ترویج وحدت یا تشدید تفرقه؟

Print Friendly, PDF & Email

سندی با نام «بیانیه سی سال از یورش وحشیانه رژیم ولایت فقیه برای نابودی حزب توده ایران می گذرد!» در «نامهٔ مردم» مورخ ۷ اسفند ۱۳۹۱ منتشر شده است. این سند در کنگره ششم حزب تودهٔ ایران به‌تصویب رسیده است.

صدور چنین «بیانیه»‌ای در تاریخ حزب ما کم‌سابقه است. اشکالات جدی وارد بر این «بیانیه» چنان است که، برخلاف نظر تنظیم‌کنندگان، آن را از  یک سند وحدت به سند تفرقه بدل کرده است.

تنظیم‌کنندگان «بیانیه»، در مقدمهٔ آن، با یادآوری «یورش سنگین دستگاه‌های امنیتی رژیم ولایت فقیه» در سال ۶۱، آن را «سند ارزیابی اولیه و راه‌گشایی … از علت‌های یورش سنگین» نامیده‌اند  و توجه اعضای  کنگره را به «پیامدها و درس‌های این یورش به‌منظور بررسی و دقت کردن در آن» فراخوانده‌اند. «بیانیه…»، با تکرار و یادآوری هشدارهای پلنوم شانزدهم، یادآور لزوم آمادگی حزب و اعضای آن برای  مقابله با  توطئه‌های دشمنان حزب شده است.

مضمون اصلی این «بیانیه»، که تنظیم‌کنندگان آن با استناد به تصویب آن در کنگره بر آن نام «سند» نهاده‌اند، چیزی نیست جز تکرار اتهامات بی‌اساس و به‌شدت تفرقه‌افکنانهٔ سایت‌های «صدای مردم» و «نوید نو»، که از سال گذشته آغاز شده است و علی‌رغم اعتراض بسیاری از توده‌ای‌ها به این اتهامات عمیقاً بی‌پایه، هنوز ادامه دارد. آن‌چه جای تعجب دارد  اصرار تنظیم‌کنندگان «بیانیه» به طرح این اتهامات در کنگره و تصویب آن از سوی کنگره است. متأسفانه رهبری حزب، که به‌طور کامل از واکنش‌های اعتراضی به این مواضع عمیقاً تفرقه‌افکنانه علیه رفیق عمویی آگاه است، با تنظیم این «بیانیه» و به‌تصویب رساندن آن در کنگره، هم موضع خویش را آشکارتر کرده و هم از موضع این دوسایت تفرقه افکن پشتیبانی نموده است.

با توجه به شعارهای وحدتی که در همین «بیانیه» داده شده و تحقق آن  نیز توسط رهبری آرزو شده است، ضروری است توضیح داده شود  که چرا مواضع این «بیانیه» و تنظیم‌کنندگان آن، و به‌تبع آن کنگره که آن را تصویب کرده است، نه وحدت‌طلبانه که به‌شدت تفرقه‌افکنانه است.

در این بیانیه سعی شده است تا همهٔ انتقادات به رهبری حزب که توسط منتقدان آن مطرح می‌شود به توطئه‌های دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی نسبت داده شود. حتی به اتهاماتی که رهبری خود را در مظان آن‌ها می‌داند نیز پرداخته شده است. مقالهٔ حاضر می‌کوشد تا روش اصولی انتقاد از خود را، که در رأس اسلوب های تحلیلی کمونیست ها قرار دارد، به تنظیم‌کنندگان این سند یادآور شود و نشان دهد که پاسخ به همان اتهامات نیز مادام که اصل انتقاد از خود پذیرفته و اجرا نشود، کار ثمربخشی نخواهد بود و به امر وحدت مورد آرزوی توده‌ای‌ها کمک نخواهد کرد.

‪ ‬۱- بیانیه در بیان بخشی از  اتهامات وارده به رهبری اظهار می‌دارد که می‌گویند «… رهبری کنونیِ حزب، با کیانوری و رهبری سابق مخالف است….»

در این باره باید گفت که کسی این تصور را  نساخته است و رهبری حزب در طول سال‌های پس از ۶۲ تاکنون خود موجد این تصور بوده است و شواهد و قراین مختلفی نیز برای اثبات آن وجودارد. کافی است در این باره به سکوت ۳۰ سالهٔ رهبری حزب از سال ۶۲ بدین سو مراجعه شود.

تنظیم‌کنندگان «بیانیه» حتی نتوانسته‌اند  فاصله‌گذاری عمدی خود را از رهبری سابق پنهان کنند و با سردی و بی‌مهری تمام، به‌جای آن‌که دستگاه اطلاعات رژیم را بانی و باعث سرکوب و اجرای شوهای تلویزیونی درمورد رهبری حزب اعلام کنند، برعکس، رفقای سابق رهبری حزب را مسئول سرکوب و «انحلال حزب» اعلام کرده‌اند و چنین با تحقیر از آنان یاد می‌کنند: «اعلام ”انحلال حزب تودهٔ ایران“ از سوی کسانی که تسلیم فشارهای مزدوران رژیم شده بودند».

البته زمانی که تنظیم‌کنندگان «بیانیه» این‌چنین نظرات اعلام شدهٔ خود درمورد رهبری سابق حزب را حاشا می‌کنند، نباید از آنها انتظار داشت که به‌روشنی و صراحت اذعان کنند که یک چنین نظرات منفی نسبت به رهبری تحت فشار داشته‌اند و هم‌اکنون نیز منظورشان از چنین «کسانی» فقط رفیق محمدعلی عمویی است.

لحن  ضد وحدت  این «بیانیه»، که در تاریخ کنگره‌های حزبی بی‌سابقه است، با ادعاهای بیانیه از جمله این که «… بخش اساسی‌ای از تلاش کمیتهٔ مرکزی حزب ما به حفظ وحدت و یک‌پارچگی حزب متوجه بوده است و خواهد بود. کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران اعتقاد عمیق دارد که صف واحد و اتحاد آهنین اکثریت رفقای توده‌ای یکی از عنصرهای اساسیِ حفظ ادامه‌کاری مبارزهٔ حزب و عقیم گذاشتن توطئه‌های ارتجاع حاکم برای نابودی حزب ماست …»، آشکارا در تضاد است.

به‌رغم اعتراضاتی که  از سال‌های دور گذشته به موضع رهبری حزب در مورد رفقای از مرگ رسته، به‌ویژه رفیق عمویی، شده است، و به‌رغم اعتراضاتی که در سال گذشته نیز به انتشار نامه‌های تفرقه‌افکنانه توسط سایت‌های «نوید نو» و «صدای مردم» آغاز شد، در کمال تأسف مشاهده شد که امیدواری توده‌ای‌ها به برخورد با این دو سایت توسط رهبری حزب در کنگره، که بهترین فرصت گردآمدن اعضای رهبری فعلی حزب بود، نه‌تنها انتظاری عبث بود بلکه روشن شد که چه بسا این کارزار علیه رفیق عمویی و توده‌ای‌های داخل کشور  با اشارهٔ خود آنها شروع شده است. موضع‌گیری «بیانیه» در مورد رفیق عمویی نشان داد که چه کسانی متأسفانه از سال ۷۳ تاکنون در دام تله‌های نابودی حزب توسط وزارت اطلاعات رژیم ولایت فقیه و امثال حسین شریعتمداری در روزنامهٔ کیهان افتاده‌اند.

«بیانیه» از سویی شعار وحدت سر می‌دهد و از سوی دیگر آشکارا القا می‌کند که رفیق عمویی مجری سیاست‌های وزارت اطلاعات و  توطئه‌های رژیم ولایت فقیه علیه حزب است. «بیانیه»، به‌طور ضمنی نشانی‌های رفیق محمدعلی عمویی را می‌دهد بی آن‌که نامی از ایشان ببرد: «در این زمینه باید با قاطعیت گفت که، در رابطه با اکثریت رهبران دستگیرشدهٔ حزب که در جریان ”فاجعه ملی“ به جوخه‌های مرگ سپرده شدند و یا جان به‌سلامت در بردند، هیچیک از برنامه‌ها و عملکردهای رژیم اتفاقی نبوده است. این رویدادها به‌سببِ ”خوش‌شانسی در قرعه‌کشیِ مرگ“ رژیم، و یا پا در میانیِ شخصیت‌های معروف جهانی، از جمله نلسون ماندلا، برای آزادی افرادی خاص ـــ که ما دروغ بودن آن را با قاطعیت اعلام می کنیم* ـــ نبوده است.»

این جملات می‌تواند در پاسخ به معترضانی نوشته شده باشد که سال گذشته، پیش از برگزاری کنگره، اعتراض خود را به تفرقه‌افکنی و تهمت‌زنی و پرونده‌سازی از طریق مکاتبه با رهبری حزب اعلام کردند و خواستار انعکاس این نامه‌های اعتراضی در کنگره شدند. برخی از معترضان، ضمن اعتراض به تفرقه‌افکنی دوسایت هوادار حزب، خواستار برخورد کنگره با تفرقه‌افکنان شده بودند.

اگرچه تاکنون به مواضع سایت‌های «نوید نو» و «صدای مردم»،در قبال اشاعه تهمت و افترا به رفیق عمویی، اعتراضات زیادی شده است و انتظار آن می‌رفت که رهبری حزب به ویژه در کنگره به این مواضع تفرقه‌افکنانه خاتمه دهد و حتی آن را محکوم کند، اما انتشار «بیانیهٔ ۳۰ سال» در کمال تأسف نشان داد که خط مشی خطرناک و تفرقه‌افکنانه تا چه میزان در رهبری حزب نفوذ کرده  و چگونه علی‌رغم انتظار عمومی به آن دامن زده می‌شود.

متأسفانه  نگرانی‌ها و تذکرهای متعدد توده‌ای‌ها در داخل و خارج کشور، و درخواست از رهبری حزب برای جلوگیری از تفرقه‌افکنی نه‌تنها ثمری نداشت بلکه با انتشار این بیانیه، تفرقه‌افکنی توسط رهبری رسمی شد.

با انتشار «بیانیه» مشخص شد که گوش شنوایی برای اعتراضات به تفرقه‌افکنی وجود ندارد و در واقع تمامی آن اعتراضات به خود رهبری نیز وارد است. ما وظیفه داریم به رهبری و نویسندگان بیانیه دائما گوشزد کنیم که تکرار صرف و بیان جملاتی همچون: «همه این روندها و واقعه‪‌‬ها را باید بی‪‌‬تردید بخشی از برنامه‪‌‬های درازمدت رژیم برای حزب‪‌‬سازی، ‪ ”‬رهبرتراشی‪“‬، و دامن زدن به چنددستگی در صف‪‌‬های حزب توده ایران ارزیابی کرد‪. ‬ بر همین اساس، دفاع از سردبیر نشریه ضدتوده‪‌‬ای ‪ ”‬راه توده‪“‬ و از تاریخ‌نویسی‪‌‬های سراسر دروغ او زیر عنوان‪ ‬یادمانده‪‌‬ها‪“‬، در پی افشاگری‪‌‬های روشن ماه‪‌‬های اخیر نیز نمی‪‌‬تواند اتفاقی و از سر ناآگاهی باشد»، راه به جایی نمی‌برد و این بیانات و مشابه آن‌ها با عنوان مژدهٔ کشف حقیقت به توده‌ای‌ها، چیزی جز تفرقه‌افکنی در بین توده‌ای‌ها نیست.

«بیانیه» چنان در استدلال‌های خود در نفی رفیق عمویی و رهبری سابق مستغرق است که دست به استدلال‌های عجیبی مانند این می‌زند که «… در کشوری که دانشجوی جوان مدافع آزادی با دادن شعاری ساده به زندان و شکنجه محکوم می‪‌‬شود، تصور این‌که رژیم حاضر شود به کس یا کسانی اجازه فعالیت سیاسی و تبلیغاتی در دفاع از ‪ ”‬حزب منحله‪“‬یی را بدهد، تصوری ساده‪‌‬لوحانه است‪! ‬» در پاسخ به چنین استدلال به‌غایت نادرست و غیردیالکتیکی باید گفت که در صورت پذیرش این استدلال «بیانیه»، یا باید بپذیریم که میلیون‌ها نفری که در سرتاسر  سال ۸۸ به خیابان‌ها آمدند و زیر سرنیزهٔ رژیم ولایت فقیه ندای آزادی و شعار  مرگ بر دیکتاتور را شبانه‌روز فریاد زدند، جیره‌خواران میلیونی رژیم ولایت فقیه بودند، و یا به بی‌محتوایی و غلط بودن چنین استلال‌هایی اعتراف کنیم و بپذیریم که چنین اظهاراتی در شأن  یک سند حزبی نیست.

۲- یکی دیگر از گزاره‌های فرموله شدهٔ  «بیانیه» عبارت است از  این‌که: «می گویند … سیاست رهبری کنونیِ حزب در رویارویی با جمهوری اسلامی، عدول از سیاست‌های گذشته حزب و مصوبه‌های پلنوم هفدهم است».

نخست، باید به یاد تنظیم‌کنندگان «بیانیه» آورد که رهبری بعد از سال ۶۲ حزب، به‌دنبال یورش‌های جمهوری اسلامی به حزب، «نبرد که برکه» را تمام شده اعلام کرد.

دوم، باید مجدداً به‌یاد آنان آورد که پس از نفی و رد «نبرد که برکه»، تنها تحلیل باقی‌مانده برای رهبری حزب یک‌پارچه دانستن حاکمیت جمهوری اسلامی بود، که چنین هم نتیجه‌گیری و اعلام کرد. چنین دیدگاهی سال‌های طولانی است که توسط رهبری حزب در پیش گرفته شده و بدان عمل می‌شود.

سوم، باید به‌یاد تنظیم‌کنندگان «بیانیه» آورد که بر سر کسانی که در درون حزب و در سطح رهبری حزب به چنین ساده‌سازی سیاسی اعتراض داشتند چه آمد و آنها امروز در کجا هستند. باید به یاد نویسندگان بیانیه آورد که این گروه از اعضای کمیتهٔ مرکزی، مهم‌ترین انتقادی را که به رهبری قائل بودند و با آن خط مشی رهبری حزب در فاصلهٔ کنگره‌های سوم و چهارم را به چالش کشیدند، همین کنار گذاشته شدن مصوبات پلنوم هفدهم و عدول از چارچوب‌های آن بوده است. و باز باید به یاد تنظیم‌کنندگان آورد  که این منتقدان به‌خاطر این انتقاد یا از حزب اخراج شدند و یا به حاشیه رانده شدند.

چهارم، تنظیم‌کنندگان سند «بیانیه» باید به‌یاد بیاورند که رهبری کنونی حزب نتوانست رویدادهایی مانند ظهور اصلاح‌طلبان در حاکمیت جمهوری اسلامی، توسعه و گسترش نفوذ آنها در حاکمیت و جامعه، و  هم‌چنین ظهور و گسترش جنبش سبز و رهبران و پایگاه اجتماعی آن را پیش‌بینی و به‌درستی تحلیل کند. چرا؟ چون با کنار گذاشتن اسلوب «که بر که» و یک‌پارچه اعلام کردن حاکمیت، دیگر جایی برای تحلیل واقع‌بینانه از تحولات درون و بیرون حاکمیت باقی نمانده بود.

این‌جا است که یکی از علل کلی بودن و نامشخص بودن تحلیل سیاسی رهبری کنونی حزب از  شرایط مشخص ایران آشکار می‌شود. آیا دنباله‌روی رهبری حزب از حوادث سیاسی ایران از سال ۷۶ تاکنون، دلیل دیگری جز کنار گذاشتن مصوبه‌های پلنوم هفدهم حزب و عدم جایگزینی آن با چارچوبی برتر و عالی‌تر نبوده است؟

۳- در مورد انفعال بخش بسیار بزرگی از اعضا و هوادارن حزب از سال ۶۲ بدین سو، متأسفانه بیانیه از  تجزیه و تحلیل علل منفعل شدن بسیاری از  اعضا و هواداران حزب، که یکی از بحران‌های فعلی حزب را تشکیل می‌دهد، نیز طفره رفته است. به‌هیچ‌وجه شایسته نیست بگوییم: «… شماری از اعضا و هواداران حزب نیز زیر تأثیر این کارزار مهیب تبلیغاتی رژیم و دستگاه‌های امنیتی آن از صف‌های حزب ما جدا شدند که مایهٔ تأسف عمیق حزب است».

حال که در دوران ۲۰ سالهٔ اخیر گرد و خاک فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در شوروی فرو نشسته و چهره‌های خائنینی چون گارباچوف کاملاً  افشا شده است، حال که بسیاری از احزاب کمونیست جهان خود را احیا کرده و اصول مارکسیستی ـ لنینیستی را بر خط مشی خود حاکم کرده و  با سیاست‌های سرمایه‌داری جهانی در افتاده‌اند، چگونه است که رهبری حزب  نه‌تنها در جذب کمونیست‌های جدید به حزب ناتوان بوده است، بلکه کنار رفتن «شماری از اعضا و هواداران حزب» ـــ بخوانید اکثریت قریب به‌اتفاق  آنها ـــ را نه معلول کم‌کاری، خط مشی اشتباه، و ضعف عملکرد ناقص و نادرست خود،  بلکه نتیجهٔ تأثیر تبلیغات رژیمی اعلام می‌کند که در هیچ عرصه‌ای حرفی برای گفتن ندارد و حتی قادر نیست هواداران سنتی خود را حفظ کند؟ آیا این خود توهینی به توده‌ای‌ها نیست که انفعال آنها حاصل زهرپاشی‌ها و تبلیغات بی‌ارزش و پوچ رژیم ولایت فقیه اعلام می‌شود؟

آیا توده‌ای‌ها در زندان‌های رژیم جمهوری اسلامی و سال‌ها پس از شوهای ساختگی تلویزیونی رژیم در زیر چکمه‌های پاسداران رژیم  ولایت فقیه، از حزب دفاع نکردند و جانانه جان پاک خود را در راه حزب فدا نکردند؟ آیا تنظیم‌کنندگان «بیانیه» واقعاً معتقدند که توده‌ای‌های مهاجر و غیرمهاجر بر اثر تأثیر تبلیغات رژیم جمهوری اسلامی از حزب فاصله گرفتند؟ آیا چنین اظهاراتی نشانهٔ بیگانگی و فاصله از توده‌ای‌ها نیست؟ آیا نباید گفت که این اظهارات، فرافکنی اشتباهات و کم‌کاری‌های مزمن رهبری است؟

تنظیم‌کنندگان بیانیه نمی‌توانند ندانند که توده‌ای‌ها همواره  دارای اعتقاداتی عمیق و مستحکم‌ترین چارچوب‌های سیاسی بوده‌اند؛ اعضا و هوادارانی که همه را به درستی سیاست و خط مشی حزب خود مجاب می‌کردند. آنها درس‌های مارکسیستی ـ لنینیستی خود را درست فرا گرفته بودند. وقتی به زندان‌ها و سیاه‌چال‌های مخوف رژیم ولایت فقیه افتادند، باز از مواضع خود و حزب خود دفاع کردند و دسته‌دسته اعدام شدند. برخی از آنها توانستند از آن دخمه‌های مرگ رها شوند و به‌دنبال حزب خویش باشند. بسیاری نیز با تحمل رنج‌ها و مرارت‌های فراوان خود را گرفتار مهاجرت ناخواسته کردند. اما اینان، که بر سر آرمان‌های خود باقی مانده‌اند، هنگام تماس  با حزب با چه چیز مواجه شدند؟

آیا در این «بیانیه»، که سوگمندانه بر انفعال توده‌ای‌ها تأسف می‌خورد، حتی رگه‌ای از انتقاد از خویش رهبری، و قائل شدن نقشی ولو ناچیز برای رهبری حزب در انفعال این هزاران توده‌ای مهاجر و غیرمهاجر،  به‌چشم می‌خورد؟ آیا  هیچ‌کس چنین انتقاد از خودی را از رهبری حزب سراغ دارد که گفته باشند این هزاران مهاجر معتقد چه شدند و کجا رفتند و چرا منفعل شدند؟

در عوض، رهبری حزب مدت‌ها است که در اشاعهٔ بدبینی و تفرقه‌افکنی در میان توده‌ای‌های داخل و خارج از کشور فعال است. رهبری خود این اختلاف را پایه‌گذاری کرده و مدت ۲۰ سال به‌طور ضمنی همه را به حزب‌سازی و رهبرتراشی متهم، و حتی به امثال عباس شهریاری تشبیه کرده است.

۴- «بیانیه» اظهار می‌دارد: «… کمیته مرکزی حزب توده ایران اعتقاد عمیق دارد که صف واحد و اتحاد آهنین اکثریت رفقای توده‌ای یکی از عنصرهای اساسیِ حفظ ادامه‌کاری مبارزهٔ حزب و عقیم گذاشتن توطئه‌های ارتجاع حاکم برای نابودی حزب ماست…. حزب ما امروز بیش از هر زمان دیگری به استوارتر کردن صف‌های خود و تلاش یک‌پارچه توده‌ای‌ها به‌منظور گسترش مبارزه بر ضد رژیم ولایت فقیه نیازمند است…. ما صمیمانه آرزو می‌کنیم و امیدواریم که این اعضا و هواداران سابق با تحلیل این شرایط و درک این کاستی‌ها بتوانند دوباره به صف‌های حزب باز گردند».

از تنظیم‌کنندگان «بیانیه» باید با تأسف و حسرت  پرسید: آیا در طول ۳۰ سال  گذشته، رهبری حزب خود بنیان‌گذار روش شوم و حزب بر باد ده تسویه و اخراج منتقدان حزب از دامن خویش نبوده است؟ آیا اتهام‌زنی و پرونده‌سازی کمکی در مسیر تأمین وحدت حزب کرده است؟ آیا تداوم شیوه‌های مذموم تکفیر و پرونده‌سازی با ادعای تلاش برای وحدت سازگاری دارد؟

وظیفهٔ مبرم تأمین وحدت اصولی توده‌ای‌ها

بی‌گمان حزب ما هیچ‌گاه تا بدین حد ضعیف و گرفتار تفرقه نبوده است. از این‌رو است که بازسازی و احیای آن یک ضرورت مبرم است.

مدت‌ها است که شعار وحدت‌طلبی اصولی توسط دوستداران حزب سر داده می‌شود. وحدت‌طلبان اصولی رفقایی هستند که خواهان یک‌پارچگی حزب‌اند. آنها عموماً در زمرهٔ کادرها و اعضای سابق حزب قرار دارند که شکل دیگری از فعالیت و مبارزهٔ سیاسی به‌جز فعالیت در حزب تودهٔ ایران را بر نمی‌تابند؛ رفقایی که  که بنا بر دلایلی از تشکیلات رسمی حزب فاصله داشته‌اند اما همواره با حزب تودهٔ ایران بوده‌اند.

شعار وحدت اصولی توده‌ای‌ها همواره شعار درستی بوده است و تا تحقق آن، صحت خود را حفظ خواهد کرد؛ وحدتی که به‌اذعان همین «بیانیه»، آرزوی رهبری فعلی نیز هست و همین رهبری اعلام کرده که تلاش خود را صرف آن خواهد کرد.

به‌نظر ما رهبری حزب اکنون در یک مقطع تاریخی مهم قراردارد و این مقطع تاریخی مهم وظایف مبرم زیر را در پیش روی آن گذاشته است:

۱- رهبری حزب باید بپذیرد که راه طی شده تاکنون راه ثمربخشی نبوده است. در این راستا، رهبری باید بلافاصله به تمامی تلاش‌های تفرقه‌افکنانه در نشریات و سایت‌های حزب و هوادار حزب خاتمه دهد.

۲- تهیه و تدارک کارزار  وحدت اصولی توده‌ای‌ها در حزب تودهٔ ایران ـــ نه در هیچ قالب سازمانی دیگری ـــ  وظیفهٔ مبرم رهبری فعلی حزب به‌رغم تمام دشواری‌ها است. مسئولیت خطیر برداشتن اولین گام‌ها در این مسیر، با خود رهبری حزب است. رهبری حزب باید با فراخوانی جدی و پیگیرانه، ضمن اعلام نیاز به «وحدت اصولی توده‌ای‌ها»، کار تدارک مذاکرات وحدت‌طلبانه با توده‌ای‌های معترض خواهان وحدت اصولی در داخل و خارج کشور را  آغاز کند.

ـــــــــــــــــــــــــ

* توضیح «مهر»:‌ سعید حجاریان در سرمقاله روزنامه «شرق» مورخ ۱۲ تیر ۱۳۹۲ تحت عنوان «رو سینه را هفت آب شوی از کینه‌ها» از جمله نوشته است: «هنگامی که نلسون ماندلا به ایران سفر می‌کرد به او خبر داده بودند که در ایران یک زندانی وجود دارد که بیش از تو در زندان بوده است (یکی از زندانیان توده‌ای که هم قبل و هم بعد از انقلاب را تجربه کرده بود) و او تنها تقاضایش از مسؤولان ایران آزادی وی بود که اجابت شد.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *