آیا غرب خواهان جنگ با روسیه است؟
آیا ایالات متحده تصمیم گرفته است که با نابودی اروپا توسط یک جنگ سراسر قارهای، آن را برای همیشه تحت حاکمیت خود قرار دهد (مانند سال ۱۹۴۵) و اینکار خود را بهمعنای تضعیف دائمی روسیه میداند؟ و همینطور در مورد چین، از آنجایی که اروپا بازار بزرگی برای هر دو اقتصاد بوده است.
مجموعه وحشتناکی از جنایات گروهی که توسط اوکراینیها انجام میشود، با هدف اینکه روسیه را مقصر این جنایات قلمداد کنند، با سرعت نگرانکنندهای در حال افزایش است. بهطور همزمان ارسال تسلیحات به اوکراین بیشتر و بیشتر میشود.
بمبگذاری ساختگی در زایشگاه ماریوپل و بمبگذاری ساختگی در تئاتر درام ماریوپل که البته هر دو مورد افشا شد. یکی از دو مورد توسط پناهندگان در ماریوپل، ازجمله توسط خانم جوان بارداری که بهعنوان قربانی ساختگی توسط آزوف مورد استفاده قرار گرفت، پس از بازگشت به خانه خود در دونتسک و شرح واقعی ماجرا، برملا گردید. پس از آن جنایات جنگی بسیار جدی صورت پذیرفته است. ازجمله قتلعام «همکاران اوکراینی» طرفدار روسیه هنگام «پاکسازی» بوچا توسط اعضای افراطی پلیس امنیتی نازی، دو روز پس از خروج نیروهای روسی از آنجا. و دیگری حمله موشکی توچکا ــ یو به ایستگاه قطار کراماتورسک، که تعداد کشتهشدگان را به چند صد نفر رساند. زلنسکی اعلام کرده است که وحشتهای بیشتر و بزرگتری در راه است، این بدان معناست که اراذل او قبلاً قتلعامهای بیشتری انجام دادهاند. ام آی ۶ و سیا (CIA & MI6) با هل دادن دستنشاندههای نازی خود به کارزارِ این جنایاتِ جنگیِ دروغین، میخواهند به چه چیزی دست یابند؟
درخواست بوریس جانسون از مردم روسیه برای مطلع شدن از این جنایات از طریق رسانههای غربی و اطلاع از آنچه دولت آنها انجام میدهد، نمایش فوقالعادهای از خودپسندی، خودفریبی یا دروغگویی بدبینانه ماکیاولیستی بود. آیا او واقعاً فکر میکند که مردم روسیه را میتوان متقاعد کرد (مانند گوسفندان خودش) که ارتش روسیه به غیرنظامیان (که بازوبندهای سفید «طرفدار روسیه» را به نشانه حمایت از سربازان روسی بستهاند) تیراندازی میکند و سپس اجساد آنها را در خیابان رها میسازد. آنهم وسط جادههای اصلی تا دشمن از آنها برای تبلیغات خود بهرهبرداری کند؟ (ترکیبی از شرارت و حماقتِ نژادپرستانه ام. آی. ۶ علیه روسها). آیا آقای جانسون فکر میکند که مردم روسیه بهطور کامل از شکنجه و کشتار دستهجمعی «طرفدارن روسیه» توسط آزوف، آنهم هر بار که در هشت سال گذشته قلمروهای خود را در جنگ دونباس بازپس گرفتهاند، مطلع نشدهاند؟ و آیا او فکر میکند که مردم روسیه نمیدانند موشکی که به ایستگاه کراماتورسک اصابت کرده و شماره سِری بدنه آن بهعنوان مدرک نمایش داده شده است، موشک توچکا ــ یو، سالها ست که فقط توسط اوکراینیها استفاده میشود، و نه روسها؟ نمیدانند که دو هفته پیش در یک حمله خونین به یکی از خیابانهای دونتسک توسط اوکراینیها از این موشک استفاده شد و روسها هرگز آن را در جنگ فعلی مورد استفاده قرار ندادهاند؟ علاوه بر این، کشتن غیرنظامیان در ایستگاه قطار و فریاد زدن درباره «جنایتِ دشمن»، بهنفع چه کسی است؟ اگر روسها این کار را میکردند، آیا برای آنها سلاح و حمایت بیشتری میرسید؟ آیا تحریمهای بیشتری علیه دشمنان آنها وضع میشد؟ اوکراینیها چطور؟ آیا جانسون آگاه است که دروغها و تهمتهای وقیحانهاش، بهجای دامن زدن به شورش در مسکو، فقط مردم روسیه را بیشتر خشمگین میکند، تا جایی که از دولتشان میخواهند صرفنظر از هر هزینهای، هر کاری که لازم است برای پیروزی در این مبارزه علیه تفالههای فاشیست در کیف انجام دهد؟
سئوال اینجاست: هدف MI6 و CIA که جنایاتِ جنگی پرچم دروغین را تبلیغ میکنند و دستفروشان رسانهای آنها که هرگونه زیر سئوال بردن روایت نادرست را سرکوب میکنند، چیست؟ آیا آنها با این کارهای خود میخواهند در میان افکار عمومی غرب که شستشوی مغزی شدهاند، چنان خشم هیستریکی برانگیزند که خواستار حذف روسیه از شورای امنیت سازمان ملل شوند؟ آیا آنها میدانند که اگر موفق شوند، این بهمعنای پایان سازمان ملل متحد و هر شکلی از قوانین بینالمللی است و جهان را به دو بخش تقسیم میکند که بسیار آشتیناپذیرتر از دوران جنگ سرد خواهد بود؟ یا اینکه آنها صرفاً خواهان ارسال سلاحهای بیشتر و بزرگتر برای اوکراینیها میباشند؟ آیا آنها میدانند که این بهمعنای بمباران بیشتر جادهها و راهآهنها در غرب اوکراین توسط روسیه، و قطع همه راههای فرار غیرنظامیان است؟ یا بدین ترتیب میخواهند ورود نیروهای ناتو به اوکراین برای شرکت در جنگ و جلوگیری از نابودی قریبالوقوع ارتش اوکراین در دونباس را توجیه کنند؟ یا بهسادگی فانتزی منطقه پرواز ممنوع را تحمیل نمایند؟ آیا آنها میدانند که منطقه پرواز ممنوع بهمعنای حمله روسیه نهتنها به هواپیماهایی است که وارد فضای هوایی این کشور میشوند، بلکه به پایگاههایی نیز خواهد بود که این هواپیماها در کشورهای ناتو از آنجا برمیخیزند؟ که این بهمعنی جنگ تمام عیار در سراسر قاره اروپا خواهد بود؟
مشکل تبلیغات بیرحمانه هیستریک این است که صلح را غیرممکن میسازد. این مشکل در جنگ جهانی اول هم بود: تصویر رسانههای بریتانیایی از آلمانیها بهعنوان هیولا، هرگونه توافقی را که از طریق مذاکره میتوانست انجام شود، دور از ذهن میکرد. اما تبلیغات بریتانیا امروز حتی بدتر است: نهتنها از نظر آنان سربازان روسی جنایتکار جنگی هستند، بلکه آنها بیکفایت، با روحیهای ضعیف و دسته دسته دچار گرسنگی و دست به گریبان مرگاند. این تحریف مضاعف واقعیت، فشار بریتانیا و آمریکا بر زلنسکی را افزایش میدهد تا مذاکره نکند، امتیاز ندهد، و اجازه ندهد روسها از «تهاجم جنایتکارانه» خود سودی ببرند. امتیازات ارضی به روسیه برای همیشه توسط اعضای ناتو بهرسمیت شناخته نخواهد شد. دائماً بر هر دولت آینده اوکراین فشار وارد خواهد شد تا جنگ را از سر بگیرد و این «نالایقها، جنایتکارانِ جنگی» سازماندهی نشده را شکست دهد و مرزهای قانونی اوکراین را پس بگیرد. سئوال این است که آیا دولتهای ناتو آنقدر سرمست از تبلیغات خود درباره شکستهای ارتش روسیه هستند که به این باور برسند که صد هزار نیروی ناتو در آلمان و لهستان، میتواند ارتش اوکراین را از شکست نجات دهد؟ با توجه به ذخایر روسیه، این یک اشتباه جدی خواهد بود. روسیه نمیتواند این درگیری را از دست بدهد. آنگونه که فانتزی ناتو میپندارد و میگوید، این صرفاً یک عقبگرد منطقهای برای «برنامههای توسعهطلبانه بهمنظور احیای اتحاد جماهیر شوروی» نخواهد بود. نه، این یک تهدید وجودی خواهد بود. اگر اوکراین از این فاجعه بیرون آید هنوز هم میتواند توسط کشورهای ناتو به سکویی برای حمله هستهای به روسیه بازسازی شود، پنج تا ده دقیقه زمان پرواز موشک تا مسکو، این یک تهدید برای بقای روسیه بهعنوان یک ملت و یک کشور است. و این حتی دلیل موجهی برای استفاده از سلاح هستهای تاکتیکی در جنگ مستقیم با ناتو میباشد که احتمالاً سادهترین راه برای نابودی سیصد پایگاه آنها در اروپاست.
غرب با کارزار تبلیغاتی جنونآمیز، خود را به کُنج میکشاند. خطر این جاست که این بنبست ــ ناتوانی در مذاکره با «جنایتکاران جنگی که در هر صورت بازندههای بیکفایتی هستند که میتوان با کمی تلاش بیشتر آنان را درهم شکست» ــ ممکن است به آرزوی مرگِ غرب تبدیل شود. آیا ایالات متحده تصمیم گرفته است که با نابودی اروپا توسط یک جنگ سراسر قارهای، آن را برای همیشه تحت حاکمیت خود قرار دهد (مانند سال ۱۹۴۵) و اینکار خود را بهمعنای تضعیف دائمی روسیه میداند؟ و همینطور در مورد چین، از آنجایی که اروپا بازار بزرگی برای هر دو اقتصاد بوده است. آیا تصمیم قطعی امپراتوری آمریکا برای واداشتن اروپا به تسلیم به اراده خود، این نیست که در واقع با فلج کردن اروپا و تبدیل آن از طریق جنگی بیرحمانه، به یک قاره عاجز و وامانده، بار دیگر لطف کند و حفاظت خود را در برابر غول شرور به شرق گسترش دهد ویکبار برای همیشه به روسیه بیآموزد که علاقهاش کجاست؟ به عبارت دیگر، با اجازه دادن به متجاوز بهمدت یک هفته برای ادامه شرارتها، از متجاوز برای همیشه در برابر تجاوز همسایه محافظت کند. این عجله ممکن است زمینهساز جنونآمیز رفتن بهسمت مداخله نظامی برای خودکشی باشد، که توسط فیلمنامههای داستانهای وحشیانه و شنیعی که MI6 در آن استاد است، تقویت شده باشد.