زندگى سیاسى و بى‌طرفی

Print Friendly, PDF & Email

آن زمان گذشت که زندگی سیاسی، حِرز اسرارآمیز دیپلمات های خدعه باز و مرموزی بود که استعداد خاصی برای بازی های سربسته و بغرنج داشتند. مفهوم سیاست امروز گسترده و بسیط است؛ به همهٔ افراد مردم تعلق دارد و در واقع چیزی جز تلاش روزانهٔ آنها در راه یک زندگی بهتر نیست. سرمایه داری سعی می کند این مفهوم را در نظرها وحشتناک و فتنه انگیز جلوه دهد. کسانی که در دام فریب سرمایه داری افتاده اند عارفانه سر تکان می دهند و می گویند: «من از سیاست برکنارم.» ولی سیاست از آنها برکنار نیست. خود این جملهٔ «من از سیاست برکنارم» نشانهٔ یک موضع خاص سیاسی است. سرمایه داری که به نادرستی حکومت خود واقف است، اصرار دارد که همه را از سیاست برکنار نگاه دارد، و سیاست را انحصار دولتی، مشغلهٔ خطرناک، و سودای دماغ های حادثه جو جلوه گر سازد. تبلیغ می کند که آدم «عاقل» خود را دچار صداع سیاست نمی کند و از بیغولهٔ امنیت و آسایش بیرون نمی آید و وجود خویش را در میدان پرجنجال زندگی دستخوش قمار کلان سیاست نمی سازد. سرمایه داری سعی دارد اثبات کند که مؤسسات دولتی و مقررات حکومتی و قوانین موضوعه از طرف سازمان های استیلاجویی وی، موازین ازلی و سرمدی، مقدس، غیرقابل مسّ، در خورد احترام و تبعیت و بی خدشه و نقیصه است، و به مردم نرسیده که دربارهٔ کم و کیف آن بحث کنند و راجع به اصلاح و تغییرش اظهار نظر نمایند. او حق دارد با این شعبدهٔ ابلیسی خود در زاویهٔ انس هر کسی دخالت کند و بینی منحوس خود را در هر کاری داخل نماید و با تجهیز قانون و مقررات و عذر نظم و ترتیب، دست به هر بی قانونی و بی‌نظمی بزند و هرگونه قانون و نظم طبیعی را پامال کند؛ ولی احدی محق نیست به این مداخلهٔ تجاوزکارانه اش اعتراض کند. او حق دارد که منافع نامشروع و خصوصی خویش را در لفافه های زربفت بپوشاند و آن را به عنوان شرایع و نوامیس خلل ناپذیر به همگان تحمیل نماید، ولی همگان حق ندارند به این معترض باشند و از حق خود در قبال بی حقی سرمایه داری مدافعه نمایند.

مقصد سرمایه‌داری از تبلیغ کیش بی طرفی چنین است. در یک کلمه: ای تاراج شده ها، بگذارید من شما را چپاول کنم، ولی شما نسبت به این چپاول بی طرف باشید و دم نزنید، والا با زندان و طناب دار به سراغ شما خواهم آمد. چقدر طبقهٔ حاکمه از این مزاحمین در عذاب است. مزاحمینی که پا را از گلیم قناعت و بندگی درازتر می کنند، و از حق خود دم می زنند و مایهٔ ناراحتی خاطر خطیر دزدان و راهزنان را فراهم می آورند!

٭ ٭ ٭

در جامعه ای که اساس آن بر انگلی و چپاولگری مشتی دوالپاست، بی طرفی چه معنی دارد؟ بی طرف چه می گوید؟ آیا بی طرف در واقع بی طرف است؟ ابداً و اصلاً. بی طرف با سکوت خود، با لختی خود در مقابل راهزنان، عمل آنان را تسهیل می نمایند. بی طرف شریک دزد و دستیار اوست. بی طرف به غارت کمک می کند، جادهٔ ظلم را می کوبد، از قدرت مقاومت عدالت می کاهد. این بی طرفی، خواه ناخواه اعانت ظالم است، خواه ریشهٔ آن سهمی باشد که بی طرف از غنایم غارتی به‌دست می آورد و خواه ترسی باشد که بی طرف از دشواری های مبارزه دارد. فرق نمی کند. نقش شوم این بی طرف های سیاسی پیوسته مایهٔ نصرت ظلم و خذلان عدالت شده است. آنها دانسته و ندانسته، آشکار و پنهان از کمین بی حقی به سنگر حق تیر عذر و تزویر خود را رها کرده اند.

یکی از رهبران بزرگ انقلابی می گوید: بی طرفی یعنی سیری سیاسی. این تعریف درستی است. تنها کسانی که از اوضاع سیاسی و اجتماعی محیط خود راضی هستند و اشتیاقی و میلی ندارند، وضع موجود برای آنها نظام مطلوب است، در جستجوی چیز تازه ای نیستند. آنهایی که از لحاظ سیاسی و اجتماعی اشباع شده اند، می توانند بی طرف بمانند. از این گذشته، آدم های ترسویی هستند که مرعوب چشم غرّه ها، دندان قروچه ها و تهدیدات سرمایه داری هستند. سایهٔ میلهٔ زندان و طناب دار و دیوار تیرباران بند دل آنها را می گسلد. آنها می خواهند زنده بمانند اگرچه این زندگی در لجن عفن و در درکات رذالت و بدبختی باشد. تنها طوری بشود که زنده بمانند، نفسی بیاید و برود. آنها از ترسویی و رذالت حاضرند زندگی را از مرگ هم بی رونق تر سازند، ولی آن را برای خود نگاه دارند. آنها هستند که از غوغای جماعت، از هلهلهٔ مبارزه، از شور پیکار به فرسنگ می گریزند و نفس زنان به کنجی پناهنده می شوند. وقتی زلزله های اجتماعی شروع می شود، چون بید می لرزند و هنگامی که ارتجاع هار طغیان می کند آنها شکر می گزارند که بر اثر درایت و عقل خود از خطر برکنارند. ولی اشتباه در اینجاست که بی طرف ها تصور می کنند از خطر بر کنارند. غول سرکش ظلم و عدوان، بی طرف و با طرف نمی شناسد. وقتی مستولی شد بی طرف و با طرف را در قید آهنین خود می فشرد. منتها با یک فرق، با طرف شرافتمدانه مبارزه کرده و از پا در آمده، ولی بی طرف با پستی به ظلم تن در داده، پیروزی ظلم را تسهیل کرده و در راه غلبهٔ عدالت اِشکال تراشیده، و با این وجود نابود شده است.

٭ ٭ ٭

منظور از زندگی سیاسی، تقلید از آن دغلبازی ها نیست که برخی از «مجتهدین سیاسی» موعظه می کنند. حساب سیاست توده ها از حساب سیاست غارتگران توده ها جداست. منظور ما از زندگی سیاسی، صاف و ساده مبارزهٔ مردانه برای احقاق حق خود و برقرار کردن نظامی است که بشر در آن آزاد و خوشبخت زندگی کند. این حقیقت را حتی افلاطون می دانسته که سازمان های اجتماعی ساختهٔ دست انسان است، اگر همت آن را داشته باشد که آن را به شکل معقولی درآورد، می تواند خردمندانه تر و وارسته تر زندگی کند. هیچ شکل و نظام اجتماعی ازلی و تغییرناپذیر، ناسخ و مقدس وجود ندارد.

منشأ بدبختی بشر در اینجاست که محصولات ذهن و فکر و عمل او به مثابه خدایان بی رحمی بر او حکم می رانند و او جرأت ندارد آنها را رام کند. تفاوت جهان انسانی و جهان غیرانسانی در این است که انسان، هشیار و آگاه است. قوانین طبیعت و تاریخ را درمی یابد. این قوانین را در ربقهٔ اطاعت خود می کشد. محیط خود را تجزیه و تحلیل می کند. شیوه های نوتر و سازمان های بهتر را جانشین شیوه های کهنه و سازمان های فرسوده و عتیق می سازد. زندگی سیاسی یعنی کمک به این تحول قانونی و صحیح اجتماع، تغییر سازمان های اجتماعی در جهت معقول، ریختن شالودهٔ یک زندگی نوین که خوشبختی و عدالت را بهتر تأمین کند.

برخی از بی طرف های سیاسی می خواهند خود را بالاتر از «غوغای عام» جلوه دهند. آنها وجود خود را شریف تر و ذات خود را لطیف تر از آن مشغله های «پست ناسوتی»، از این تلاش های «مبتذل» سیاسی می دانند. هرچه طنطنهٔ این اشخاص مغرور زیاد باشد، سخافت عمل آنها قابل انکار نیست. هیچ مسأله ای برای بشر مهمتر از زندگی او نیست، و اصلاح زندگی انسان نیز بخودی خود، با عزلت و ریاضت تأمین نمی شود. لازمهٔ اصلاح زندگی، کوشش دسته جمعی، مبارزهٔ اجتماعی و سیاسی است. مفهوم زندگی سیاسی از نظر ما چنین است.

٭ ٭ ٭

نه تنها روش بی طرفی را باید به دور انداخت و در صحنهٔ حیات اجتماعی سمت و هدف داشت، بلکه باید در دفاع از هدف خود نیز شیوهٔ جانبداری را برگزید. شیوهٔ جانبدار شیوهٔ کسی است که می داند از چه چیز دفاع می کند، برای چه دفاع می کند، به حقانیت کوشش خود معتقد است و از آن با شور و هیجان در گفتار و رفتار پشتیبانی می نماید. تنها کسانی که از تودهٔ مردم و از حقوق مسلوبهٔ آنها مدافعه می نمایند می توانند چنان اطمینانی به حقانیت راه خود پیدا کنند که در دفاع از آن، پرشور و هیجان، جانبدار و متعصب باشند. در مبارزات اجتماعی، بویژه نبرد اجتماعی سخت و شگرفی که در جهان امروز در گرفته است، نمی توان با سر به هوایی و بی حالی عمل کرد. زیان بخشی و زشتی بی طرفی در دنیای امروز، دنیای نبرد قطعی کار و سرمایه، دنیای نبرد قطعی کهنه و نو، آشکارتر است. در شرایط کنونی، دیگر تردیدی نیست که بی طرف به کدام طرف کمک می کند، زیرا بیش از دو جبهه نمی توان تشخیص داد.

ـــ «نه چنین نیست!» برخی از عناصر متزلزل و ابن الوقت و بی جرأت فریاد می زنند: «چنین نیست، جبههٔ سومی وجود دارد که از افراط یکی و تفریط دیگری عاری است.» این یکی از سفسطه های بی پایه و یکی از دروغ های زرآلودی است که از ذهن سیرهای سیاسی برآمده است. چه حد وسطی بین استعمارکنندگان و استعمار شوندگان، غارتگران و غارت شدگان، تشخیص می دهید؟ آن حد وسط کجاست؟ حد وسط بین میل به چپاول و لزوم ریشه کن کردن چپاول در کجا قرار دارد؟ این طرفداران حد وسط که مزاج اعتدالی و «فیلسوف منشی» دارند، متأسفانه چیزی جز عملهٔ نوع جدید استعمار و استثمار نیستند. بوین ها و بلوم ها مخترع فرمول «قدرت سوم» می باشند. ولی کیست که نداند گروه بوین و بلوم در کدام اردوگاه قرار دارند و بر ضد کدام اردوگاه می جنگند؟ اعتدالیون ادعایی، در بغض نسبت به زحمتکشان و در ترس از تحول و دگرگونی اوضاع اجتماع، در گریز از مبارزهٔ جدی بر ضد این بساط گندیده و پوسیده، تفاوتی با صاحبان امتیاز ندارند.

برخی از بهترین انواع این اعتدالیون فیلسوف مشرب، آنهایی که در دعوی خود صادق هستند، تنها واجد حسن نیتی محقر و بی ثمرند. حسن نیت آنها در این است که می خواهند کارها به نحوی اصلاح شود، ولی بین خیالبافی های غیرواقع دربارهٔ اصلاحات و اقدام عملی برای اصلاحات تفاوت بزرگی است. اگر روزی واقعاً خواستید خواستار اصلاح امور جامعه و برقراری عدالت بشوید، و واقعاً به این هدف علاقه داشتید، خواهید دانست که این عمل جز با یک پیکار سخت و جدی و بی امان بر ضد کلیهٔ طرفداران علنی و مخفی اوضاع ننگین کنونی ممکن نیست.

اعتدالیون همه با این حسن نیت ممتاز نیستند. روش اعتدالی و بی طرفی در نزد غالب آنها نقابی است برای سوءاستفاده از احساسات متزلزل و روحیات بی تصمیم طبقات متوسط. طبقات متوسط، که از طرفی ناخوشایندی سلطهٔ سرمایه را حس می کنند و از طرفی در غنیمت عمومی غارتگران سهمی دارند، طبعاً نمی توانند انقلابی باشند. آنها دوست دارند که کارها روبراه بشود، بدون آنکه به گاو و گوسفندشان آسیبی برسد. امپریالیسم سعی می کند از این روحیه سوءاستفاده نماید و آنها را در زیر شعار «قدرت سوم» جنب اردوگاه خودش بر ضد نیروهای تحول طلب اجتماع مجهز کند. عملاً این طرفداران «قدرت سوم» در صحنهٔ بین المللی بازیچه هایی در دست امپریالیسم هستند و در واقع نمی توان میان کینِ مارشال و خشمِ بوین در مورد نهضت های کارگری و مستعمراتی تفاوتی قائل شد.

اینکه می گوییم دو جبهه است درست می گوییم. بین آینده و گذشته، نو و کهنه، درست و نادرست، توده و غارتگران توده، حد فاصلی نیست و عناصر مصمم همیشه جهت خود را انتخاب می کنند و در جهت خود با جانبداری و روح مبارزه می کوشند.

٭ ٭ ٭

نه تنها بی طرفی افراد نسبت به جریانات اجتماع خود، بلکه بی طرفی ملت ها نیز نسبت به جریانات جهانی شیوه ای ناشایسته است. در جهان امروز اسیرکنندگان ملت ها در طرفی صف کشیده اند و اسیرشدگان در طرف دیگر. ملت ما از کدام زمره است؟ تصور نمی کنم کسی بتواند ملت ما را که لگدکوب استعمار بی رحم است، در صف اسیرکنندگان ملت ها درآورد. و ابلهی خواهد بود اگر در حالی که ملت ما در ردیف ملل اسیر است، خود را در دام و دامن جهانخواران بیاندازد. به بی شرمی و خیانت پیشگی آن غلام بچه های استعمار که از پشت کرسی های رسمی نعره می زنند و توصیه می کنند که باید ملت ما عتبه بوس کشورهای استعماری باشد، بیاندیشید! ما در نبرد جهانی امروز باید هدفی داشته باشیم و آن هدف باید بی شک هدف ضداستعمار باشد. ما در جهت نهضت های رهایی بخش، در جهت ملت های اسیر، در جهت ملت های مستعمره و در مقابل نیروهای اهریمنی استعمار و اسارت هستیم. ما نمی توانیم با نقشه های اسارت آور امپریالیسم در دنیا موافق باشیم و به جنبش توده ها بغض بورزیم. اگر چنین کنیم، نه تنها غلام هستیم بلکه درخورد غلامی نیز می باشیم. ولی ملت ما چنین قضاوتی ندارد.

در میان ملت ما تبهکاران و خائینی هستند که منفعت آنها با منفعت غارتگران شبیه شده، و آنها هستند که به گوسفندان سفارش می کنند با گرگان خون آشام بسازند و به همنوعان خود هجوم برند. ولی آنها به ملت ما تعلق ندارند، بلکه از افزارهای اسقاط زرادخانهٔ دک و دنگالی هستند که استعمار در جهان کنونی ایجاد کرده است، و روزی به قدرت توده ها جارو خواهند شد.

٭ ٭ ٭

در دنیای کنونی نمی توان گوشه گیر ماند. سرعت ها کرهٔ زمین را به خانهٔ کوچکی برای انسان مبدل کرده که دیگر بخشی از آن از بخش دیگر جدا نیست. حرکت توده ها همه جا حرکت واحدی است، و تشبث سرمایه‌داران سراسر عالم تشبث هم آهنگی. هیچ ملتی نمی تواند به دور خود دیوار چین بکشد و از گیرودار جهانی برکنار باشد. داشتن جهت و هدف جهانی در شرایط کنونی لازمهٔ رشد ملی و فریضهٔ خدمت به فرهنگ بشری است. یکی از فضایل حزب ما در این است که در جامعهٔ ایران برای دادن یک هدف صحیح اجتماعی و جهانی به افراد ملت خود کوشش کرده، اعضاء و دوستداران کثیرالعدهٔ ما در داخل جامعه، در طرف زحمتکشان، و در جهان در طرف ملت ها و توده ها قرار دارند. هدف آنها و سمت آنها معین، و حقانیت این سمت و هدف مبرهن است. به همین سبب است که آنها برای این سمت و هدف، جانانه و با روش جانبدار، با افتخار و سربلندی پیکار می کنند، و به نتیجهٔ قطعی و نهایی پیکار خود اطمینان دارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *