کشورهای همسایه افغانستان باشد. حال اینکه تا چه حد اختلافات درونی طالبان، مقاومت مردم افغانستان و فشار بیرونی قدرتهای منطقهای چون چین و روسیه خواهند توانست مانع اجرای این نقشه شوند، چیزی است که سیر آتی وقایع روشن خواهد ساخت.
جهت اطلاع: در آخرین لحظات بستن صفحات مجله، سیانان به نقل از یکی از مقامات طالبان، خبر کشته شدن هیبتاللـه آخوندزاده را در یک عملیات انتحاری در سال گذشته منتشر کرد!
منابع و توضیحات
۱. مژده، وحید. افغانستان و پنج سال سلطه طالبان. نشرنی، ۱۳۸۲، صص۱۹-۲۰.
۲. بنییعقوب، ژیلا. افسوس برای نرگسهای افغانستان. انتشارات کویر. ۱۳۹۶. صص۱۸۸ و ۱۸۹.
۳و۴. سادات، میرعبدالواحد. قرارداد قطر صلح یا سراب. ۲۰۲۱. ص ۴۳ و
https://www.pasokh.org/fa/Question/View/11689/آیا-آمریکا-حامی-طالبان-بود-چرا-و-چگونه
۵. بنییعقوب، ص ۲۵۴
۶. قرارداد قطر صلح یا سراب. ص۴۲.
۷. برگرفته از مصاحبه تلویزیون جدال با محمدحسین جعفریان
۸. قرارداد قطر صلح یا سراب. ص۱۷.
۹. رادیو فردا ــ ۲۷ مرداد ۱۴۰۰
۱۰. خبرگزاری فارس ــ ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
۱۱. ویکی پدیا
۱۲. تارنمای اسداله کشتمند
13. https://tolonews.com/fa/afghanistan-174827
14. https://atlaspress.af/آمریکا-القاعده-زیر-چتر-طالبان-دوباره-خ/
۱۵. برای اطلاعات بیشتر در مورد ارتش و نیروهای انتظامی افغانستان به مقاله «افغانستان در ۲۰سال اشغال آمریکا و متحدان ناتویی با همکاری دولتهای دست نشانده»، در همین شماره مراجعه فرمایید.
۱۶. خبرگزاری آناتولی، ۱۸ اکتبر ۲۰۱۹
۱۷. اسپوتنیک، ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱.