دریغ از یک ملت

اکنون پاندمی‌ «روس گریزی» که سرتاسر کشور را مبتلا کرده، وارد مرحلۀ حاد‌تری شده است. شاهد حذف هر چیز با بوی روسیه از گفتمان و تجربۀ ملی هستیم. کتاب‌های روسی ممنوع شده، رستوران‌های روسی بایکوت شده و بدتر از آن مورد حمله قرار می‌گیرند. تحریم‌های سنگینی که مشمول روسیه و مردم روسیه شده، اکنون به حد زودون چیز روسی در تجربۀ آمریکائیان رسیده است.
این هجمه در کجا متوقف خواهد شد؟ تاریخ نشان می‌دهد که آمریکا توانایی شفای خود را دارد. شرمساری ملی ناشی از رفتار با آمریکایی‌های ژاپنی‌تبار در دوران جنگ دوم جهانی، اثباتی براین مدعاست. اما فرهنگ ابطال که در بدنۀ سیاست آمریکا رسوخ کرده، هرگز تا این حد که در مورد روسیه شاهدش هستیم نیرومند نبوده است.

 

 

 

دریغ از یک ملت با مردمانی چون گوسفند
 که چوپان آنها را به بی‌راهه می‌برد.
دریغ از یک ملت، آه و افسوس از مردمی
که اجازه می‌دهند، حقوقشان پایمال شود.
و آزادی‌هایشان را نابود کنند
لارنس ِفرلِنگتی (۲)

در چند ماه اخیر، در ایالات متحده شاهد دگرگونی‌هایی هستیم که تنها مشابه آن را می‌توان در کتاب‌های تاریخ خواند. دگرگونی در کشوری که بخصوص در مورد حقوق بنیادی، یعنی حق آزادی بیان با پی‌گیری، هرچند ناقص، و نه بر اصول خود بلکه بر سر پیمانش ایستادگی کرده است. مرگ و زندگی دموکراسی‌ها وابسته به توانایی شهروندان آگاه در مشارکت در بحث‌ها و گفتگو‌های آزادی است که در مورد مسایل پیچیده صورت می‌گیرد. آزادی بیان، یکی از معیار‌های اساسی دموکراسی آمریکایی است. و این یعنی مستقل از آنکه تا چه حد می‌تواند باور‌های فرد در تقابل با جریان حاکم در جامعه باشد، حق او برای ابراز آزادانۀ عقاید خود، بدون هراس از سرکوب و سانسور محفوظ است.

این حق دیگر به رسمیت شناخته نمی‌شود

بعد از حملۀ روسیه به اوکراین، روسیه‌هراسی پس از پایان جنگ سرد، و از زمان بوریس یلتسین اولین رئیس‌جمهور روسیه برای مدتی کاهش یافته بود، بعد از انتقال قدرت به جانشین‌اش ولادیمیر پوتین، که توسط خود او برگزیده شد، هم‌چون ریشۀ متعفن دملی کهنه سرباز کرد. این راز پوشیده‌ای نیست که گرایش ضدِ روسی در ایالات متحده از قبل وجود داشته و دارد. در حقیقت از سال ۲۰۰۰، ایالات متحده افزون بر حوزه‌های کلاسیک مطالعاتی در مورد روسیه، به‌دنبال ایجاد مکتب تازه‌ای شد که برآموزۀ «پوتینیسم» استوار بود، کانون این آموزه بر این تفکر غلط بنا شده است که همه چیز درروسیه به دور محور شخصیت واحدی به‌نام ولادیمیر پوتین می‌چرخد.

ایالات متحده روز‌به‌روز هرچه بیشتر در رویارویی با این واقعیت که دوباره ملت روسیه خواستار رهایی از یوغ فرصت‌طلبان اقتصادی که با ماسک «دموکراسی» در دوران یلتسین، دست بالا را داشتند، تقابل پیدا کرد. و در نتیجۀ این تقابل، دگم «پوتینیسم» در میان بنیاد‌هایی که ظاهراً بررسی روشنفکرانۀ مسایل پیچیده را عهده‌دار بودند، یعنی دانشگاه‌ها که نقش تربیت مغزهای تدوین‌گر و مجری سیاست را به عهده داشتند، نقش مهم‌تری پیدا کرد.

متخصصانی قدیمی ‌چون جک متلاک، جان میرشایمرو استیفن کوهن، مطرود شدند و میدان به نفع نسل جدیدی از روسیه‌شناسان چون: مایکل مک فال، فیونا هیل و آن اپلباوم  (۳) گشوده شد. حوزه‌های واقعی پژوهش‌های روسیه که زمانی روح روسی را از طریق زندگی و آثار داستایفسکی، تولستوی، گورکی، لنین، استالین، ساخاروف، و گارباچف، تعریف می‌کرد، با حوزۀ جدیدی از مطالعات خودکامگی جایگزین گردید، و حالا صرفاً در کاریکاتور باسمه‌ای از تنها یک فرد ــ یعنی پوتین، خلاصه شد.

این بازی را قبلاً هم، در زمانی که ایالات متحده در صدد حمله و اشغال عراق بود، تجربه کرده‌ایم. آن زمان هم هویت ملتی که میراث‌شان به دوران بابل در عهد انجیل برمی‌گشت، را تنها در قالب شخصیت یک فرد، صدام حسین خلاصه کردند. از طریق تمرکز صرف بر روی روایتی ساختگی که از درک ساده‌اندیشانۀ یک فرد نتیجه شده بود، ایالات متحده عمداً پیچیدگی واقعیت درونی کشور و مردم عراق را نادیده گرفته، و با این عمل شکست خود را به جان خرید. درست مثل اینکه کشوری به‌نام عراق با آن تاریخ طولانی و پرماجرایش هرگز وجود نداشته است.

به قول رابرت اچ جکسون قاضی دیوان عالی آمریکا و دادستان ارشد ایالات متحده در دادگاه نورنبرگ، بی‌توجهی به زمینه‌ها و وابستگی‌ها در گفتمان ملی، تأثیر عظیمی ‌در اقدام به شروع جنگ [دوم جهانی]، داشت. جنگی که از هر نظر و دیدگاهی تجاوزکارانه و غیرقانونی بود و بزرگ‌ترین جنایت جنگی در تاریخ بشریت به حساب می‌آید.

تجربۀ شخصی من نیز گواهی بر این واقعیت است. ایالات متحده مدعی بود که عراق با نقض تعهدات خود دایر بر امحاء هرگونه سلاح‌های کشتار جمعی، هنوز توانایی تولید آنها را حفظ کرده است. من به‌عنوان بازرس کل سلاح در عراق در بین سال‌های ۱۹۹۸ ـ ۱۹۹۱، در موقعیتی قرار داشتم که می‌بایست در مورد این ادعا‌های ایالات متحده اعلام نظر می‌کردم. تا وقتی موضع من مناسب برای استفاده در داستانی علیه بیل کلینتون رئیس‌جمهور دموکرات، تشخیص داده می‌شد، همه جا از من با آغوش باز استقبال می‌شد. اما زمانی که روایت مبتنی بر واقعیت من، در تقابل با سیاست تغییر رژِیم، جانشین کلینتون، جرج دبلیو بوش قرار گرفت، مرا به عنوان عنصری منفور کنار گذاشتند.

سیاست‌های ترور شخصیتی

سیاست ترور شخصیت به‌طور کامل انجام شد، مرا همدست صدام خواندند، و شاید بدترین اتهام یعنی ضدِ آمریکایی بودن را به من زدند، کسی که با سربلندی وافتخار به‌عنوان یک افسر نیروی دریایی صادقانه به کشورش خدمت کرده بود. این جنبه اهمیت نداشت که دلایل مبتنی بر واقعیات من در به چالش کشیدن جنگ عراق، همگی بلا‌استثنا صحیح از آب درآمد. مهم این بود که بانگ دلایل من را در زمانی که می‌بایست و می‌توانست ( زمانی که مقدمات تجاوز چیده می‌شد) بیشترین تأثیر را داشته باشد، عملاً خاموش کردند.

و اکنون می‌بینیم وقتی که موضوع پیچیده‌ای چون روسیه مطرح می‌شود، دوباره از الگوی مشابهی استفاده می‌شود. درست مانند هر مسألۀ پیچیدۀ دیگری، درگیری میان روسیه و اوکراین باید از دو جنبه بررسی گردد. احتمالاً قوی‌ترین دلیلی که می‌توان علیه هجوم ارتش روسیه اقامه نمود، تراژدی انسانی است که دامن‌گیر شهروندان اوکراین شده است. اما آیا می‌توان قاطعانه گفت که راه‌حل دیپلماتیکی برای جلوگیری از این وضعیت وحشتناک وجود نداشته است؟

حال برای بررسی این مسأله، لازم است که فرد بتواند و مایل باشد که در مورد انگیزه‌های روسیه وارد بحثی مبتنی بر واقعیات شود. اما مشکل اصلی این برخورد در اینجاست که روایت حاصل از آن به مذاق کسانی که طرفدار دگم «پوتینیسم» ساختۀ غرب هستند، خوش نمی‌آید. دگمی‌ که بر مبنای گرایش غیرعقلانی و اشتهای ژئوپولیتیکی تنها یک فرد، یعنی ولادیمیر پوتین بنا شده است.

مسألۀ گسترش ناتو و تهدیدی که برای امنیت ملی روسیه به‌وجود آورده، به سادگی با این گفته که ناتو پیمانی دفاعی بوده و هیچ تهدیدی برای کشور روسیه و رهبرش نیست، نادیده گرفته می‌شود. حضور سرطانی ایدئولوژی نئو‌نازی‌ها در قلب حکومت اوکراین با این استدلال ساده‌لوحانه که رئیس‌جمهور اوکراین خود یک یهودیست بی‌خطر جلوه داده می‌شود. هشت سال رنج شهروندان روسی‌زبان دنباس، که در زیر بمباران بی‌وقفه ارتش اوکراین زندگی کرده و کشته شدند، طوری نادیده گرفته می‌شود که انگار اصلاً اتفاق نیفتاده است.

مشکل روایت جانبدارانه از اوکراین، در خوشبینانه‌ترین نگاه، ناقص بودن آن، و با نگاهی بدبینانه گمراه‌کننده است. توسعۀ ناتو دائماً توسط روسیه به‌عنوان تهدیدی وجودی شناخته شده است. حاکمیت ایدئولوژی سرشار از نفرت نئو‌نازی‌های دست‌راستی افراطی در اوکراین، تا جایی که رئیس‌جمهور فعلی ولودمیر زلینسکی را، در صورت عدم فرمانبرداری تهدید به مرگ کرده‌اند، کاملاً مستند شده است. هم‌چنین مدرک تهدید رئیس‌جمهور سابق پترو پروشنکو که گفته بود مردم روسی‌زبان دنباس را زیر فشار آتش سلاح‌های اوکراین مجبور خواهد کرد که در زیر‌زمین‌ها پنهان شوند، موجود است.

بدبختانه برای کسانی که به‌دنبال بحثی آگاهانه و متکی بر حقایق، و گفت‌وگویی منطقی، در مورد مشکل غامض اوکراین هستند، روابط میان اوکراین و روسیه واقعیتی است که دگم «پوتینیسم» را که بر دانشگاهیان، حکومت، و جریان اصلی رسانه‌ها در امریکا حاکم شده را بر نمی‌تابد.

در مورد روسیه و رهبر آن، همان تاکتیک‌های تهمت و افترازنی زمان صدام، به هرکس که جرأت به زیر سؤال بردن عقیدۀ رایج را به خود راه دهد، در کشور آزاد و مهد شجاعان آمریکا با همان شدت وجود دارد. تاکتیک قدیمی ‌بایکوت این‌گونه نظرات هم‌چنان حاکم است. تمام کانال‌های به اصطلاح خبری، از گروه هم‌سرایان «پوتینیسم» پُرشده و اگر کسی جرأت به زیر سؤال بردن روایت رسمی «اوکراینِ خوب ــ و روسیۀ بد» را به خود راه دهد از «حضورش» در مباحثات جلوگیری می‌شود.

انتشار اطلاعات نادرست توسط روسیه

در این دوران که شبکه‌های اجتماعی برای بسیاری از آمریکایی‌ها جایگزین جریان اصلی رسانه‌ها شده است، حکومت ایالات متحده با صاحبان تجاری سیستم‌های عامل، در انتشار اخبار دست به یکی کرده، و هر مطلبی که با خط رسمی ‌هم‌خوانی نداشته باشد را برچسب «اطلاعات نادرست منتشره توسط روسیه» می‌زنند. کار را به جایی کشانده‌اند که با افزودن هشدار «وجود حمایت دولتی»، طوری با اطلاعات منتشره توسط منابع روسی برخورد می‌شود که انگار این اطلاعات دروغ بوده و برای گفتمانی دموکراتیک خطرناک هستند.

و حالا می‌بینیم که با فشار بر روی شرکت‌های بزرگ ارائه‌دهندۀ اینترنت برای قطع همۀ رسانه‌های مرتبط با روسیه، آخرین درجۀ تحریم از سوی حکومت آمریکا اعمال شده و موجب تعطیل «آر تی» آمریکا (راشیا تی وی در امریکا) و چند رسانۀ دیگر شد. رسانه‌هایی که از نظر صحت و بی‌طرفی بسیار از رسانه‌های مشابه‌شان در آمریکا بهتر بودند.

اکنون پاندمی‌ «روس گریزی» که سرتاسر کشور را مبتلا کرده، وارد مرحلۀ حاد‌تری شده است. شاهد حذف هر چیز با بوی روسیه از گفتمان و تجربۀ ملی هستیم. کتاب‌های روسی ممنوع شده، رستوران‌های روسی بایکوت شده و بدتر از آن مورد حمله قرار می‌گیرند. تحریم‌های سنگینی که مشمول روسیه و مردم روسیه شده، اکنون به حد زودون چیز روسی در تجربۀ آمریکائیان رسیده است.

این هجمه در کجا متوقف خواهد شد؟ تاریخ نشان می‌دهد که آمریکا توانایی شفای خود را دارد. شرمساری ملی ناشی از رفتار با آمریکایی‌های ژاپنی‌تبار در دوران جنگ دوم جهانی، اثباتی براین مدعاست. اما فرهنگ ابطال که در بدنۀ سیاست آمریکا رسوخ کرده، هرگز تا این حد که در مورد روسیه شاهدش هستیم نیرومند نبوده است.

در گیرو‌دار شتاب برای ابطال روسیه به بهانۀ شکست پوتین، احساس، جایگزین عقل سلیم شده است، تا درجه‌ای که مردم فراموش می‌کنند، روسیه کشوری با سلاح هسته‌ای است که می‌تواند و قادر است در دفاع از آنچه به اعتقادش منافع مشروع امنیتی او محسوب می‌شود، انهدام نهایی کرۀ زمین را رقم زند.

هیچ‌گاه در تاریخ، گفت‌وگوی ملی چنین نقش عظیمی‌ را برای مردم آمریکا و بشریت نداشته است. اگر این گفت‌وگو همراه با مجموعۀ کاملی از واقعیات و نظرات مختلف راجع به روسیه عملی گردد، می‌توان امیدوار بود که منطق حاکم شود، و همۀ کشورها از ورطۀ فنای دستجمعی نجات یابند. اما بدبختانه کارنامۀ دموکراسی در آمریکا، دلالت بر غلبۀ شعور و منطق در آیندۀ نزدیک ندارد.

فرلنگتی نوشت: «بیچاره ملتی که رهبرانش دروغگو، خردمندانش سرکوب، و کوته‌فکرانش تمام بلندگو‌ها را در تصرف خود گرفته‌اند»، بیچاره آمریکا.

* https://consortiumnews.com/2022/03/07/pity-the-nation/

۱ــ اسکات ریتر افسر سابق اطلاعات نیروی دریایی، که قبلاً در سمت مجری قرارداد‌های تحدید سلاح با اتحاد شوروی، در خلیج فارس در حین عملیات طوفان صحرا و در عراق برای خلع سلاح کشتار‌های جمعی، انجام وظیفه می‌کرده است.
در زمان جنگ عراق عملاً از انتشاراستدلال‌های مبتنی بر واقعیت او در مورد به چالش کشیدن جنگ عراق، جلوگیری به عمل آمد. امروزه او الگوی عملکرد مشابه‌ای را در مورد هرکس که دگم «پوتین‌گرایی» را به چالش بکشد، مشاهده می‌کند.

۲ــ Laurence Ferlengetty

۳ــ Michael McFaul, Fiona Hill, Ann Applebaum

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *