سند تحلیلی سایت «۱۰ مهر» دربارهٔ رویدادهای اخیر کشور
نباید اجازه داد مبارزات برحق مردم میهن ما
از سوی امپریالیسم مصادره شود!
میهن ما امروز در یکی از حادترین بحرانهای دوران پس از انقلاب خود قرار گرفته است. این بحران چیزی جز نتیجهٔ ناگزیر فقر فزاینده و شکاف عظیم طبقاتی ناشی از بیش از سه دهه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی و سرکوبگرانه، از یک طرف، و دهها سال تحریک سیاسی، دخالت نظامی، و تحریم کشندهٔ اقتصادی از سوی دولتهای امپریالیستی، از طرف دیگر نیست. این روند چند ده ساله، جامعهٔ ایران را به چنان بشکهٔ باروتی بدل کرده است که تنها یک جرقهٔ کوچک برای انفجار آن کافی است.
و آخرین جرقه، که جامعه هنوز در آتش افروخته شدهٔ آن میسوزد، مرگ نابهنگام و تأسفآور مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد بود، که جدا از اینکه به شکلی طبیعی یا غیرطبیعی حادث شده باشد، مسؤولیت مستقیم آن بهعهدهٔ گشت ارشاد، نهادهای انتظامی، کل قوهٔ قضائیه، و همهٔ سیاستگذاران جمهوری اسلامی است؛ و این ادعا که مرگ نابهنگام او به دلیل مشکلات جسمانی پیشین وی اتفاق افتاده است، هیچیک از این نهادها و سیاستگذاران آنها را از این مسؤولیت بری نمیکند. در اینجا، اما، مسأله صرفاً بر سر زیادهروی یا خطای این یا آن فرد یا نهاد نیست. عامل اصلی اینگونه مشکلات، که تاکنون به اشکال مختلف و بهتکرار در سطح جامعه بروز کردهاند، سیاستهای نادرستی است که زمینهساز چنین رویدادهایی میشوند. سیاست تحمیل حجاب اجباری به زنان میهن ما یکی از همین سیاستهای مشکلزای ضد زن و ضد مردمی است که عامل اصلی بروز فاجعهٔ اخیر بوده است.
اما آنچه در این مقطع مشخص به این رویداد تأسفآور ابعادی گسترده در سطح جهانی داده است، وضعیتی است که کشور ما، بهدلیل تحولات یک دههٔ گذشته در سطح جهان و نقش دولت جمهوری اسلامی در این تحولات، در آن قرار گرفته است. همه میدانیم که این اولین بار نیست که چنین اعتراضاتی علیه فقر، بیکاری، شکاف طبقاتی، زورگویی و سرکوب، و فساد در نهادهای اقتصادی و دولتی، از سوی مردم ما صورت میگیرد. اما این اولین بار در طی سالهای اخیر است که دولتهای امپریالیستی، بهویژه دولت آمریکا، همهٔ امکانات اقتصادی، نظامی، و اکنون بهویژه رسانهای و تبلیغاتی خود را بهکار انداختهاند تا از این جنبش برحق اعتراضی مردم میهن ما در راه پیاده کردن سیاست همیشگی خود برای ایجاد ناامنی و اغتشاش، جو رعب و وحشت، و در نتیجه دلسرد ساختن مردم و خارج کردن آنان از صحنه برای پیاده کردن اهداف مشخص خود و در نهایت تجزیهٔ کشور ما بهرهبردای کنند. تنها کافی است به صفحات اینترنتی خبری و تبلیغاتی صدای آمریکا، بیبیسی، خبرگزاری فرانسه، دویچهولهٔ آلمان، و دیگر رسانههای امپریالیستی جهان نظری بیافکنیم تا به ابعاد این کارزار تبلیغاتی هماهنگ شدهٔ بینالمللی برای دامن زدن هرچه بیشتر به خشم برانگیخته شده و سوق دادن جریانات بهسمت تلاش برای براندازی کل جمهوری اسلامی پی ببریم.
چه چیز تغییر کرده است؟
برای درک خطر جدیای که امروز استقلال و تمامیت ارضی میهن ما را تهدید میکند، مروری بر تحولاتی که طی سالهای اخیر، هم در سطح بینالمللی و هم در عرصهٔ داخلی کشور، بهوقوع پیوستهاند مفید بهنظر میرسد. اما پیش از پرداختن به تحولات داخلی در ایران که به وضعیت امروز انجامیدهاند، لازم است ابتدا به تحولات جهانی اخیر، که ظرف تحلیلی وضعیت داخلی امروز ایران را تشکیل میدهند، بپردازیم.
۱. تغییرات در عرصهٔ جهانی
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که جهان ما در حال گذار از یک جهان تکقطبی زیر سلطهٔ انحصاری امپریالیسم به یک جهان چندقطبی مبتنی بر قوانین و مقررات بینالمللی است. ظهور چین بهعنوان یک قدرت اقتصادی بدیل آمریکا و گرایش هرچه بیشتر کشورهای جهان به نزدیکی و مبادله با آن کشور بهجای مبادله با آمریکا و غرب، منافع اقتصادی امپریالیستهای آمریکا و اروپا را به چالش کشیده است. از سوی دیگر، احیای تدریجی قدرت مستقل روسیه طی دو دهه پس از برچیده شدن حاکمیت سوسیالیستی در اتحاد شوروی، و ورود مستقلانهٔ روسیه به عرصهٔ سیاست جهانی بهعنوان یک عامل مؤثر در روابط بینالمللی، معادلهٔ قدرت را در سطح جهان بهضرر دولتهای امپریالیستی، بهویژه آمریکا، تغییر داده است. گسترش پیوندهای اقتصادی اروپا با روسیه و اتکای فزایندهٔ اروپا به تأمین انرژی مورد نیاز خود از روسیه، بخش مهمی از این روند را تشکیل میداد. اما با ورود ارتش روسیه به اوکراین و خودداری بخش بزرگی از کشورهای مهم جهان از همصدایی با آمریکا و غرب علیه روسیه، این روند از یک تحول کمّی تدریجی به سطح یک تحول کیفی در سطح جهان ارتقاء پیدا کرد ـــ تحولی که هر روز بیشتر به روندهای جهانی شکل تازهای میدهد.
بر اساس این تغییر کیفی در معادلات جهانی، تعداد قابل توجهی از سیاستها و پیمانهای مالی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی از میان کشورهای زیر سلطهٔ امپریالیسم با چین و روسیه، از یک سو، و در میان خود این کشورها، از سوی دیگر، در حال شکلگیری است که هر روز بیشتر به انزوای سیاسی، اقتصادی و مالی اردوگاه امپریالیسم در سطح جهان میانجامد. نگاهی به فهرست مهمترین این پیمانها گویای ابعاد عظیم تحولاتی است که طی سالهای اخیر در جهان رخ داده است:
• نزدیکی فزاینده استراتژیک میان چین و روسیه: که اکنون شاهد تبعات آن در زمینههای: همکاری میان دو کشور در حیطۀ انرژی؛ در زمینۀ همکاریهای نظامی میان روسیه و چین؛ ایجاد همکاری در زمینههای مالی و بانکی با اندیشۀ استقلال از دلار بهعنوان ارز مورد استفاده در مبادلات تجاری و وجود نظامی رها از سلطۀ غرب برای اجرای تراکنشهای مالی در دنیا؛ و …. هستیم.
گسترش همکاریهای منطقهای و فرامنطقهای که اهم آن عبارتست از:
• گسترش سازمان همکاریهای شانگهای: این سازمان در حال حاضر ۴۰٪ جمعیت جهان را دربرمیگیرد. کشورهای عضو آن با حدود ۲۱ تریلیون دلار حجم اقتصادی، ۲۵٪ تولید ناخالص دنیا را بهخود اختصاص دادهاند. در سال جاری مجموع تجارت کشورهای عضو سازمان شانگهای به ۶/۶ تریلیون دلار رسیده است. این سازمان یکی از معدود اجلاسها و سازمانهایی است که کشورهای غربی در ساختار اعضا، روند مدیریت و تصمیمگیریهایش هیچگونه دخالتی ندارند. در همین راستا شاهدیم که این سازمان در سال ۲۰۰۵، پیشنهاد آمریکا مبنی بر پیوستن به آن را رد کرده بود.
• گروه بریکس و دورنمای گسترش آن: این گروه بهواسطه دارا بودن نیمی از جمعیت جهان و بین ۲۵ تا ۲۸ درصد از ظرفیت اقتصاد جهانی پتانسیل بالایی برای تأثیرگذاری بر اقتصاد جهانی دارد. بریکس یک ائتلاف فراقارهای محسوب میشود که شاکله جدیدی را برای اقتصاد و سیاست جهانی تعریف کرده و اهمیت مضاعف آن در این نکته است. این ائتلاف قدرتمند جهانی بدون مشارکت اروپا و آمریکا تشکیل شده و این ظرفیت را دارد تا صدایی بلند در مباحث مهم اقتصادی و سیاسی بینالمللی باشد. کشورهای بریکس ۲۴ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی و ۱۶ درصد تجارت جهانی را تشکیل میدهند و طرح گسترش این گروه بهصورت «بریکس پلاس» ۱۰ کشور دیگر را نیز دربرمیگیرد.
• قدرت گرفتن هرچه بیشتر اتحادیه کشورهای صادرکنندۀ نفت در قالب اوپک و اوپک پلاس: در سالهای اخیر هماهنگی اوپک با روسیه و تشکیل اوپک پلاس و همچنین انعقاد قراردادهای جدید همکاری اقتصادی میان چین و کشورهای عمدۀ صادرکنندۀ نفت در خاورمیانه، کشورهای عضو اوپک را قادر ساخته تا بتوانند هرچه بیشتر در مقابل سیاستهای تحمیلی ایالات متحده مقاومت نمایند. نمونه بارز این وضعیت را میتوان در تصمیم اخیر اوپک پلاس مبنی بر کاهش تولید نفت خود و نارضایتی کشورهای امپریالیستی مشاهده کرد.
• طرح یک کمربند ــ یک جاده چین: این طرح در سرتاسر جهان شرکای تجاری بیشماری برای چین بهوجود آورده و برای بسیاری از کشورها، بهخصوص در کشورهای جهان سوم امکان راه رشد سالمتری را ایجاد کرده است.
در عکسالعمل به این روند رشدیابندهٔ جهانی، قدرتهای امپریالیستی، بهویژه آمریکا، همهٔ تلاش خود را روی مختل کردن این روند ـــ چه از طریق اعمال فشارهای کشندهٔ اقتصادی و چه با استفاده از تهدیدها و دخالتهای نظامی در کشورهای درگیر در این روند ـــ متمرکز کردهاند؛ از جمله نمونههای بارز این تلاشها میتوان از دخالت نظامی آمریکا و ناتو در سوریه، گسترش ناتو بهسمت شرق، سرنگونی دولت عمران خان در پاکستان، توطئه در سریلانکا، کودتا در اوکراین، اعمال تحریمهای شدید اقتصادی علیه چین، روسیه و کشورهای نزدیک به آنها، ایجاد تنش با چین در رابطه با تایوان، و اکنون دخالت مستقیم ناتو در جنگ اوکراین نام برد؛ جنگی که یکی از اهداف اصلی آن، بهزیر سلطه آوردن اتحادیهٔ اروپا و قطع روابط اقتصادی آن با روسیه، بهویژه محروم کردن آلمان بهعنوان موتور اقتصادی اروپا از منابع انرژی ارزان قیمت روسیه و نهایتاً تضعیف کامل این اتحادیه و وابستگی هرچه بیشتر آن به آمریکاست.
یکی از شیوههای اتخاذ شده برای این منظور، بیثبات کردن دولتهایی است که در این روند بهسمت نزدیکی با چین و روسیه و شرکت در جبههٔ مقاومت در برابر امپریالیسم حرکت میکنند. و در این رابطه، بیثباتسازی، و در صورت امکان براندازی حکومت جمهوری اسلامی و تجزیهٔ ایران، در چند سال اخیر اهمیت ویژهای برای آمریکا پیدا کرده است. چنین وضعیتی بیش از هر چیز از دو موضوع نشأت میگیرد: اول: موقعیت و اهمیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیکی کشور ایران برای شکلگیری دنیای چندقطبی؛ و دوم: بدل شدن ایران به یک قدرت نظامی تعیینکننده در سطح منطقه، استقلال سیاسی جمهوری اسلامی، و سیاست خارجی مستقل آن در مقابله با سیاستهای سلطهجویانهٔ ایالات متحده.
۲. جایگاه و نقش ایران در این روند جهانی
ابتدا با نظری کوتاه به فهرست تفاهمنامههای امضاشده و همچنین پیمانهای منطقهای و بینالمللی که ایران در آنها یا از هماکنون عضویت پیدا کرده است یا در شرف پیوستن به آنها است، کوشش میکنیم تا تصویری از ابعاد گسترده، اما بالقوه، نقش استراتژیک ایران در روند تحولات اخیر جهانی ارائه دهیم:
• عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای
• تقاضای ایران برای پیوستن به گروه بریکس
• امضای قرارداد همکاری ۲۵ساله ایران و چین، که «پترولیوم اکونومیست» حجم آن را معادل ۲۸۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار آمریکا ذکر کرده است. این پیمان بخشی از طرح «یک کمربند یک راه» چین است.
• امضای تفاهمنامهٔ ۴۰ میلیارد دلاری میان شرکت ملی نفت ایران و شرکت گازپروم روسیه.
• طرح ترانزیت مسیر شمال به جنوب، که از روسیه ــ ایران ــ هند گذر میکند، که در صورت اجرایی شدن، برای ایران سالانه ۲۰ میلیارد دلار درآمد ایجاد خواهد کرد که از درآمد نفتی ایران بیشتر است.
• امضای قریبالوقوع موافقتنامهٔ تجارت آزاد میان ایران و اتحادیهٔ اقتصادی اوراسیا؛ امضای اسناد همکاریهای گسترده اقتصادی با کشورهای آسیای میانه.
• تقویت روابط متقابل، همکاری و هماهنگی میان ایران و «اتحاد بولیواری مردم آمریکای لاتین (آلبا)»، شامل ۱۰ کشور آمریکای لاتین و پذیرفته شدن ایران بهعنوان عضو ناظر در آلبا؛ امضای توافقنامهٔ ۲۰ ساله با ونزوئلا برای گسترش روابط دو کشور؛ امضای برخی قرار دادهای اقتصادی میان ایران و نیکاراگوئه و همچنین ایران و بولیوی.
• پروژهٔ ایران برای ایجاد مراکز تجارتی در هفت کشور آفریقا
اما، در سیاست نگاه به شرق جمهوری اسلامی، عملاً تنها بخشهای نظامی و امنیتی آن ــ بهویژه در چارچوب گسترش اینگونه همکاریها با روسیه و چین ــ اجرا شدهاند. سلطهٔ لایههای بورژوازی بزرگ بر هیأت حاکمه جمهوری اسلامی موجب شده است تا در زمینهٔ اقتصادی، نگاه به شرق صرفاً بهعنوان مفری برای کاهش فشار سنگین تحریمهای اقتصادی کشورهای امپریالیستی علیه ایران، در نظر گرفته شود. و مهمترین قراردادها و تفاهمنامههای فوقالذکر که میتواند به توسعه اقتصادی ایران و بهبود وضعیت زندگی و معیشت تودههای مردم بیانجامد، به مرحلهٔ اجرا نرسیده است. برخلاف گفتهٔ امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه دولت سیزدهم، قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین هنوز وارد فاز اجرایی نشده است. همچنین بهرغم گذشت ۱۰ سال و پیشنهادهای مکرر دولت روسیه برای تأمین سرمایه و ساخت راهآهن رشت ــ آستارا، راهاندازی مسیر ترانزیت شمال ــ جنوب عملی نشده است.
پرسشی که مطرح میشود این است که بدین ترتیب، دلیل خصومت آمریکا با ایران، و تلاش فزایندۀ آن در هفتههای اخیر برای بهزیر کشیدن حکومت جمهوری اسلامی و تجزیهٔ ایران چیست؟
نمودار زیر تصویری از جایگاه و موقعیت بالقوهٔ ایران را در پیوند دادن بخشهای مختلف شبکهٔ جهانی مقاومت علیه سلطهٔ یکجانبهٔ امپریالیسم بهدست میدهد:
این نمودار نشان میدهد که ایران میتواند به عاملی تعیینکننده در روند شکلگیری جبههٔ جهانی مقاومت در برابر جهان تکقطبی زیر سلطهٔ امپریالیسم بدل شود. لذا خصومت آمریکا با ایران پیشگیری از عدم تحقق این امکانات بالقوه و بخش جداییناپذیر درگیری امپریالیسم آمریکا با چین و روسیه است.
اعتراضات هفتههای اخیر در ایران، عمق نارضایتی مردم و میزان شکنندگی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. شنیده نشدن صدای اعتراضات و فریادهای حقطلبانه مردم در زمینههای عدالت اجتماعی و آزادیهای دموکراتیک کشور ما را بر سر یک دوراهی تاریخی قرار داده است. یا جمهوری اسلامی در برابر خواستهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه مردم دست به عقبنشینی خواهد زد یا در شرایط عدم سازمانیافتگی تودههای مردم و فقدان آلترناتیو ملی و دموکراتیک، امنیت و آرامش جامعه هرچه بیشتر شکننده میشود و کشور، مردم و حاکمیت مورد تهدید قرار میگیرند.
ما در بخشهای بعدی این تحلیل به تفصیل دربارهٔ اوضاع داخلی سخن خواهیم گفت. اما آنچه اینجا موردنظر است، این موضوع میباشد که آمریکا و سایر کشورهای امپریالیستی با توجه به وضعیت داخلی ایران، در صدد شکستن «حلقهٔ ضعیف» روند گرایش جهانی بهسوی چندجانبهگرایی هستند. بهعبارت دیگر، سرنوشت ایران امروز با سرنوشت چین و روسیه گره خورده است، و برای امپریالیسم آمریکا، ساقط نمودن حکومت و تجزیه ایران به پلی برای متوقف کردن این روند جهانی بدل گشته است.
این است آن تغییر عمدۀ جهانی که علت برخورد تازهٔ آمریکا به ایران، و تلاش اخیر آن برای دامن زدن به خشونت و ترور و ایجاد ناامنی و اغتشاش، و در نهایت سرنگونی حکومت و تجزیه میهن ما را توضیح میدهد. امپریالیسم آمریکا امروز دریافته است که با توجه به قدرت نظامی جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند ایران را مانند عراق و لیبی از بیرون تخریب و تجزیه کند. همانطور که مؤسسهٔ بروکینگز، یکی از اتاقهای فکری تعیینکنندهٔ سیاست خارجی آمریکا، توضیح داده است:
بدیهیترین و خوشایندترین روش برای سرنگونی آن (دولت ایران) کمک به ایجاد یک انقلاب مردمی در امتداد خطوط «انقلابهای مخملی» است که بسیاری از دولتهای کمونیستی را در اروپای شرقی از سال ۱۹۸۹ به بعد سرنگون کرد. برای بسیاری از حامیان تغییر رژیم، بدیهی بهنظر میرسد که ایالات متحده باید مردم ایران را تشویق کند تا بهنام خود قدرت را در دست بگیرند، و این مشروعترین روش تغییر رژیم خواهد بود…. (*)
و درست به همین دلیل است که ما طی هفتههای اخیر شاهد تلاشهای همآهنگ و تحریکآمیز دولتهای امپریالیستی و رسانههای آنها برای جوّ سازی و بهرهبرداری از اعتراضات برحق مردم ایران بهمنظور دامن زدن به یک «انقلاب مخملی» بودهایم. تلاشی که امروز به محور اصلی سیاست امپریالیسم آمریکا در مورد ایران بدل شده است.
۳. تحولات داخلی در ایران
امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که خصومت آمریکا با ایران از زمان پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ آغاز شد. این انقلاب تعادل نیروها را در سطح منطقه بهضرر آمریکا و متحدان منطقهای آن، بهویژه اسرائیل و عربستان سعودی، تغییر داد و ایران را بهعنوان یک نیروی مستقل وارد عرصهٔ سیاسی و نظامی خاورمیانه کرد. در سالهای اولیهٔ پس از انقلاب، آمریکا از هیچ توطئه و ترفندی برای شکست انقلاب و بازگرداندن ایران به دامن غرب ـــ از کودتای نوژه گرفته تا تحریک صدام حسین برای تحمیل یک جنگ هشت سالهٔ بسیار مخرب به ایران ـــ فروگذار نکرد.
اما با آغاز دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، و تسلیم جمهوری اسلامی به سیاستهای نئولیبرالی تعدیل ساختاری تجویزشده از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، که آغازگر روند یک چرخش بهراست جدی در سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی در جهت ادغام اقتصاد ایران در بازار سرمایهٔ بینالمللی بود، دریچهٔ تازهای به روی آمریکا و غرب برای تأثیرگذاری از درون برای متوقف کردن روند انقلاب در ایران باز شد. خصوصیسازیهای بیدر و پیکر صنایع محوری، بانکها، تجارت خارجی، و دیگر مؤسسات اقتصادی، آن هم بهصورت واگذاری آنها به «خودیها» و عناصر وابسته به حاکمیت ـــ که همه در تناقض صریح با اصل ۴۴ قانون اساسی صورت گرفت ـــ به رشد سریع لایههای بورژوازی بزرگ انگلی، دلالصفت، و فاسد، و قبضهٔ کل اقتصاد ایران توسط آنها منجر شد.
این لایههای بورژوازی بزرگ، که منافع خود را در پیوند مجدد با سرمایهداری غرب جستوجو کرده و میکنند، توانستهاند با حمایت آمریکا و اروپا برای دههها سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی مورد خواست سرمایۀ بینالمللی را بر جمهوری اسلامی حاکم کنند، و با این سیاست نهتنها بهتدریج استقلال اقتصادی ایران را قربانی منافع خویش کردند، بلکه با پیاده کردن سیاستهای نئولیبرالی خود یک شکاف عظیم طبقاتی در جامعهٔ ایران بهوجود آوردهاند که طی چند دهه تودههای میلیونی کارگران و مردم زحمتکش ایران را به فقر و فاقه کشانده و جامعهٔ ایران را به یک بشکهٔ باروت در حال انفجار بدل ساخته است.
با قدرت گرفتن این لایههای بزرگ بورژوازی انگلی و فاسد در ایران، سیاست آمریکا در برخورد به جمهوری اسلامی ماهیتی دوگانه پیدا کرد و تبدیل به سیاست چماق و هویج شد ـــ چماق در برابر سیاستهای منطقهای ناقض منافع آمریکا و هویج برای سیاستهای اعمال شده از سوی لایههای بورژوازی بزرگ متمایل به غرب در ایران. نگاهی به سیاست دولتهای گوناگون آمریکا ـــ از دولت جرج دبلیو بوش گرفته تا دولت بایدن ـــ طی چند دههٔ گذشته، نوسان آگاهانهٔ سیاستهای آمریکا را میان چماق و هویج در قبال جمهوری اسلامی آشکار میکند. این سیاست دوگانهٔ آمریکا، که در هر دو شکل آن هدف واحد نقطهٔ پایان گذاشتن بر حاکمیت جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام مستقل سیاسی را دنبال میکرد ـــ حال چه از طریق وادار کردن مجموعهٔ حاکمیت جمهوری اسلامی به تسلیم کامل در برابر نیروهای داخلی هوادار غرب، و چه حرکت در جهت ایجاد یک انفجار اجتماعی و تجزیهٔ ایران با استفاده از تحریمهای کشندهٔ اقتصادی، و در صورت لزوم دخالت نظامی ـــ تا زمان بروز تحولات اخیر در سطح جهان، پیگیرانه دنبال شد.
اما ظهور چین بهعنوان یک قدرت اقتصادی رقیب برای آمریکا، و از آن تعیینکنندهتر ورود ارتش روسیه به اوکراین و درگیری مستقیم نظامی ناتو با روسیه، همهٔ معادلات موجود را، هم برای آمریکا و هم ایران بر هم زد. این وضعیت جدید، هم آمریکا و هم ایران را در مقابل انتخاب اجتنابناپذیر «این یا آن» قرار داده و ادامهٔ سیاستهای دوپهلو را برای هر دو غیرممکن ساخته است. این وضعیت جدید نه فقط به آمریکا و ایران، بلکه به بسیاری کشورهای جهان، نشان داد که نشستن میان دو صندلی دیگر امکانپذیر نیست و باید میان طرفین این درگیری جهانی یکی را انتخاب کنند.
حاکمیت جمهوری اسلامی، که بهواسطهٔ وجود گرایشات دوگانهاش میان شرق و غرب تا آن زمان ظاهراً از سیاست «نه شرقی، نه غربی» پیروی میکرد، با ادامه یافتن تحریمهای کشنده غرب جمعی و سر دوندان ایران در نشستهای برجام، با درک از ماهیت تحولات جهانی و سیر کلی این تحولات علیه سلطهٔ بلامنازع امپریالیسم، و بر اساس آگاهی از این واقعیت که امپریالیسم به هر صورت وجود یک دولت مستقل را در ایران تحمل نخواهد کرد، تصمیم به اتخاذ سیاست نگاه به شرق گرفت. و این آغازگر روندی شد که با توجه به وضعیت داخلی ایران و نارضایتی عمیق و بسیار گسترده تودههای مردم از حاکمیت جمهوری اسلامی، سیاست آمریکا در قبال ایران را به سیاست تکیه بر چماق، که امروز شاهد آن هستیم، تغییر داد.
وضعیت کنونی و مسألهٔ امنیت ملی
با برگزاری آخرین انتخابات ریاستجمهوری، نیروهای هوادار نگاه به شرق در جمهوری اسلامی به جایگاه برتری در قدرت سیاسی دست یافتند و دست به اقداماتی زدند که در بخش «جایگاه و نقش ایران در این روند جهانی» در صفحات پیشین این سند توضیح دادیم. این نیروها همچنین توانستند بخش قابل توجهی از نمایندگان سیاسی بورژوازی نئولیبرال را که علناً از مناسبات با غرب حمایت میکنند و با نگاه به شرق و گسترش مناسبات با روسیه و چین آشکارا مخالفت میورزند، به کناری نهند. با این وجود، ادامه و تعمیق اجرای سیاستهای نئولیبرالی از سوی دولت رئیسی بهخوبی نشانگر ماهیت طبقاتی حاکمیت و سلطهٔ لایههای بورژوازی بزرگ بر آن است.
قبضهٔ مهمترین مسؤولیتهای اقتصادی ــ معاون اول و معاون اقتصادی ریاستجمهوری، رئیس سازمان برنامه و بودجه، رئیس بانک مرکزی ــ توسط نئولیبرالهای «اصولگرا»؛ حذف ارز ترجیحی و آزادسازی قیمتها که موجب گرانی بیسابقه و افزایش گستردهٔ فقر مردم، بهویژه زحمتکشان شده است؛ تشدید روند خصوصیسازیها؛ افزایش فشار مالیاتی بر مزدبگیران و کسبه؛ اجرای برنامهها و سیاستهای اطاق بازرگانی برای محدود کردن هرچه بیشتر حقوق قانونی کارگران، مهمترین مواردی است که میتوان در رابطه با ماهیت برنامههای اقتصادی ــ اجتماعی دولت رئیسی، مجلس و مجموعه حاکمیت برشمرد.
نیروهای مدافع سیاست نگاه به شرق در حاکمیت، کنترل نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی کشور را در اختیار دارند. بورژوازی بزرگ، که عمدتاً بر لایههای میانی و بالایی جامعه تکیه دارد، و طی دههها بهبهای قربانی کردن زندگی و معیشت تودههای میلیونی زحمتکشان کشور هرچه فربهتر و قدرتمندتر شده است، همچنان تمام شریانهای مالی و اقتصادی کشور را در اختیار دارد و با استفاده از ابزارهای مالی و اقتصادی تحت کنترل خود انواع و اقسام کارشکنیها را در روند اجرای سیاست نگاه بهشرق سازمان میدهد، که جلوگیری از اجرایی شدن قرارداد ۲۵ سالهٔ ایران و چین و سنگاندازی در راهاندازی مسیر ترانزیتی شمال ــ جنوب از مهمترین موارد آن است.
و پاشنهٔ آشیل امنیت جمهوری اسلامی در حال حاضر در همین وضعیت نهفته است که نیروهای مدافع سیاست نگاه به شرق، برای حفظ امنیت کشور و پیشبرد سیاست نگاه به شرق خود تنها میتوانند بر قدرت نظامی ایران، از یک سو، و حمایت تودههای میلیونی کارگران و زحمتکشان کشور، از سوی دیگر، تکیه داشته باشند. و از آنجا که به شهادت تاریخ، قدرت نظامی یک کشور نمیتواند بهتنهایی تضمینکنندهٔ امنیت داخلی و بقای آن باشد، جلب حمایت و تکیه بر مردم، و بهویژه تودههای میلیونی مردم زحمتکش کشور، نقشی تعیینکننده پیدا میکند.
کسانی که میاندیشند قدرت نظامی جمهوری اسلامی بهتنهایی میتواند تضمینکنندهٔ امنیت و ثبات آن باشد، نه فقط شواهد تاریخی بلکه واقعیت دو وجهی بودن مسألهٔ امنیت یک کشور و نقش تعیینکنندهٔ امنیت داخلی را نادیده میگیرند. و این دقیقاً همان اشتباهی است که قدرتهای امپریالیستی، بهویژه آمریکا، امروز برای بیثبات کردن حکومت جمهوری اسلامی روی آن حساب باز کردهاند.
اما مشکلی که حاکمیت جمهوری اسلامی امروز با آن روبهرو است این است که این تودههای میلیونی زحمتکشان، که حمایت آنها تنها ضامن تأمین امنیت داخلی کشور است، همان کسانی هستند که طی دهها سال شاهد نابود شدن رفاه، معیشت و حقوق بنیادین خود، در نتیجهٔ خصوصیسازیهای بیدر و پیکر ناشی از سیاست اقتصادی نئولیبرالی، استثمار شدید اقتصادی، و سرکوب اعتراضات برحق خود به وضعیت موجود، بودهاند، و همانطور که طی هفتههای اخیر شاهد بودهایم، اکنون دولتهای امپریالیستی، و نیروهای سیاسی غربگرا در داخل کشور، از هر فرصتی برای سوق دادن خشم انباشت شده و برحق آنان در جهت بیثبات کردن کشور استفاده میکنند. و این مهمترین خطری است که امروز امنیت کشور ما را تهدید میکند. خطری که هیچ توان نظامی و امنیتی نمیتواند بهتنهایی آن را خنثی کند.
ما بارها و بارها، از جمله در سرمقالهای که در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۹۷ و بهمناسبت خروج آمریکا از برجام منتشر کردیم، نسبت به این خطر رشدیابنده علیه امنیت کشور هشدار دادیم و امروز نیز بار دیگر بر آن تأکید میکنیم:
واقعیت این است که وضعیت بهشدت دشوار و ضربهپذیری که جمهوری اسلامی امروز با آن مواجه است، تنها نتیجه مقاومت آن در برابر برنامههای سلطهجویانهٔ امپریالیسم در منطقه نیست، بلکه همچنین از سیاستهای سرکوبگرانهٔ داخلی و برنامههای اقتصادی نئولیبرالی که حاکمیت جمهوری اسلامی برای دههها بر اقتصاد کشور تحمیل کرده است و باعث فساد گسترده، تمرکز نجومی ثروت در دست عدهای معدود، و گسترش عظیم شکاف طبقاتی در جامعه، از یکسو، و فقر و بیکاری و نارضایتی گسترده در میان تودههای میلیونی مردم زحمتکش، از سوی دیگر، که در نهایت دوری بخش چشمگیری از مردم کشور از حاکمیت و دولت شده است، نیز سرچشمه میگیرد. بدین مجموعه باید ممنوعیت و سرکوب سازمانها و احزاب سیاسی، سندیکاهای کارگری و انجمنهای صنفی، محدود کردن گزینشهای مردم در انتخابات با دادن اختیارات غیرقانونی به شورای نگهبان، و تمرکز بیحد قدرت در دست ولی فقیه و نهادهای امنیتی، انتظامی، و نظامی تابع او، را نیز افزود تا درجه دوری تودههای مردم از حاکمیت و شدت ضربهپذیری جمهوری اسلامی در برابر فشارهای نظامی و اقتصادی خارجی روشن شود….
باید انتظار داشت که بر اثر تشدید بیش از پیش تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران، وضعیت مردم در داخل کشور از آنچه که هست نیز بسیار بدتر شود و به بحرانهای گستردهتر اجتماعی، از نوع آنچه که در ماههای اخیر در شهرهای مختلف کشور شاهد بودهایم بیانجامد. آمریکا روی این مسأله حساب باز کرده است که با تشدید تحریمهای اقتصادی خردکننده علیه ایران خواهد توانست نارضایتیهای موجود را به یک خیزش عمومی در داخل کشور بدل کند، [و] کشور را از درون فلج نماید…. (۱)
دوراهی تعیینکننده
نیروهای مدافع سیاست نگرش به شرق در برابر یک دوراهی تعیینکننده قرار گرفتهاند. از یک سو، این نیروها خود را در برابر یک تعرض همهجانبهٔ سازمانیافته از سوی دولتهای امپریالیستی اروپا و آمریکا برای دامن زدن به یک انقلاب مخلمی بهمنظور بازگرداندن ایران به دامن غرب میبینند، و از سوی دیگر، آن نیروی بالقوهٔ مردمی که میتواند در این کشاکش به دفاع استقلال و تمامیت ارضی ایران و حمایت از سیاست نگاه به شرق برخیزد، اکنون خود خشمگین و سرخورده از عملکرد چند دهسالهٔ حاکمیت، نهتنها از حکومت دور شده، بلکه بخشی از آن نیز طغیان کرده و در اعتراض به وضعیت موجود به خیابانها آمده است.
در چنین شرایطی، نیروهای هوادار سیاست مقاومت در برابر آمریکا و نگاه به شرق در حاکمیت در مقابل یک انتخاب اجتنابناپذیر و تعیینکننده قرار گرفتهاند: یا تداوم وضعیت موجود داخلی، حفظ ساختارهای ضدمردمی اقتصاد نئولیبرالی، و تشدید سرکوب اعتراضات برحق زحمتکشان کشور نسبت به این سیاستها با تکیه بر نیروهای امنیتی و انتظامی؛ یا درک وضعیت خطیر کنونی، عقبنشینی در برابر خواستهای مردم، تلاش عملی در جهت جلب اعتماد از دست رفتهٔ بخش عظیمی از تودههای مردم، ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار اقتصادی کشور، الغای سیاستهای ناقض عدالت اجتماعی و حقوق دموکراتیک مردم که در تناقض یا تخلف از قانون اساسی کشور وضع و اعمال شده و میشوند، و پاسخگویی جدی، عملی، و سریع به نیازها و مطالبات سرکوبشدهٔ تودههای میلیونی مردم طی چهار دههٔ گذشته. و این آن انتخابی است که سرنوشت آیندهٔ میهن ما را در این نبرد جهانی رقم خواهد زد.
۱. تداوم وضعیت موجود داخلی
نگاهی به عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی طی چند دههٔ گذشته نشان میدهد که سیاست غالب در آن، تلاش برای حفظ وضعیت موجود داخلی، آنهم به هر بهایی بوده است. نگاه حاکمیت به وضعیت داخلی، نگاهی صرفاً امنیتی است. این نگاه امنیتی، از همان آغاز تاکنون، مانع هرگونه اقدام سازماندهی شده از سوی مردم در دفاع از حقوق خود در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور شده و زمینهٔ مناسبی را برای سوءاستفادۀ طبقات حاکمه از قدرت سیاسی و اقتصادی خود ایجاد کرده است. به جرأت میتوان گفت که وضعیت بحرانی ایجاد شده در جامعهٔ ما بیش از هرچیز محصول این نگاه امنیتی و سرکوبگرانهٔ حاکمیت جمهوری اسلامی و سوءاستفادههای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی ناشی از آن بوده است. دور باطل اعتراض و سرکوبی که مردم ایران طی دهههای گذشته شاهد آن بودهاند، این واقعیت را نشان میدهد.
اما اگر چنین سیاستی توانسته بود تاکنون وضعیت داخلی را در کنترل نگهدارد، ادامهٔ آن در شرایط کنونی غیرممکن بهنظر میرسد. و این، هم از نظر بینالمللی و هم از دیدگاه داخلی، دلایل مهمی دارد.
از نظر بینالمللی، آمریکا، در عکسالعمل به سیاست نگاه به شرق ایران و نقش جمهوری اسلامی در روند مقاومت جهانی علیه سلطهطلبی امپریالیسم، که شکست برجام نیز یکی از پیامدهای آن است، امید خود را به کنار آمدن با نیروهای استقلالطلب و شرقگرای حاکم در جمهوری اسلامی از دست داده و همّ خود را بر ثباتزدایی از حکومت ایران، از طریق تشدید فشارهای اقتصادی و تحریمها، دامن زدن علنی به تنشهای داخلی از طریق تشدید تبلیغات گستردهٔ رسانهای، و انواع و اقسام خرابکاریهای پیدا و پنهان ــ چه تروریستی، چه نظامی، چه سایبری؛ چه بهطور مستقیم، چه بهدست متحدان منطقهای خود مانند اسرائیل و عربستان، و چه بهدست مزدوران داخلی ــ متمرکز ساخته است. هدف آمریکا و متحدان آن از این اقدامات ناامنتر کردن هرچه بیشتر فضای اجتماعی ایران، محدود کردن هرچه بیشتر فضای سیاسی کشور، و گستردهتر کردن هرچه بیشتر سرکوب حرکات اعتراضی توسط حاکمیت به بهانهٔ حفظ امنیت ملی در برابر خطر خارجی، و در نهایت استفاده از همهٔ اینها برای هرچه عصبانیتر کردن مردم معترض به وضعیت موجود، و سوق دادن اعتراضات آنها بهسمت حمایت از یک انقلاب مخملی در ایران، است.
بهطور خلاصه، هدف آمریکا و متحدانش دامن زدن به یک دور شیطانی اعتراض و سرکوب فزاینده در داخل کشور است که بتواند مردم معترض ایران را برای نجات از وضعیت موجود دست بهدامن آمریکا و غربِ «مدافعان دموکراسی و حقوق بشر» کند. بر این اساس، تردیدی نیست که در شرایط حاضر، حفظ وضعیت موجود داخلی تنها به آمریکا و اهداف آن خدمت خواهد کرد، و جز شکست سیاست نگاه به شرق، نابودی استقلال و تمامیت ارضی کشور، و بازگرداندن یک ایران تکهپاره شده به دامن غرب، نتیجهٔ دیگری نخواهد داشت.
۲. درک وضعیت خطیر کنونی
ما مکرراً در مقالات تحلیلی خود از رابطهٔ ارگانیک و تأثیرات متقابل میان سیاست مقاومتی خارجی جمهوری اسلامی و سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی آن سخن گفتهایم و تأکید ورزیدهایم که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در جهت مقاومت در برابر فشارهای آمریکا و متحدانش بدون ایجاد تغییرات بنیادی در ساختار اقتصاد نئولیبرالی کشور و جلب حمایت تودههای میلیونی در داخل کشور با خطر شکست مواجه خواهد بود ــ واقعیتی که شرایط بحرانی کنونی آن را بیش از بیش آشکار ساخته است. از جمله در سرمقالهای به تاریخ ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ تحت عنوان «تشدید تهدیدهای دولتهای امپریالیستی و شرایط خطیر کنونی کشور» چنین نوشتهایم:
سیاست رسمی «نه شرقی، نه غربی» اعلام شده از سوی حاکمیت بهقدرت رسیدهٔ پس از انقلاب، که جنبهٔ «نه غربی» آن طی چهل سال گذشته در عمل بهدست جریانات لیبرال و نئولیبرال هوادار غرب و مدافع سرمایهداری بزرگ در درون حاکمیت بهکنار گذاشته شده بود، اکنون بر اثر فشارهای کشندهٔ اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیسم بر جمهوری اسلامی، به بنبست کامل رسیده و وضعیت انفجاری داخلی ناشی از این سیاستها حاکمیت جمهوری اسلامی را در برابر یک نقطهٔ عطف تاریخی قرار داده است: یا ادامهٔ همان سیاستهای فاجعهبار نئولیبرالی اقتصادی («نگاه به غرب») و تن دادن به یک انفجار داخلی و نابودی کل نظام، یا ادامهٔ سیاست مقاومت در برابر امپریالیسم از تنها راه باقیمانده، یعنی ایجاد تغییرات عمده در سیاستهای اقتصادی ــ اجتماعی در راستای ایجاد عدالت اجتماعی به نفع تودههای میلیونی زحمتکشان کشور در عرصهٔ داخلی، و کمک گرفتن از قدرتهای رقیب آمریکا، مانند چین و روسیه، برای تقویت امکانات دفاعی جمهوری اسلامی در برابر تحریمهای کشندهٔ اقتصادی و تهدیدهای نظامی امپریالیسم («نگاه به شرق»)….
دولتهای امپریالیستی آگاهانه میکوشند به این وضعیت انفجاری از طریق خودداری از برداشتن تحریمهای کشندهٔ خود و حتی شدت بخشیدن هرچه بیشتر به آنها، و با تکیه بر این واقعیت که فشار این تحریمها، در چارچوب سیاستهای نئولیبرالی حاکم بر کشور، هرچه بیشتر به لایههای میانی و پایینی جامعه منتقل خواهد شد، لحظهٔ انفجار نهایی را هرچه نزدیکتر کنند…. (۲)
درک از این ضرورت عاجل، این سؤال اساسی را در برابر ما قرار میدهد که آیا نیروهای مدافع سیاست مقاومت و نگاه به شرق خواست و توان لازم را برای دست زدن به یک چنین تغییرات بنیادین داخلی دارد؟ و اگر چنین خواست یا توانی وجود ندارد، راه پیش روی جنبش مردمی میهن ما برای خروج از این تنگنا کدام است؟
پاسخ به این سؤال نیازمند توجه به چند واقعیت عینی در مورد تعادل نیروها در درون حاکمیت جمهوری اسلامی است:
طی دهها سال، منافع اقتصادی جناحهای مختلف سرمایهٔ بزرگ درون حاکمیت درهم تنیده شده است و محدود کردن این منافع مشترک اقتصادی نیازمند جراحیهای جدی نیز هست ــ جراحیهایی که نیروهای مدافع سیاست مقاومت و نگاه به شرق، حتی اگر ضرورت آن را درک کرده و خواست آن را هم داشته باشد، تنها از بالا و بدون تکیه بر نیروی تودههای میلیونی زحمتکشان کشور، توان انجام عملی آن را نخواهد داشت.
به اعتقاد ما، بحث برسر انگیزه و خواست نیروهای مدافع سیاست مقاومتی و نگاه به شرق در این شرایط بحثی معالفارق است. واقعیت این است که این نیروها از هماکنون خربزه را خوردهاند و اکنون ناچارند پای لرز آن هم بنشینند. سؤال اساسی که امروز در برابر ما قرار دارد این است که آیا این نیروها توان لازم را برای بهسرانجام رساندن درست این روند خواهند داشت یا نه؟ اما جنبش مردمی میهن ما نمیتواند نظارهگرانه دست روی دست بگذارد و منتظر نتیجهٔ عملکرد این نیروها از بالا شود، بلکه باید فعالانه در این روند شرکت مستقیم داشته باشد و آن را در راستای منافع ملی میهن ما حرکت دهد. و آنچه در این میان نتیجه نهایی این روند سرنوشتساز را تعیین خواهد کرد، برخورد صحیح نیروهای مدافع منافع مردم زحمتکش میهن ما به معضلات پیچیدهای است که جامعهٔ ما امروز، هم در داخل کشور و هم در عرصهٔ بینالمللی، با آن روبهرو است.
کدام راه برای خروج از تنگنا؟
وضعیت خطرناک کنونی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، جنبش مردمی میهن ما را امروز در برابر دو راه متفاوت با پیامدهای کاملاً متضاد قرار داده است: راه اول، دامن زدن هرچه بیشتر به موج خشم مردم نسبت به وضعیت موجود، سوق دادن اعتراضات برحق آنان بهسمت تشدید برخوردهای خیابانی، تحمیل یک دور باطل خشونت و سرکوب به جامعه و ثباتزدایی از امنیت داخلی، و در نهایت ایجاد زمینهٔ لازم برای ساقط کردن حکومت و تجزیهٔ کشور در راستای برنامههای اعلامشدهٔ دولت آمریکا و متحدانش؛ و راه دوم، سازماندهی برنامهریزی شدهٔ جنبش بر اساس تحلیل واقعبینانه و بهدور از احساسات، ارزیابی مشخص از شرایط مشخص کنونی و شالودهریزی و اتخاذ تاکتیکهای صحیح مبارزاتی که در عین خنثی کردن توطئههای امپریالیسم برای مصادرهٔ جنبش مردم، حکومت را در برابر جنبش مطالباتی تودهٔ میلیونی زحمتکشان کشور وادار به تسلیم و عقبنشینی کند، و از این راه هم استقلال و تمامیت ارضی ایران و هم ادامهٔ حضور آن را در جبههٔ مقاومت علیه سلطهٔ امپریالیسم و گذار به یک جهان متکی بر قانون و حق حاکمیت ملتها تضمین نماید.
راه اول همان چیزی است که امروز، بهتحریک امپریالیسم و رسانههای تبلیغاتی آن در سطح جهان، پیش روی ما بهجریان افتاده است. همانطور که توضیح داده شد، هدف امپریالیسم از این تحریکها چیزی جز مصادرهٔ جنبش برحق مطالباتی مردم ایران، ایجاد موجی از درگیریهای مستقیم با حکومت و نیروهای انتظامی در سرتاسر کشور، دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی بهویژه در نواحی مرزی ایران، بهرهبرداری از روند تشدید خشونت برای سوق دادن حرکتهای اعتراضی بهسمت طرح شعارهای براندازانه و جداییطلبانه، و استفاده از عناصر وابسته به خود برای درخواست کمک از امپریالیسم بهمنظور ساقط کردن حکومت مرکزی از درون، که با توجه به نارضاییهای گستردهٔ موجود نتیجهای جز تجزیهٔ ایران در بر نخواهد داشت، نیست.
بدیهی است که هیچ نیروی میهندوست و مردمی ایرانی نمیتواند بهخود اجازه دهد که در این روند برنامهریزی شده علیه میهن ما، به آلت دست امپریالیسم برای پیشبرد مقاصد ضدملی آن بدل شود. اما امروز با کمال تأسف شاهدیم که بسیاری از نیروهایی که خود را مدافع منافع مردم و زحمتکشان ایران میدانند، و تاریخ مبارزات گذشتهٔ آنها نیز این را اثبات میکند، اکنون در دام تبلیغات رسانههای امپریالیستی افتادهاند و همگام با این تبلیغات و بدون آنکه لحظهای به پیامدهای فاجعهبار این کار برای استقلال و تمامیت ارضی ایران بیاندیشند، هر روز بر آتش افروخته شدهٔ امپریالیسم علیه ایران دامن میزنند. برخورد کنونی این نیروها، بدون آنکه خود متوجه باشند، تنها برای نیروهای راست وابسته به امپریالیسم در خارج از کشور، که اکنون با تکیه بر کمکهای مالی و سازمانی نهادهای امنیتی غرب و ایادی آنان در منطقه به میدان آمدهاند، مشروعیت مردمی ایجاد میکند و به اقدامات ضدملی آنها حقانیت میبخشد. از این نیروها میخواهیم با نگاهی به اطراف خود ببینند که امروز با چه کسانی همصدا و همسو شدهاند، و اقدامات امروز آنها چه آیندهای را برای میهن ما رقم خواهد زد.
اگر هدف از این مبارزه استقرار عدالت اجتماعی و تضمین حقوق دموکراتیک مردم ایران است، که ما نیز قاطعانه خود را در این هدف سهیم میدانیم؛ راه دستیابی به آن دنبالهروی کورکورانه از برنامههای امپریالیسم در راه نفرتپراکنی و خشونت، تهییج احساسات و بدل ساختن جنبش به مهرهای در دست آن برای انتقامجویی از حکومت جمهوری اسلامی نیست. چنین راهی، در فاز اول، یعنی در فاز تلاش در جهت براندازی جمهوری اسلامی، شاید بتواند با کمک امپریالیسم به موفقیت برسد، اما در فاز دوم، یعنی فاز شکل دادن به وضعیت آیندهٔ ایران، با شکست قطعی مواجه خواهد شد. تنها کافی است که به درجهٔ سازمانیافتگی تودههای مردم و نیروهای مدافع حقوق آنها در داخل کشور بنگریم تا این حقیقت را دریابیم.
عملکرد کنونی آن نیروهای مردمی که افق فکریشان از فاز اول فراتر نمیرود تنها میتواند به داستان معروف «تقسیم یک گردو» واقعیت بخشد ـــ چرا که در فاز دوم این امپریالیسم خواهد بود که گردوها را تقسیم خواهد کرد، نه این نیروها. و روشن است که سهم مردم میهن ما در یک چنین تقسیمبندی امپریالیستی، نه استقرار عدالت اجتماعی خواهد بود و نه تضمین حقوق دموکراتیک آنها.
اما، برخلاف این نیروها، ما ایران را بهمثابه حبابی که در خلأ شناور است نمیبینیم. جهان امروز ما چنان درهم تنیده است که تکلیف روندهای داخلی در هیچ کشوری را نمیتوان تنها بر اساس آنچه در درون آن میگذرد تعیین کرد. اگر هدف دستیابی مردم میهن ما به حقوق و آزادیهای سرکوب شدهٔ آنان است، آنگاه باید راهی را برای مبارزه برگزینیم که بر اساس ارزیابی مشخص از مجموعهٔ عوامل تأثیرگذار بر وضعیت، هم داخلی و هم خارجی، شالودهریزی شده باشد. و این کاری است که تنها با مغز سرد و بهدور از هرگونه برخورد احساسی، و با تکیه بر دانش و صبر انقلابی، امکانپذیر است. و اولین گام در این راه، پرهیز از افتادن در دام تبلیغات امپریالیسم و جدا کردن راه خود از راه نیروهای وابستهای است که میکوشند ایران را، در راستای برنامههای آمریکا، به یک یوگسلاوی، لیبی، یا عراقی دیگر تبدیل سازند.
امروز، نیروهای مدافع نگاه به شرق، بهدلیل راهی که برگزیده و تهدیدهای فزایندهٔ آمریکا و متحدانش علیه آن، ناچارند برای حفظ خود هم که شده دست به عقبنشینیهایی در برابر خواستهای مردم ایران بزنند. جنبش ما باید با استفاده از این امکان پدیدارشده، در جهت سازماندهی هرچه گستردهتر جنبش مطالباتی زحمتکشان ایران از پایین، و تحمیل خواستهای برحق مردم به حاکمیت جمهوری اسلامی بهرهبرداری کند. و این مستلزم جلوگیری از نفوذ شعارهای افراطی نیروهای وابسته به آمریکا به درون جنبش است که میتواند با دامن زدن بهرویاروییهای مورد خواست آمریکا و امنیتیتر کردن هرچه بیشتر فضای داخل کشور، راه را برای اقدامات سرکوبگرانه علیه جنبش مطالباتی زحمتکشان میهن ما هرچه بیشتر باز کند. جنبش بازنشستگان و معلمان کشور در چارچوب یک مبارزهٔ قانونی در دفاع از حقوق خود با تکیه بر مواد قانون اساسی، که به پیروزیهایی برای آنان منجر شد، الگوی صحیح مبارزه در چارچوب شرایط خطیر کنونی را در برابر ما قرار داده است. تنها با پایبندی پیگیر به این شکل صحیح مبارزه، و با حفظ خونسردی و صبر انقلابی است که جنبش مردمی میهنی ما میتواند در یک روند برنامهٔریزی شدهٔ مرحلهای به پیروزیهای بیشتری دست یابد و راه را برای تغییرات بنیادی در همهٔ عرصهها بگشاید. و در این میان، برخورد واقعبینانهٔ نیروهای چپ مدافع منافع زحمتکشان ایران، و پرهیز آنان از غلطیدن به ورطهٔ چپرویهای ناشی از برخورد احساسی، یکی از شروط مهم برای دستیابی جنبش مردمی میهن ما به هدفهای پیش روی آن است. بهعنوان ختم کلام، توجه خوانندگان را به عباراتی از مقالهای از سایت «۱۰ مهر» که در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ در «پاسخ به برخی سؤالات و انتقادات دربارهٔ سند تحلیلی» منتشر شد، جلب میکنیم:
علاوه بر خطر فزایندهٔ ناشی از عملکرد عوامل و فشارهای خارجی که برشمردیم، مردم میهن ما در مبارزات چهار دههٔ گذشتهٔ خود از وجود یک نیروی متحد چپ رهبریکنندهٔ مبارزات خود محروم بودهاند و بهناچار این مبارزات را بهطور پراکنده و عمدتاً بهشکلی خودبهخودی بهپیش بردهاند. متأسفانه جنبش چپ ما از همان ابتدا تاکنون به دو بیماری مهلک چپروی و تفرقهٔ ناشی از آن دچار بوده است و هنوز نتوانسته است خود را از شرّ این بیماریهای مهلک خلاص کند. و این مشکلی است کلیدی که حل آن میتواند راه را برای موفقیت مبارزات آیندهٔ ما باز کند. اکنون وقت آن رسیده است که توهّم هرچه «چپ»تر انقلابیتر را کنار بگذاریم و با توجه به شرایط عینی جهان، منطقه و ایران، بکوشیم به کمک یکدیگر به یک راهحل علمی و درست منطبق بر این شرایط عینی دستیابیم و آن را متحدانه برای پیشبرد روند انقلابی در ایران بهاجرا درآوریم ــ کاری که میبایست از همان ابتدای انقلاب میکردیم.» (۳)
ــــــــــــ
۱ــ https://Old.10mehr.com/maghaleh/25052018/3087
۲ــ https://Old.10mehr.com/maghaleh/22051400/3831
۳ــ https://Old.10mehr.com/maghaleh/13111399/3662
* Which Path to Persia?: Options for a New American Strategy toward Iran
(کدام مسیر بهسوی ایران؟: گزینههایی برای استراتژی جدید آمریکا در قبال ایران)
Kenneth M. Pollack
Daniel L. Byman
Martin Indyk
Suzanne Maloney
Michael E. O’Hanlon
Bruce Riedel
Copyright Date: 2009
Published by: Brookings Institution Press
Pages: 241
CHAPTER SIX The Velvet Revolution: Supporting a Popular Uprising (pp. 143-156)
[فصل ششم انقلاب مخملی: حمایت از یک قیام مردمی (صص ۱۵۶ ــ ۱۴۳)]
باسلام!
باسلام!
من هرچه در نوشته های گوناگونی که از چپ، ملی(چه مذهبی وچه غیر مذهبی)و.. جستجو میکنم هیچ برخوردی که بر پایه استدلالهایی منطقی باشند پیدا نمی کنم، حتی در چارچوب یک گفتگوی سازنده برای یافتن درک بهتر شرایط کشور و شاید هم یافتن راه حل های برای بیرون رفتن
کشور از بحرانهای دامنگیر.
این مقاله شما، به باور من، سند تحلیلی پایهای و مهمی است که میتواند سکویی برای گفتگوهای سازنده و عملی باشد.