روسیه در اوکراین با نئونازیسم میجنگد
مسعود امیدی ـــ
از نظر تئوری مارکسیستی، درگیری نظامی در اوکراین را نمیتوان آن گونه که رفقای ما استدلال میکنند، به عنوان یک جنگ امپریالیستی توصیف کرد. این در اصل یک جنگ آزادیبخش ملی مردم دونباس است. از دیدگاه روسیه، این مبارزهای علیه یک تهدید خارجی برای امنیت ملی و علیه فاشیسم است.
بر کسی پوشیده نیست که شبهنظامیان دونباس قادر به مقاومت در برابر نیروهای مسلح چند هزار نفری اوکراینیِ مسلح شده از خارج نبودند. شکست این شبهنظامیان (میلیشیاها) منجر به نابودی جمعیت روس میشد که بخش بزرگی از آنها شهروندان روسیه هستند. بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه، روسیه برای محافظت از شهروندان خود و تضمین امنیت ملی خود اقدام مشروعی را انجام داد زیرا این کار با روشهای دیگری امکانپذیر نبود.
توضیحاتی پیرامون مقاله بخش بینالملل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان[۲] «در باره جنگ امپریالیستی در اوکراین و موضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه»
در ۲۳ آوریل ۲۰۲۲، روزنامه ریزوسپاستس[۳] ارگان حزب کمونیست یونان، مقالهای را از سوی کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان «درباره جنگ امپریالیستی در اوکراین و موضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه » منتشر کرد.
این مقاله به ارزیابی مواضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه در ارتباط با عملیات ویژهای میپردازد که روسیه در اوکراین انجام میدهد و آشکارا این حزب را به داشتن موضع طرفدار دولت، یعنی طرفداری از امپریالیسم متهم میکند. ما قاطعانه با این ارزیابی مصلحتگرایانه مخالفیم.
جان کلام مقاله این است که از نظر رفقای یونانی، آنچه در اوکراین در حال وقوع است، یک جنگ امپریالیستی به نفع بورژوازی روسیه است و بنابراین، حزب کمونیست فدراسیون روسیه با حمایت از عملیات ویژه، از سیاستی دفاع میکند که « همراستا با حزب حاکم روسیه متحد و رئیس جمهور ولادیمیر پوتین» است.
رفقای یونانی با اصرار بر ویژگی «امپریالیستی» این جنگ، از تز معروف لنین به موضوع میپردازند مبنی بر اینکه «کشمکش بر سر بازارها و آزادی برای غارت کشورهای خارجی، تلاش برای سرکوب جنبش انقلابی پرولتاریا و دموکراسی در کشورهای منفرد، تمایل به فریب دادن، متفرق کردن، و قربانیکردن پرولتاریای همه کشورها از طریق قرار دادن بردگان مزدی یک ملت در برابر بردگان سایر ملتها، به گونهای که به نفع بورژوازی است. اینها تنها محتوا و معنی واقعی جنگ هستند.» با این حال، این رفقا اشاره نکردند که این تبیین در اثر لنین به نام «جنگ : ۱۹۱۸-۱۹۱۴» آمده است. این به طور خاص به جنگ جهانی اول اشاره دارد، که در واقع صرفاَ یک جنگ سیطره جویانه امپریالیستی بود. با این حال، با کنار گذاشتن عقاید جزمی، باید بپذیریم که هر جنگی ویژگیهای خاص خود را دارد.
وظیفه مارکسیستها در تعیین موضع خود در قبال هر جنگ، تعیین ویژگی آن است. زیرا علاوه بر جنگهای امپریالیستی، جنگهای آزادیبخش ملی و ضد فاشیستی نیز بودهاند که در اواسط قرن بیستم، زمانی که فاشیسم و نازیسم بهعنوان پدیدههای سیاسی ظهور کردند و مبارزات آزادیبخش ملی تحت تأثیر انقلاب اکتبر تشدید شدند، رایج شدند.
آنچه که حزب کمونیست فدراسیون روسیه را به تعیین موضع خود رهنمون شد
حزب در تعیین موضع سیاسی خود در مورد مسئله اجرای عملیات ویژه، شرایط تاریخی مشخصی را که به طور عینی به بحران در اوکراین منجر شد، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
اوکراین که بخشی از امپراتوری روسیه بود، قبل از انقلاب اکتبر در روسیه، یک کشور معمولی کشاورزی بود. از سوی جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شوروی روسیه[۴] برای تقویت صنعت آن، شش منطقه صنعتی در شرق و جنوب را که هرگز بخشی از اوکراین نبودند، در اوکراین گنجانده شد. استانهای دونتسک و لوگانسک در میان آنها بودند. در سال ۱۹۳۹ گالیسیا (اکراین غربی) که قبلا بخشی از لهستان بود، به اوکراین اضافه شد. بنابراین، سرزمین کنونی اوکراین نتیجه تبدیل شدن آن به بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سوسالیستی است. بدین ترتیب اوکراین از تکههای متفاوتی از گالیسیا (لووف) که تحت نفوذ شدید لهستان، اتریش و مجارستان تا اوکراین شرقی که متمایل به روسیه بود، «به هم دوخته شده» بود.
صنعت اوکراین سوسیالیستی شروع به رشد کرد. به تولید فلزات و زغال سنگ، بخشهای هوانوردی و موشک، پتروشیمی و تولید برق (۴ نیروگاه هستهای) و دفاع کشور افزود. به عنوان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که اوکراین نه تنها بخش عمدهای از قلمرو کنونی خود، بلکه پتانسیل اقتصادی خود را برای تبدیل شدن به یکی از ده اقتصاد برتر اروپایی به دست آورد.
انحلال اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در دسامبر ۱۹۹۱ به طور همزمان یکپارچگی اقتصادی چند صد ساله اوکراین و روسیه را نابود کرد و همه روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را قطع کرد.
اوکراین، امروزه یکی از فقیرترین کشورهای اروپاست. صنعت تولید آن، به استثنای استخراج و ذوب فلزات، عملاً نابود شده است. اقتصاد اوکراین به دلیل وامهای غربی و وجوه ارسالی از سوی جمعیتی که در جستجوی نوعی شغل به اروپا و روسیه رفتهاند، سرپا مانده است. استانداردهای زندگی به شدت کاهش یافته و مهاجرت به شدت افزایش یافته است. حدود ۱۰ میلیون نفر (از ۴۵ میلیون نفر) از جمله شایستهترین متخصصان، کشور را ترک کردهاند.
اوکراین دارای برخی از بالاترین سطوح فساد و قطببندیهای اجتماعی است. کشور در آستانه یک فاجعه ملی است.
کودتای دولتی در کیف به عنوان زمینه تحریک به درگیری
در فوریه سال ۲۰۱۴، با کمک مستقیم ایالات متحده آمریکا و سایر کشورهای ناتو، یک کودتای دولتی در اوکراین رخ داد. حکومت قانونی سرنگون شد و نئونازیها به قدرت رسیدند. به دنبال آن، ایالات متحده به صورت علنی اعتراف کرد که حدود ۵ میلیارد دلار برای آماده سازی تغییر رژیم و «توسعه دموکراسی» در این کشور سرمایهگذاری کرده است. نیازی به گفتن نیست که هیچکس چنین مبلغ هنگفتی را به این سادگی هزینه نمیکند.
در نتیجه این کودتای دولتی، مردمان غرب اوکراین از گالیسیا، جایی که احساسات افراطی ملیگرایانه، ضد یهود، ضد لهستانی، روس هراسی و ضد کمونیستی به طور سنتی قوی بودهاند، قدرت را به دست گرفتند.
همسانسازی اجباری جمعیت روس زبان آغاز شد. ممنوعیت زبان روسی و تصمیم برای تغییر آموزش مدارس از روسی به اوکراینی، با مقاومت قدرتمندی در مناطق دونتسک و لوگانسک مواجه شد. مردم دست به قیام مسلحانه زدند.
در همه پرسی ملی به تاریخ ۱۱ می سال ۲۰۱۴، ۸۷ درصد از شهروندان به استقلال رای دادند. بنابراین، جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک به ابتکار تودههای مردم، و نه بر اساس دستورالعملهای کرملین شکل گرفتند.
نازیهای کیف پس از چندین تلاش ناموفق برای تصرف جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک، به ترور متوسل شدند. در طی هشت سال تداوم بمباران این مناطق به وسیله توپخانه سنگین، تقریباً ۱۴۰۰۰ غیرنظامی کشته و دهها هزار نفر معلول شدند. زیرساختها به شدت آسیب دید.
در طول این هشت سال طولانی، کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا به نسلکشی جمعیت روس زبان در دونباس با بیتوجهی شدید نگریستند و از این رو، عملاً اقدامات رژیم کیف را توجیه کردند.
امروز، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا ریاکاری بیسابقهای را در توصیف رنج مردم در جریان جنگها، به نمایش میگذارند، لیکن نادیده میگیرند که استفاده ازغیرنظامیان به عنوان سپرانسانی به رویه استاندارد کسانی تبدیل شده است که آنها را «مبارزان آزادی» مینامند.
ظهور نئونازیسم در اوکراین
رفقای ما در بررسی وضعیت اوکراین تنها با اکراه به خطر فاشیستی شدن آن اشاره میکنند. و با این حال، یکی از اهداف اصلی عملیات نظامی روسیه در آن کشور، نازیزدایی از آن است. حتی افرادی در کنگره آمریکا و سرویسهای ویژه اعتراف میکنند که اوکراین به مرکز نئونازیسم بینالمللی تبدیل شده است.
در اینجا فقط به چند واقعیت اشاره میشود. پس از تهاجم هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، همانطور که در بالا اشاره کردیم، احساسات شدید ناسیونالیستی، یهودستیزی، روس هراسی و کمونیسمستیزی در غرب اوکراین بالا گرفته بود. لشکرهای اساس که در آنجا تشکیل شده بودند، با ارتش سرخ جنگیدند. ملیگرایان محلی به رهبری سمیون باندرا[۵]، یکی از طرفداران سرسخت هیتلر، دست به کار شدند تا یهودیان را نابود کنند. باندرائیتها در اوکراین حدود ۱.۵ میلیون یهودی را قتل عام کردند که یک چهارم قربانیان هولوکاست بود. در سال ۱۹۴۴ در جریان «قتل عام ولین»[۶] در غرب اوکراین، حدود ۱۰۰،۰۰۰ لهستانی کشتار شدند. باندرائیتها پارتیزانها را به قتل رساندند و غیرنظامیان را در صدها روستای بلاروس زنده زنده سوزاندند.
پس از جنگ، در بازه زمانی بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ شورشیان ضد کمونیست و ضد شوروی در غرب اوکراین، با حمایت ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، اقدام به ترور علیه غیرنظامیان کردند. پس از کودتای سال ۲۰۱۴، نوادگان و جانشینان این اراذل و اوباش به قدرت رسیدند. سنت ترور ضد لهستانی، ضد یهود و ضد روسی در میان نئونازیهایی که عملاً اوکراین را امروز اداره میکنند، بسیار قوی است.
ایدئولوژی نازی در حال القا شدن در اوکراین است. فاشیستهای اوکراینی که در طول جنگ جهانی دوم جنایاتی را سازماندهی و مرتکب شدند، رسماَ قهرمانان ملی اعلام شدند. نمادهای آنها توسط دولت پذیرفته شده است. هر ساله راهپیماییهایی به افتخار جنایتکاران فاشیست برگزار میشود. خیابانها و میدانها به نام آنها نامگذاری میشوند. حزب کمونیست اوکراین را زیرزمینی کردهاند. ارعاب و ترور سیاستمداران و روزنامهنگاران به دستور روز تبدیل شده است. بناهای یادبود لنین و هر چیزی که یادآور زندگی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است، در حال نابودی است.
امروزه باندرائیتها مانند سربازان طوفان گروههای ضربت سرویس امنیت در آلمان[۷]، تیپهای شوک شرکتهای بزرگ هستند. آنها هر حرکت دولت را به صورت دائم کنترل میکنند و با تهدید یک کودتای دولتی، خواستههای خود را با تهدید از دولت مطالبه میکنند.
ماهیت دولت کنونی اوکراین، اتحاد سرمایه کلان و بوروکراسی دولتی است که توسط عناصر فاشیستِ تحتِ کنترلِ کاملِ سیاسی و مالی ایالات متحده آمریکا حمایت میشود.
انگیزهها و ماهیت عملیات ویژه نظامی
از نظر تئوری مارکسیستی، درگیری نظامی در اوکراین را نمیتوان آن گونه که رفقای ما استدلال میکنند، به عنوان یک جنگ امپریالیستی توصیف کرد. این در اصل یک جنگ آزادیبخش ملی مردم دونباس است. از دیدگاه روسیه، این مبارزهای علیه یک تهدید خارجی برای امنیت ملی و علیه فاشیسم است.
بر کسی پوشیده نیست که شبهنظامیان دونباس قادر به مقاومت در برابر نیروهای مسلح چند هزار نفری اوکراینیِ مسلح شده از خارج نبودند. شکست این شبهنظامیان (میلیشیاها) منجر به نابودی جمعیت روس میشد که بخش بزرگی از آنها شهروندان روسیه هستند. بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه، روسیه برای محافظت از شهروندان خود و تضمین امنیت ملی خود اقدام مشروعی را انجام داد زیرا این کار با روشهای دیگری امکانپذیر نبود.
کیف با حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا تعمداً در روند مذاکرات در چارچوب توافقات مینسک کارشکنی میکند.
در زمان آِغاز عملیات ویژه روسیه، اوکراین ۱۵۰،۰۰۰ سرباز و گردانهای نازی را در دونباس متمرکز کرده بود. قرار بود کیف با حمایت ایالات متحده، کنترل دونباس را با شیوههای نظامی دوباره به دست بگیرد.
اوکراین در اوایل ماه مارس سال جاری به برکت سران آمریکایی خود، خود را برای آغاز یک عملیات نظامی برای تصرف دونباس و سپس کریمه آماده می کرد. شواهد محکمی برای تایید وجود این طرح ها موجود است.
رژیم باندرائیت هشت سال است که برای این جنگ آماده شده است. سربازان در معرض شست و شوی مغزی بیامان ایدئولوژیک با روح روسوفوبیا قرار داشتهاند. سنگرهای قدرتمندی ایجاد شده و ارتش با جدیدترین تسلیحات تجهیز شده بود.
ایالات متحده در راستای اهداف ژئوپالیتیک امپریالیستی خود، به تدریج اوکراین را به حوزه منافع نظامی خود کشاند و مبارزه با روسیه «تا آخرین سرباز اوکراینی» را به عنوان سر نیزه ناتو به این کشور دیکته کرد.
روسیه در اوایل دسامبر سال ۲۰۲۱ پیشنهادی را به ایالات متحده ارائه کرد تا درباره عدم گسترش ناتو به شرق گفتگو کند. آمریکاییها از دادن پاسخ مستقیم طفره رفتند. بنابراین در ژانویه ۲۰۲۲ روسیه هشدار داد که در این شرایط باید اقدامات بیشتری را برای حفاظت از امنیت ملی خود انجام دهد.
همزمان در مورد استقرار تسلیحات هستهای تاکتیکی ایالات متحده در اوکراین صحبت شد. اوکراین که دارای چهار نیروگاه هستهای و پتانسیل علمی- فنی قابل توجهی است، مقدمات ساخت سلاح هستهای خود را آغاز کرد.
اوکراین تحت حمایت پنتاگون بیش از ۳۰ آزمایشگاه را برای توسعه سلاحهای باکتریولوژیک راهاندازی کرد. اسنادی وجود دارد که ثابت میکند این آزمایشگاهها با باکتریهای خطرناک بیماریهای کشنده کار میکردند و روشهای انتشار آنها را برای هدف قرار دادن افراد از نژادهای مختلف بررسی میکردند.
همه اینها تهدیدی نه تنها برای روسیه، بلکه برای کل بشریت است.
ادعا میشود که همه اینها در مورد تضادهای بین امپریالیستی یا مبارزه بر سر بازارها و منابع زیرزمینی است. ناتوانی در دیدن مؤلفه ملی مسائل طبقاتی و مؤلفه طبقاتی در مسائل ملی درافتادن در حوزه دگماتیسم میانجامد.[۸]
علاقه الیگارشی روسیه به اوکراین یا عدم وجود چنین علاقهای
رفقای ما در پی اثبات این موضوع که جنگ در راستای منافع بورژوازی روسیه و به منظور تصاحب منابع طبیعی و پتانسیل صنعتی اوکراین صورت میگیرد، سخنان لنین را در مورد ماهیت جنگها از زمینه تاریخی آن بیرون میکشند.
با این حال، این ادعا که رهبری روسیه در حال آماده شدن برای تصرف اوکراین از قبل بود، در تناقض با واقعیتهاست.
رهبری روسیه از ابتدا از ایده همهپرسی در مورد تشکیل جمهوریهای مردمی دونباس حمایت نکرد.
پس از توافقنامههای مینسک-۲، روسیه در ابتدا بر این فرض بود که دونباس، البته با میزانی از خودمختاری، بخشی از اوکراین باقی خواهد ماند.
تا زمان آغاز عملیات نظامی، رهبری روسیه بر رعایت مینسک-۲ اصرار داشت که بر اساس آن تمایل به ترک دونباس به عنوان بخشی از اوکراین داشت.
پس کجاست تدارک لازم برای تصرف امپریالیستی؟
از سال ۱۹۹۱ اوکراین، صنعت و منابع آن توسط انحصارات ایالات متحده و اتحادیه اروپا مورد بیشترین بهرهبرداری قرار داشتهآند. الیگارشی روسیه در این «تقسیم کیک» که در حوزه منافع غرب بود، مشارکت نکرد.
بعلاوه، الیگارشی روسیه مخالف عملیات نظامی در اوکراین بود. این الیگارشی در تلاش بود تا در الیگارشی جهانی ادغام شود و قبلاً تحت فشار گسترده غرب قرار داشت که از آن میخواست که بر دولت فشار بیاورد تا آن را وادار به حفظ جهتگیری غربگرایانه روسیه کند.
گذشته از این، الیگارشهای روسیه از عملیات نظامی روسیه در اوکراین آسیب قابل توجهی دیدند. آنها تحت تحریم قرار گرفتند و میبینند که کاخها و قایقهای تفریحیشان از آنها گرفته شده و حسابهای بانکی آنها مسدود شده است.
ما کوچکترین همدردی را با کسانی که سه دهه روسیه را غارت کرده و اکنون از غارت خود محروم شدهاند، نداریم. ما فقط میخواهیم تأکید کنیم که الیگارشی روسیه نه تنها علاقهای به عملیات نظامی نداشت، بلکه از آن آسیب دیده است. تجارت بزرگ با امتناع از پشتیبانی از این عملیات، نه تنها دارایی و پول خود، بلکه نفوذ خود را در نخبگان حاکم روسیه از دست داده است.
توجه داشته باشید که این نیروهای طبقاتی سرسختترین مخالفان عملیات نظامی روسیه در اوکراین بودند. اینها بالاتر از همه سرمایه انحصاری بزرگ، نمایندگان سیاسی آن در محیطهای لیبرالی و نوکرهای «خلاق» آنها در میان به اصطلاح روشنفکران بودند.
البته ما وجود تضادهای بین امپریالیستی را تصدیق میکنیم که بیانگر تمایل غارتگران امپریالیست به تصرف منابع طبیعی و انرژی کشورهای دیگر است. روسیه، قربانی برنامههای غرب برای تبدیل کشور ما به منبع مواد خام ارزان قیمت است. ما دهها سال است که مخالف این طرحها بودهایم. اما ما معتقد نیستیم که روسیه، با وجود تمام ایرادات سیستم سیاسی فعلی خود، یک شبه بر پایه قدرت سرمایههای بزرگ، به چنین غارتگری تبدیل شده است. مبارزه در اوکراین سرشت اساساَ متفاوتی دارد که عقاید جزمی را به چالش میکشد.
موضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه
حزب کمونیست فدراسیون روسیه نخستین جریانی بود که ماهیت رژیمی را که در جریان اعتراضات میدان در سال ۲۰۱۴ قدرت را در اوکراین به دست گرفت، تعریف کرد. پس از آن، تمام فعالیتهای حزب مبتنی بر ماهیت طبقاتی فرآیندهای سیاسیِ در جریان بوده است.
ما همواره از سیاست خارجی رهبری روسیه انتقاد کردهایم که عملاً منافع مردمی که تا همین اواخر بخشی از دولت واحد شوروی بودند، را نادیده میگرفت.
کسانی که با دقت اقدامات ما را دنبال میکنند (و ما فرض میکردیم که رفقای یونانی کاملاً با اسناد ما آشنا هستند)، میدانند که این حزب کمونیست فدراسیون روسیه بود که از سال ۲۰۱۴ به طور مداوم خواستار به رسمیت شناختن جمهوریهای مردمی دونتسک و لوگانسک بوده است. هیچ حزب سیاسی دیگری در روسیه اقدام چندانی برای حمایت از جمعیت دونباس نکرده است. ما از ابتدا از بازگشت دونباس به روسیه حمایت کردیم. این حزب کمونیست فدراسیون روسیه نیست که از «خط حزب حاکم روسیه متحد و رئیس جمهور پوتین» پیروی میکند، بلکه آنها تحت فشار الزامات تاریخی مجبورند تا مسیری را که حزب کمونیست فدراسیون روسیه برای سه دهه از آن حمایت کرده است، طی کنند.
در این شرایط، آیا منصفانه است که گفته شود ما تقریباً کورکورانه از سیاست پوتین در اوکراین حمایت میکنیم؟
کمونیستهای روسی فعالترین نقش را در حفاظت از جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک دارند. صدها تن از اعضای حزب کمونیست به عنوان اعضای نیروهای مسلح این جمهوریها با نازیها میجنگند. دهها کمونیست در این مبارزه جان باختهاند. حزب کمونیست فدراسیون روسیه در طول هشت سال گذشته ۹۳ کاروان حامل ۱۳،۰۰۰ تن کمکهای بشردوستانه را به این جمهوریها فرستاده و میزبان هزاران کودکی است که برای آسایش و درمان به روسیه آمدهاند.
در تمام این سالهای گذشته حزب کمونیست فدراسیون روسیه از رهبری روسیه خواسته است که استقلال دونباس را به رسمیت بشناسد.
صادقانه بگوییم، ما از شنیدن سخنان رفقای یونانی خود با احساس تحقیر در مورد «جمهوریهای به اصطلاح مردمی» دونباس ناخشنودیم، زیرا اینها دقیقاً جمهوریهای مردمی هستند که در نتیجه اراده ابراز شده مردم به وجود آمدهاند.
شهروندان جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک به قیمت جان هزاران غیرنظامی و نظامی در طول هشت سال وحشتناک مقاومت در برابر تجاوزات خزنده نازیهای باندرائیت، از این جمهوریها دفاع کردهاند.
این یک نشانه مهم است که در مبارزه با باندرائیتها، نه تنها ارتش روسیه، بلکه واحدهای شبهنظامی (میلیشیای) خود دونباس هستند که در میان آنها کمونیستها و کارگران معدن، قشر بزرگی را تشکیل میدهند.
«حفاظت از منافع الیگارشی» را در کجا میبینید؟ آیا رفقای ما که هر روز جان خود را در معرض خطر مرگ قرار میدهند، نیز از منافع الیگارشهای روسیه دفاع میکنند؟ یا از منافع مردم عادی دفاع میکنند که قربانی نئونازیهایی شدهاند که در اوکراین قدرت را به دست گرفتهاند؟
باید از نگاه کردن به وضعیت واقعی امور اکراه بسیار داشت تا بتوان ادعا کرد که حزب کمونیست فدراسیون روسیه در راستای گروه حاکم عمل میکند!
زیر و بَم مبارزه سیاسی طبقاتی در روسیه مثل همیشه بالاست. آزار و اذیت کمونیستها و حامیان حزب، حتی پس از شروع عملیات نظامی در اوکراین، نشان میدهد که هیچ هماهنگی طبقاتی بین حزب کمونیست فدراسیون روسیه و نخبگان حاکم فعلی وجود ندارد. می توان مثالهای زیادی از رفقای ما زد که در معرض سرکوب قرار گرفتهاند. پاسخ ما به آزار و اذیت رفقایمان، قوی است.
به همین دلیل، ما منتقد شدید سیاست اجتماعی-اقتصادی دولت هستیم. هیچ حزب دیگری در روسیه نمیتواند ادعا کند که فعالتر از ما در انتقاد از مقامات بوده است.
در طول سی و چند سال پس از کودتای ضدکمونیستی سال ۱۹۹۱، ما شواهد فراوانی از مبارزه قاطعانه خود علیه نخبگان حاکم ارائه کردهایم. به همین دلیل است که حزب ما از حمایت گسترده تودهها برخوردار است.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه در انتخابات سپتامبر سال ۲۰۲۱ برای دومای ایالتی تقریباً ۱۹ درصد آرا را به دست آورد. و این علیرغم ماشین روغنکاری شده و قدیمی تقلب حاکم بر انتخابات بود. ما مطمئن هستیم که سطح واقعی حمایت مردمی از ما به میزان قابل توجهی بالاتر است. دلیلش این است که ما بر اساس مارکسیسم-لنینیسم مطالعه علایق و خلق و خوی مردم را دنبال می کنیم. اتفاقاً، حزب کمونیست فدراسیون روسیه با حمایت از عملیات ویژه روسیه در اوکراین، اراده اکثریت قاطع شهروندان روسیه را ابراز کرده است.
در مورد ادعاهای مربوط به «درگیرشدن در رویکردهای ناسیونالیستی و نیروهای ناسیونالیستی»، ما مفتخریم که اعلام کنیم حزب کمونیست فدراسیون روسیه، نیروی چپ میهنپرست پیشرو در روسیه است.
ما برآنیم که محافظت از منافع مردم روسیه و سایر مردمانی که قرنها در کنار روسها زندگی کردهاند، بالاتر از همه اوکراینیها و بلاروسها را باید وظیفه انترناسیونالیستی خود بدانیم. انکار اهمیت تاریخی «جهان روسی» یا تمدن روسی، به نظر ما، به اندازه انکار اهمیت تمدن یونان باستان مضحک است. زمانی که مانولیس گلزوس[۹] پرچم نازیها را از بالای آکروپولیس به زیر کشید، صرفاَ بر اساس منافع طبقاتی نبود، بلکه بر اساس غرور ملی یونانیها هم هدایت میشد که مبارزه قاطعانهای را علیه اشغال آلمان آغاز کرده بودند.
نگرش جامعه جهانی به رویدادهای اوکراین
در حالی که سیاستمداران و رسانههای غربی، که متکبرانه ادعا میکنند که «جامعه جهانی» را نمایندگی میکنند، آشکارا طرف نئونازیها را میگیرند، کشورهای بزرگ آسیا، آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین که تجربه دست اول نواستعماری اروپایی و آمریکایی را دارند، به درستی وقایع اوکراین را مبارزه روسیه علیه جهان تک قطبی تحت رهبری ایالات متحده میدانند.
کشورهایی که ۶۰ درصد جمعیت کره زمین را در خود جای دادهاند، یا از عملیات روسیه حمایت میکنند یا موضعی بیطرف دارند.
فقط کسانی که در سال ۱۹۴۱ به عنوان اعضای ائتلاف هیتلر جنگ را به کشور ما آوردند موضعی تهاجمی گرفتهاند. اینها کشورهای اروپایی و همچنین ایالات متحده آمریکا و بریتانیا هستند که سهم زیادی در احیای ماشین نظامی نازی پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول داشتهاند. امروز روسیه دوباره با فاشیسم و کسانی که در اروپا و ایالات متحده از آن حمایت میکنند، میجنگد.
*****
ما با یادآوری اقدامات قهرمانانه حزب کمونیست یونان در مبارزه با نازیسم و علیه دیکتاتوری نظامی، قاطعانه این ایده را کنار میگذاریم که رفقای ما ممکن است آگاهانه به اردوگاه آنهایی بپیوندند که امروز در تلاشند تا روسیه را با دستان اوکراین درهم بشکنند. ما مجدداً احترام عمیق خود را برای حزب کمونیست یونان به عنوان حزبی که در احیای جنبش بینالمللی کمونیستی و کارگری پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ سهم بسزایی داشته است، تکرار میکنیم. با این حال، سخنان رفقای ما گاهی شبیه اظهار حقیقت غایی[۱۰] به نظر میرسند. ما طرفدار یک گفتگوی رفیقانه هستیم که همیشه به کمونیستها در سراسر جهان کمک کرده است تا ماهیت رویدادها را درک کنند و رویکرد درست و واقعی مارکسیستی خود را در ارزیابی خود به کار گیرند.
[۱] https://cprf.ru/2022/05/in-ukraine-russia-is-fighting-neo-nazism/
[۲] Κομμουνιστικό Κόμμα Ελλάδας (به یونانی)
[۳] Rizospastis
[۴] Russian Soviet Federative Socialist Republic (RSFSR)
[۵] Semyon Bandera
[۶] “Volyn massacre”
[۷] Sicherheitsdienst (SD)
[۹] Manolis Glezos
[۸] تأکید از مترجم است.
مانولیس گلزوس (به یونانی: Μανώλης Γλέζος؛ ۹ سپتامبر ۱۹۲۲ – ۳۰ مارس ۲۰۲۰[۱]) سیاستمدار، روزنامهنگار، نویسنده و قهرمان مردمی چپگرا یونانی بود که بیشتر به خاطر مشارکت در مقاومت در جنگ جهانی دوم شناخته میشود.
در یونان، او را بیشتر به خاطر پایین آوردن پرچم آلمان نازی از آکروپولیس به همراه لاکیس سانتا در زمان اشغال یونان توسط نیروهای محور به یاد میآورند. پس از پایان اشغال، عقاید و فعالیتهای سیاسی چپگرایانه او باعث شد که او سه بار به اعدام محکوم شود. زندانها و مشکلات حقوقی او تا زمان آزادی دائم در سال ۱۹۷۱ اغلب موضوع مورد توجه بینالمللی بود. (م- نقل از ویکی پدیا)
[۱۰] ultimate truth
درحالی که در فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک، همواره مشخص و کنکرت است. بر این اساس و با توجه به شواهد ارائه شده در این نوشته، به هیچ وجه دلیلی وجود ندارد که بتوان تبیین و فرمول بندی لنین از جنگ امپریالیستی در جنگ جهانی اول را برای شبیه سازی عملیات ویژه نظامی روسیه در اوکراین مورد استناد قرار داد. در اینجا دقیقاْ نیاز به به کارگیری اصل دیالکتیکی و لنینی تحلیل مشخص از وضعیت مشخص بر اساس شناخت علمی از زمینه های تاریخی، اجتماعی، سیاسی و واقعیات میدانی به ویژه ژئوپالیتیک، در رویکردی مبتنی بر یک روش شناسی علمی و پژوهش است که هیچ نسبتی با کلیشهسازی و جزم اندیشی ندارد. (مترجم)