روسیه، اوکراین و تبعیض نژادی

امروزه افکار عمومی‌ در آمریکا، بسیار شدیدتر از روز‌های مبارزه با خطر سرخ‌ها، در زیر رگباری از تبلیغات ضدِ جنگ روسیه، قرار گرفته است.

بعد از تصمیم روسیه مبنی بر حملۀ نظامی‌ علیه اوکراین، این کشور در معرض حملات خشمگینانۀ غرب قرار گرفته است. در حالی که نهاد مسلط سیاست خارجی غرب از این حمله که موجب شگفتی برخی شد، به‌عنوان مدعایی در تأیید پیش‌بینی‌های قبلی خود بهره می‌برد، افکار عمومی ‌مردم دچار گیجی عظیمی‌ شده است. تحلیلی به‌غایت ساده‌انگارانه از این مناقشه، با جدا کردن مناقشه از زمینه‌های قبلی و نگاهی تک بعدی به آن، ارزیابی آن به‌عنوان «تجاوز آشکار روسیه» است. در قلب این پریشانی و خشم، شاهد موج کوبنده‌ای از شووینیسم هستیم که از همه سوی طیف سیاسی در غرب برآمده است.

نژاد‌پرستی ضدِ روسی، که غرب را اشباع کرده، موضوع تازه‌ای نیست. امپریالیسم غرب، به رهبری آمریکا، پروژه‌ای نژاد‌پرستانه است، که برای توجیه تاریخ قهرآمیز فتوحات استعماری، برده‌داری و کشتارهای جمعی خود، به کارزار عظیم انسان‌زدایی روش‌مندی نیاز دارد، که تابه‌حال در تاریخ بشری سابقه نداشته است.

نژاد‌پرستی در جنگ سرد اهمیت ویژه‌ای یافت. روسیه، چین و یک سوم مردم جهان که دست‌اندرکار ساختمان سوسیالیسم بودند، از دید امپریالیسم مرتکب بزرگترین جنایت‌ها شدند. مردم این کشور‌ها نه‌تنها در مقابل اربابان امپریالیست خود به‌عنوان انسان قد برافراشتند، بلکه به سرنگونی کامل نظام مسلط استثمار کمر بستند.

نژاد‌پرستی در دوران جنگ سرد، سلاحی در داخل و خارج بود، که به‌منظور طرد جنبۀ انسانی مقاومت ضدِ امپریالیستی به‌کار می‌رفت. سردمداران غرب همان برخورد انسانیت‌زدایی را که با سیاهان آمریکایی ضدِ نژاد‌پرستی به‌عنوان «چپ»‌های بالقوه داشتند، به‌طور یکسان علیه  مردم اتحاد شوروی و ملت‌های دیگری که در حال ساختمان سوسیالیسم بودند، به‌کار می‌بردند. تبلیغات ضدِ کمونیستی موجب تقویت حمایت عموم از تجاوزات ویرانگر ارتش ایالات متحده علیه کشور‌هایی چون ویتنام، و سرکوب قهرآمیز دگراندیشان داخل شد.

در دوران جنگ سرد، طبقۀ حاکمه از الهام گیری و نیرومند شدن دگراندیشان داخلی از طریق برقراری ارتباط با جنبش‌های سوسیالیستی و ضدِ استعماری، وحشت داشت. انقلابیون سیاهپوست هم چون پل رابسون، رابرت ویلیامز، کلودیا جونز و دیگران روز‌به‌روز درک بهتری از آرمان‌های سوسیالیستی پیدا کرده و بیشتر به آن متمایل می‌شدند. از دید بخش مؤثری از جنبش سیاهان، اتحاد شوروی، چین، ویتنام، کره ، کوبا و دیگر جنبش‌های سوسیالیستی، متحدین بالقوه در مبارزه علیه تبعیض نژادی و برتری‌طلبی سفید‌پوستان، به حساب می‌آمدند. رهبران مهمی ‌از جنبش سیاهان در راه مبارزه با استثمار اقتصادی و علیه بلای رایج به دار آویختن سیاهان توسط اوباش، با حزب کمونیست آمریکا همکاری داشته، و بعضا به حزب می‌پیوستند.

سقوط اتحاد شوروی، به تبلیغات «هراس از سرخ‌ها» خاتمه نداد. در حقیقت بنیاد ایدئولوژیک «هراس از سرخ‌ها» یعنی انسانیت‌زدایی از مردم در حال مقاومت، به‌طور طبیعی به کارزار «جنگ جهانی علیه تروریسم» انتقال پیدا کرد. جنگی که هدف اصلی آن براندازی کشورهای مستقل به جا مانده در «خاورمیانه»، و استقرار دولتی شدیداً امنیتی برای تحکیم حاکمیت امپریالیستی در داخل کشور بود.

در حمایت از این اهداف امپریالیستی، وحشت از «تروریست‌های اسلامی» و «عرب‌ها» در ارگان‌های دروغ‌پراکنی طبقۀ حاکم ترویج شد. بعد از آنکه در دوران اوباما «جنگ علیه ترور» مشروعیت خود را از دست داد، نژاد‌پرستی با رنگی ضدِ کمونیستی در قالب جنگ سردی جدید، دوباره بازگشت. ایالات متحده و شرکای کوچکترش در غرب، هدف جدید امپراتوری را «مهار» چین و روسیه اعلام کردند. در راه این هدف، وجود ویرایش جدیدی از نژاد‌پرستی «خطر سرخ» برای مقابله با تردید عمومی‌ به جنگ بی‌پایان، ضروری بود.                                                          از زمان کودتایی که در سال ۲۰۱۴، با حمایت آمریکا در اوکراین رخ داد، روسیه همیشه به‌عنوان «تجاوز‌گری» دیوانه تصویر می‌شد. ولادیمیر پوتین رئیس‌جمهور این کشور، به‌عنوان شخصیت شرور اصلی جنگ سرد ــ دیکتاتوری که در پی استقرار دوبارۀ اتحاد شوروی و کا گ ب است، معرفی می‌شد. در سال ۲۰۱۶، راشیا گیت با کمک سازمان اطلاعاتی آمریکا و رسانه‌های حاکم، زاده شد.

راشیا گیت با بهره‌گیری از نژاد‌پرستی ضدِ روسی، گناه مشکلات آمریکا و غرب را به گردن روسیه انداخته، و هم‌زمان روسیه (و با روسی خواندن هر مخالف دیگر هیلاری کلینتون) را متهم به دخالت در انتخابات ۲۰۱۶، به نفع دونالد ترامپ می‌کرد. به رسانه‌ها و انتشارات چپ مانند «گزارش نظرگاه سیاه‌پوستان» برچسب فریب‌خوردگان روسیه را زدند و صدای آنها را در شبکه‌های اجتماعی و پایگاه‌های رسانه‌های شرکتی خفه کردند.                                                          

حملۀ روسیه به اوکراین، سیل جدیدی از نژاد‌پرستی ضدِ روسی را برای مصرف گفتمان سیاسی در غرب ایجاد نمود. این نژاد‌پرستی اشکال مختلفی به خود گرفته، پرونده‌سازی علیه پوتین به‌عنوان «دیکتاتور» و شیطانی وحشتناک و بی‌نظیر، توسط رسانه‌ها و حاکمیت سیاسی مستقر در غرب ادامه دارد. بعضی حتی او را با هیتلر مقایسه کرده و لقب بی‌مزۀ «پوتلر» ( ترکیب اسم پوتین با هیتلر. م) را برایش ساختند. روسیه و رهبرانش به‌عنوان  «وحشیانی» نادان و بی‌عقلی که مستحق بدترین مجازات ممکن توسط غرب هستند، تصویر می‌شوند. اما انسانیت‌زدایی روسیه و رهبری آن، تنها یک مؤلفه از جنگ صلیبی نژاد‌پرستانۀ غرب را نشان می‌دهد. نژاد‌پرستی به‌عنوان یک پروژۀ ایدئولوژیک نیاز به موضوعی انسانی دارد، و گرنه با شکست کامل مواجه خواهد شد.

در اینجاست که نقش اوکراین مطرح می‌شود. با آنکه از زمان کودتای ۲۰۱۴ به بعد، با این کشور به‌عنوان کشوری دست‌نشاندۀ غرب برخورد می‌شد، اما ناگهان به دلیل مزیت جزیی سفید بودن شهروندانش، مورد اعتماد غرب واقع شد. رسانه‌های شرکتی  به دلیل پوشش بی‌پردۀ اروپا‌محوری که در نقل  اخبار از اوکراین می‌دادند، با سیلی از نکوهش از سوی مخاطبین خود روبرو شدند. دیوید سَکوار لیدِزه (۳)، معاون دادستان کل اوکراین، به مخاطبین بی بی سی گفت: «حملۀ روسیه برایش تجربه‌ای غم‌انگیز است، زیرا شاهد کشته شدن مردمی ‌اهل اروپا با چشمان آبی و مو‌های زرد است»، و مجری برنامه هم هیچ اعتراضی به این گفته‌ها نکرد. خبرنگار سی بی اس، چالرز داگاتا (۴) چنین گزارش داد: «کیف، عراق یا افغانستان نیست … اینجا شهری نسبتاً اروپایی و تا حدی متمدن است.»

این‌ها تنها مثال‌هایی انگشت‌شمار از نژاد‌پرستی رسانه‌های شرکتی است. جمعاً هشت مورد از این نمونه‌ها را آلن مک لیود، روزنامه‌نگار در مینت پرس یادآور شده است. کارزار نژاد‌پرستانۀ رسانه‌ها علیه روسیه به حوزۀ تبلیغات کشیده شده. با انتشار تصاویر جعلی، اوکراین به اوج انسان‌گرایی اروپایی ارتقاء یافت. سیل عکس‌هایی از رئیس‌جمهور اوکراین ولودیمیر زلینسکی در لباس نظامی‌ به‌عنوان سمبل شجاعت در جنگ علیه مهاجمان  روسی، رسانه‌ها را پر کرد.

اما در واقع این تصاویر زلینسکی مربوط به یک بازدید عادی از نیرو‌های ارتش در شرق اوکراین بود که سه ماه قبل ازشروع عملیات نظامی ‌روسیه، انجام گرفته بود.

عکس‌های جعلی بسیاری برای اشاعۀ این روایت که روسیه در اوکراین دست به جنایت علیه بشریت می‌زند، منتشر شد. عکسی از بمباران غزه توسط اسرائیل به روسیه منتسب شد. صحنه‌هایی از مبارز مقاومت فلسطین احد تمیمی، که به سرباز ارتش اسرائیل مشت می‌زد، به مبارزۀ «متمدنانۀ» علیه روسیه تغییر یافت. امپریالیست‌ها جنایت‌های خود علیه انسانیت را به روسیه نسبت می‌دهند. سؤال اینجاست که چرا یافتن موارد معتبری از  جنایت‌های روسیه در اوکراین، باید تا این حد برای رسانه‌های غربی دشوار باشد؟ با وجود اینکه دولت کیف اساساً یک کشور دست نشاندۀ نظام امپریالیستی غرب بوده، و دسترسی کامل به رسانه‌های غربی دارد.

شاید بدترین نوع حمایت از شوینیسم غربی را از جانب به اصطلاح «جناح مترقی» حزب دموکرات آمریکا شاهدیم. شخصیت‌های معروفی چون برنی سندرز و ماریان ویلیامسون بر سیاست خارجی «التزام مرد سفید‌پوست» مجتمع نظامی ــ اقتصادی صحه می‌گذارند.

 برنی سندرز در عین آنکه هشدار می‌دهد حملۀ روسیه می‌تواند موجب کشته شدن «هزاران نفر» شود، آشکارا از اعمال تحریم‌ها سخن می‌گوید، تحریم‌هایی که  تجربه نشان می‌دهد چگونه می‌توانند باعث مرگ  هزاران نفر در سرتاسر دنیا شوند. ماریان ویلیامسون در دعوت از دولت آمریکا برای «نشان دادن عکس‌العمل»، حتی قدمی ‌فراتر می‌گذارد، و با این استدلال که «بی‌عملی» به‌معنای «ضدیت با جنگ» نیست بر روی  تصمیم دولت به فرستادن اسلحۀ بیشتر به اوکراین، صحه می‌گذارد. روایت «ناظر غیرفعال» که توسط ویلیامسون ترویج می‌شود، یادآور موضع سامانتا پاور، نومحافظه کار تندرو و نظریاتش در مورد کشتار عام مردم است.

پاور که اکنون نمایندگی مستقیم بایدن در آژانس توسعۀ بین‌المللی ( USAID) را به‌عهده دارد، یکی از معماران مهم مداخله‌گرایی انسان‌دوستانه است. او در کتاب مشهورش «گناهی جهنمی: آمریکا در دوران کشتارهای عام»، استدلال می‌کند که در ۱۹۹۴، زمانی که روندایی‌ها قتل‌عام می‌شدند، آمریکا با رفتاری غیر‌اخلاقی، ناظری بی‌طرف باقی ماند. او با همین دیدگاه سیاسی، زمانی که به‌عنوان عضوی  کلیدی در شورای ملی دفاع برگزیده شد، توانست اوباما را برای سرنگونی حکومت لیبی در ۲۰۱۱، متقاعد نماید.

شوینیسم غربی چه در لباس مداخله‌گرایی بشردوستانه و چه در شکل جنجالی تبلیغات ضدِ روسی، در ایجاد موافقت مردم با جنگ بسیار موفق بوده است. اکثریت مردم غرب نظری منفی در مورد چین و روسیه پیدا کرده‌اند. مردم آمریکا اکثراً موافقند که با گرسنگی دادن مردم روسیه از طریق اعمال تحریم‌ها، این کشور را باید وادار به تسلیم کرد. با وجود آنکه اکثریت آمریکایی‌ها، به دلیل هزینۀ سنگین انسانی با دخالت مستقیم نظامی ‌مخالفند، اما به حمایت از حکومت خود در انجام هرگونه اقدام جنگی که موجب نابودی و نفاق در جهان شود، تمایل دارند. خشم غربی‌ها از دخالت روسیه در اوکراین، از اعتقادی ریشه‌دار به «برتری آمریکا» ناشی می‌شود، که هرگونه مشارکت آمریکا در دیپلماسی واقعی را ناممکن می‌سازد.

با وجود همۀ اینها غرب به رهبری امپراتوری آمریکا، در حال افول است. شوینیسم غربی، منافع اندکی را می‌تواند به کارگران و مردم تحت استثمار عرضه نماید. در حقیقت شوینیسم، با لطمه به مردم و کرۀ زمین، تَرَک‌های ناشی از رقابتی را که میان بخش‌های طبقۀ حاکم برای برتری ایدئولوژیک وجود دارد، عمیق‌تر می‌کند. شوینیسم غربی برای  دامن زدن به جنگ مؤثر است، اما هرگز قادر به برقراری ثبات نیست. در زمانی که جنگ سرد جدیدی به رهبری غرب، جهان را به سوی جنگ‌های گرمی‌ مانند حملۀ روسیه به اوکراین می‌کشاند، اهمیت مخالفت با شوینیسم غربی، از طریق جنبش صلحی که ریشه در همبستگی با مردم جهان دارد، اهمیتی بیش از پیش می‌یابد.

* https://www.blackagendareport.com/russia-ukraine-and-race-problem

1. Danny Haiphong
2. Black Agenda Report
3. David Sakvarelidze
4. Charles D’Agata

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *