حقیقت و قدرت سوسیالیسم

ژوئن ۱۹۴۱ تاریخ غم‌انگیز و وحشتناکی برای مردم اتحاد جماهیر شوروی بود. ۸۰ سال پیش ماشین ضدِ بشری فاشیسم آلمان به کشور ما حمله کرد. این فقط یک کارزار نظامی ‌نبود. این حمله مانند «آنشلوس» اتریش، حمله به چکسلواکی، حمله به لهستان، یا اشغال فرانسه نبود. و مسئله هم تنها این نیست که در اتحاد جماهیر شوروی، نازی‌ها برای اولین بار با مقاومت شجاعانه و سرسخت روبرو شدند. از سال ۱۹۲۵، اسناد کلیدی فاشیسم آلمان قید کرده بود که اتحاد جماهیر شوروی در معرض نابودی کامل است. به صراحت گفته شده بود که «دولت غول پیکر شرقی به ناچار محکوم به نابودی است» و فاجعه آن «مطمئناً صحت نظریه نژادی ما را تأیید خواهد کرد». طرح جامع و کلی «Ost» برای تسخیر و سلطه رایش سوم در شرق تدوین و طراحی شده بود. پیشنهاد شده بود که جمعیت اسلاو نابود و به سیبری رانده شود و بقیه هم که برای خدمات دیگر لازم هستند، آلمانی‌سازی شوند. این طرح توجه ویژه‌ای به «تضعیف قدرت بیولوژیکی مردم روسیه» از طریق کاهش نرخ تولد، جدایی و تقسیم مصنوعی، داشت. به‌ویژه پیش‌بینی شده بود که ملت «کازاک»، ساکنان سیبری و دیگران را جدا کنند. قرار بود مسکو و لنینگراد از روی زمین محو شوند. هواداران کنونی «Bandera» باید بدانند: طبق طراحی نازی‌ها ، ۷۵ درصد بلاروس‌ها و ۶۵ درصد اوکراینی‌ها قرار بود بیرون رانده شوند. ما ناگزیر به توسعه تکنیک کشتار و نابودی جمعیت بودیم … هیتلر به پیروانش دستور داد که من حق دارم میلیون‌ها نفر از یک نژاد پست را که مانند کرم تکثیر می‌شوند نابود کنم. در نهایت، تمام دکترین‌ها و نظریه نژادی سیاست «فضای زندگی» (سیاست «Lebensraum») به پوششی ایدئولوژیک برای گسترش سرمایه تبدیل شد. اگر شرکت‌های بزرگ، ابتدا آلمانی، و سپس بریتانیایی ــ آمریکایی، روی آن‌ها تکیه نمی‌کردند، دیدگاه‌های هیتلر مورد توجه تعداد انگشت‌شماری از حاشیه‌نشینان قرار می‌گرفت. آنها بودند که فاشیسم را برای خفه کردن افکار کمونیستی، سرکوب جنبش انقلابی و نابودی اتحاد جماهیر شوروی پرورش دادند. نازی‌ها سخاوتمندانه توسط «تیسن»، «کردورف»، «شاخت»، «کروپ» و دیگر صنعتگران و بانکداران تأمین مالی شدند. پیش از استقرار قدرت نامحدود هیتلر ملاقات او با سران انحصارات پیشِ رو بود. آنها در ۲۰ فوریه ۱۹۳۳ از طرح نابودی بقایای نظام پارلمانی در آلمان حمایت کردند. دیکتاتور جدید ۳ میلیون مارک دریافت کرد. «گوستاو کروپ» سرمایه‌دار در سال ۱۹۴۵ اعتراف کرد که: «ما به رهبری سخت‌گیر و قوی نیاز داشتیم».

موفقیت‌های عظیم اتحاد جماهیر شوروی و بحران در غرب، سرمایه جهانی را به‌شدت ترسانده بود. ابتدا به‌سمت بازنگری معاهده ورسای رفت و سپس با اعلام رایش سوم موافقت کرد. بریتانیای کبیر، فرانسه و ایالات متحده آمریکا ضمن اغماض از تجاوزات او با هیتلریسم «آشتی کردند». قرار بود از «پیمان ضدِ کمینترن» برای از بین بردن اولین دولت پرولتاریای جهان استفاده شود. این فقط اتحاد جماهیر شوروی بود که دائم پیشنهاد می‌کرد که درندگان و غارتگران را مهار کنید، سیستمی ‌از امنیت جمعی ایجاد کنید و از یک جنگ جهانی جدید جلوگیری کنید. در بیانیه دولت شوروی بر لزوم اتخاذ موضعی قاطع و بدون ابهام در مورد مسئله نجات جمعی جهان توسط همه دولت‌ها تأکید می‌شد. اما «قدرت‌های بزرگ» این فراخوان را نادیده گرفتند. آنها بر تصرف و اشغال اتریش چشم فرو بستند، به توافق مونیخ رفتند، چکسلواکی را در دهان هیتلر گذاشتند. دولت‌های انگلستان و فرانسه با آلمان معاهداتی در مورد عدم تجاوز و توسعه روابط حسن همجواری امضا کردند. لهستان «پیلسودسکی» به همراه آلمان هیتلری در تقسیم چکسلواکی شرکت کرد. صفحات شرم‌آور تاریخ آنها امروزه توسط سیاستمداران غربی با دقت پنهان یا حتی توجیه می‌شود. آنها اتحاد جماهیر شوروی را به تماس با آلمان متهم می‌کنند، اما در مورد این واقعیت که مسکو آخرین پایتخت اروپایی بود که چنین قراردادی را با برلین منعقد کرد، سکوت کردند. تنها هدف پیمان «مولوتف ــ ریبن‌تروپ»، به تعویق انداختن حمله متجاوزان در شرایط زیاده‌خواهی جنایتکارانه کشورهای سرمایه‌داری بود. نقش پیمان شوروی و آلمان در تاریخ تنها اسطوره ایدئولوژیست‌های غربی نیست. اتهامات مختلف نه‌تنها از سوی بدخواهان روسیه از خارج، بلکه از سوی به اصطلاح «فاش‌کنندگان گذشته جنایتکار» داخلی نیز مطرح می‌شود. به‌عنوان مثال، استدلال می‌شود که اتحاد جماهیر شوروی کاملاً برای جنگ آماده نبود و رهبری استالینیست از هرگونه اقدامی‌ در آماده‌سازی آن جلوگیری کرد. و این یک دروغ محض است. از اواخر دهه ۱۹۲۰، اتحاد جماهیر شوروی همه چیز را تابع هدف اصلی ــ آماده‌سازی برای یک جنگ بزرگ ــ قرار داد. کئوپراتیوی کردن روستاها تحویل و تدارک پایدار مواد غذایی را تأ‌مین کرد و ایجاد ذخایر آن را ممکن کرد. صنعتی شدن، کشور را به یک دولت صنعتی قدرتمند تبدیل کرد و یک سپر دفاعی از آن ساخت. در شرق، دومین پایگاه زغال سنگ و متالورژی ایجاد شد. اساس مادی و فنی برای تسلیح مجدد وجود داشت.

آمار و ارقام خود گویای این مطلب است. در طول سه سال پیش از جنگ، شمار نظامیان ارتش سرخ از ۱/۵ به ۵ میلیون سرباز افزایش یافت. اگر در اوایل دهه ۱۹۳۰ اتحاد جماهیر شوروی ۷۴۰ تانک و ۸۶۰ هواپیما در سال تولید می‌کرد، پس از پنج سال میانگین تولید سالانه آنها به ترتیب به ۳۱۰۰ و ۳۶۰۰ رسید. تولید تسلیحات توپخانه و تفنگ بیش از دو برابر شده بود. طراحان شوروی نمونه‌هایی از تجهیزات نظامی‌ را توسعه دادند که کمتر از بهترین مشابه‌های خارجی آن نبود و حتی از آنها پیشی گرفت. از‌جمله جنگنده‌های «میگ ــ ۳» و «یاک ــ ۱»، هواپیماهای تهاجمی«ایل ــ ۲»، بمب‌افکن «پ. ر. ــ ۲»، تانک‌های «ت ــ ۳۴» و«کا. و.». قدرت نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی به‌طور قابل توجهی افزایش یافت. تنها در سال ۱۹۴۰ بیش از ۱۰۰ کشتی جنگی دریافت کرد. حدود سیصد مورد دیگر در د‌ست ساخت بود. دولت شوروی قصد داشت در سال ۱۹۴۱ تسلیح مجدد ارتش و نیروی دریایی را تکمیل کند. بنابراین، اگر در یکم ژانویه سربازان تنها ۸۰ تانک جدید T-۳۴ داشتند، در پایان سال برنامه‌ریزی شده بود که تعداد آنها به ۲۸۰۰ برسد. حتی در سخت‌ترین دوره آغاز جنگ، سرعت تولید سلاح قابل توجه بود. در نیمه اول سال ۱۱۱۰ «تانک ۳۴» تولید شد. ۵/۵ میلیون نفر، تقریباً ۵ هزار هواپیمای جنگی، ۳۷۰۰ تانک در حمله به اتحاد جماهیر شوروی شرکت کردند. سربازان فاشیست در فرانسه، لهستان و یوگسلاوی آموزش‌های رزمی ‌را گذراندند. اقتصاد تقریباً تمام قاره اروپا در خدمت این ناوگان قرار گرفت. این قدرتمندترین ماشین جنگی تاریخ بشر بود. ارتش سرخ تنها ۳/۳ میلیون سرباز در مناطق نظامی ‌و ناوگان مرزی داشت که بیشتر آنها در رده دوم و ذخیره بودند. برخلاف گمانه‌زنی‌ها در مورد انفعال فرماندهی شوروی، از ۱۳ مه، انتقال نیروها از مناطق نظامی‌ داخلی آغاز شد. در تاریخ ۱۳ تا ۲۵ ژوئن دستور پیشروی یگان‌های رده اول و دوم به مرز‌های نواحی غربی کشور داده شد. آری، زمان کافی برای استقرار کامل نیروها وجود نداشت. لیکن مهاجم و اشغالگر با واکنشی بی‌سابقه مواجه شد. مرزبانان شوروی خود موجب افتخاری فناناپذیر و بی‌پایان شدند. شاهکاری جاودانه توسط مدافعان قلعه «برست» انجام شد. «فرانتس‌ هالدر»، رئیس ستاد نیروی زمینی ورماخت، در دفتر خاطرات خود اعتراف می‌کند که: «روس‌ها تا آخرین گلوله خود در پست‌های بلوکی نگهبانی می‌جنگند، اما تسلیم نمی‌شوند، بلکه خود را همراه با پست‌های بلوکی نگهبانی منفجر می‌کنند. تصویر بدوی و ساده از جعل کنندگان تاریخ مبنی بر اینکه در دوره اولیه جنگ ارتش سرخ فقط در حال عقب‌نشینی بود، دور از واقعیت است. از همان روزهای اول، نیروهای ما ضدِ حمله‌های محسوسی ضمن درهم کوبیدن لشکرها و ارتش آن علیه دشمن انجام دادند. نبردهای نزدیک «Raseiniai»، ضدِ حمله در نزدیکی «Dubno» و «Brody»، از بین بردن سر‌پل‌های دشمن در مولداوی از این قبیل بودند. در ژوئن ۱۹۴۱، ارتش سرخ تلاش‌های رومانی متحد هیتلر را برای عبور از دانوب خنثی کرد. علاوه بر این، نیروهایی در سواحل رومانی فرود آمدند که با موفقیت سر‌پل‌ها را تا نیمه دوم ژوئیه حفظ کردند.

حتی بر اساس داده‌های آلمان، در هفته اول جنگ، ورماخت ۲۲‌هزار سرباز و افسر را از دست داد. تلفات نیروی هوایی آلمان و متحدانش برای یک روز در ۲۲ ژوئن ۲۲۰ خودروی جنگی برآورد شده است. البته تلفات نیروهای شوروی از حمله خائنانه دشمن نیرومند و بی‌رحم بیشتر بود. اما، ضمن مبارزه و جنگ برای شهرها و روستاها، و ضمن ضربه زدن به نازی‌ها، نیروهای دشمن را خسته و فرسوده کردند و افسانه شکست‌ناپذیری آن را از بین بردند. طرح حمله رعد‌آسای«بارباروسا» خنثی شد و عقیم گذاشته شد (عملیات بارباروسا که با عنوان تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی نیز شناخته می‌شود، اسم رمز یورش ورماخت و برخی متحدانش در نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که به‌عنوان بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین یورش نظامی‌ تاریخ جهان در روز یکشنبه ۲۲ ماه ژوئن سال ۱۹۴۱ میلادی آغاز شد. مترجم). اردوی دشمن نتوانست مسکو را سریع تصرف کند. در دسامبر ۱۹۴۱، حمله ارتش سرخ آنها را از پایتخت عقب راند. مهاجمان اولین شکست بزرگ خود را در طول جنگ جهانی دوم متحمل شدند. مردم شوروی سختی‌ها و مشکلات بسیار بیشتری در پیش داشتند. در نزدیکی خارکف شکست سنگینی رخ داد. عقب‌نشینی به ولگا و قفقاز وجود داشت. تلاش‌های ناموفقی برای شکستن محاصره لنینگراد به‌عمل آمد. اما با هر ضربه، قدرت دشمن ته می‌کشید. از استالینگراد ــ ویران شده، اما سقوط نکرده ــ نازی‌ها شروع به عقب‌نشینی کردند. آنها به «کورسک» و «اورل» ضربه زدند، در نزدیکی «رژف» و در «دنیپر» زمین خوردند. اما هیچ چیز نتوانست جلوی حرکت پیروزمندانه نیروهای شوروی را بگیرد. ارتش سرخ پس از پاکسازی سرزمین مادری از نیروهای نازیسم، آزادی را برای مردم اروپا به ارمغان آورد. بر فراز ورشو، بخارست، بلگراد، وین، پراگ، پرچم سرخ به اهتزاز در آمد ــ پرچم فاتحان، پرچم آزادیخواهان. در بهار ۱۹۴۵، دشمن در لانه خود شکست خورد. راهپیمایی پیروزمندانه کارگران و دهقانان کشور شوروی در جایی به پایان رسید که «فورر» (رهبر. منظور هیتلر است. مترجم) به میلیون‌ها جمعیت وعده داده بود که جهان را فتح کند و «مادون انسان‌ها» را مجبور کند که به آریایی‌ها خدمت کنند. پیروزی در جنگ بزرگ میهنی مولفه‌های زیادی داشت. استواری سرباز شوروی بی‌نظیر بود. استعداد فرماندهانی چون: «گئورگی ژوکوف»، «کنستانتین روکوسفسکی»، «ایوان کونف»، «الکساندر واسیلوسکی»، «رودیون مالینوفسکی»، «ایوان باگرامیان»، «واسیلی چویکوف»، «کریل مرتسکوف»، «لئونید گووروف»، «سیمون تیموشنکو»، «بوریس شاپوشنیکف»، «فئودور تولبوخین» و بسیاری دیگر عالی بودند. اما با ادای احترام به شجاعت بی‌سابقه ارتش و کل مردم، فراموش کردن آنچه که آنها را به جنگ برانگیخت و به آنها اجازه داد از دشمن پیشی بگیرند، سزاوار نیست و ناروا است. شرط تعیین‌کننده برای شکست فاشیسم، نجات میهن ما و همه جهان، سیستم سوسیالیستی شوروی و نقش رهبری حزب کمونیست به رهبری استالین بود. تنها ماهیت برنامه‌ریزی شده اقتصاد ملی امکان حل وظایف فوق‌العاده پیچیده تخلیه هزاران شرکت و میلیون‌ها نفر را داد. فقط باور بی‌حد و حصر به درستی آرمان خود توانست مبارزان را به حمله برانگیزد. آنها به‌خوبی می‌دانستند که به‌خاطر منافع الیگارشی‌ها، نه به‌خاطر تصرف سرزمین‌های خارجی و به‌نفع شرکت‌ها نبرد نمی‌کنند. آنها به‌خاطر نجات میهن سوسیالیستی خود به پیش رفتند. این حقیقت و قدرت آنها بود.

این بود رمز و ضامن کارهای عظیم و پیروزی‌های بزرگ. تنها در شش ماه اول جنگ، بیش از یک میلیون کمونیست به صفوف نیروهای مسلح پیوستند. در پایان سال اول جنگ، بیش از ۴۰ درصد از کل حزب در صفوف ارتش سرخ بود. در طول سال‌های جنگ ۳/۶ میلیون نفر در آن پذیرفته شدند. حزب کمونیست شوروی به یک حزب مبارز تبدیل شد. ۳ میلیون کمونیست در جبهه‌ها جان باختند. این حزب کمونیست بود که الهام‌بخش و سازمان‌دهنده پیروزی شد. نازی‌ها به دروغ خود را «آزادکنندگان خلق‌های اتحاد جماهیر شوروی از بلشویسم» معرفی کردند. اما نه برای رهایی، بلکه برای نابودی و بردگی آمده بودند. بر اساس مقاصد استراتژیست‌های غربی، ویروس ایجاد‌شده شوروی‌ستیزی آنها می‌بایست موجب ایجاد یک پاندمی‌ نفرت جهانی از روسیه شوروی شود، به قلب مردم شوروی ضربه بزند، آنها را از کشور خود متنفر، از ریشه‌های خود دست بکشند و جانب ستمگران را بگیرد. در ماه مه ۱۹۴۵ نیز ویروس شوروی‌ستیزی از بین نرفت. در طول جنگ سرد، جلوی گسترش آن در اثر موفقیت در ساختمان سوسیالیستی گرفته شد. در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰، این ویروس دوباره از آزمایشگاه‌های ایدئولوژیک غرب بیرون آمد، به بالاترین رده‌های حزب نفوذ کرد و بخش زیادی از شهروندان ما را هدف قرار داد. ما هنوز در حال چیدن میوه‌های تلخ آن بزم جادوگرانه کمونیسم‌ستیزی و ​​روسوفوبیا هستیم. شوروی‌ستیزی به‌عنوان واکنش خصمانه استثمارگران به گام‌های پیروزمندانه سوسیالیسم به‌وجود آمد. امروز شوروی‌ستیزی همه بدترین میراث ایدئولوژیک امپریالیست‌ها را در خود متحد می‌کند. این ویروس با استادی انبوهی از دیدگاه‌ها، توهمات و ترس‌های ارتجاعی را به‌خود جذب می‌کند. تبلیغات شوروی‌ستیزی به گلوبالیست‌ها این امکان را می‌دهد که جامعه غربی را در قبال «تهدیدات شرق» اسطوره‌ای در حالت بسیج نگه دارند. در قلمرو روسیه و در جمهوری‌های شوروی سابق، کمونیسم‌ستیزی ابزار غرب در امر انقیاد فضای پس از شوروی و راهی برای رقابت با چین سوسیالیستی در حال رشد است. سرمایه جهانی ضمن پرورش هیولای فاشیست، تاریخ را بازنویسی و دلاوری‌های مردم شوروی را خدشه‌دار می‌کند. در سطح قطعنامه‌ها و قوانین رسمی، اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان مقصر جنگ همتراز با آلمان نازی اعلام می‌شود. ضمن تحریف گذشته، آنها در حال تدارک تحریکات هیولایی در زمان حال هستند. افکار عمومی‌ غربی با این باور پرورش یافته است که روسیه به‌عنوان یک «متجاوز» باید مجازات شود. آنها به‌سرعت در حال تخریب سیستم روابط بین‌المللی «یالتا ــ پوتسدام» هستند.

سرمایه بار دیگر ضمن فرو رفتن در بحران، به خدمات تاریک‌ترین نیروها متوسل می‌شود. استانداردهای فاشیسم در اوکراین، در بالتیک و در کشورهای دیگر در حال افزایش است. سرمایه‌داری به ظاهر با کنار گذاشتن «نظریه نژادی» رایش سوم، همچنان برای هژمونی جهانی و نابودی همه مخالفان‌اش تلاش می‌کند. روسیه مانند ۸۰ سال پیش در خط مقدم حملات الیگارشی جهانی قرار دارد. اما «نخبگان» حاکم درک کاملی از خطر مرگبار ندارند. نخبگان حاکم به سیر لیبرالی ویرانگر خود ادامه داده و جامعه را با بی‌عدالتی اجتماعی و کمونیسم‌ستیزی شکاف می‌دهند. در روز ۹ ماه مه، مقبره لنین با سپرهای تخته سه‌لا به‌طور ناجوانمردانه بسته شده شد، که در پای آن پدران و پدربزرگ‌های ما پرچم‌های شکست خورده فاشیست را پرتاب کردند. در کشوری که بر فاشیسم پیروز شد، از کانال‌های تلویزیون دولتی آن فراخوانی برای برپایی بناهای یادبود برای همدستان فاشیسم و وطن‌فروشان شنیده می‌شود. شوروی‌ستیزی همچنان به کاشتن بذر نفرت در جامعه روسیه، دامن زدن به آتش ناسیونالیسم و ​​جدایی‌طلبی و تضعیف پایه‌های دوستی مابین مردمان ادامه می‌دهد. فیلم‌هایی که حقیقت زندگی در اتحاد جماهیر شوروی را تحریف می‌کنند با بودجه دولتی منتشر می‌شوند. کتاب‌هایی با دروغ در مورد دوران شوروی در نسخه‌های انبوه منتشر می‌شوند. افسانه‌های خصمانه و دروغین در مورد جنگ جهانی دوم به آگاهی جامعه تزریق می‌شود. نتایج جنگ بزرگ میهنی به‌طور گسترده جعل می‌شوند. ژنرال‌ها، سربازان و افسران ارتش پیروز ما تحقیر و بدنام می‌شوند. از نازی‌ها و عوامل آنها اعاده حیثیت می‌شود. در حالی که بناهای تاریخی دوران اتحاد جماهیر شوروی در سراسر روسیه در حال نابودی است، مرکز یلتسین سخاوتمندانه تأمین مالی می‌شود و بذر نفرت نسبت به هر چیزی که شوروی و قهرمانانه است، کاشته می‌شود. هدف کمونیسم‌ستیزی و ​​روسوفوبیا توجیه یک تجاوز جدید «به شرق»، آموزش توده وطن‌فروشان و همدستان دشمن در داخل روسیه و وادار کردن آن به تکرار تراژدی اتحاد جماهیر شوروی است. در شرایط سالیان متمادی شوروی‌ستیزی افسارگسیخته، این تنها حزب کمونیست فدراسیون روسیه است که به‌طور مداوم سیاست دفاع از تجربه شوروی را دنبال می‌کند. کمونیست‌ها تنها نیروی سیاسی هستند که دائماً در مورد خطر انتقام‌جویی لیبرال‌ها و خطر رشد احساسات ناسیونالیستی و راست افراطی هشدار می‌دهند. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که اگر ایدئولوژی شوروی‌ستیزی رونق یابد، «تحمل صفر» برای فاشیسم در جامعه به‌وجود می‌آید. بدین ترتیب، پیش نیازهای اعاده حیثیت و احیای آن ایجاد می‌شود و نیروهای راست افراطی به پیش صحنه سیاست می‌آیند. دولت ضمن تلاش برای تضعیف موقعیت حزب کمونیست فدراسیون روسیه، با آتش بازی می‌کند و خطر آتش‌سوزیی را ایجاد می‌کند که قادر به خاموش کردن آن نخواهد بود. ضمن پیشواز از هشتادمین سالگرد آغاز جنگ کبیر میهنی، ما در برابر پدران و پدربزرگ‌هایمان، فاتحان فاشیسم هیتلری و میلیتاریسم ژاپنی سر تعظیم فرود می‌آوریم. قلب ما مملو از غرور برای قهرمانی‌های نظامی ‌و کار آنهاست. مردم شوروی توانستند در سخت‌ترین دوره تاریخ ایستادگی کنند و پیروز شوند. اما آزمون‌های جدی برای روسیه در سده ۲۱ آماده شده‌اند. شرط اصلی غلبه بر آنها چرخش و تحول قاطع چپ میهن‌دوست است که حزب کمونیست فدراسیون روسیه با اطمینان و قاطعانه بر آن پافشاری می‌کند. حقیقت و قدرت سوسیالیسم کلید پیروزی اتحاد جماهیر شوروی بر فاشیسم شد. یادآوری و ارج نهادن به قهرمانی‌های مردم شوروی در پیروزی بر «طاعون قهوه‌ای» وظیفه والای اجتناب‌ناپذیر ماست. دفاع از حرمت و گرامیداشت پیروزی بزرگ یک امر وجدانی ماست. این است مسئولیت ما در قبال تاریخ، حقیقت تلخ آن و آینده بشر. شایسته این رسالت والا باشیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *