واشنگتن بهتر است هنر دیپلماسی را از نو بیآموزد

در خلال جنگ سرد که به‌نظر میامد جهان بین «ما» و «آنها» تقسیم شده است، آمریکا حتی اجازۀ خطاهای بزرگ‌تری را به خود می‌داد. ظاهراً پس از پایان جنگ سرد، دوران کوتاهِ یگانه قدرت جهان بودنِ آمریکا اعتقاد واشنگتن به پاکی و خطاناپذیری خود را راسخ‌تر کرده است. این تصورات ولی اکنون محو شده‌اند.
 

 

 

شاید یکی از عبارات مورد استفاده در سیاست خارجی واشنگتن که با لجاجت تمام و به یک اندازه از سوی جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها به‌کار می‌رود، عبارت «نقش رهبری» آمریکاست. گفته می‌شود: در صورت فقدان رهبری آمریکا، بقیۀ جهان نابود خواهد شد. ولی اگر واشنگتن نقش رهبری خود را درست ایفا کند، بقیۀ دنیا، چه دوست و چه دشمن از او تبعیت خواهند کرد و هرچه را که آمریکا مطالبه کند انجام خواهند داد.

اگر واقعۀ بدی اتفاق افتد، سیاستمداران ایالات متّحدۀ آمریکا نتیجه‌گیری می‌کنند که مشکل در ضعف «رهبری» آمریکاست. پس از انتخاب دونالد ترامپ، جمهوری‌خواهان تقصیر همه چیز را به گردن باراک اوباما و عدم توانایی وی در رهبری جهان انداختند. جو بایدن و سایر دموکرات‌ها تقصیر را به گردن روابط غلطِ دونالد ترامپ با کشورهای هم‌پیمان، کشورهایی که می‌بایستی توسط آمریکا هدایت شوند، انداختند. اکنون جمهوری‌خواهان جوبایدن را مسئول انبوه مشکلات جهانی می‌دانند. به اعتقاد آنها بایدن از عهدۀ رهبری جهان برنمی‌آید.

واشنگتن اساسأ با مقولۀ رهبری مشکل دارد، چرا که دستگاه سیاست خارجی آمریکا درکی از مفهوم رهبری ندارد. سیاستمداران آمریکا تصور می‌کنند رهبری به معنی «سیادت» بر جهان است و آنها هستند که باید آمرانه به بقیۀ جهان طرز درست رفتارکردن را دستور دهند. وقتی سیاستمداران آمریکا از شکست رهبری سخن می‌گویند منظورشان این است که دیگر کشورها از دستورات آن‌ها تبعیت نمی‌کنند. اعتقاد آن‌ها بر اینست که اگر کشوری از این قاعده پیروی نکند، باید او را مجبور به تمکین نمود، با فشار دیپلماتیک، با تحریم‌های اقتصادی و در صورت لزوم با اقدام نظامی.

تازه‌ترین نمونه که البته به دور از وقایع فعلی بین‌المللی و سرخط خبرهای رسانه‌ای است، در ارتباط با مجمع الجزایر سلیمان است که اخیرأ قراردادی با جمهوری خلق چین منعقد کرده است. مفاد قرارداد منتشر نشده ولی طبق گزارشات، در خصوص اعطای اجازۀ اعزام مأمورین پلیس و نیروهای نظامی‌ جهت حفاظت از دولت سلیمان و اتباع چینی مقیم آنجا به چین و امکان پهلو گرفتن کشتی‌های چین در سواحل سلیمان است.  

معروفیت مجمع الجزایر سلیمان به جزیرۀ گوادال کانال است که در خلال جنگ دوم جهانی یکی از مهم‌ترین میدان‌های نبرد در اقیانوس آرام بود. از آن پس این جزایر کوچک‌ترین اهمّیتی برای ایالات متّحده نداشتند تا جایی که آمریکا سه دهۀ پیش سفارت خود را در آنجا بست.

حال هم واشنگتن و هم متّحد او استرالیا که ۱۲۰۰ مایل با جزایر سلیمان فاصله دارد، غرق در هیجان شده‌اند. هر دو کشور خواهان لغو قرارداد هستند و حتی استفاده از گزینۀ نظامی ‌را نیز طرح کرده‌اند. با کمال تأسف این حجم از دورویی و ریاکاری آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت. زیرا واشنگتن مناطق آسیا و اقیانوس آرام را با قراردادها، هم‌پیمانان، شرکا، پایگاه‌های نظامی، پادگان‌ها، نیروی نظامی ‌و کشتی‌های خود اشباع کرده است. درست است که هم‌زمان چین نیز در حال تقویت قدرت نظامی‌ خویش است، ولی دامنۀ آن بسیار محدودتر از آمریکاست. و چین ، چه با جزایر سلیمان وچه بدون آن قصد درگیری با استرالیا را ندارد.

جای تعجب نیست که دولت جزایر سلیمان با خشم به تهدیدات آمریکا پاسخ داده است. پکن هم به تلاش آمریکا، که «دکترین مونرو» (۱) را به کشورهای مستقلی که کیلومترها دورتر از او قرار دارند تحمیل ‌کند و در کنار آن از موضوع نیز علیه چین بهره‌برداری تبلیغاتی نماید، با خشم نگاه می‌کند. آن هم در ارتباط با کشوری مانند جزایر سلیمان که آمریکا سال‌ها به مشکلات آن بی‌توجه بوده است.

نخوت و غرور، کارزار واشنگتن در تحریم و منزوی‌سازی روسیه را نیز تضعیف کرده است. از ده اقتصاد بزرگ دنیا، هفت کشور علیه تحریم‌های روسیه هستند. از ده کشور پُرجمعیت دنیا فقط یک کشور، یعنی ایالات متّحده تحریم‌هایی علیه روسیه اعمال کرده است. تعداد بی‌شماری از کشورها به حداقل یکی از سه قطعنامۀ سازمان ملل در مورد انتقاد از دولت پوتین رأی منفی یا رأی ممتنع داده‌اند یا اساساً در رأی‌گیری شرکت نکرده‌اند.

مهم‌تر از آن، اغلب کشورها از پیوستن به تحریم‌های غرب خودداری کرده‌اند. واشنگتن از این عقب‌ماندگان از قافله شدیدأ انتقاد و آنها را در صورت مقاومت تهدید به مجازات کرده است. ولی در فهرست کشورهایی که ابراز ندامت نکرده‌اند، چین، هند، اندونزی، پاکستان، برزیل، آفریقای جنوبی، عربستان سعودی، مالزی، عراق، آمریکای جنوبی، امارات متّحدۀ عربی، مصر و کنیا قرار دارند. در واقع آمریکای جنوبی و خاورمیانه در این عرصه، «رهبری» ایالات متّحده را عموماً رد کرده‌اند.

این که سیاست آمریکا در قبال روسیه چه باید باشد، موضوع این بحث نیست. درهرحال واشنگتن نمی‌تواند دیپلماسی معیّنی را به جهان دیکته کند و هرچه بیشتر فحاشی کند، سایر دولت‌ها مقاومت بیشتری نشان خواهند داد. حتی کشورهایی که از حیث دفاعی متکی به ایالات متّحده هستند، مهم‌تر ازهمه، کشورهای حاشیۀ خلیج فارس، کشورهای همسایۀ در معرض خطر و بسیاری کشورها در آمریکای لاتین راه خود را می‌روند. این امر در مورد هند نیز صادق است که آمریکا امیدوار است آن کشور را به‌نوعی تبدیل متّحدِ خود در مبارزه علیه چین نماید.

حرکت جالب توجه، امتناع ریاض و ابوظبی در افزایش تولید نفت و عدم همکاری آنها در جبران کمبود نفت در بازار و تعدیل قیمت نفت است که در پی تحریم‌ها و کنار رفتن روسیه از جرگۀ صادرکنندگان نفت حادث شده است. بنابه گزارشات، پادشاه عربستان سعودی حتی حاضر به پاسخگویی به تلفن پرزیدنت جو بایدن نشده و ولیعهد عربستان که مسئول قتل و قطعه قطعه کردن روزنامه‌نگار و تبعۀ آمریکا، جمال خاشقچی است گویا مطالبات عدیده‌ای را برای احیای مناسبات دوجانبه طرح کرده است.

هرچند تهدید به ِاعمال تمهیداتِ تلافی‌جویانۀ اقتصادی، دولت‌ها را علی‌القاعده مجبور به رعایت تحریم‌های اقتصادی می‌کند، ولی استفادۀ بیش از اندازۀ آمریکا از این اهرم، تلاش سایر کشورها برای یافتن راهبردها و ابزارهای لازم جهت محدود کردن وابستگی خود به نظام مالی آمریکا را تسریع می‌کند. به‌عنوان مثال هند و روسیه وارد مذاکره شده‌اند تجارت فیمابین را با روبل ــ روپیه انجام دهند تا نیاز خود به دلار آمریکا را ازمیان بردارند. هند روابط حسنۀ تاریخیِ خود با روسیه را حفظ می‌کند و از حیث تأمین قسمت اعظم تسلیحات نظامی ‌به روسیه متکی است و شاید این نکته را نیز مدنظر دارد که به این ترتیب خواهد توانست خطر تهدیدات نظامی ‌آتی چین را کاهش دهد.

جمهوری خلق چین و عربستان سعودی در این خصوص مذاکره می‌کنند که بخشی از قیمت نفت را به یوان محاسبه کنند. علاوه براین به گزارش فاینشنال تایمز، مسئولین نظارتی چین اجلاسی اضطراری با بانک‌های داخلی و خارجی برگزار کرده‌اند که موضوع بحث، چگونگی محافظت از دارایی‌های خارجی چین در مقابل تحریم‌های آمریکاست، تحریم‌هایی مشابه آنچه که در مورد روسیه و به دلیل ورود نظامی ‌به اوکراین اِعمال شده است. هربار که واشنگتن از موقعیت مالی منحصر به فرد خود سوءاستفاده می‌کند، نقش دلار به‌عنوان ارز ذخیرۀ جهانی بیشتر متزلزل می‌شود.

مقاومت گستردۀ دولت‌ها در همراهی با غرب و در مبارزه علیه روسیه، فقط به دلیل حفظ منافع اقتصادی نیست. احتمالأ حتی برای مقامات جمهوری خلق چین نیز امری نامطبوع است با دولتی همراهی و همدلی کنند که به راحتی اصل اساسی قواعد حقوق بین‌الملل در ممنوعیت مداخله در امور داخلی سایر کشورها را نقض می‌کند. و این را هم باید در نظر گرفت که بسیاری از کشورها قربانی جنگ شده‌اند، جنگ‌هایی که ویرانی‌های دهشتناک و مرگ‌ومیر انسان‌ها را به‌بار آورده‌اند.

البته خشم قابل ملاحظۀ دولت‌ها و مردم جهان متوجه زهد‌فروشی‌ها و ریاکاری‌های ایالات متّحدۀ آمریکا و هم‌پیمانانش نیز هست. هیچ کشور در حال توسعه‌ای نمی‌تواند این نکته را نادیده بگیرد که واشنگتن از سویی دائماًً از «نظم مبتنی بر قواعد» دم می‌زند و از سوی دیگر همین اصل را بنابه صلاحدید خود نقض می‌کند. جنجالی‌ترین نمونۀ آن جنگ عراق بود، جنگی غیرقانونی، بی‌رحمانه و تهاجمی ‌غیرقابل توجیه علیه کشوری دیگر. در این مسأله حتی هم‌پیمانان قدیمی ‌آمریکا مانند آلمان و فرانسه نیز در جرگۀ منتقدین جنگ قرار گرفتند. عواقب این جنگ فاجعه‌بار بود، بی‌شک بیشتر خسارات را طبق معمول ملت‌های دیگر تحمل کردند. آنچه که از عراق باقیمانده کشوری تخریب شده و جامعه‌ای ویران است. صدهاهزار عراقی کشته و آواره شدند، همانطور که اقلیت‌های مذهبی کشته و آواره گشتند، و نهایتاًً خیزش و گسترش دولت اسلامی ‌و بسیاری مشکلات دیگر. امّا در این ارتباط حتی یک آمریکایی برای پاسخگویی فراخوانده نشد.

اوضاع در افغانستان، لیبی، سوریه و یمن هم همین گونه بود. با حمله‌های بی‌شمار پهبادی، از همۀ مناطق جهان و همۀ کشورها به‌مثابه میدان جنگ استفاده شد، نه به‌مثابه اماکنی که مردم در آن زندگی می‌کنند. جنگ جهانی علیه تروریسم علی‌العموم منجر به کشته و آواره شدن تعداد زیادی از مردم شد، مردمی ‌که تقریباً همگی آنها در جنوب جهان زندگی می‌کنند.

علاوه براین، این موضوع که همین کشوری (که توصیفش رفت ) و بخشی از سیاستمداران آن با دولت جزایر سلیمان مانند اطفال صغیر رفتار کرده و او را نصیحت کنند، سایر کشورها و مردم را خشمگین می‌کند. همچنین است وقتی کشورهای غربی با سایر دولت‌ها، یعنی دولت‌هایی که می‌خواهند در مورد مسائل خود، خود تصمیم‌گیری نمایند، مانند قیّم رفتار می‌کنند، آن‌ها را تحقیر می‌کنند یا مانند جزایر سلیمان آنها را تهدید می‌کنند. خارجی‌ها علاقمند به مردم آمریکا هستند ولی در مورد دولت ایالات متّحده نظر دیگری دارند.

مردم آمریکا خوش قلب و خیرخواهند و حتی اگر رفتار نامناسبی داشته باشند، نیّت بدی ندارند. رهبران آمریکا ولی چنین نیستند. رهبران سیاست خارجی آمریکا تمثیل جملۀ معروف Lord Acten هستند که می‌گوید: «قدرت، گرایش به فاسد شدن دارد و قدرت مطلقه گرایش به فساد مطلق». تلفیق قدرت بزرگ و جهالتِ بزرگ‌تر از آن، ملغمه‌ای زهرآلود از غرور، گستاخی و ظاهرفریبی را پدید آورده است با عواقبی فاجعه‌بار.

در خلال جنگ سرد که به‌نظر میامد جهان بین «ما» و «آنها» تقسیم شده است، آمریکا حتی اجازۀ خطاهای بزرگ‌تری را به خود می‌داد. ظاهراً پس از پایان جنگ سرد، دوران کوتاهِ یگانه قدرت جهان بودنِ آمریکا اعتقاد واشنگتن به پاکی و خطاناپذیری خود را راسخ‌تر کرده است. این تصورات ولی اکنون محو شده‌اند.

در آینده‌ای که رقابت قدرت‌های بزرگ مفهوم اساسی‌تری بیابد، ایالات متّحدۀ آمریکا باید الگوی بهتری را برگزیند، هنر دیپلماسی را از نو بیآموزد و براین نکته تمرکز کند که دیگران را متقاعد به حمایت از خود نماید. این روند باید امروز آغاز شود، در میانۀ جهانی پر از شکاف و چند‌دستگی که آن را مناقشه ای بزرگ در اروپا تهدید می‌کند. واشنگتن می‌تواند بهتر عمل کند و باید بهتر عمل کند.

۱ــ طراح دکترین مونرو، رئیس‌جمهور وقت آمریکا جیمز مونرو در قرن نوزدهم میلادی بود. طبق این دکترین آمریکا این راهبرد را در پیش گرفت که از هرگونه دخالت کشورهای اروپایی در قارۀ آمریکا جلوگیری کند.

*http://antikrieg.com/aktuell/ 2022_05_15_washingtonmuss.htm
(این مقاله ابتدا در تاریخ ۱۳ ماه مه ۲۰۲۲ در Antiwar.com انتشار یافته است.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *