پیام رفیق اسد کشتمند به‌مناسبت درگذشت نابهنگام رفیق اردشیر

Print Friendly, PDF & Email

تازه از مرز گذشته و به کابل رسیده بود که با هم آشنا شدیم؛ گفتند اسم مستعارش بهرام است. از همان روز اول رفاقتی شفاف و پرجوش بین ما ایجاد شد و تا آخرین روزهایی که قادر به حرف زدن بود ادامه یافت. باری، خواستم بدانم او را به چه نامی صدا بزنم، اردشیر یا بهرام؟ گفت هرچه دلت می‌خواهد. نام بهرام برای من پر از معنی بود و تا آخر به‌عوض اردشیر او را بهرام صدا می‌زدم. گفتم من بهرام را ترجیح می‌دهم زیرا تداعی کنندهٔ دوره‌ای از مبارزهٔ قهرمانانهٔ رفقای توده‌ای است که بعد از آن یورش‌های وحشیانه و زندان و زیر شکنجه رفتن رفقا، عده‌ای از جان خود مایه گذاشتند تا حزب تودهٔ ایران زنده بماند.

گرچه در مهاجرت قدری دیر به هم رسیدیم، ولی روابط محکم گذشته همچنان پا برجا بود و گسترش یافت. باری، به من پیشنهاد کرد نقش حلقهٔ وصل بین گروه‌های مختلف توده‌ای را ایفا نمایم و در این مورد با رفیق … در داخل صحبت کرده بود.

هرباری که میزگرد سایت «۱۰ مهر» را آماده می‌ساختیم، فضای جانانه‌ای بین ما موج می‌زد؛ هم جلسه را آماده می‌ساختیم، هم خاطرات را وارد صحبت‌ها می‌کردیم و هم گاهی تبادل نظر دربارهٔ موضوعات بسیار مهم خارج از آجندای برنامهٔ میزگرد را راه می‌انداختیم، هیچ‌یک ما نمی‌خواستیم زود از هم جدا شویم.

رفیق بهرام انسان والایی بود؛ توده‌ای واقعی بر پایهٔ همان تعریفی بود که تاریخ به‌طور تلویحی ولی بسیار روشن از انسان توده‌ای درذهن هریک از ما ترسیم کرده است.

تصوری که از او در ذهنم با قوت بیشتر باقی است، همان قیافهٔ محجوب و مهربانی است که او را با سر و روی خاک‌آلود و لبی خندان در شرایط دشوار طبیعت خشن مرزهای بین افغانستان و ایران و یا هنگام برگشت به کابل بارها دیده‌ام. اویک توده‌ایِ به‌معنی واقعی ادامه‌دهندهٔ راه ارانی و روزبه و تیزابی و هاتفی و طبری و کیانوری و … بود.

در این لحظاتی که از رفتن پیش از وقت اردشیر جم‌نشان (بهرام کابلی)، در غمی عظیم فرورفته‌ام، در برابر تندیس پُرابهتی که از او در ذهنم نقش بسته است سر تعظیم فرو می‌آورم و یادش را برای همیشه گرامی می‌دارم. او فرزند خلف خلق بزرگ ایران و فرزند شایستهٔ حزب تودهٔ ایران تاریخی است.

 

۱۷ تیرماه ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *