جنگ سرد جدید به جنگ جهانی جدید تبدیل میشود؟
هژمونی تک قطبی آمریکا در حال پایان است، مهم نیست که کاخ سفید بخواهد تا کی و چگونه آن را حفظ کند. از آنجایی که تشکیلات آمریکا جهان چندقطبی را نوعی چالش وجودی میداند، بهنظر میرسد که ایالات متحده در نوعی «طرح B» ترجیح میدهد بهجای استقبال از ظهور نظم جهانی چندقطبی تازه، برای یک دوقطبی جدید فشار بیاورد.
پس از تحریک نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان، تنشها تشدید شد، بهطوری که چین در رزمایشهای ۴ اوت در نزدیکی جزیره تایوان موشکهایی شلیک کرد و برای اولین بار، پنج موشک چینی در آبهای ژاپن فرود آمد. نمونه تازه طرفداری واشنگتن از جداییطلبان تایوان، نشاندهنده نقض سیاست خارجی «چین واحد» خود در این زمینه است که جهان را به درگیری بیشتر نزدیک میکند. این تحولات در حالی آشکار میشوند که جنگ روسیه و اوکراین امنیت غذایی جهانی را تهدید میکند. به دلایلی متعدد، غرب به رهبری ایالات متحده تا حد زیادی در بحران اوکراین در سال ۲۰۱۴ مقصر است و این هنوز هم در مورد جنگ نیابتی فعلی بین واشنگتن و مسکو در اوکراین صدق میکند. به گفته جان میرشایمر استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو، گسترش ناتو ریشه اصلی این مشکل بوده و هست. اکنون، بسیاری از ناظران ذیعلاقه از این بیم دارند که تاریخ اخیر بهنحوی در آسیا بر سر تایپه نیز تکرار شود. آیا این بحران مضاعف میتواند جنگ سرد جدید کنونی را به یک دوقطبی جدید تبدیل کند و بدین ترتیب جهان را به جنگ جهانی نزدیکتر کند؟
واشنگتن تعامل خود را در جنوب آسیا بهعنوان بخشی از چشمانداز گستردهترِ هند و اقیانوسِ آرام برای مقابله با پکن گسترش داده است. تنشها در شبه جزیره کره نیز در بحبوحه نگرانیها در مورد «ناتوی جدید آسیایی» در حال افزایش است. علاوه بر این، در ماه مه، جو بایدن ، رئیسجمهور ایالات متحده، متعهد شد که از تایوان در برابر چین دفاع نظامی کند. علاوه بر این، واشنگتن به تایپه تسلیحات میفروشد (همان کاری که با کیف انجام میدهد).
در همین حال، نشست ژوئن ناتو در مادرید بهوضوح نشان داده است که ائتلاف نظامی بهدنبال محاصره کامل روسیه است. اتحاد آتلانتیک از سال ۱۹۹۹ بهسمت شرق گسترش یافته است، و اکنون، با عضویت سوئد و فنلاند، دامنه آن تا قطب شمال ، یکی دیگر از نقاط داغ ژئوپلیتیک، گسترش خواهد یافت. همین اجلاس همچنین آشکارا پکن را بهعنوان یک تهدید خطاب کرده است که بیسابقه است.
بنابراین، چنین «سیاست محاصره» نادرست در مورد روسیه و چین به یکباره تأثیر جانبی (از دیدگاه آمریکا) در تقویت همکاری بین این دو قدرت بزرگ دارد. با این حال، این وضعیت چالشهای زیادی را برای همه بازیگران درگیر و برای صلح جهانی بههمراه دارد. برای یک چیز، تصور اینکه واشنگتن چگونه میتواند منابع و اراده سیاسی برای ادامه محاصره همزمان پکن و مسکو را برای مدت طولانی داشته باشد، دشوار است.
به گفته ژنرال دن هوکانسون از دفتر گارد ملی ایالات متحده، گارد در حال بررسی یک برنامه آموزشی بزرگ در اقیانوس هند و اقیانوس آرام است. هدف این مشارکتها تقویت یک ائتلاف منطقهای ضدِ چین، در چارچوب رقابت آمریکا و چین برای نفوذ در میان ملل جزایر کوچک است. این بیشتر در مورد ملاحظات نظامی است، همانطور که مورد اخیر جزایر سلیمان بهوضوح نشان داده است.
دیمیتری سوسلوف، کارشناس روابط ایالات متحده و روسیه در مدرسه عالی اقتصاد، مدعی است که از زمان تشدید بحران اوکراین، واشنگتن نیز «رویکرد تقابلآمیز خود را در قبال چین تشدید کرده است». به گفته این محقق، ایالات متحده در تلاش است تا یک سیستم یکپارچه جهانی از اتحادها ایجاد و همزمان با مسکو و پکن مقابله کند. او چنین پروژهای را با هدف «سیستم اتحادهای جهانی، واقعاً یکپارچه و کاملاً ادغامشده و نه فقط ادغام عمودی» توصیف میکند. این شامل «ارتباط افقی» با اتحادهای اروپایی و آسیایی است. این سیاست اتحادها خود نشان میدهد که چرا دومیها (آسیاییها) نیز به اجلاس مادرید دعوت شدند. بیانیه اجلاس سران همچنین اذعان کرد که «سطح بیسابقهای از همکاری با اتحادیه اروپا» وجود داشته است و متعهد شد که این مشارکت استراتژیک را تقویت کند.
بنابراین، در حالی که در مورد «ناتوی جدید آسیایی» (مربوط به QUAD یا حتی به اصطلاح «QUAD جدید» صحبت شده است)، جاهطلبیهای آمریکا در واقع شامل چیزی است که میتوان آن را به عنوان یک «ناتو جهانی» جدید توصیف کرد که متشکل از متحدان است. در اروپا، آسیا و خاورمیانه. دلیل وجودی این بلوک مقابله با «تهدید» همکاری روسیه و چین است، «تهدیدی» که نتیجه سیاستهای محاصرهای خود واشنگتن علیه دو قدرت بزرگ است.
در حالی که در حال حاضر هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم چین در آینده نزدیک تا آنجا پیش خواهد رفت که در تایوان مداخله نظامی کند، امّا از سوی دیگر، همانطور که بسیاری از تحلیلگران از آغاز جنگ روسیه و اوکراین در فوریه هشدار دادهاند، اگر تشدید و تحریک هر گونه تنش بین این قدرتهای بزرگ از کنترل خارج شود، ریسک خطر جنگ جهانی را با خود بههمراه دارد، و بدتر از آن، چنین سناریویی میتواند منجر به جنگ هستهای گردد ــ که در این صورت، هیچ برندهای وجود نخواهد داشت.
هژمونی تک قطبی آمریکا در حال پایان است، مهم نیست که کاخ سفید بخواهد تا کی و چگونه آن را حفظ کند. از آنجایی که تشکیلات آمریکا جهان چندقطبی را نوعی چالش وجودی میداند، بهنظر میرسد که ایالات متحده در نوعی «طرح B» ترجیح میدهد بهجای استقبال از ظهور نظم جهانی چندقطبی تازه، برای یک دوقطبی جدید فشار بیاورد.
با انجام این کار، واشنگتن تلاش میکند تا شرکای خود را در راستای همسویی کامل قرار دهد، از همین رو تلاش میکند تا جنگ سرد جدید را تداوم بخشد و صلح جهانی را تهدید کند. اگرچه این یک معضل نادرست است. همانطور که کشورهای آفریقایی، مصر، هند، عربستان سعودی و برزیل نشان داده اند، نشانههایی وجود دارد که عصر عدم تعهد (عدم همسویی) و چند تعهدی (چند همسویی) باقی مانده است. این قدرتهای نوظهور با موفقیت از دام همسویی اجتناب کردهاند و در عین حال منافع خود را دنبال میکنند.
بهطور خلاصه، همکاری روسیه و چین افزایش خواهد یافت، و به همین ترتیب، چند جانبهسازی در میان قدرتهای نوظهور منطقهای افزایش خواهد یافت. این پیکربندیهای جدید، پتانسیل ایجاد اتحادهای جدید و سیستمهای جدید را دارند. در حالی که درباره بریکس و مکانیسمها و نهادهای جدید بازار (غیر دلاری) صحبت میشود، در حال حاضر کره زمین بهشدت به سازوکارها و ساختارهای دیپلماتیک جدید نیاز دارد، نهتنها برای جلوگیری از دوقطبی و ایجاد چندقطبی، بلکه برای به حداقل رساندن خطر یک جنگ هستهای جهانی و بهمعنای واقعی کلمه نجات جهان.
* اوریل آرائوجو محققی با تمرکز بر درگیریهای بینالمللی و قومی است.