بدرود رفیق باران کارآمد *

Print Friendly, PDF & Email

او سال‌های زندان و شکنجه و دربه‌دری و تنگدستی و بیکاری را به جان خرید تا کارگران را برای گرفتن حق و حقوق خودشان آموزش دهد و امید دست یافتن به زندگی بهتر و انسانی را در دل آنان زنده نگه دارد.
 

 

 

روز ۲۲ مهرماه امسال، خبر درگذشت یکی از قدیمی‌ترین سندیکالیست‌های کارگری را دریافت کردیم. باران (بارون) کارآمد، یکی از آخرین بازماندگان نسل دوم و مبارز کارگران صنعت نفت بود. او در سال ۱۳۰۲ به‌دنیا آمد. هنوز بیش از ۵ سال از عمرش نگذشته بود که با منش ضد انسانی مدیریت شرکت نفت ایران و انگلیس آشنا شد؛ پدرش که کارگر شرکت نفت بود، در اثر سانحه‌ای در محل کار، بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و از کار اخراج شد. این نقص مانع از آن شد که بتواند تا سال‌ها بعد، شغلی به‌دست آورد. خانواده از هم پاشید و باران مجبور شد از همان کودکی به کار بپردازد. ۷ ساله بود که کارگر احداث خط آهن تهران ــ خوزستان شد. می‌گفت: «همیشه گفته و می‌گویند که گویا این رضاشاه بود که تونل‌ها و راه‌ها را می‌ساخت. هیچ‌کس از کارگرانی که در هنگام ساختن این تونل‌ها به بیگاری گرفته می‌شدند، چیزی نمی‌گوید. آنها بودند که درواقع این تونل‌ها را ساختند. هیچ‌کس از کشته شدن انبوهی از کارگران آذری که در این تونل‌ها کار می‌کردند و یا از جنازه کارگرانی که در اثر سانحه و یا انفجار دینامیت کشته می‌شدند و جنازه‌هایشان زیر خروارها سنگ مدفون و یا در رودخانه‌ها رها می‌شد، حرفی نمی‌زند. اما من همه این چیزها را با چشمان خود دیده‌ام.»

وقتی در سال ۱۳۱۴ به استخدام شرکت نفت درآمد، یک کارگر باتجربه بود. از همان ابتدای اشتغال، سر ناسازگاری با رفتار غیرانسانی مدیران انگلیسی داشت. نام عمومی کارگران در آن زمان، «کولی» ــ کلمه هندی به‌معنای «حمال» ــ بود. کارگران در شرایط طاقت‌فرسا کار و زندگی می‌کردند. رفتار انگلیسی‌ها با کارگران وحشیانه بود. اینان از کوچک‌ترین حقوق انسانی بی‌بهره بودند. نه آب سالم، نه سرویس بهداشتی، نه امکانات درمانی، نه تأمین جانی، نه غذای کافی و نه برخورداری از حرمت انسانی. یکی از تلخ‌ترین خاطراتش، آتش‌سوزی محوطه حلب‌سازی بود که یک هفته به‌طول انجامید و طی آن ۹۸ کارگر در میان شعله‌ها سوختند. جنازه‌های کارگران به‌صورت حکاکی، بر روی بتن کف ساختمان باقی ماند. هیچ توجهی به خانواده‌ها و بازماندگان سانحه نشد.

اولین گامی که در راه منافع جمعی کارگران برداشت، رهبری اعتراض به «نان» بود. در زمان جنگ دوم جهانی و قحطی ناشی از آن، روزانه دو قرص نان به کارگران می‌دادند تا سد جوع کنند. کیفیت نان چنان بود که کارگران، گرسنگی را به خوردن آن ترجیح می‌دادند. باران، در رأس کارگرانی قرار گرفت که خواهان نانی قابل خوردن بودند. مبارزات آنان، به پیروزی انجامید و شرکت پذیرفت که کیفیت نان بهبود یابد. این اولین دستاورد کارگران، پس از سرکوب اعتصاب عظیم سال ۱۳۰۸ بود که طی آن، ۱۵۰ کارگر زخمی، ۲۰۰ تن بازداشت، و ۵۰۰۰ نفر اخراج شدند. باران، عملاً تبدیل به نماینده کارگران شد. این نمایندگی غیررسمی، در سال ۱۳۲۳ رسمیت یافت.

مبارزات کارگران پس از پایان جنگ، شکل سازمان‌یافته‌تری به‌خود گرفت. علی امید و یارانش ــ که در زمان اعتصاب سال ۱۳۰۸، تا سال ۱۳۲۰ در زندان بودند ــ به آبادان مراجعت کردند. اتحادیه‌های کارگری در آن شهر، یکی پس از دیگری، در سال ۱۳۲۴ تشکیل شدند. باران یار ثابت‌قدم رهبران سندیکایی کارگران شرکت نفت بود. باران در اعتصاب اردیبهشت و تیر ۱۳۲۵، به‌شدت فعال بود. از همان زمان، علاوه بر تلاش‌های سندیکایی، به فعالیت‌های سیاسی نیز می‌پرداخت.

بالاخره برای اولین بار در سال ۱۳۲۷ زندانی شد. این آغازی بر دفعات متعدد بازداشت او ــ قبل و بعد از کودتا ــ بود. در بسیاری از این بازداشت‌ها هم‌پرونده و هم‌بند علی امید و دیگر رهبران کارگری بود. همین جا باید اضافه کرد که برادر کوچک‌ترش «شارون» نیز همواره پابه‌پای او ــ و گاه گامی پیش‌تر از او ــ و با از جان گذشتگی، در راه احقاق حقوق کارگران می‌رزمید. او سال‌های زندان و شکنجه و دربه‌دری و تنگدستی و بیکاری را به جان خرید تا کارگران را برای گرفتن حق و حقوق خودشان آموزش دهد و امید دست یافتن به زندگی بهتر و انسانی را در دل آنان زنده نگه دارد.

شانه‌های او شایسته بودند که کارگران به آن تکیه کنند و بازوان او شایسته بودند که کارگران زحمتکش به آن بیندازند، و زبان و صدای او، زبان و صدای شایسته اعتراض علیه بهره‌کشی و ستم‌گری مدیران شرکت نفت ایران و انگلیس بود.

در سال ۱۳۳۳، به‌همراه دیگر رفقای کارگرش، به اجلاس فدراسیون جهانی کارگران در وین رفت. مصاحبه افشاگرانه او درباره وخامت وضعیت کارگران ایران و تضییقات مدیران کنسرسیوم نفت علیه آنان، در نشریه فدراسیون منتشر شد. در راه بازگشت به ایران، دستگیر و زندانی شد.

تا اواخر دهه ۳۰، بارها از شرکت نفت اخراج، و بر اثر پافشاری کارگران به سر کار بازگردانده شد. نهایتاً برای همیشه او را اخراج کردند. پس از آن در هر شهر و مکان که مشغول کار می‌شد، مبارزه برای بهبود زندگی کارگران را جزو وظایف ابتدایی خود می‌دانست. چه زمانی که به‌عنوان کارگر تأسیسات در تهران شاغل بود، و چه زمانی که در قوچان، رهبری مبارزه پیروزمند کارگران شرکت آمریکایی «ویلیام برادرز» را به‌عهده داشت. جسارت، شجاعت، هوشیاری، کسب و انتقال تجربه مبارزاتی، و یکی‌رنگی، از خصایل لاینفک شخصیت او بودند. رفقای او، خاطرات شیرینی از زندگی و رنج و رزم او، چه در زندان و چه بیرون آن دارند. نقل سرگذشت پرماجرای او، از تنگی اینجا، فراخ‌‌تر است. یاد و نام او، برقرار باد.

* عنوان مطلب ــ «بدرود رفیق باران کارآمد» ــ از «۱۰ مهر» است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *