فراز و فرود عملیات ویژۀ روسیه در اوکراین
«تجاوزات عظیم و مقاومتناپذیر دولتهای وحشی [ اروپایی] … لزوم شناخت رمز و راز سیاست بینالملل را به طبقات کارگر نشان داده است. آنها باید اعمال دیپلماتیک دولتهایشان را زیر نظر داشته تا در صورت لزوم بتوانند به هر وسیلهای که در اختیار دارند با آنها به مقابله برخیزند، و هنگامی که توانایی جلوگیری از این اعمال را ندارند، درعین محکوم کردن آنها، از قوانین ساده یا اخلاقیات و عدالت، که باید بر روابط خصوصی افراد حاکم باشد، بهعنوان قواعد صحیح حاکم بر روابط میان ملتها دفاع نمایند.» (بخشی از سخنرانی کارل مارکس در جلسۀ افتتاحیۀ انترناسیونال اول)
مقدمه:
ایالات متحده بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و انحلال پیمان ورشو ــ علیرغم تضمینهای شفاهی ــ با به عضویت در آوردن بسیاری از کشورهای سوسیالیستی سابق، پیمان ناتو را بهسمت شرق و بهسوی مرزهای روسیه گسترش داد. در زمینۀ سیاسی و اقتصادی، سیاستهای آمریکا در قبال روسیه و دیگر کشورهای اروپای شرقی تحمیل اقتصاد نئولیبرال، انهدام دولت رفاه، حذف نهادهای تأمین اجتماعی، و دامن زدن به اختلافات قومی و نژادی بود. این سیاستها اگر در مواردی هم که مقاومتی از سوی دولت مرکزی میدید، ابتدا کوشش میشد که از طریق فشار اهرمهای اقتصادی ــ سیاسی دولتها را به زانو درآورند. اگر بازهم دولت به مقاومت ادامه میداد، نوبت به تهدید نظامی میرسید. کما اینکه در پی مقاومت دولت میلوسویچ دریوگسلاوی ــ نیروی نظامی ناتو با سرکردگی آمریکا وارد صحنه شده و کشور را بالکانیزه نمود. بعد از سپری شدن دوران سیاه تسلیم مطلق دولت یلتسین به غرب، با روی کار آمدن پوتین مقاومت در مقابل این سیاستهای تحمیلی آغاز شد و پوتین توانست با اعمال کنترل دولتی بر منابع انرژی کشور و کوشش در ایجاد پیوند هرچه بیشتر اقتصاد روسیه به اقتصاد اروپا، کشور را در مسیر سیاست مستقلی به پیش بَرَد. فاصله گرفتن دولت پوتین از غرب و کوشش در راه استقلال سرزمین پهناور روسیه با ثروتهای عظیم طبیعی، بههیچوجه مورد قبول آمریکا نبود و از این رو برنامۀ کودتا، سرنگونی و یا به انزوا کشاندن و در نهایت تجزیۀ فدراسیون پهناور روسیه در دستور کار واشنگتن و متحدین اروپاییاش قرار گرفت.
آمریکا سیاست مشابهی را نیز در مورد کشور اوکراین در پیش گرفت، و بهخصوص تأکید بیشتر را بر روی دامن زدن به اختلافات قومی ــ مذهبی گذاشت. اختلافاتی که ریشههای دیرینهای هم داشتند. از زمانی که انقلاب میدان با هدایت آمریکا در اوکراین رُخ داد، اجرای طرح ضد روسی ایالات متحده از طریق مسلح نمودن اوکراین و حمایت از ادغام این کشور به پیمان ناتو، کلید خورد. آمریکا میدانست که روسیه حضور ناتو را در کنار مرزهای خود تحمل نخواهد کرد. دولت پوتین با آگاهی از این مسأله تمام کوششهای خود را بهکار برد تا از طریق مذاکرات طولانی با سران کشورهای اروپایی (با نمونههای مشخصی چون توافقنامههای مینسک یک و دو)، و عرضۀ تسهیلاتی چشمگیر در زمینه صادرات انرژی، به تشدید روند این تهدید وجودی خاتمه دهد. اما تحریکات ایالات متحده، ناتو و فشار نیروهای فاشیستی در اوکراین کارساز شد و بهخصوص تلاش برای تحقق دو توافقنامۀ مینسک به جایی نرسید. در نهایت روسیه ناچار شد برای جلوگیری از جنگی با تلفات عظیمتر، در تاریخ ۲۴ فوریه سال گذشته عملیات ویژهای را با هدف حمایت از جمهوریهای خود مختار شرق اوکراین، نازیزدایی ، و غیرنظامی کردن آن کشور آغاز نماید.
آمریکا در محاسبات خود دچار اشتباه شد. تصور سردمداران واشنگتن بر این بود که روسیه مشابه حملۀ آمریکا به عراق، رفتار کرده و با بمباران سرتاسری شهرها و نقاط استراتژیک، اوکراین را ویران میکند و وحشت جهانیان را برمیانگیزد. پس از آن ایالات متحده میتوانست، با القای تصویری از روسیه بهعنوان شر مطلق به جهانیان و بهخصوص به اروپاییان، بهسرعت پیوندهای اقتصادی اروپا را با روسیه قطع کرده، و با هزینۀ کمی تسلط آمریکا ــ ناتو را بر اتحادیۀ اروپا تحکیم نماید.
اما روسیه در این دام نیفتاد و بهجای بمباران بیرویۀ شهرها و کشتار مردم غیرنظامی، با خویشتنداری و تأنّی اقدام به پاکسازی استانهای شرقی از ارتش اوکراین، گردانهای نازی؛ انهدام سلاحهای ارسالی از سوی ناتو و اتحادیۀ اروپا کرد. درست همان اهدافی که از ابتدای جنگ اعلام کرده بود. به قول امانوئل تاد (۱) تحلیلگر فرانسوی، این شاید همان جنگ سومی است که بدون استفاده از سلاحهای اتمی جریان دارد. آلمان برای بار سوم در جنگ شکست خورد. تسلط اقتصادی آلمان بر اتحادیۀ اروپا و انرژی ارزان روسیه تهدیدی برای هژمونی آمریکا بهشمار میرفت که با انفجار عمدی خطوط لولۀ نورد استریم، این روند بهطور کامل متوقف شد. کشورهای اروپایی به تجربه دیدند که چگونه آمریکا درپی منافع خود، به زیان آنها عمل میکند. علاوه بر سودهای سرشاری که درگیری اوکراین برای مجتمع نظامی ــ صنعتی این کشور به ارمغان آورده، به هدف درازمدت خود یعنی جلوگیری از استقلال و خودمختاری کشورهای اروپایی نزدیک شد. وابستگی اقتصادی ــ سیاسی بیشتر این کشورها به آمریکا، کمک بزرگی برای جبران کسر بودجۀ ملی و موازنۀ تجاری آمریکا خواهد بود.
۱ــ وضعیت فعلی جنگ و موقعیت جبههها:
با گذشت بیش از یکسال از این عملیات ویژه، گذشته از چند مورد عقبنشینی تاکتیکی ارتش روسیه، شاهد پیشرفت مداوم اما بطئی این ارتش بودهایم. این پیشرفت تلفاتی بیشمار برای ارتش اوکراین، انهدام انبوهی از سلاحها، و از میان رفتن بسیاری از زیرساختهای اوکراین را بههمراه داشته است. آخرین اخبار جبهه دایر بر محاصرۀ شهر استراتژیک باخموت ــ شهری که همیشه «دژ نفوذناپذیر» ارتش اوکراین خوانده میشد ــ توسط نیروهای روسی است. با تسخیر احتمالی باخموت مانع اساسی پیشروی سریع ارتش روسیه بهسمت شمال غرب از میان خواهد رفت. اخیراً در روزنامه پرخوانندۀ «بیلد» آلمان ــ که همیشه از زلنسکی حمایت میکند ــ مطلبی مبنی بر صدور فرمان عقبنشینی از باخموت توسط رئیس ستاد ارتش، والری ژالوژنی منتشر شد، که البته بعداً توسط دفتر رئیسجمهور تکذیب و اعلام گردید که رئیسجمهور و فرماندهان ارتش پیرامون ادامۀ مقاومت در باخموت در توافق کامل هستند. زلنسکی در مصاحبه با سی ان ان در جواب پرسش از علت مخالفتش با عقبنشینی از باخموت، اظهار داشت: «در صورت تسخیر باخموت توسط روسها، مسیر آنها برای تسخیر کراماتورسک گشوده خواهد شد!». در رسانههای دولت کیف و همچنین در آمریکا از حملۀ عظیم و همهجانبۀ ارتش اوکراین در بهار آینده صحبت میشود که با توجه به وضعیت کنونی این ارتش، شاید احتمال معکوس شدن مسیر فعلی جنگ، در نتیجۀ آن حمله چندان واقعی نباشد.
۲ــ مشکلات پیشِ روی دو طرف برای ادامۀ جنگ
• تلفات ارتش اوکراین هر روز افزایش مییابد، هر چند که رژِیم کیف هیچگاه میزان عظیم این تلفات را نپذیرفته است. حضور نیروهای مزدور غربی و داوطلبانی از کشورهای مجاور چون لهستان نیز جوابگوی بحران کمبود نیروی انسانی در ارتش اوکراین نیست.
• اما تأکید بیشتر رژیم اوکراین بر کمبود مهمات و جنگافزار است. اوکراین و همچنین ایالات متحده و متحدان افراطی ضد روس آنها چون لهستان، کشورهای غربی و ناتو را برای تأمین اسلحه و مهمات تحت فشاری شدید گذاشتهاند.
• بخش بزرگی از زیر ساختهای کشور منهدم شده، و موانع در راه تولید و صادرات محصولات به خارج اقتصاد کشور را دچار انقباض چشمگیری کرده است.
• شک نیست روسیه نیز با ورود به این جنگ در پاسخ به تهدید وجودی علیه خود، متحمل تلفات انسانی و مادی زیادی شده است. سیل تحریمهای غرب، این کشور را مجبور به تغییر بسیاری از ساختارهای اقتصادی، بهخصوص در زمینۀ صادرات و واردات نموده است. البته روسیه با اتخاذ تدبیرهای اقتصادی توانست از شدت ضربههای اقتصادی غرب بکاهد و ازجمله بتواند ارزش پول ملی خود را حفظ کند.
• با توجه به واقعیتهای پیش گفته بهنظر میرسد روسیه ضمن اینکه مدتهاست خواهان مذاکره برای پایان دادن به جنگ است. اما برای ادامۀ جنگ، آمادگی این کشور بسیار بیشتر از رژیم اوکراین میباشد.
۳ــ بروز مشکلات در کشورهای دیگر
تحریمهای اقتصادی ــ اجتماعی که قراربود روسیه را فلج کند، چندان کارساز نیفتاد و اقتصاد روسیه توانست قویتر و مستقلتر از زیر این فشارها بیرون آید. اما این تحریمها بر روی اقتصاد کشورهای اروپا و آمریکا اثر منفی قابلتوجهی گذاشت که آن را در تورم قیمتها و بهخصوص در بالا رفتن قیمت مولفههای انرژی شاهدیم. فشار آمریکا و ناتو برای کمک تسلیحاتی همۀ کشورها به اوکراین، موجب شد که انبارهای ارتش در کشورهای غربی خالی شده و کاربه جایی رسید که برخی از کشورها تحویل سلاح بیشتر را مستلزم تضعیف توانایی دفاع خود دانسته و از آن امتناع ورزیدند.
۴ــ عوامل بازدارنده و تشدیدکنندۀ جنگ
جنبش ضد جنگ و مخالفت روزافزون مردم
بیشترین فشار این جنگ بر روی مردم اوکراین است. طبق گزارش سازمان ملل (۲) (در تاریخ ژوئیه گذشته ) حداقل ۱۲ میلیون نفر از جمعیت ۴۴ میلیونی اوکراین به کشورهای دیگر پناهنده شده و از این جمعیت باقیمانده در کشور نیز ۷ میلیون نفر آواره شدهاند. به دلیل جنگ و افت تولید و مسدود شدن پایانههای ارسال صادرات کاهش قابلملاحظهای پیدا کرده است. درآمد سرانۀ کشور در سال گذشته ۳۰٪ کاهش پیدا کرد. علیرغم رفتار سرکوبگرانۀ رژیم کیف در خاموش کردن هرگونه صدای مخالف، بهتدریج شاهد شکلگیری اعتراضات مردم در بخش غربی اوکراین هستیم. آلکسی دانیلوف رئیس شورای امنیت و دفاع ملی اوکراین، به گرایش روزافزون خطرناکی میان شهروندان بهخصوص در غرب کشور اشاره دارد، که از دولت میخواهند برای پایان جنگ با روسیه بر سر میز مذاکره بنشیند.
با اجرای تحریمهای بیشمار برروی واردات روسیه به غرب که مهمترین آنها مربوط به انرژی ارزان است، زنجیرۀ تامین کالاهای مصرفی گسسته شده و افزایش عظیم قیمت مولفههای انرژی، موجب تورم قیمتها شده است. اشکال این مشکلات که روزبهروز پیچیدهتر میشود موجب نگرانی و بروز نارضایتی اجتماعی بهخصوص در میان مردم اروپا شده. همهروزه شاهد تظاهرات مردم در شهرهای اروپا بر ضد سیاستهای ریاضتی، علیه ادامۀ جنگ در اوکراین، و مخالفت با فرمانبرداری محض دولتهای غربی از واشنگتن هستیم. این تظاهراتی است که با وجود تمام تبلیغات رسانهها، و سرکوب هر صدای مخالف در حال اوجگیری است.
در تضاد چشمگیر مخالفت تودۀ مردم در غرب با ادامۀ جنگ اوکراین، اکثریت مردم روسیه علیرغم دادن تلفات انسانی و فشارهای اقتصادی، از سیاست دولت خود در ادامۀ جنگ و رسیدن به صلحی عادلانه حمایت کامل دارند. اثرات ناشی از تورم در ایالات متحده نیز دیده میشود، اما نه به اندازهای که مردم را در اروپا گرفتار کرده است. از این رو مخالفت مردم در کشورهای اروپایی بسیار وسیعتر از عکسالعمل مردم در آمریکاست. دیدگاه عمومی مردم در ایالات متحده، مشابه آنچه که قبل از حمله به عراق گذشت، بیخبری کامل و باور بلاشرط به هر آن چیزی است که توسط جریان حاکم رسانهها به آنها خورانده میشود. این جریان حاکم هر صدای مخالف با جنگ را با اتهام جاسوسی برای روسیه و همدستی با پوتین خفه میکند. حمایت بخش بزرگی از مردم آمریکا از شعارهای ترامپ عکسالعمل غیرمستقیم آنها به خراب شدن وضعیت اقتصادی ناشی از تبعات جنگ اوکراین است.
شعله ورشدن نارضایتی تودههای مردم در اروپا مهمترین عاملی است که در کنار عوامل دیگر موجب توقف جنگ خواهد شد.
کمبود مهمات لازم برای ادامۀ جنگ
علیرغم سیل کمکهای ناتو، آمریکا، و همپیمانانش به اوکراین، دبیرکل ناتو ینس استولتنبرگ اعتراف کرد که اوکراین با کمبود مهمات مواجه است . او برای رفع این کمبود، پیشنهادات سادهاندیشانهای را نیز ارائه داد. افزایش شیفت کاری کارخانجات اسلحهسازی و تبدیل خط تولید کارخانجاتی که در طول پاندمی به تولید واکسن مشغول بودند به خط تولید مهمات، پیشنهادات او هستند که همگی به دلایل زیر غیرعملی است.
• تبدیل خط تولید واکسن در کارخانجات دارویی (که تازه اکثر آنها در خارج از اروپا و درکشورهایی چون هندوستان واقعند) نیاز به زمان زیادی دارد که نمیتواند جوابگوی احتیاجات مبرم امروز اوکراین باشد.
• افزایش تولید مهمات نظامی نیاز به ملزومات مهمی دارد که افزایش شیفت کاری از سهلترین آنهاست. افزایش محصول نیاز به توسعۀ زنجیرۀ تولید در چند خط تولید متفاوت، افزایش واردات مواد خام دارد. همچنین افزایش میزان تولید، نیاز به استفاده از نیروی کارگر متخصص بیشتری دارد. در غرب چنین ارتش ذخیرۀ کارگر متخصص وجود ندارد.
اصولاً ایالات متحده و ناتو بعد از پایان جنگ سرد ارتش خود را دوباره سازمان دادند. شکل جدید این سازماندهی درست منطبق بر مشی ژئوپولیتیک نئوکانهاست. مطابق این مشی توانایی اصلی این ارتشها باید معطوف به پیروزی سریع در جنگهای محلی چون عراق و افغانستان باشد. سلاحهای مورد استفاده در این جنگها با سلاحهای معمول در جنگهای کلاسیک و سنتی تفاوت بسیار دارد. اینها سلاحهای بسیار پیشرفتهای هستند که نیاز به حجم مهمات زیادی ندارند، اما استفاده از انها نیاز به تخصص بالا دارد. برای مجتمعهای نظامی ــ صنعتی غربی که هدف اصلیشان کسب سود بیشتر است، تولید این گونه سلاحهای نسل جدید در مقایسه با مهمات و سلاحهای سنتی، بسیار سودآورتر است. تولید سلاحها و مهمات سنتی بهخصوص در دوران صلح چندان سودمند نیست، و با توجه به عمرمفید کوتاه مهمات، ذخیرهسازی آنها برای دورانی طولانی و بلااستفاده گذاشتن بخش بزرگی از سرمایه در دوران صلح، چندان مطبوع صنایع نظامی در غرب نمیباشد. از این نظر توافق کاملی میان لابیگران صنایع نظامی و استراتژیستهای نئو کان در دامن زدن به جنگهای محلی چون عراق، افغانستان و سوریه وجود دارد.
اما در جنگ فرسایشی اوکراین که ماهیتی سنتی و کلاسیک دارد، هواپیماها و موشکهای فوق مدرن کارساز نیست و در این جنگ مهمات و سلاحهای کلاسیک بیشترین مصرف را دارد. ارسال بخش مهمی از آنها به اوکراین، موجب خالی شدن انبار اسلحۀ این کشورها شده است.
این مسأله خود را در جنجالی که پیرامون تحویل جتهای جنگندۀ پیشرفته به اوکراین برپاشد، بهوضوح نشان داد. غرب بهخوبی میدانست که این هواپیماهای جنگنده کالاهای بسیار باارزشی هستند و استفاده از آنها نیازمند ماهها آموزش فنی به خلبانها و گروه تعمیر و نگهداری آنهاست. مضافاً بر آنکه همانطور که زیوگانف دبیرکل حزب کمونیست فدراسیون روسیه اشاره کرد، استفاده از آنها در میدان جنگ اوکراین موجب برملا شدن نقاط ضعف این جنگندهها شده که چندان اثر مثبتی در جلب مشتری آنها از کشورهای دیگر نخواهد داشت! مقامات نظامی روسیه اعلام کرده بودند که در صورت تحویل جتهای جنگنده، نیروهای هوایی و دفاع ضد هوایی روسیه همۀ آنها را در عرض دو و یا سه ماه منهدم خواهند کرد. به همین دلیل روی این مسأله بهسرعت سرپوش گذاشته شد.
تحلیلگران غربی میگویند که این محدودیت میزان تولید تنها منحصر به کشورهای غربی نمیشود و روسیه نیز دچار این کمبودهاست. آنها با بزرگنمایی فساد، عدم کارآیی صنایع در روسیه معتقدند که روسیه ناچار است که در ادامۀ جنگ صنایع نظامی خود را دوباره سازمان دهد. این برداشت نیز به دلایل زیر صحیح نیست:
اولاً: صنایع نظامی در ادامۀ سیاستهای دوران اتحاد شوروی همگی تحت مالکیت دولت هستند.
ثانیاً: این صنایع تحت محدودیتهای تجاری صنایع نظامی غرب نیستند. بهعلاوه با توجه به حضور روسیه در صحنۀ رقابت بازار اسلحه در جهان، این صنایع نیز باید تولیدشان بهینه باشد.
با توجه به تاریخ جنگهای روسیه چه قبل از اتحاد شوروی و چه در دوران شوروی، این کشور تجربیات زیادی در تولید و استفاده از سلاحهای سنتی دارد. تجربۀ جنگهای اخیر ــ از جمله جنگ کره ــ بیپایگی نظرات استولتنبرگ را در «بالا بودن کیفیت سلاحهای غربی در مقایسه با سلاحهای ساخت روسیه» نشان داده است.
شکاف در میان هیأت حاکمۀ آمریکا
تضاد در میان هیأت حاکمۀ آمریکا در برخورد با جنگ اوکراین وجوه مختلفی دارد. گروههای ذینفع مختلف بسته به نوع منافع اقتصادی و سیاسی خود مواضع مختلفی را از ابتدای درگیری اتخاذ کردهاند. البته این مواضع ثابت نبوده و با طولانی شدن زمان درگیری شاهد بروز تغییراتی در آنها هستیم. تنها مواضع نئوکانهای دولت بایدن است که از ابتدا تا به حال حداقل در ظاهر تغییری نکرده است.
تضاد در داخل وزارت دفاع پنتاگون
مهمترین نشانههای دودستگی در واشنگتن را میتوان در اظهارات متناقض مقامات پنتاگون دید. رویتر در اوایل ماه فوریه، نقل قولی از مقامی «ناشناس» از پنتاگون مخابره کرد با این مضمون که با توجه به وضعیت فعلی، ارتش اوکراین نباید دست به حملات تعرضی بزند، و یا با نبردهای «دوئل مانند» و یک به یک با ارتش روسیه درگیر شود. این ارتش باید فعالیتهای خود را بیشتر بر روی تاکتیکهای دفاع متحرک متمرکز نماید. این مقام در ادامه بهطور ضمنی به دولت زلنسکی پیشنهاد میکند که «بازپسگرفتن کریمه» را از اهداف جنگی خود حذف نماید.
اما مقالۀ منتشرۀ دیگری در واشنگتن پست در اواسط ماه فوریه، کاملاً در تناقض با گزارش رویتر، اوکراین را به اتخاذ موضع فعالتری در جنگ ترغیب میکند، مقاله میگوید که ارتش اوکراین باید دست به عملیات تعرضی و ضد حمله بزند، زیرا به احتمال قوی در صورت عدم تغییر کیفی موقعیت جنگ به نفع اوکراین، با توجه به ترکیب اکثریت کنگره، پنتاگون نمیتواند کمک جدیدی را به اوکراین تضمین کند.
بهنظر میرسد که بخشی از نظامیان رده بالای پنتاگون اوکراین را به خویشتنداری در نبرد دعوت میکنند. حضور تولسی گبورد ــ افسر ارتش و نامزد ریاست جمهوری در انتخابات سال ۲۰۱۶، که به تازگی حزب دمکرات را ترک کرد ــ و اسکات ریتر مقام بلندپایۀ سابق وزارت دفاع، در تظاهرات ضد جنگ اوکراین و اظهارات متعدد آنها در مخالفت با ادامۀ جنگ شاهد دیگری است از حضور این بخش در پنتاگون. افراد نزدیک به ژنرال مارک میلی رییس ستاد ارتش و کسانی که گزارش اندیشکدۀ رند را تهیه کردند نیز جزو این گروه میباشند.
در مقابل، گروهی که اوکراین را به درگیری بیشتر ترغیب میکنند، روسای غیرنظامی پنتاگون و اعضای دولت بایدن عناصری چون ویکتوریا نولاند، جیک سولیوان و وزیر دفاع ژنرال للوید آستین هستند. ژنرال آستین علیرغم پیشینۀ نظامی خود، قبل از قبول این پست در دولت بایدن، عهدهدار مسئولیتهای مهمی در بخش خصوصی و مجتمع صنعتی نظامی بوده است. لذا طرفداری او از درگیری بیشتر، منافع شخصی او را نیز پوشش میدهد. نخوت نئوکانها عامل روانی دیگری است که در غفلت آنها از عواقب واقعی اقداماتشان در جنگ اوکراین نقش دارد. از دید برخی از آنها روسها از نژاد فروتری هستند، و امکان ندارد که درجنگ اوکراین پیروز شوند.
از قراین چنین پیداست که دارو دستۀ زلنسکی ببیشتر گوش به فرمان گروه دوم است و در جهت خط مشی آنها حرکت میکند.
تضاد میان حزب جمهوریخواه و دموکرات
حزب دموکرات، به دلیل حضور رئیسجمهوری دموکرات در کاخ سفید، از سیاستهای دولت بایدن در قبال اوکراین حمایتی بیقید و شرط دارد. فراکسیون «دموکراتهای مترقی»، از جانب سی تن از اعضای خود، نامۀ بسیار ملایمی به بایدن فرستادند (اکتبر ۲۰۲۲) و طی آن خواستار گفتوگوی مستقیم آمریکا با روسیه شدند. انتشار این نامه چنان مخالفتی در میان حزب دموکرات و دولت بایدن برانگیخت که این گروه با سرافکندگی فراوان نامه را پس گرفتند.
مخالفت جمهوریخواهان نیز تابهحال بیشتر ناشی از مخالفت با بایدن بوده است. در اکتبر گذشته یعنی زمانی که هنوز اکثریت کنگره در دست دموکراتها بود، کوین مک کارتی ــ رهبر فعلی اکثریت جمهوریخواه در کنگره ــ گفته بود که در صورت به اکثریت رسیدن جمهوریخواهان در سال آینده (۲۰۲۳) از ادامۀ کمک مالی به اوکراین جلوگیری خواهد کرد. به گزارش نیوزویک (۱۰ مارس ۲۰۲۲) بیش از پنجاه نمایندۀ جمهوریخواه به علاوۀ تعدادی نمایندۀ دموکرات به ارسال بستۀ کمک نظامی به اوکراین رأی مخالف دادند. در اوایل مارس، مک کارتی دعوت زلنسکی را برای سفر به کیف رد کرد. او علت رد این دعوت را وجود اختلافات در داخل حزب جمهوریخواه پیرامون ادامۀ کمک به اوکراین عنوان نمود. این اقدام را باید نشانۀ دیگری دانست در سخت شدن موضع جمهوریخواهان در مخالفت به ادامۀ کمک به اوکراین. استیون والت طی مقالهای در فارین پالیسی (به تاریخ ۲۸ فوریۀ ۲۰۲۳) (۳) مینویسد:
«اما چیزی که مرا نگران میکند افزایش مداوم لفاظیهای دولت بایدن در حمایت از اوکراین است که همچنان به ما نوید یک پایان خوش هالیوودی را میدهد. حرکت جسورانۀ سفر بایدن به کیف تأکیدی بود بر حمایت و تعهد شخصی او در کمک به اوکراین. اما این سفر سرنوشت سیاسی او را بهطور مستقیم و آشکارتر به نتیجه جنگ گره زد. اگر بایدن نتواند آنچه را که وعده داده است عملی کند، آنگاه چیزی که امروز بهنظر میرسد نمایشی قاطع از رهبری ایالات متحده است، در سال آینده بسیار کمتر تأثیرگذار خواهد بود. اگر در فوریه ۲۰۲۴ جنگ همچنان در حالت بن بست کنونی و اوکراین در حال ویرانی باشد، بایدن برای انجام اقدامات بیشتر در عملی کردن وعدههایش و یا یافتن راهحلی دیگر تحت فشار خواهد بود. با توجه به وعدههای بایدن، هر خاتمهای کمتر از پیروزی کامل بهعنوان شکست تلقی خواهد شد. علاوه بر این، اگر چین تصمیم بگیرد به روسیه کمک بیشتری کند، بایدن ممکن است مجبور شود تحریمهای بیشتری را بر دومین اقتصاد بزرگ جهان اعمال کند، که مشکلات جدیدی در زنجیره تولید ایجاد کرده و بهبود اقتصادی آمریکا را که اکنون در جریان است، به خطر خواهد انداخت، و اگر این اتفاق بیفتد فرصت مطلوبی در اختیار نامزدهای جمهوریخواه برای ریاست جمهوری (بهویژه یکی از آنها) قرار خواهد گرفت».
موضع طرفداران ترامپ
درست در زمانی که بایدن در حال بازدید از کیف بود، ترامپ به بهانۀ سانحۀ تصادف قطارهای حامل مواد سمی، به شهر فلسطین شرقی واقع در ایالت اوهایو (فوریۀ ۲۰۲۳) رفت. او در انجا به تقبیح دولت بایدن در بیتوجهی به وضع اسفناک زیرساختهای داخل کشور و اتلاف بودجۀ ملی در کمک به اوکراین پرداخت. تقارن معنادار این دو سفر با یکدیگر، ضربهای دیگری به محبوبیت بایدن در میان اکثریت سفیدپوستان فرودست نواحی میانی ایالات متحده وارد آورد. ترامپ هیچگاه فرصت انتقاد از سیاست بایدن را در قبال اوکراین و دامن زدن به نارضایتی اکثریت سفیدپوست تهیدست آمریکایی را از دست نداده است.
اختلافات میان آمریکا و اروپا
درعین تأکیدهای بیشمار رهبران آمریکا و اروپا به توافق کامل برای مقابله با روسیه و حمایت از کیف، تضادهای کهنه میان اروپا و آمریکا نهتنها از میان نرفته، بلکه به دلیل تحریمها علیه واردات روسیه و وضع بد اقتصادی عمیقتر هم شده است. بهعنوان مثال میتوان به نتایج مذاکرات شولتز با مقامات کاخ سفید (سوم مارس ۲۰۲۳) اشاره کرد. این مذاکرات پشت درهای بسته و بدون هیچ کنفرانس خبری برگزار شد، و مطابق معمول بیانیۀ مشترکی دایر بر وحدت نظر این دو دولت بر مسألۀ اوکراین انتشار یافت. اما اخبار متناقضی که به رسانهها نشت کرد، حکایت از رنجش عمیق شولتز پیرامون انهدام خط لولۀ نورد استریم داشت. فراموش نکردهایم که بایدن از بدو ورودش به کاخ سفید، آلمان را ادامۀ این پروژه برحذر داشته بود. جیک سولیوان مشاور امنیتی کاخ سفید در اعترافی بیسابقه به وجود تنش میان دو کشور، اظهار داشت که آلمان در جواب به تقاضای دولت بایدن دایر بر تحویل تانکهای لئوپارد به کیف، تحویل آنها را منوط به ارسال تانکهای آبرامز آمریکایی نموده است. او در ادامه گفت رئیسجمهور به توصیۀ کارشناسان نظامی از ارسال تانکهای آبرامز منصرف شده است. از قراین امر چنین پیداست که این تصمیم بیشتر جهت حفظ وحدت در میان متحدین آمریکا در ناتو اتخاذ گردید.
مسألۀ مهم دیگری که بهشدت مورد انتقاد شولتز قرار گرفت، بودجۀ عظیمی است که ایالات متحده برای حمایت از صنایع به اصطلاح «سبز» و غیرآلاینده اختصاص داده است. با افزایش سرسامآور مولفههای انرژی در اروپا، این بودجه انگیزۀ بزرگی به صنایع اروپا و بهخصوص آلمان برای مهاجرت به ایالات متحده میدهد.
بلینکن طی پیامی فوری برای رئیسجمهور پوتین، شورای امنیت و رئیس ستاد ارتش روسیه (۴) و مصاحبههایی که بعد از آن داشت ــ بدون ذکری از نظر دولت کیف ــ شرایطی را برای توقف جنگ اعلام داشت. این اولین بار پس از شروع عملیات ویژۀ روسیه است که نمایندهای از حزب جنگطلبان واشنگتن برخی از خواستههای امنیتی روسیه را بهطور مشخص و یا ضمنی در مقابل اجرای مواردی از روسیه بهرسمیت شناخت. در تمام این اظهارات، بلینکن تمام کوشش خود را بهکار برد تا بههیچوجه ائتلاف شکنندهای را که در یک سال گذشته به قیمت ساعتها مکالمه تلفنی و ملاقاتهای ویدیویی میان او و سران کشورهای اروپای غربی بهدست آمده، خدشهدار نکند. او بههیچوجه اشاره ای به عدم موافقت آلمان به ارسال تانکهای لئوپارد به اوکراین نکرد زیرا میدانست که آلمانها به اندازۀ کافی از انفجار عمدی خطوط نورد استریم خشمگین هستند.
شکاف در میان اتحادیۀ اروپا
دولتهای راست افراطی و روسستیزی که در کشورهایی چون لهستان و جمهوریهای بالتیک بر سر کارند، جبهۀ اصلی دامن زدن به جنگ و هماهنگی با ایالات متحده در اروپا را تشکیل میدهند. بسیاری از نیروهای داوطلب از لهستان با یونیفورم ارتش اوکراین بر ضد روسیه میجنگند. کشور فقیر استونیا از سال ۲۰۲۱، یک درصد از تولید ناخالص ملی خود را برای کمک به اوکراین اختصاص داده است. دولتهایی چون مجارستان و صربستان مواضع نرمتری در مقابل روسیه دارند. تابهحال مخالفت با اطاعت بیچون چرای دولتهای اروپایی از منویات ایالات متحده در جنگ اوکراین، بیشتر از سوی احزاب دست راستی این کشورها ابراز شده است. اما روزبهروز نشانههایی از تغییر سیاست دولتهای اروپایی را شاهدیم. مقایسه کنید موضع بوریس جانسون نخستوزیر اسبق بریتانیا را با اظهارات جدید ریشی سوناک، قبل از سفر به فرانسه برای دیدار ماکرون. سوناک گفت شک نیست که همۀ دولتهای غربی معتقدند که جنگ اوکراین باید با مذاکره خاتمه یابد، اما تا زمانی که اوکراین با کمکهای ما، موقعیت بهتری در جبهۀ جنگ پیدا نکرده، شروع این مذاکرات به نفع اوکراین نیست.
لحن رسانههای جریان اصلی نیز در حال تغییر است. مثلا تفاوت فاحش لحن مقالۀ اخیر گیدیان رچمن در تایمز مالی (۲۳ فوریه ۲۰۲۳) (۵) با تمام مقالههایی که در عرض یک سالۀ گذشته نوشته بود، قابل توجه است. او در این مقاله میگوید: «ملامت غرب برای شکست اوکراین احمقانه است».
اختلافات پیرامون مسایل اقتصادی همیشه در میان کشورهای اروپایی وجود داشته است. اما این اختلافات با تحریم واردات انرژی ارزان از روسیه شدت بیشتری گرفته است. مثلاً نخست وزیر لهستان از دولت نروژ خواست که سود سرسامآوری که با بالا بردن قیمت صادرات نفت خود بعد از جنگ اوکراین، بهدست آورده را در میان کشورهای متضرر و به خصوص اوکراین تقسیم نماید. دولتهایی چون مجارستان و ترکیه هم در اروپا هستند که چندان از سیاستهای ضد روسی اتحادیۀ اروپا پیروی نمیکنند. مثلاً دولت مجارستان ضمن محکوم کردن «حملۀ روسیه به اوکراین»، از فرستادن اسلحه به کیف خودداری کرده و برخلاف مشی اکثر کشورهای اتحادیۀ اروپا، قرارداد گاز جدیدی با روسیه منعقد کرد. تمایلات طرفداری از روسیه در میان همسایگان اسلاوتبار مجارستان چون صربستان، اسلواکی و چک به درجات متفاوت قابل مشاهده است.
۵ــ مواضع نیروهای مترقی و چپ
موضع نیروهای ماورای چپ
از دید برخی از نیروهای ماورای چپ که در ایران هم طرفدارانی دارند، جنگ اوکراین جنگی است میان امپریالیستها برای باز تقسیم مناطق نفوذشان. بهطور مثال بخشی از استدلال این نیروها علیه مواضع چپ مارکسیست ــ لنینیست دربارۀ مسائل ژئوپلیتیک (از سوریه تا اوکراین) به قرار زیر است: «روسیه (و البته چین) امپریالیست است؛ تقابل روسیه و آمریکا و متحدانش از نوع جنگهای امپریالیستی است؛ حمایت از یکی از طرفین نبردِ امپریالیستی، سیاستی رفورمیستی ــ شوونیستی و درنتیجه ارتجاعی است.» (۶) برای پی بردن به اینکه چرا دولت روسیه، امپریالیستی نمیتواند باشد کافی است که درآمدسرانۀ ملی این کشور (یازده هزار دلار) را با درآمد سرانۀ یکی از فقیرترین کشورهای اروپا یعنی کشور پرتقال (بیست و سه هزار دلار) مقایسه کنیم. تا قبل از جنگ اوکراین و ایجاد محدودیت، میزان فرار سرمایه از روسیه با صدور سرمایه قابل مقایسه نبود.(مقالۀ مذکور در پانویس پنج، نقد مفصلی است براین دیدگاهها)
برخورد نیروهای سوسیال دموکرات و احزاب یوروکمونیست
بخشی از این نیروها روسیه را کشوری متجاوز خوانده و حضور نیروهای این کشور در اوکراین را تجاوز به حاکمیت ملی دولت کیف میدانند. زیرا بهزعم آنها دولت زلنسکی دولتی مشروع است که «بر اساس انتخاباتی دموکراتیک» توسط «مردم» آن کشور به قدرت رسیده است. آنها وقوع کودتای رنگین میدان در ۲۰۱۴، بر سرکار آوردن دولت دستچین شدۀ واشنگتن در کیف را عاملی تعیینکننده در روند موقعیت کنونی نمیبینند. از دید آنها تقویت نیروهای نازی و الحاق آنها به ارتش اوکراین، و مسلح کردن مداوم این ارتش توسط ناتو از روز بعد از کودتا، امری است مربوط به امور داخلی کشور اوکراین، و مردم اوکراین باید در مورد آنها تصمیم بگیرند.
اصولاً بعد از فروپاشی اتحاد شوروی برای بسیاری از نیروهای چپ دیگر مقولهای بهنام امپریالیسم وجود ندارد. آنها با این استدلال که امپریالیسم از زمانی که و. ای. لنین کتاب «امپریالیسم بهمثابه آخرین مرحلۀ سرمایهداری» را نوشت، تابهحال دستخوش تغییراتی کیفی شده، معتقدند که نظام امپریالیسم غربی دگرگون شده و جای خود را به پدیدهای بهنام «جهانیسازی» داده است. دلایل این دگردیسی در مقالهای که درهمین سایت آمده به تفصیل برشمرده شده است. (۷)
۶ــ دربارۀ شعار دعوت به صلح
این روزها بسیاری، طرفین را دعوت به آتشبس و شروع مذاکره میکنند. بایدن میگوید که جنگ اوکراین به دور سر میز مذاکره پایان خواهد گرفت. آقای بلینکن هم از صلح و از توقف جنگ دم میزند. او طی پیامی که قبلاً از آن سخن رفت شرایطی برای صلح به روسیه پیشنهاد کرده است. واضح است که این دعوت به مذاکره جنبۀ تاکتیکی داشته و مشابه دو توافق مینسک، بیشتر بهمنظور خرید زمان به نفع رژیم اوکراین است.
اما موضع کمونیستها همیشه مخالفت با جنگ و طرفداری صادقانه از صلح بوده است، و به همین دلیل آنها همه جا در صف اول مبارزه با فاشیسم و امپریالیسم، این عاملان اصلی جنگافروزی حضور دارند. مبارزه علیه ناتو و نیروهای فاشیستی رژِیم اوکراین با اهداف کمونیستها همپوشانی دارد. بیدلیل نیست که حزب کمونیست فدراسیون روسیه دائماً حمایت کامل خود را از این عملیات ویژه اعلام کرده است. صلح امری انتزاعی و مستقل از شرایط عینی نیست. تا زمانی که توازن نیروها در جبهههای جنگ بهصورتی نباشد که بتواند شرایط را برای دستیابی به صلحی پایدار مهیا نماید، سخن از صلح و مذاکره به هر قیمت، یا دعوتی غیرعملی است و یا پوششی است برای خرید زمان و جمعآوری و تجهیز نیرو برای نبردهای آتی. مذاکرات برای صلح میان نمایندگان جمهوری دموکراتیک ویتنام و ایالات متحده برای سالها به طول انجامید ولی در خلال همۀ این سالها جنگ بهشدت در مناطق مختلف ویتنام ادامه داشت. اوکراین همیشه مدعی است که تنها در صورت خروج همۀ نیروهای روسیه از شرق اوکراین و بازپسگیری کریمه است که به مذاکرات صلح تن خواهد داد. و این یعنی برقراری حکومتی فاشیستی در استانهای شرقی و کریمه و سرکوب مردمی که به الحاق منطقۀ خود به روسیه رأی دادند. هرگونه موافقت روسیه به بازگرداندن این مناطق بهمعنای خیانت به مردمی است که تا بحال با جان خود در مقابل رژیم کیف جنگیدهاند.
برای آنها که هردو طرف درگیر در جنگ را محکوم میکنند، یادآوری مثالی تاریخی آموزنده است. درست بعد از امضای توافق مینسک یک، ارتش اوکراین تصمیم گرفت که با حمله به محل اتصال دو استان جداییطلب لوهانسک و مینسک ارتباط جغرافیایی میان این دو استان را قطع نماید. اما نیروهای شبهنظامی دو استان شرقی بههمراه نیروهای داوطلب روسیه، ارتش اوکراین را شکست سختی داده و حدود سی هزار سرباز اوکراینی را در محاصره خود گرفتند. محاصرۀ این تعداد از نیروی نظامی اوکراین، چنان رهبران کشورهای غربی را به وحشت انداخت که خانم آنگلا مرکل شخصاً به مسکو سفر کرد و در ملاقاتی کاملاً خصوصی با پوتین ــ حتی در غیاب مترجم ــ تنها با دادن امتیاز توافق مینسک ۲ به پوتین، توانست این نیروهای اوکراینی را از محاصره و اسارت نجات دهد. توافقی که بعدها به اعتراف خود مرکل، اولاند و پروشنکو تنها با نیات غرب به خرید زمان برای آمادهسازی ارتش اوکراین انجام گرفت. همۀ جنگها لزوما با مذاکره به پایان نرسیده، و بسیاری از مذاکرات بیموقع و بدون برقراری توازن لازم در میدان نبرد، نتیجهای جز کشتار و تلفات بیشتر نداشته است. کوشش برای برقراری صلحی شرافتمندانه با در نظر گرفتن منافع دو ملت روسیه و اوکراین، جلوگیری از خطر درگیری هستهای، البته باید شعار هر نیرو و سازمانی مردمی باشد.
بهقول یک تحلیلگر آگاه و مستقل: «بهترین گزینه برای روسیه ادامۀ عملیات نظامی ویژه تا زمانی است که گروههای نظامی اوکراین در تجمعهای پراکنده بهکلی پاکسازی شوند. روسیه پس از انهدام کامل تاسیسات برقرسانی و مسیرهای لجستیکی اوکراین، در مقابل دو گزینه قرار خواهد گرفت، تصرف همۀ نواحی شرق رودخانۀ دنیپر و یا توافق برای تبدیل این نواحی به انضمام منطقۀ خارکوف، به مناطقی عاری از هرگونه نیروی نظامی. همزمان با این روند، طرح نازیزدایی روسها نباید بههیچوجه متوقف شود، زیرا که در صورت ادامۀ حضور انها در اوکراین مشکلات از میان نخواهد رفت.» (۸)
۷ــ موضع چین
از زمان تنگ شیائو پینگ نقش چین در صحنۀ سیاستهای بینالمللی با الهام از فلسفۀ کنفوسیوس تعریف شد. مبنای این فلسفه احتراز از درگیری با نیروی متضاد، و اعتقاد به نفوذ متقابل اضداد ــ مشابه ساییدن سنگی سخت توسط جریان نرم اما مداوم آب ــ است. این فلسفه برای نیروی مخالف مشروعیت قایل است، بی آنکه لزومی به توافق و هماهنگی با آن ببیند.
این فلسفه تا اواخر دهۀ اول قرن بیست و یکم نتایج معجزهآسایی برای چین به ارمغان آورد. از زمانی که ایالات متحده برای غلبه بر دشمن اصلی ــ اتحاد شوروی ــ در جنگ سرد، به چین نزدیک شد و روابط اقتصادی خود را با چین روزبهروز تقویت نمود، اعتقاد سردمداران آمریکا براین بود که ضمن بهرهبرداری از سود هنگفت شرکتهای آمریکایی از سرمایهگذاری در چین، دیر یا زود چین با سرنوشتی مشابه سنگاپور و یا مالزی در نظام جهانی سرمایهداری حل شده و در نتیجه حاکمیت حزب کمونیست سرنگون خواهد شد. اما بعد از بحران بزرگ سالهای ۲۰۰۸ ــ ۲۰۰۷، اقتصاد چین نیرومندتر و سریعتر از همۀ کشورهای دیگر از بحران بیرون آمد. از این زمان به بعد بود که ایالات متحده مرتبۀ چین را بهعنوان اصلیترین دشمن خود در جهان حتی بالاتر از کشورهای «محور شرارت» ارتقاء داد!
علیرغم این تغییر دیدگاه آمریکا، چین برای چند سال دیگر کوشید تا دوباره روابط خود را با ایالات متحده به تعادل سابق بازگرداند. اما ایالات متحده روزبهروز سیاستهای اقتصادی و ژئوپولیتیک خود را بیشتر علیه چین متمرکز کرد. بعد از صدارت شی جین پینگ، دولت چین به مرور سیاست بیطرفی داهیانۀ خود را کنار گذاشته و بهتدریج نشان داد که از ایفای نقشی فعالتر در صحنۀ بینالمللی واهمهای ندارد. شاید شکل ایفای این نقش هنوز به روال سابق باشد، اما محتوای آن از بن تغییر کرده است.
بعد از شروع جنگ در اوکراین و افزایش تحریکات آمریکا پیرامون تایوان، بهطور طبیعی روابط اقتصادی ، سیاسی و نظامی میان چین و روسیه تعمیق بیسابقهای پیدا کرده است. دولت چین بهخوبی دریافته که در صورتی که نزدیکترین متحدش در جهان در جنگ اوکراین از امپریالیسم شکست بخورد، هدف بعدی امپریالیسم درگیری بر سر تایوان خواهد بود. در جواب به تهدیدات آمریکا و آلمان در برحذر داشتن چین از کمک نظامی به روسیه، دولت چین دیدگاه خود را بهطور غیررسمی از زبان یک مقام «ناشناس» چینی به قرار زیر اعلام کرد: «در صورت ادامۀ تسلیح تایوان توسط ایالات متحده، چین نیز در عکسالعملی مشابه، کمک نظامی خود را به روسیه آغاز خواهد نمود.»
۸ــ جهان چندقطبی
منشا بسیاری از تحلیلهای انحرافی از جنگ اوکراین که از جانب احزاب و سازمانهای چپ ارائه میشود. ندیدن رابطۀ این جنگ با زمینۀ تحول عظیمی است که در جهان در حال وقوع است. جنگ اوکراین طلایهدار گذار جهان از نظام تکقطبی به چندقطبی و افول نظام سرمایهداری است.
اگر با سادهانگاری، جنگ در اوکراین را تنها به درگیری میان روسیه و اوکراین تقلیل دهیم و صفآرایی عظیم همۀ کشورهای جهان که حتی مشمول ضعیفترین آنها میشود را نادیده بگیریم، طبیعی است که به تنها نتیجهای که میرسیم دعوت هر دو طرف به مذاکره است.
کافی است که تأثیرات این جنگ را حتی در برهم زدن توازن نیروها در داخل ایران ببینیم. مثال تاریخی مشابه این جنگ، جنگ جهانی اول است که پیش درآمدی شد برای انقلابهای روسیه و آلمان.
توجه به این عامل در موضعگیری پیرامون جنگ اوکراین برای هر سازمان و یا حزبی که بهخواهد از دادگاه تاریخ سربلند بیرون آید، اهمیتی حیاتی دارد.
زیرنویسها
۱ــ Emmanuel Todd
۲ــ https://www.bbc.com/news/world-60555472
۵ــ https://www.ft.com/content/2126f28b-64dd-402a-b75e-b752e5bfcfd3
۶ــ https://10mehr.com/maghaleh/14011401/4141
۷ــ https://10mehr.com/maghaleh/08081401/4486
۸ــ همان منبع مذکور در زیرنویس شمارۀ ۳
* در این مقاله از سلسله گفتارهای الکساندر مرکوریوس در وبگاه دوران (Duran) بسیار سود جستهایم.
https://www.youtube.com/channel/UCwGpHa6rMLjSSCBlckm5khw
ماهیت جنگ اوکراین
«برای پی بردن به اینکه چرا دولت روسیه، امپریالیستی نمیتواند باشد کافی است که درآمدسرانۀ ملی این کشور (یازده هزار دلار) را با درآمد سرانۀ یکی از فقیرترین کشورهای اروپا یعنی کشور پرتقال (بیست و سه هزار دلار) مقایسه کنیم. تا قبل از جنگ اوکراین و ایجاد محدودیت، میزان فرار سرمایه از روسیه با صدور سرمایه قابل مقایسه نبود.»
برهان خیلی جالب و خلاقانه ای بکار بردید. کار خودتان و مخاطبین را با این فرمولبندی بسیار آسان کردید. با این تواصیف جنگ جهانی اول را هم یک جنگ امپریالیستی نمیتوان قلمداد کرد، چون ناموزونی رشد سرمایه انحصاری در جهان آنزمان اینگونه بود که حجم اقتصاد سرمایه داری انحصاری در روسیه به مراتب کوچکتر و محدودتر از رقبایش در انگلستان، آلمان یا فرانسه محسوب میشد.
یا برای نمونه به این مسئله توجه کنید که کشورهای اروپای غربی در چارچوب ناتو، نقش اقمار واشنگتن را ایفا میکنند، آیا بدین دلیل باید ادعا نمود که اتحادیه اروپا، یک نهاد امپریالیستی نیست؟ آلمان، فرانسه، انگلستان را نباید قدرتهای امپریالیست محسوب کرد؟
ناموزونی رشد سرمایه داری حتی در دوران امپریالیسم یک خصلت قانونمندانه است و در ماهیت دولت سرمایه داری انحصاری توفیری ایجاد نمیکند.
در رابطه با اشاره شما به میزان فرار سرمایه نسبت به صدور سرمایه مالی (یکی از مشخصه های اقتصاد امپریالیستی)، امر جالبی بود. قاعدتا شما که بزرگترین پروژه صدور سرمایه مالی در تاریخ بشریت، طرح یک کمربند یک جاده چین، را اصلا به روی خودتان نمیآورید نباید نیاز به چنین دستاویزی در توجیح ماهیت غیر امپریالیستی سرمایه داری حاکم بر روسیه داشته باشید.
نه رفقا، این شیوه بررسی قابل قبول نیست. ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا!
موضوع جنگهای امپریالیستی همواره تقسیم و یا بازتقسیم حیطه حاکمیت بر منابع و بازارهاست. در اینمورد که جنگ روسیه و اوکرائین در نتیجه پرووکاسیون امپریالیسم آمریکا و ابزار نظامی آن، ناتو به راه افتاده، شک نمیتوان کرد ولی این بدان معنا نیست که خصلت جنگ را برای روسیه، جنگ دفاعی یا میهنی محسوب داشت. چنانکه میبینیم از جمله پیامدهای این جنگ تصاحب بخشی از بازارهای انرژی اروپا توسط آمریکا بود که تا پیش از جنگ به روسیه تعلق داشت.
پاسخ به رفیق ش. ب. امید
با درود ، موضوع اصلی این مقاله شرح تحولات جنگ اوکراین در یک سالۀ اخیر است. اما پیرامون ماهیت غیرامپریالیستی سرمایهداری روسیه ( و جمهوری خلق چین)، طی مقالهای ــ چپ «دمکراسیخواه»؛ ضدیت با جنگ یا حضور در سنگر ناتو؟ ــ که آدرس آن در زیر نویس همین مقاله آمده، به تفصیل بحث شده است.
ماهیت جنگ اوکراین
رفقا، گویا باید بصورت جدی تعارف را کنار گذاشت و با صراحت بیشتر مطلب شما را نقد کرد. امیدوارم این تغییر لحن باعث جلوگیری از ادامه داد و ستد فکری ما نگردد.
شیوه نگارش مطلب شما مبتنی بر اصول مارکسیسم -لنینیسم نیست. در روش تحلیل علمی و مارکسیست-لنینیستی یک جنگ و تحولات آن، ابتدا باید ماهیت جنگ را برای طرفهای درگیر ارزیابی نمود و سپس بر بنیان این ارزیابی، به تجزیه تحلیل عناصر، تحولات و پیامدهای روند جنگ پرداخت. در نگارش مقاله شما این تقدم و تاخر رعایت نشده است.
بنابر این من مجبور بودم در نقد نظرات شما به اواسط متن مقاله و آنجا که بنیان تحلیل علمی باید آغاز میگشت رجوع دهم.
ماهیت جنگ را شما صرفا در بخش پنجم متن تحت عنوان «مواضع نیروهای مترقی و چپ» ارزیابی کرده اید که البته آنجا هم محتوای بند پنجم با تیتر بند همخوانی ندارد یعنی موضوع را صرفا در چارچوب ۱- «موضع نیروهای ماورای چپ» و ۲- «برخورد نیروهای سوسیال دموکرات و احزاب یوروکمونیست» بررسی کرده اید و معلوم نیست که تکلیف «موضع نیروهای مترقی و چپ» را چگونه باید روشن کرد. مسئله جالب در بند پنجم مطلب شما اینجاست که شما نوشته اید: «از دید برخی از نیروهای ماورای چپ که در ایران هم طرفدارانی دارند، جنگ اوکراین جنگی است میان امپریالیستها برای باز تقسیم مناطق نفوذشان.» که خوب این منتهای کم لطفی شمابه جنبش جهانی کمونیستی و کارگری است. یک مراجعه ساده به تارنگاشت سولید نت (solidnet.org)، سامانه رسمی احزاب کمونیست و کارگری جهان، به راحتی روشنگر این مطلب است که بیش از ۶۰ حزب و سازمان کمونیستی برادر در سطح جهان، از همان ابتدای جنگ با انتشار بیانیه ای مشترک، ماهیت جنگ را از هر دو سو امپریالیستی ارزیابی کرده اند. اگر به راستی از نگاه شما، مجموعه این احزاب و سازمانها دارای هویت «ماورای چپ» هستند، پس وای بر ما و شما و زحمتکشان جهان… اشاره ای داشتید به مقاله، به طور مشروط ارزشمند، رفیق شبگیر حسنی که گویا به تفصیل موضوع ماهیت حاکمیت روسیه و چین را روشن کرده است. در اینمورد هم نمیتوان با شما همراه شد، رفیقمان در تبیین ماهیت دول امپریالیستی دچار سوتفاهم شده اند، اگر فرصت شد در زیر همان مطلب اشاره خواهم کرد.
زنجیر مربوط به بیانیه مشترک احزاب کمونیست و کارگری: http://solidnet.org/article/Urgent-Joint-Statement-of-Communist-and-Workers-Parties-No-to-the-imperialist-war-in-Ukraine/