کودتای ۲۸ مرداد: زمینهها، ویژگیها و پیامدها (بخش دوم از سه بخش)

Print Friendly, PDF & Email

مصاحبهٔ اختصاصی «مهر» با پروفسور یرواند آبراهامیان، استاد تاریخ کالج باروک، نیویورک

«مهر»: بگذارید در اینجا به نقش حزب تودهٔ ایران بپردازیم. میدانیم که تا ۳۰ تیر حزب با توجه به گرایشان گوناگون درون جبههٔ ملی نسبت به آنچه اتفاق میافتاد تردید داشت و با شک به آن مینگریست. این نگرانی حزب، بهویژه در مورد ترکیب کابینهٔ دکتر مصدق، تا چه حد پایه در واقعیت داشت؟

پروفسور آبراهامیان: سؤال خوبی است اما پاسخگویی به آن دشوار است. این نیازمند در دست داشتن اسناد درونی دربارهٔ محتوای بحثهایی است که در رهبری حزب در تحلیل وضعیت موجود صورت گرفته است. اما اگر به نگاه از بیرون اکتفا کنیم، میتوانیم بگوییم که مسلماً انتقادات رهبری حزب نسبت به مصدق و کابینهٔ او بهخاطر دراز کردن دست کمک بهسوی آمریکا انتقاداتی مشروع و نیازمند بحث است.

اما، در پشت این، به نظر من، یک محاسبهٔ نادرست عمده وجود داشت که تا ۳۰ تیر ادامه یافت، و آن این است که حزب اهمیت مسألهٔ ملی کردن نفت را از دیدگاه احساسات ملی درست درک نکرد و در نتیجه از حمایت کامل از جنبش در ابتدا باز ماند. هستهٔ مرکزی جنبش مصدق مسألهٔ ملی کردن نفت بود و این بهنوبهٔ خود هستهٔ مرکزی جنبش استقلال طلبانهٔ ایران بود. بهنوعی میتوان گفت در حالی که کشورهای دیگر در سراسر «جهان سوم» بهدنبال خلاصی خود از یوغ استعمار بودند، ایران میخواست از طریق خلاص شدن از دست شرکت نفت انگلیس به این هدف برسد.

اگر حزب اهمیت این مسأله را درک کرده بود خیلی زودتر و با تمام قلب به حمایت از این جنبش ملی دست میزد. با انتقاد از مصدق، یا دادن حمایت مشروط به او طی دو سال اول، حزب در واقع یک نوع بیاعتمادی ایجاد کرد و هستهٔ مرکزی جنبش ملی را با خود بیگانه کرد. هرچند حزب کوشید این اشتباه را بعد ۳۰ تیر جبران کند، اما دیگر صدمه وارد شده بود.

بهنظر من حتی طرح شعار ملی کردن نفت جنوب در خیابانها اشتباه بدی بود چون در ذهنها این درک را ایجاد کرد که حزب با نفوذ انگلیسیها در جنوب مخالف است اما با بهرهبرداری از نفت شمال توسط شورویها مخالفتی ندارد. البته شورویها، بهویژه از سال ۱۳۲۶ بهبعد، چندان علاقهای هم به گرفتن امتیاز نفت شمال نداشتند.

این اختلافات ظاهری جنبش تودهایها را از جنبش ملی جدا کرد، که مایهٔ تأسف است. اگر حزب از همان ابتدا خود پرچمدار ملی کردن نفت شده بود میتوانست بخش بزرگی از نیروهای اصلی جنبش ملی را بهحزب جذب کند. بهعنوان نمونه، در سالهای اول حزب رابطهٔ بسیار نزدیکی با حزب ایران داشت. اما حزب ایران در آن سالها خود را با جنبش مصدق برای ملی کردن نفت بسیار نزدیکتر میدید و در نتیجه کوشید از حزب فاصله بگیرد.

«مهر»: اما مسألهٔ اصلی در اینجا حمایت حزب از جنبش مصدق برای ملی کردن نفت نیست. مسأله این است که در آن زمان بخشی از جبههٔ ملی بهطور آشکار از حرکت بهسمت آمریکا حمایت میکرد و میکوشید تا حمایت آمریکا را بهخود جلب کند. بهعبارت دیگر، میخواست به متحد آمریکا علیه انگلستان بدل شود. کسانی در جبههٔ ملی بودند که بهطور جدی این را مطرح میکردند. این آن مسألهای بود که برای حزب شک و تردید ایجاد میکرد.

پروفسور آبراهامیان: درست است. ولی پس از گذشت این همه سال میتوان گفت که این یک اشتباه محاسبه از سوی حزب بود، بدین معنی که تعادل واقعی نیروها را در درون جبههٔ ملی ندید. مصدق و حزب ایران کاملاًَِ به ملی کردن نفت متعهد بودند. البته افرادی مثل بقایی یا مکی هم بودند که چنین تعهدی به ملی کردن نفت نداشتند و میخواستند با آمریکا همکاری کنند. اما این افراد در نهایت از جبههٔ ملی بریدند و آنچه که از جبههٔ ملی باقی ماند، یعنی هستهٔ اصلی آن، حزب ایران بود. اگر دقیق نگاه کنید، از همان ابتدا، یعنی زمانی که جبههٔ ملی تشکیل شد، این یک جبههٔ گسترده بود که گروههای گوناگونی را در بر میگرفت. اما مشاوران اصلی مصدق، افرادی که مورد اتکای او بودند، از حزب ایران بودند، کسانی مانند شایگان که ضد چپ هم نبود. در واقع آنها آماده بودند که با چپ کار کنند.

بدین ترتیب، جبههٔ ملی در نهایت جریانی شامل ملیگرایان واقعی و معتقد به سیاست عدم تعهد بود که تا آخرین لحظهٔ تلخ در کنار مصدق باقی ماندند.

«مهر»: مصدق به آمریکا رفت و با رهبران آن کشور ملاقات کرد. او چهقدر به این حرکت امید داشت؟ آیا مصدق واقعاً فکر میکرد که شانسی برای کمک آمریکا به او وجود دارد؟ یا این فقط یک توهم بود؟

پروفسور آبراهامیان: من فکر نمیکنم هیچ شانسی برای حمایت آمریکا از ملی کردن نفت وجود داشت زیرا شرکتهای نفتی آمریکا و منافع آمریکا همواره علیه آن بودند. بهنظر من مصدق از نظر سیاسی این پختگی را داشت که این واقعیت را درک کند. اما او امیدوار بود که بتواند با نشان دادن اینکه آمادگی مذاکره را دارد، آمریکا از دست زدن به اقدام علیه خود باز دارد و بدین ترتیب مسؤولیت مشکل را به گردن انگلیسیها بیاندازد. او این کار را بر اساس این فکر انجام داد که اگر دولت او ثبات پیدا کند، او خواهد توانست یک سیاست خارجی آلترناتیو اتخاذ کند.

فاطمی برقراری رابطه بهتر با اتحاد شوروی را مطرح میکرد، و البته این کارت برندهای بود که مصدق در دست داشت. فکر میکنم اگر کودتا صورت نگرفته بود، او بالاخره از این کارت استفاده میکرد چون میفهمید که آمریکاییها نظر خود را راجع به ملی کردن نفت عوض نخواهند کرد و تنها راه موفقیت در ملی کردن نفت این است که او بر نیروی متقابلی مانند اتحاد شوروی تکیه کند.

«مهر»: فکر نمیکنید که او با این کار بر اتهامات غرب مبنی بر سمپاتی داشتن با کمونیسم مهر تأیید میگذاشت و بدین ترتیب زیر پای خود را خالی میکرد؟

پروفسور آبراهامیان: البته این یک خطر بود. اما مذاکره و داشتن رابطهٔ بهتر با اتحاد شوروی بهمعنای پیوستن به بلوک شوروی نبود. با این کار او همان کاری را می کرد که نهرو، ناصر و دیگر رهبران «جهان سوم» کردند.

«مهر»: بهنظر شما چرا چنین کاری را نکرد؟

پروفسور آبراهامیان: بهنظر من او داشت در این جهت حرکت میکرد.

«مهر»: بنابراین بهنظر شما او هیچ توهمی در مورد آمریکا نداشت و حرکات او فقط تاکتیکی بود؟

پروفسور آبراهامیان: بله. بله. او در برخورد به سیاستمداران آمریکا همواره با طنز بسیار عمل میکرد، اما همیشه یک لبهٔ تیز در طنز او بود. مثلاً، او از مذاکرات نظامی صحبت میکرد، اما بهشوخی میگفت که امیدوارم از ارتش برای براندازی من استفاده نکنید. بنابراین، او بر اساس پختگی سیاسی خود دچار چنین توهمی نبود که آمریکاییها نیت مثبت دارند. در سازمان ملل و در حین مذاکرات در واشنگتن نیز او ناچار بود طوری عمل کند که نشان دهد ضدآمریکایی نیست، چون اگر چنین کاری میکرد به او برچسب خطرناک و دشمن غرب بودن میزدند و او نمیخواست در چنین وضعیتی قرار گیرد.

«مهر»: میدانیم که ۳۰ تیر، بهویژه برای حزب، نقطهٔ عطفی بود. اما عکسالعمل مصدق به تظاهرات ۳۰ تیر، و کلاً پس از آن، این بود که مردم در خانههایشان بمانند و بهخیابانها نیایند. آیا این برخورد او ارتش را جریتر نمیکرد و آن را در کنترل کل وضعیت قرار نمیداد؟

پروفسور آبراهامیان: بهنظر من این یکی از اشتباهات مصدق در روز ۲۷ مرداد بود. او فکر میکرد که وضعیت تحت کنترل است و آخرین چیزی که پس از شکست اولین کودتا میخواست شلوغی در خیابانها، بهویژه تظاهرات تودهای، شکستن مجسمهها، و اعمالی از این قبیل بود. او طالب ثبات بود و فکر میکرد که ارتش را از طریق ریاحی زیر کنترل دارد. بر این اساس، او دستوری به هوادارانش صادر کرد که در خانه بمانند. در نتیجهٔ این دستور، حزب توده و جبههٔ ملی به هواداران خود رهنمود دادند که دست به تظاهرات نزنند.

صبح روز ۲۸ مرداد، هنگامی که تظاهرات چاقوکشان شروع شد، او، یا رییس دفتر او، این اشتباه را کردند که از پلیس و بعداً از ارتش خواستند که به صحنه بیایند و چاقوکشان را سرکوب کنند. این، البته، بهمعنای درهم شکستن همان استراتژیای بود که پیش از این در مورد آن صحبت کردم. زیرا وقتی تانکها از پادگانها خارج شدند، هرچند مأموریت آنها سرکوب چاقوکشان بود، افسران زرهی مسؤول آنها که بخشی از کودتای «سیا» بودند از این فرصت برای اجرای توطئهٔ «سیا» استفاده کردند و مستقیماً بهسمت نقاط استراتژیک تهران، مانند دفتر ستاد ارتش، ادارهٔ تلگراف، ایستگاه رادیو، و بالاخره خانهٔ مصدق، حرکت کردند.

این از همان ابتدا بخشی از برنامه بود که بعد از تلاش نصیری برای دستگیری مصدق متوقف شده بود. برنامه هنوز سر جایش بود و فقط اجرای آن متوقف شده بود. اما این بار، بهطور ناآگاهانه بهدست خود مصدق و با دستور او برای به صحنه آمدن ارتش بهمنظور سرکوب تظاهرات چاقوکشان، بهاجرا در آمد.

«مهر»: و در تمام این دوران حزب تودهٔ ایران غیرقانونی بود. چرا مصدق حزب تودهٔ ایران را همچنان غیرقانونی نگهداشت؟

پروفسور آبراهامیان: مطمئن نیستم که این از نظر عملی تغییر مهمی ایجاد میکرد چون مصدق به حق مردم برای سازماندهی و اعتراض اعتقاد داشت. بهرغم غیرقانونی بودن حزب، سازمانهای دیگری مثل فعالین صلح و دیگر انجمنها آزاد بودند که بهنام حزب تودهٔ ایران فعالیت کنند.

اما چرا مصدق حزب تودهٔ ایران را قانونی نکرد؟ شاید بخشاً بهخاطر ایننگرانی که اگر چنین کاری می کرد به ظن شدید آمریکا در مورد کمونیسم دامن می زد. یا میتوانست این باشد که چنین کاری میبایست از راههای قانونی صورت گیرد چون قانون انحلال حزب تودهٔ ایران وجود داشت و روند بهرسمیت شناخته شدن آن میبایست مراحل قانونی خود را طی کند. گامهایی نیز در این راه برداشته شده بود. دیوان عالی قضایی بخشی از تصمیمات گذشته را که زیر نفوذ شاه برای دستگیری رهبران حزب بهجرم نقش داشتن در بهاصطلاح ترور شاه اتخاذ شده بود لغو کرده بود.

بدین ترتیب، اگر زمان کافی وجود داشت، مصدق در جهت قانونی کردن حزب عمل میکرد.

«مهر»: پس از شکست کودتای اول، چه چیزهای مشخصی در فاصلهٔ ۲۵ تا ۲۸ مرداد اتفاق افتاد که کودتای دوم را امکانپذیر ساخت و موفق کرد؟

پروفسور آبراهامیان: یک عامل این بود که بهدنبال شکست کودتای اول، تعداد کمی از رهبران آن را دستگیر کردند. روشن بود که افراد بیشتری در کودتا دست داشتند و اطلاعات ارتش زیر کنترل مصدق اسامی آنها را هم میدانست. ولی مصدق حاضر نبود دست به یک دستگیری گسترده بزند. در اینجا هم فکر میکنم پرنسیپهای لیبرالی او عمل کرد که به او میگفت تا زمانی که لازم نیست دست به اقدام شدید نزند. او فکر میکرد با دستگیری نصیری و چند نفر دیگر مشکل حل شده است.

اما افرادی مثل فاطمی هم بودند که خواستار اقدام شدیدتر بودند. فاطمی خواستار محاکمه و حتی اعدام این افراد بهجرم تلاش برای براندازی دولت شد، اما مصدق آن را وتو کرد. حتی افرادی که دستگیر شده بودند در واقع تحت بازداشت جدی قرار نگرفتند. آنها در زمان بازداشت با بیرون ارتباط داشتند و برقراری ارتباط با افراد بیرون برایشان بسیار آسان بود.

بنابراین میتوان گفت کودتای دوم موفق شد چون مصدق بعد از شکست کودتای اول با صلابت کافی عمل نکرد.

عامل دوم این بود که پس از شکست کودتای اول، شبکهٔ سازمانی و ساختاری که «سیا»، بهویژه با کمک سرهنگ اخوی، ایجاد کرده بود دستنخورده باقی گذاشته شد و سر جایش ماند. اما مصدق احساس امنیت کرد چون ریاحی به او گفته بود همهچیز تحت کنترل است.

«مهر»: آیا ریاحی واقعاً به مصدق وفادار بود؟

پروفسور آبراهامیان: من هیچ مدرکی برای اینکه او نقش دوگانه بازی میکرده است در دست ندارم. فکر میکنم ریاحی در محاسباتش اشتباه کرد.

باید بهیاد داشته باشیم که آن دوران، دوران سیاست آقامنشانه بود. بهعنوان مثال، سرهنگ اخوی، که در اجرای توطئهٔ «سیا» نقش کلیدی داشت، پس از شکست کودتای اول اسلحهٔ کمری خود را بیرون کشید و تهدید کرد که خود را خواهد کشت. این ریاحی بود که او را قانع کرد این کار را نکند. علت هم این بود که ریاحی و اخوی در دانشکدهٔ افسری همکلاسی بودند و با هم دوستی دیرینه داشتند. بهنظر من، وجود اینگونه روابط آنها را در برخورد به کودتاگران بسیار نرمتر کرد.

«مهر»: آیا هیچ مدرکی دال بر اینکه مصدق بر اساس اطلاعاتی که از حزب دریافت میکرد دست به عملی زده باشد وجود دارد؟ یا اینکه او تنها از این گوش میشنید و از آن گوش بیرون میکرد؟

پروفسور آبراهامیان: نه، چنین مدرکی نیست. تنها مدرکی که وجود دارد، آن هم بر اساس گفتوگوهای تلفنی کیانوری با مصدق، این است که مصدق اطمینان داشت ریاحی و ارتش در کنترل هستند و حزب نباید نگران باشد. و البته پس از اینکه شیرازهٔ اوضاع از هم گسست، انتخابی که در برابر مصدق قرار گرفت این بود که به مردم روی آورد و از آنها بخواهد که به خیابانها بیایند و دست به مقاومت بزنند؛ یا اینکه در میان مردم اسلحه پخش کند. اما او با چنین کاری بهشدت مخالف بود. من فکر نمیکنم این مخالفت او از پاسیفیسم ناشی میشد. دلیل آن این بود که او نمیخواست یک جنگ داخلی پیش بیاید و خونریزی عظیمی بهراه بیافتد، که این هم باز به شخصیت او بر میگردد.

«مهر»: نقش نسبی نیروهای مختلف در کودتا چه بود؟ مثلاً چه بخش از یاران پیشین مصدق در جبههٔ ملی یا در جنبش مذهبی در کودتا شرکت داشتند؟

پروفسور آبراهامیان: البته در مورد این مسأله که کودتا تا چه حد نتیجهٔ چرخش عدهای از افراد جبههٔ ملی، بهویژه کاشانی، بوده است هنوز بحث وجود دارد. کاری که کاشانی کرد این بود که حمایت خود از مصدق را قطع کرد. اما تا آنجا که نقشی در کودتا داشته باشد، بهنظر من او عامل مهمی نبود. علت اینکه نقش او اینچنین بزرگ جلوه داده میشود این است که  سلطنتطلبان مدعی هستند ۲۸ مرداد نه یک کودتای نظامی بلکه یک قیام ملی بوده است و علت به خیابان آمدن مردم عشق آنها به مذهب و شاه بوده است، و این را به نفوذ کاشانی نسبت میدهند. اما هیچ مدرکی برای چنین ادعایی وجود ندارد.

در این بهاصطلاح قیام حداکثر ۴۰۰۰ نفر شرکت داشتند. حتی نمیشود بر آن نام جمعیت گذاشت و بیشتر به دستههای مختلف مردم میمانست. و این دستهها نمود مردمی نداشتند که بخواهیم برای آنها وجه مذهبی قایل شویم. ما میدانیم چه کسانی بودند. سازمان «سیا» در این مورد بیپرده سخن گفته است: اینها بار کامیونی از افراد بودند که از ورامین آورده بودند و هزینهٔ آن را هم «سیا» تأمین کرده بود. آنها عمدتاً زارعین املاک شاه و املاک زمینداران گوناگون از ورامین بودند. علاوه بر اینها، چاقوکشان زورخانهها بودند که از برادران رشیدیان پول میگرفتند. و گروه دیگر، سازمانهایی چون «سومکا» و آریا (بخشی از یک سازمان فاشیستی) بودند. سازمان بقایی، یعنی حزب زحمتکشان، هم حامی کودتا بود. اما حزب زحمتکشان پس از انشعاب از نیروی سوم دیگر بهیک گروه بسیار کوچک تبدیل شده بود و عمدتاً از گروهی چاقوکش تشکیل میشد.

اگر همهٔ این گروهها را کنار هم بگذاریم جمعاً سه هزار نفر بیشتر نمیشدند. البته، علاوه بر اینها نظامیانی هم بودند که با لباس شخصی وارد جمعیت شده بودند. حتی شاهدان شخصی در تأیید این واقعیت وجود دارد. بهعنوان نمونه، کسانی شاهد حمله به دفتر نیروی سوم بودهاند. بهشهادت این افراد، وقتی این دستهها حمله کردند، حتی بهاندازهٔ کافی افراد نداشتند که این دفتر را تاراج کنند. در نتیجه مجبور شدند صبر کنند تا کامیون سربازان برسد و بعد به تاراج پرداختند.

بنابراین، میتوانم بگویم که بخش غیرنظامی کودتای ۲۸ مرداد بسیار ناچیز بود و تنها نقشی که ایفاء کرد ایجاد سروصدا بود. بعدها بود که به این تصویر دامن زده شد که این یک قیام مردمی توسط کسانی بوده که عاشق شاه و نگران اسلام بودهاند. در نتیجه من فکر نمیکنم که حتی کاشانی و مکی هم در این کودتا نقش داشتهاند.

 

ادامه دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *