چرا اوکراین افغانستان تازه‌ای نیست؟

زیرا مرکز واقعی امور، امروز جنگ نیابتی بین روسیه و ایالات متحده نیست که در میدان‌های نبرد اوکراین و جاهای دیگر، از سوریه گرفته تا ارمنستان، درگیر شده‌اند، بلکه در اروپای غربی است. این شبه‌جزیره دیگر نمی‌تواند به تفکرات استعماری ادامه دهد. باید آنقدر متمدن گردد تا متوجه شود که تنها بخشی از اوراسیا است. خیلی بیشتر از اقیانوس اطلس از آمریکا جداست. دو دنیای متفاوت است. تنها زمانی که اروپای غربی این را بفهمد، زنده خواهد ماند. برنامه بقا و سرنوشت آن تبدیل شدن به بخشی، بخش مهم، اما هنوز هم تنها بخشی از اوراسیا است. باید از نگاه کردن به‌سمت غرب در دریای خالی دست بردارد و در عوض به‌سمت شرق به‌سمت سرزمین پر از مردم بچرخد.
 

 

 

بادی است که از شرق می‌وزد و همین‌طور ادامه دارد. بادی که هرگز نظیر نداشته است … سرد و تلخ خواهد بود … و بسیاری از ما ممکن است قبل از شدت یافتن بیشتر آن پژمرده شویم. اما به هر حال این باد خود خداست، و وقتی طوفان به پایان برسد، در زیر نور آفتاب زمینی به‌مراتب تمیزتر، بهتر و نیرومندتر قرار خواهد داشت.
(سر آرتور کانن دویل، آخرین تعظیم او، اکتبر ۱۹۱۷)

افغانستان فقیر و کوهستانی در قلب اوراسیا قرار دارد. در اطراف آن، به ترتیب عقربه‌های ساعت، روسیه با آسیای مرکزی روسیه، چین، شبه قاره هند و ایران قرار دارند. در نتیجه موقعیت جغرافیایی و علیرغم زمین‌های نامناسب و فقر منابع طبیعی، افغانستان از سال ۱۸۳۹ زمان اولین جنگ از سه جنگ ناکام بریتانیا در افغانستان، در مرکز جنگ‌ها بوده است. سپس ۱۶۵۰۰ مهاجم ارتش ویکتوریا توسط افغان‌ها قتل‌عام شدند و کمتر از ده نفر زنده ماندند. از آن زمان به‌عنوان «قبرستان امپراتوری‌ها» شناخته می‌شود.

اینجا بود که امپراتوری بریتانیا در قرن نوزدهم، امپراتوری شوروی در قرن بیستم و امپراتوری آمریکا در قرن بیست و یکم شکست خوردند؛ مرحله جدیدی از شکست آن در اوت ۲۰۲۱، به‌طرز چشمگیری در کابل مشاهده شد.

هر سه امپراتوری شکست خوردند زیرا تلاش کردند یک ایدئولوژی ملحد بالفعل را بر جامعه‌ای کاملا سنتی تحمیل کنند، جامعه‌ای که صادقانه اعتقادات اسلامی‌ خود را دارد، هر چند که برای مهاجمان ملحد، بریتانیایی، شوروی یا آمریکایی بیگانه به‌نظر برسد.  زمانی که مردمی ‌به‌شدت به سنت‌ها و ارزش‌های تمدنی خود پایبند باشند، هیچکس نمی‌تواند آنان را شکست دهد. به همین دلیل گفته می‌شود که ورود به افغانستان آسان است، اما خروج از آن بسیار دشوار. بنابراین، آمریکایی‌ها مانند انگلیسی‌های قبل از آنها فرار کردند.

ما به یاد ضرب‌المثل قدیمی ‌روسی می‌افتیم: «دست نزن و بو نمی‌دهد». به‌عبارت دیگر، افغان‌ها را با همه تنوع عظیم خود به حال خودشان رها کنید تا بر خود حکومت کنند. در واقع، همه را با همه تنوع عظیم خود تنها بگذارید تا بر خود حکومت کنند. اما این چیزی است که امپریالیست‌ها از همه نوع، آن را درک نمی‌کنند. برای آنها، طبق تعریف: «اندازه ما برای همه مناسب است» حکم می‌کند.

اوکراین با افغانستان کاملاً متفاوت است. اولاً در مرکز اوراسیا نیست. نیمه شرقی همیشه بخشی جدایی‌ناپذیر از روسیه اروپایی بود تا اینکه در سال ۱۹۲۲، لنین به دلایل دستکاری سیاسی تصمیم گرفت آن را به نیمه غربی بدهد تا آن نیمه غرب را کنترل کند. در مورد نیمه غرب، خود به بخش‌های مختلفی تقسیم شده است، اما بیشتر نیمه غربی نیمه غرب که در سال ۱۹۳۹ از لهستان گرفته شد، به‌وضوح نزدیک مرزهای تمدنی متفاوتــ تمدن غربی است. در‌واقع، این بخش غرب دور، که می‌توان آن را «گالیسیای شرقی» نامید، در طول قرن‌ها بارها بین لهستان (تمدن غربی) و روسیه (تمدن مسیحی ارتدکس) دست به دست شده است.

اوکراینی‌ها عاشق معاشرت، شوخی، آواز خواندن و رقصیدن هستند. آنها همچنین عاشق ظاهرسازی و پیراستگی بیرونی می‌باشند. آنها گاهی متهم به سطحی‌نگری، مادی‌گرایی و احساس حق‌طلبی کاذب می‌شوند و وسوسه می‌شوند به آن تمایل پیدا کنند. وسوسه آنها این است که بگویند: آمریکا با ماست. افتخار بر اوکراین! بهترین روس‌های پس از شوروی می‌گویند: خدا با ماست. جلال و جبروت با خدا! یک تفاوتی وجود دارد. اگر همه روس‌ها همین را بگویند، همان‌طور که افغان‌ها در برابر ملحدان پیروز شدند، پیروز خواهند شد. زمانی که مردمی ‌با حفظ هویت خود، به سنت‌ها و ارزش‌های تمدنی خود پایبند باشند، هیچ کس نمی‌تواند آن‌ها را شکست دهد. ویتنام این را ثابت کرد.

بنابراین، ما دو کشور کاملاً متفاوت و غیرقابل مقایسه داریم: افغانستان در مرکز میانه و اوکراین در حاشیه غربی ــ که معنای نام آن همین است. افغان‌ها در کوه‌های غیرقابل دسترس زندگی می‌کنند، اوکراینی‌ها در استپ‌های باز. افغان‌ها هویت بسیار قوی دارند، حتی اگر مانند دیگر مردمان کوهستانی، مانند مردمان کوهستانی اسکاتلند یا آلپ سوئیس، به تیره‌های قبیله‌ای بسیار متفاوت و جنگجو و بسته به دره‌ای که در آن زندگی می‌کنند، به زبان‌های مختلف تقسیم شوند. اوکراینی‌ها در زمین آزادشان به یک سو تحت تأثیر قرار می‌گیرند، تا حد زیادی بستگی به این دارد که چه کسی بهترین پیشنهاد را ارائه می‌دهد، از کدام طرف باد می‌وزد و جزر و مد جریان دارد.

ایالات متحده دائماً سعی کرده است بخش‌های حاشیه ای از اوراسیا، جزایری مانند ایسلند، جزایر بریتانیا و ایرلند، ژاپن، فیلیپین و تایوان، شبه‌جزیره‌هایی مانند کره جنوبی، ویتنام جنوبی و اروپای غربی را جدا، اشغال و کنترل کند. در سال ۱۹۷۵ زمانی که سایگون سرانجام آزاد شد، تحقیر گردید و از جنوب شرق آسیا بیرون رانده شد. سایر مناطقی که این کشور اشغال کرده است، مانند تایوان و کره، در معرض تهدید هستند. در سال ۲۰۲۱، پس از اینکه جرأت کرد نه یک منطقه حاشیه‌ای، بلکه قلب اوراسیا، افغانستان را اشغال کند، تحقیر و بیرون رانده شد. این یک نمونه کلاسیک از غرور و بها دادن بیش از حد به توانایی‌های خود بود. «ما آمریکایی هستیم، در‌واقع هر کاری می‌توانیم بکنیم»، کارهایی که شما نمی‌توانید.

اکنون ایالات متحده در تلاش است تا با حمایت از سرزمین مرزی اروپا، اوکراین، آن را به اروپای غربی بچسباند. این یکی از آخرین تلاش‌های ایالات متحده برای حفظ قدرت در اوراسیا است. ایالات متحده از اوراسیا می‌ترسد، زیرا اوراسیا بسیار قوی‌تر از آن است و ایالات متحده در جزیره بزرگ خود، شاید هم برای قرنطینه، بین دو اقیانوس اطلس و آرام منزوی شده است. یک روز با اکراه مجبور خواهد شد تا اعتراف کند که اوراسیا از نظر جغرافیایی تجزیه‌ناپذیر است، مهم نیست که تا چه اندازه تلاش می‌کند آن را از نظر سیاسی تقسیم و یا اشغال نظامی ‌کند. سپس در انزوای خود و در جزیره بزرگ خود که توسط آفریقا ــ اوراسیا، اقیانوسیه و آمریکای لاتین طرد شده است بازنشسته خواهد شد و با جستجو در روح خود شروع به جدی گرفتن تاریخ خود خواهد کرد. به این می‌گویند توبه.

ایالات متحده آمریکا بیش از سه نسل می‌باشد که در سراسر اقیانوس اطلس در حال گسترش به‌سمت شرق است. این کشور از سال ۱۹۴۲، بریتانیا را کنترل کرده است، از آنجا که در سال ۱۹۴۴ به بقیه اروپای غربی و از سال ۱۹۸۹ به اروپای مرکزی حمله کرد، با استفاده از نخبگان دست‌نشانده، ترورها و انتخابات را به چالش کشید. پرتغال تحت سلطه سالازار، اسپانیا در زمان فرانکو، ایتالیا تحت هر کلاهبردار احتمالی، یونان در زمان سرهنگ‌ها، فرانسه پس از برکناری آخرین فرانسوی، دوگل، بریتانیا در زمان محافظه‌کاران، تنها نمونه‌هایی از دستکاری‌های آمریکا هستند. لیست ترورهای ایالات متحده بی‌پایان است: داگ ‌هامارسکیولد، آلدو مورو، اولوف پالمه. (۱)

دقیقاً یک نسل پس از تسلط بر اروپای مرکزی در سال ۱۹۸۹، از سال ۲۰۱۴ ایالات متحده در تلاش است تا به اروپای شرقی گسترش یابد. اکنون در نقطه‌ای غیرقابل بازگشت هستیم. کتاب‌های تاریخ به‌عنوان رویدادهای «قبل از ۲۰۲۲ و بعد از ۲۰۲۲» نوشته می‌شوند.

امروز اوکراین در حال غیرنظامی‌شدن و نازی‌زدایی است. مانند کریمه، دو استان دونباس و همچنین دو استان خرسون و زاپوروژیه تقریباً آزاد شده‌اند. مشخص نیست که فدراسیون روسیه چقدر جلوتر خواهد رفت، اما تهدید وجودی روسیه که توسط اوکراین تحت حکومت ایالات متحده ایجاد می‌شود، در حال فروپاشی است. در حال حاضر رژیم دست‌نشانده کیف، یعنی ایالات متحده آمریکا، «آماده گفت‌وگو با روسیه نیست». و با این حال دیپلماسی که منجر به تقسیم عادلانه اوکراین می‌شود تنها راه برون‌رفت از این امر است. یکی از وزیران خارجه سابق رومانی این را به خوبی بیان کرده است و از «مرزهای غیرطبیعی کنونی اوکراین» صحبت می‌کند که ریشه همه مشکلات است و آمریکا آن را برای این جنگ هولناک بهانه کرده است. (۲)

اگر مذاکرات صلح وجود نداشته باشد، اروپای غربی ورشکست خواهد شد، یخ خواهد زد، گرسنگی خواهد کشید ــ و سپس علیه اربابان فئودال آمریکایی که از اردوگاه کاخ‌های خود نسبت به دولت‌های دست‌نشانده اروپایی ظلم می‌کنند: در آنسباخ، اشتوتگارت، ویسبادن، ویچنزا، بوند استیل، رامشتاین، آویانو، لاکن هیث، میلدن‌ هال، روتا ، سودابی و غیره شورش خواهند کرد. (۳)

زیرا مرکز واقعی امور، امروز جنگ نیابتی بین روسیه و ایالات متحده نیست که در میدان‌های نبرد اوکراین و جاهای دیگر، از سوریه گرفته تا ارمنستان، درگیر شده‌اند، بلکه در اروپای غربی است. این شبه‌جزیره دیگر نمی‌تواند به تفکرات استعماری ادامه دهد. باید آنقدر متمدن گردد تا متوجه شود که تنها بخشی از اوراسیا است. خیلی بیشتر از اقیانوس اطلس از آمریکا جداست. دو دنیای متفاوت است. تنها زمانی که اروپای غربی این را بفهمد، زنده خواهد ماند. برنامه بقا و سرنوشت آن تبدیل شدن به بخشی، بخش مهم، اما هنوز هم تنها بخشی از اوراسیا است. باید از نگاه کردن به‌سمت غرب در دریای خالی دست بردارد و در عوض به‌سمت شرق به‌سمت سرزمین پر از مردم بچرخد.

بلاروس پس از سال‌ها آشفتگی سیاسی احمقانه دریافته است که سرنوشتش در اوراسیا است. قزاقستان هنوز هم سردرگم ‌است، اما در مرحله شناخت واقعیت است. اوکراین جدید نیز آن را به‌رسمیت خواهد شناخت. مجارستان در حال حاضر در حال انجام این کار است. بخش‌های قابل توجهی از اروپای مرکزی و جنوب شرقی، به‌ویژه، اما نه‌تنها، بالکان، تقریباً به‌طور قطع آن را در زمان معین به‌رسمیت خواهند شناخت. سپس نوبت کشورهایی مانند کشورهای بالتیک، لهستان، چک، اسلواکی، کرواسی، اسلوونی، شمال اروپا و تمام اروپای غربی در غرب خط قدیمی‌ پیمان ورشو، تا جزایر بریتانیا، ایرلند و شامل آن‌ها خواهد بود. حتی ایسلند، فکرهایش را می‌کند و همین راه را دنبال خواهد کرد.

همانطور که گفتیم، ما دو کشور کاملاً متفاوت و غیرقابل مقایسه داریم: افغانستان در مرکز و اوکراین در حاشیه ــ که معنای نام آن همین است. افغان‌ها به‌شدت مسلمان سنتی هستند، اوکراینی‌ها بیشتر عاشق خوش‌بختی هستند. با این حال، یک چیز مشترک دارند: هر دو قبرستان امپراتوری‌ها هستند. افغانستان گورستان سه امپراتوری است. اوکراین، به‌طور خاص، گورستان دو امپراتوری، امپراتوری نازی و امپراتوری نئونازی است.

۱ــ https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_assassinations_in_Europe

۲ــ https://readovka.news/news/112297

۳ــ https://en.as.com/fa/2022/02/28/latest_news/1646087023_518781.html

* https://thesaker.is/why-the-ukraine-is-not-a-new-afghanistan/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *