فراموشی تاریخ

Print Friendly, PDF & Email

برای جشن روز پیروزی نمایندگان هفت کشور مستقل مشترک‌المنافع وارد مسکو شدند. تا آنجا که به کشورهای غربی مربوط می شود آنها اعزام نمایندگان خود را ضروری ندانستند. این واقعیت بی شک ناراحت کننده است. گذشته از این، روز پیروزی از آغاز یک جشن ملی روسیه است و ما خودمان آن را به طرزی عالی و فوق العاده در بسیاری از شهرها و روستاها برگزار و گرامی داشته‌ایم. نابخردانه و نامعقول هستند – کلمه دیگری را برای آن  وجود ندارد- سیاستمداران خارجی که در چنین روز ویژه و ارجمندی از تمجید و بزرگداشت به یاد سربازانی که در جنگ بزرگ میهنی جان باختند خودداری کردند، شایسته سرزنش و ملامت جدی هستند. آنها به سنت های رزمی متفقین که با هم علیه دشمن مشترک – آلمان نازی – جنگیدند، طرد و به فراموش سپردند. گذشته از این، آنها که در دسیسه‌های پیچ در پیچ سیاسی منحرف و گم و گور  و از نفرت نسبت به روسیه کور شده‌اند، از اعتراف به توهمات خود سرباز می‌زنند. افسوس که چنین است این روزگار سنگدل و بی‌مهر…
شرکت کنندگان در نشست معروف متفقین در “البه” در آوریل ۱۹۴۵ سوگند یاد کردند که از جنگ جدید دیگری جلوگیری کنند و هرگز علیه یکدیگر نجنگند. اما، هیچ کس حتی فکر نمی‌کرد که ارتش روسیه، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا یک روزی بفکر بیفتند که سلاح‌های خود را علیه یکدیگر برگردانند. بجا است به یاد بیاوریم که چگونه در ژوئن ۱۹۴۵، در هنگام رژه تاریخی پیروزی، ژنرال «دوایت آیزنهاور»، رئیس جمهور آینده ایالات متحده آمریکا، در کنار استالین روی سکوی مقبره ایستاد. آنها باسرزندگی و پرهیجان و تقریباً دوستانه صحبت می کردند. «اورل هریمن» سفیر آمریکا در مسکو و سرلشکر «جان دین»، رئیس هیئت نظامی آمریکا در مسکو نیز در میدان سرخ حضور داشتند. افسوس، خیلی زود حسن تفاهم به فراموشی سپرده شد. نه بیاد دوستی گذشته که در جنگ آبدیده شده بود، افتادند، بلکه بطور کاهنده و بصورت گذرا با لبخندهای سرد در دوران جنگ سرد….
روابط روسیه و کشورهای غربی هرگز مانند اکنون خصمانه نبوده است. حتی در پایان دهه ۱۹۴۰ و آغاز دهه ۱۹۴۰، زمانی که رویارویی نظامی عبور از مرز شکننده جنگ جهانی سوم را تهدید می‌کرد، سیاستمداران خارجی از مسکو بازدید کردند. اکنون حتی اثر و نشانه‌های آنها از بین رفته‌اند. در سال ۱۹۴۹، “پراودا” گفتگوی استالین با «کینگزبری اسمیت»، مدیر کل سرویس خبری بین المللی آمریکا در اروپا منتشر شده بود. وی پرسید که آیا رهبر شوروی آماده دیدار با «هری ترومن» رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا برای بحث در مورد موضوعات مهم است؟ پاسخ استالین مثبت بود و آمریکایی‌ها او را به واشنگتن دعوت کردند. ولی، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، دوباره از طریق “پراودا”، پاسخ داد: «آمدن به واشنگتن آرزوی دیرین من است، که درباره آن یک بار با رئیس جمهور «روزولت» در یالتا و رئیس جمهور «ترومن» در پوتسدام صحبت کردم. متأسفانه در حال حاضر از امکان انجام این خواسته خود محروم هستم، چونکه پزشکان به شدت با انجام هر گونه سفر طولانی به ویژه دریایی یا هوایی مخالفت می‌کنند. از این رو، من به تشخیص و صلاح دید رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا ، مسکو، لنینگراد، کالینینگراد، اودسا، یالتا در اتحاد جماهیر شوروی و همچنین لهستان یا چکسلواکی را به عنوان محل ملاقات پیشنهاد می‌کنم. نشست دو کشور بزرگ کره زمین نزدیک به نظر می‌رسید. و از آن کاملاً انتظار بهبود روابط بین دو کشور ممکن می‌بود. اما «ترومن» به سخنان «استالین» با سکوت پاسخ داد. چه اتفاقی افتاد، چرا وی سخنان رهبر شوروی را نادیده گرفت؟ شاید از سایه روزولت که در روابط با مسکو صادق به نظر می‌رسید ‌ترسیده بود. اما «ترومن» خود بسنده و تودار بود و بعید نیست می‌ترسید که استالین از او پیشی بگیرد.
پس از رفتن وی، روابط با غرب تغییر خاصی نکرد و همچنان متشنج باقی ماند. در دوران خروشچف، اگرچه بحران بی‌سابقه‌ای در دریای کارائیب روی داد، اما روزنه هایی برای همکاری‌های آینده بوجود آمدند. در دوران برژنف، خیابان‌ها و شاهراه ‌های مسکو هرازگاهی از لیموزین‌های چشم گیر با افراد مهم خارجی عبور می‌کردند. در سال ۱۹۷۲، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا برای نخستین بار از مسکو بازدید کرد و این یک رویداد بزرگ بود. آغازگر این امر«ریچارد نیکسون» بود. اقامت کوتاه مدت«آندروپوف» در کرملین دوری بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا را تشدید کرد، اما با آمدن «گورباچف»، ابرهای تاریک از بین رفت و خورشید بیرون آمد. خارجی ها به روسیه رفت و آمد می کردند و با اندکی تعبیر شاعر، می توان گفت که همه پرچم ها مهمان ما بودند. روسیه در سالهای دهه 90 مورد احترام بود. اما نه برای قدرت، در آن زمان که آن از بین رفت، و … بخاطر ضعف و ناتوانی. مسکو دایم در مذاکرات عقب نشینی می‌کرد و به مواضع قبلی خود تن در می داد. این سیاستی در دوره شوروی سابق و در دوران اولین رئیس جمهور فدراسیون روسیه، یلتسین، ادامه یافت. روابط روسیه و غرب ظاهراً خیرخواهانه می‌نمود، اما تنها به این دلیل که اولویت در حل مسائل مهم متعلق به “شریک های خارجی” بود. آنها اراده خود را دیکته کردند و میوه‌های سنگین آن را برچیدند. در جشن پنجاهمین سالگرد پیروزی در مسکو در سال ۱۹۹۵، سران ۵۶ دولت، از جمله «جان میجر»، نخست وزیر بریتانیا، سران فرانسه و ایالات متحده آمریکا – «فرانسوا میتران» و ایالات متحده آمریکا «بیل کلینتون»، صدراعظم آلمان، «هلموت کهل» حضور داشتند. از جمهوری‌های شوروی سابق، «لئونید کوچما» رئیس جمهور اوکراین و «ادوارد شواردنادزه» رهبر گرجستان به پایتخت روسیه آمدند. اما، در آغاز سده جدید بیست و یک ، «پوتین» که جایگزین یلتسین شد، شروع به صحبت با غرب بطور برابر کرد. این مسئله برای رهبران غرب غافلگیرکننده بود – آنها به گذشت  و فرمانبرداری کرملین عادت کرده بودند. حرارت و گرمای جلسات در بالاترین سطح شروع به محو شدن کرد، به جای آن سرمای بی اعتمادی وزید. به تدریج بی‌مهری پیشین نسبت به روسیه را زنده کرد. و بزودی بادهای شوم و بسیارسرد وزیدن گرفت….
در سال ۲۰۱۰، در زمان جشن شصت و پنجمین سالگرد پیروزی در میدان سرخ، «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان در کنار «دیمیتری مدودف»، رئیس جمهور روسیه ایستاد. نه چندان دور از آنها سران بلغارستان، ویتنام، یونان، اسرائیل، جمهوری چک، کرواسی، آذربایجان، قزاقستان و بسیاری از کشورهای دیگر قرار داشتند. به دلایل گوناگون، رهبران ایالات متحده آمریکا، فرانسه، ایتالیا – باراک اوباما، میشل سارکوزی، سیلویو برلوسکونی- از سفر به مسکو خودداری  کردند. هنوز کسی نمی دانست که سران کشورهای غربی به زودی و بکلی راه مسکو را برای مراسم ماه مه فراموش خواهند کرد… سیاست-  چیزی دشوار، پیچیده و تغییرات در حال نوسان است. زمان بسیار تغییر می‌کند – مردم، دیدگاه های آنها، درک آنچه در حال روی دادن است. اغلب اتفاق می افتد که حسن نیت و خیر خواهی جای خود را به تنش می‌دهد. رازداری و پنهان کاری بر صداقت چیره می‌گردد، خصومت بر صلح جویی پیروز می‌شود، و دلایل منطقی و معقول در سیلی از واژگان توخالی، اغراق آمیز و گزاف غرق می‌شوند. امروز روسیه و کشورهای غربی به دلیل درگیری در اوکراین از هم جدا شده اند و هنوز راهی برای درک متقابل دیده نمی‌شود. اما حتی در زمان جنگ‌های سیاسی شدید نیز نباید اخلاق، نجابت، آداب دیپلماتیک را فراموش کرد. بدبختانه غرب گرفتار یک بیماری وحشتناک شده است: فراموشی تاریخی. آنها کاملاً «فراموش کرده‌اند» کدام کشور بیشترین سهم را در مبارزه با نازیسم داشته است و مردم آن چه بهای وحشتناکی برای آن پرداختند. تاریخ جنگ تحریف می‌شود، بازنویسی می‌شود، برخی صفحات آن کنده و صفحات جدیدی دیگری در آن گذاشته می‌شوند. نتیجه این امر وحشتناک است – حقیقت جایگزین دروغ می‌شود. جوانان تصور و دید تحریف شده‌ای از رویدادهای گذشته دارند. غرب دیگر روز پیروزی را گرامی نمی‌دارد، بلکه تعطیلاتی مبهم و عجیب – روز اروپا را جشن می‌گیرد. تقریباً هیچ یک از سران کشورهای خارجی سهم عظیم شکست رایش سوم جنایتکار توسط ارتش سرخ را به یاد نمی‌آورند. برای روسیه هیچ پیروزی و هیچ شایستگی را به رسمیت نمی‌شناسند….
آقایان، اینکه شما در روز پیروزی به مسکو نیامدید را ما تحمل خواهیم کرد. و برای ما اهمیتی ندارد که وجدان شما را عذاب می دهد یا برای همیشه به خواب رفته است. اما ما از برآشفته شدن و اینکه چگونه می‌توان با حافظه جنگید دست بر نخواهیم داشت: از بین بردن یادواره‌ها، نماد‌های قهرمانانی که در مبارزه برای آزادی جان باختند، توهین و بی حرمت کردن آرامستان‌های سربازان- آزادی بخش شوروی. گذشته از این، نصیحت به رهبران سنگدل غربی که گرفتار نفرت شدید نسبت به روسیه هستند، معنی ندارد. اما مردم عادی بار دیگر معلوم شد که بسیار عاقل‌تر و شایسته تر از آنها هستند – ده ها هزار نفر در کشورهای مختلف در 9 ماه مه در مراسم یادبود شرکت کردند. بر روی قبرها، مجسمه‌ها، کنار نمادها، تاج‌های گل و گل‌های تازه ظاهر شدند. خوشبختانه یاد گذشته زنده است، نام قهرمانان فراموش نمی‌شوند. همه چیز، همانند یک آهنگ قدیمی است که قلب را به هیجان بر می‌انگیزد.

منبع: «بنیاد فرهنگ استراتژیک»
https://www.stoletie.ru/territoriya_istorii/istoricheskaja_amnezija_891.htm

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *