آنچه در حزب گذشت: بخش دوم – «پلنوم ۱۸»، گسست از رهبری حزب و مشی سیاسی آن

Print Friendly, PDF & Email

ما بخش اول «آنچه در حزب گذشت» را با این عبارات به پایان رساندیم: در بخش بعدی … با انتشار سند سیاسی مصوب «پلنوم ۱۸» و بازگویی واقعیاتها دربارهٔ جریان این اجلاس، به گفتار خویش ادامه میدهیم.
در فاصلهٔ انتشار بخشهای اول و دوم «آنچه در حزب گذشت»، متن سند «پلنوم ۱۸» تحت عنوان «قطعنامه پلنوم … درباره وضع جهان، ایران و وظایف حزب در مرحله کنونی» در «مهر» منتشر شد.

در این فاصله فرصتی فراهم شد تا یکی از نگارندگان این سطور گفتگویی با رفیق ژیلا سیاسی(۱) داشته باشد. رفیق سیاسی پس از یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب، از کشور خارج شد و از ماه مه ۱۹۸۳ (اردیبهشت – خرداد ۱۳۶۲) تا زمان برگزاری «پلنوم ۱۸» (آذر ۱۳۶۲) عضو «کمیته برون مرزی حزب تودهٔ ایران» بود. ما در این بخش جدا از طرح مسایل دیگری دربارهٔ «کمیته برون مرزی» و چگونگی تدارک برگزاری «پلنوم ۱۸»، به مهمترین مسایل این پلنوم خواهیم پرداخت و مختصری نیز دربارهٔ سه بند از «قطعنامه پلنوم» خواهیم نوشت.

این بخش با استناد به گفتههای رفیق ژیلا سیاسی (که در هر مورد آن را مشخص میکنیم)، خاطرات رفیق فقید اسکندری و رفیق لاهرودی، نامههای زندهیادان رفقا اکبر شاندرمنی و رحیم نامور و همچنین دانستههای خود ما تنظیم شده است.

 

نکاتی دربارهٔ «کمیته برون مرزی» و تدارک «پلنوم ۱۸»

۱- بهگفتهٔ رفیق ژیلا سیاسی، پس از برگزاری پلنوم وسیع ۱۷ و بنا به تصمیم هیأت سیاسی، «کمیته برون مرزی» تشکیل شد. دلایل این امر، سازماندهی نیروهای حزبی در کشورهای غربی و ایجاد بلندگویی برای شرایط سختتر فعالیت حزب در داخل کشور بود [برای انجام وظیفه دوم، «راه توده»، شش ماه قبل از یورش اول جمهوری اسلامی به حزب، آغاز بهکار کرد]. این کمیته زیر نظر دکتر فریبرز بقایی، یکی از معاونین شعبهٔ روابط بینالمللی، فعالیت میکرد. با دستگیری دکتر بقایی (قبل از یورش اول جمهوری اسلامی)، «کمیته برون مرزی» در عمل از طریق زندهیاد رفیق کیانوری هدایت میشد.  

۲- رفیق ژیلا سیاسی اضافه میکند که بهدنبال یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب، رفیق خاوری هدایت «کمیته برون مرزی» را خود بهعهده گرفت. پس از مدتی کادرهایی که عضو کمیته بودند، دیگر در نشستها حضور نداشتند و ترکیب «کمیته برون مرزی» از رفقا خاوری، ندیم، شهبازیان، عاصمی و سیاسی تشکیل میشد. تنها در یک جلسه آقایان بابک امیرخسروی و فرهاد فرجاد آزاد نیز به کمیته دعوت شدند. مهمترین مسأله مورد اختلاف با این دو نفر، محل استقرار مرکزیت حزب بود. در پایان، از آقایان امیرخسروی و فرجاد خواسته شد که برای مدت کوتاهی نشست را ترک کنند. در غیاب آنها رأی به اخراج این دو از «کمیته برون مرزی» داده شد. رفیق ژیلا سیاسی میگوید: «من رأی مخالف به اخراج دادم».

۳- رفیق ژیلا سیاسی میگوید که از زمانی که من در «کمیته برون مرزی» حضور داشتم (ماه مه ۱۹۸۳)، بهسرعت نقش این کمیته در سیاستگذاری، صدور اطلاعیهها و امور سازمانی، از جمله تدارک برگزاری «پلنوم ۱۸» و ترکیب این نشست، به طرف صفر رفت و به یک کمیتهٔ روی کاغذ بدل شد. تصمیمها از طرف رفیق خاوری بهصورت فردی گرفته میشد. به اعتقاد رفیق سیاسی، علت اصلی این رفتار از سوی رفیق خاوری، جلوگیری از شرکت دادن فعّال رفقایی که از ایران آمده بودند در امور حزبی بود. رفیق ژیلا سیاسی بر این نظر است که حتی علت اصلی مخالفت رفیق خاوری با آقایان امیرخسروی و فرجاد در بحث پیرامون محل استقرار مرکزیت حزب، همین موضوع بود.

نکات تأمل برانگیز «پلنوم ۱۸»

۱ـ مهمترین مسأله ترکیب رفقای دعوت شده به این نشست و چگونگی تعیین شرکتکنندگان در پلنوم بود. ما در بخش اول «آنچه در حزب گذشت»، دربارهٔ «تدارک و برگزاری پلنوم ۱۸» و همچنین شرکت رفیق فقید حمید صفری و رفقای فرقهٔ دمکرات آذربایجان ایران در این نشست توضیح دادیم و منابعی را نیز که در این زمینه وجود دارد، برشمردیم.

۲ـ انتخاب هیأت سیاسی: توضیحات زندهیادان رفقا اسکندری و نامور در این زمینه گویا است و ما به نقل آن اکتفا میکنیم:

رفیق ایرج اسکندری: «… علیرغم تقاضای مصرانهٔ تعدادی از اعضاء کمیته مرکزی که میخواستند انتخابات هیأت سیاسی طبق اساسنامهٔ حزب با رأی مخفی صورت گیرد، با گستاخی و وقاحت کامل بهطور علنی رأیگیری کردند …. گردانندگان پلنوم که فقط در فکر و ذکر انتخاب گروه معینی بودند، اساسنامه و توصیههای قدیمیترین اعضاء کمیته مرکزی و منتخبین کنگره دوم حزب را زیر پا گذاشتند. همین فضاحت عمل موجب شد که از دو دبیر اسبق حزب یکی از شرکت در رأیگیری خودداری نماید و دیگری همراه با تعدادی از اعضای اصلی و مشاور صریحاً رأی مخالف بدهند.» («خاطرات سیاسی»، نوشتهٔ ایرج اسکندری، بهکوشش علی دهباشی، تهران، ۱۳۶۸، صص ۲۸۰ – ۲۷۹)

رفیق رحیم نامور: «هنگامیکه پلنوم ۱۸ تشکیل شد، رفیق خاوری بدون رعایت کوچکترین اصل دمکراسی حزبی و با یک وضع دلبخواه و خودسرانه، نام ۵ تن از رفقا [خاوری، صفری، لاهرودی، داوود نوروزی و حبیبالله فروغیان] را به حاضرین در پلنوم عرضه داشت تا از بین آن ۵ نفر، ۵ نفر را بهعنوان اعضای اصلی هیأت سیاسی انتخاب کنند!

و آنچه زنندهتر و ناگوارتر بود، اینکه نام رفیق صفری جزو این ۵ نفر قرار داشت. این وضع از طرفی مورد اعتراض شدید چند تن از رفقا قرار گرفت که سه تن از آنها بعداً از رهبری جدا شدند. اما از طرف دیگر بهعلت جو خاص حاکم بر پلنوم، حساسیت موقع، و احساس این ضرورت که بههر حال موجودیت حزب تسجیل شود، و با این امید که رفیق صفری در روشهای نادرست خود تجدیدنظر کند، اکثریت به فهرست ۵ نفری رأی موافق داد.» (از نامهٔ مورخ ۹ مهر ۱۳۶۵ خطاب به هیأت سیاسی)

۳- چگونگی تهیهٔ گزارش به پلنوم و ارائه آن به نشست: رفیق فقید شاندرمنی (منتخب کنگرهٔ دوم حزب بهعنوان عضو مشاور کمیته مرکزی) در استعفانامهٔ خود از عضویت در هیأت سیاسی (مورخ مرداد ۱۳۶۵) در اینباره چنین نوشته است:

«در آن پلنوم عادیترین و ابتداییترین مراسم جلسات نظیر نیز رعایت نشد و بالاخره معلوم نشد که چرا و از جانب چه ارگانی رفیق خاوری نوشتهای را که در دست داشت بهنام گزارش قرائت کرد. در این مورد هم به سؤالات و اعتراضات که از جانب کدام ارگان و به چه مناسبت گزارش میدهد، اعتنا نشد.»

در همین مورد رفیق لاهرودی در کتاب خاطرات خویش («یادماندهها و ملاحظهها»، ناشر: فرقهٔ دمکرات آذربایجان، باکو، ۱۳۸۶، ص ۶۷۲) پرده از روی واقعیت برمیدارد: «گزارش برای ارائه به پلنوم و متن اسناد و مدارک را خاوری و صفری تهیه کردند.»

قطعنامهٔ «پلنوم ۱۸» درباره «وضع جهان، ایران و وظایف حزب در مرحله کنونی»

ما در اینجا سه بند از این قطعنامه را که نشاندهندهٔ گسست از رهبری دربند حزب و مشی سیاسی آن است، بهاختصار بررسی میکنیم:

۱- عبارت پایانی بند ۵ از بخش «ب – درباره وضع ایران» قطعنامه چنین است:

« انقلاب ضدامپریالیستی، ضداستبدادی و دموکراتیک به استبداد قرون وسطایی برای احیای نظام سرمایهداری وابسته انجامید.»

۲- در بند ۴ از بخش «ضرورت اتحاد نیروهای انقلابی و دمکراتیک و ضدامپریالیستی» که اختصاص به مجاهدین خلق دارد، چنین میخوانیم:

«پلنوم کمیته مرکزی یادآور میشود که برخی سوءتفاهمات و نیز تندرویها در روابط متقابل حزب توده ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران مشکلاتی را پیش آورد که در مجموع به زیان نهضت ضدامپریالیستی مردم میهن ما تمام شد. پلنوم خواهان تجدید نظر مثبت در این روابط است و به هیأت سیاسی توصیه میکند در راه ایجاد روابط سالم و سازنده با سازمان مجاهدین خلق ایران بهمثابه یکی از نیروهای ضدامپریالیستی و مردمیدر جهت اتحاد همه نیروهای انقلابی و میهنپرست کوشش نماید.»

اعلام غیرمستقیم شکست انقلاب بهمن؛ قایل شدن خصلت ارتجاعی برای مجموعهٔ حاکمیت جمهوری اسلامی؛ رد عملی سیاست حزب در سالهای ۶۱-۱۳۶۰ در قبال مجاهدین خلق که عملکرد این نیروی سیاسی را از جمله عوامل زمینهساز قدرت گرفتن جناح راست در حاکمیت جمهوری اسلامی میدانست؛ و بالاخره طرح ضرورت اتحاد با مجاهدین خلق، که مشی مسلحانه در قبال رژیم جمهوری اسلامی داشتند، همه و همه جز بهمعنای تغییر ۱۸۰ درجهای در مشی سیاسی حزب تودهٔ ایران پس از یورشهای جمهوری اسلامی به حزب نبود. همین سیاست بود که در کمتر از یک سال و نیم بعد منجر به اتخاذ شعار «سرنگونی جمهوری اسلامی» از سوی سازمان رسمی حزب شد.

۳- بند ۱۳ از بخش «ب – درباره وضع ایران» قطعنامهٔ «پلنوم ۱۸» اختصاص به رهبری دربند حزب داشت. با هم میخوانیم:

«تعدادی از رفقای ما تاکنون تحت شکنجههای وحشیانه بهشهادت رسیدهاند و عدهای نیز که همانند آنها ایثارگرانه از آرمانهای حزب خود دفاع کردهاند بدون محاکمه به جوخههای اعدام سپرده شدهاند. ولی در عینحال منظره دیگری هم در سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شده است.

«تحریف بیبندوبار تاریخ مبارزات حزب، تکذیب وجود شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی، نفی بدیهیات علمی و فلسفی، توجیه جنگ بیسرانجام ویرانگر، خودآزاری و نفی هستی و شخصیت خویش، موید شکستن و مسخ عدهای از قربانیان توطئه ضدانسانی سران جمهوری اسلامی در زیر شکنجههای وحشیانه است. آنچه در این رابطه در فراموشخانهها و شکنجه گاههای ایران میگذرد، بههیچوجه با تاریخ پر افتخار و فعالیت حزب توده ایران ارتباطی نداشته و ندارد.

«پلنوم کمیته مرکزی اعلام میکند آن گروه از اعضای رهبری که در بندند تا زمانی که در اسارت و زیر شکنجه هستند، دارای هیچ مسئولیتی در حزب نیستند. وضع حزبی آنان پس از روشن شدن موقعیت جداگانه هر یک در زندانهای رژیم مورد بررسی وتصمیمگیری قرار خواهد گرفت.» (تأکیدها از ماست)

اول: در مقطع برگزاری «پلنوم ۱۸»، یعنی آذر ۱۳۶۲، اکثریت عظیم رفقای دربند (اعضای رهبری و سایرین) در قید حیات بودند و تعداد شهدای حزبی انگشتشمار بود. مقایسهٔ کلی که در پاراگراف اول بند فوق بین تعداد رفقای شهید در آن زمان و تعداد رفقایی که پشت تلویزیون آوردند انجام شده است، بهشدت غلّوآمیز و بدون شک جهت زمینهسازی برای آوردن پاراگرافهای بعدی است.

دوم: در زمان برگزاری «پلنوم ۱۸»، هنوز خبری از وضعیت رهبری در زندان به بیرون درز نکرده بود، ملاقاتها شروع نشده بود و بهعلت فروپاشی سازمان مخفی حزب، امکانات خاص خبرگیری نیز متصور نبود. در نتیجه، آنچه که در پاراگراف دوم بند فوق از قطعنامه آمده است جز متکی بر آنچه از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده بود نبود. بهعبارت دیگر، رفقا در «پلنوم ۱۸»، و در رأس همه شخص رفیق خاوری، اصل را بر قبول تبلیغاتی گذاشته بودند که سرکوبگران حزب بیان میکردند.

سوم: دو پاراگراف اول بند فوق از قطعنامه، زمینه را برای پاراگراف سوم که نتیجهگیری این بند است، فراهم آورده بود. زمینه برای صدور حکم محکومیت رفقای دربند رهبری آماده شده بود. عبارت اول این پاراگراف، «پلنوم کمیته مرکزی اعلام میکند آن گروه از اعضای رهبری که در بندند تا زمانی که در اسارت و زیر شکنجه هستند، دارای هیچ مسئولیتی در حزب نیستند»، جدا از ابهامی که در تعریف از «مسئولیت» دارد، مسألهٔ خاصی را مطرح نمیکند. روشن است رفیقی که اسیر و در زندان است، دیگر مسئولیت سازمانی ندارد، اما از نظر حقوقی جایگاه او محفوظ است. ولی در قطعنامه این تفکیک انجام نمیشود، زیرا باید «شاهد کلید» این بند نتیجهگیری شود: «وضع حزبی آنان پس از روشن شدن موقعیت جداگانه هر یک در زندانهای رژیم مورد بررسی وتصمیمگیری قرار خواهد گرفت». بدین ترتیب رفقا با یک چرخش قلم عضویت رفقای دربند رهبری را، نه تنها در مرکزیت حزب بلکه در حزب، در عمل، به حال تعلیق درآوردند.

با یورشهای جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران، ۸ نفر از رفقای دبیر کمیته مرکزی، که در عینحال عضو هیأت سیاسی نیز بودند، دستگیر شدند (رفیق عمویی و زندهیادان رفقا کیانوری، جوانشیر، بهزادی، ابراهیمی، حجری، شلتوکی و طبری). تنها دبیر کمیته مرکزی که دستگیر نشد رفیق خاوری بود، که پس از پلنوم وسیع ۱۷ به خارج از کشور آمده بود. تا آذر ماه ۱۳۶۲، همهٔ این ۸ رفیق به پشت تلویزیون آورده شده بودند. در سالهای بعد، ۵ نفر از آنان بهشهادت رسیدند. با احتساب برخی دیگر از اعضای هیأت سیاسی که در «شوهای تلویزیرنی» شرکت داده شدند، اکثریت اعضای هیأت سیاسی که در بند رژیم بودند به سیمای جمهوری اسلامی آورده شدند. آیا رفقای شرکتکننده در «پلنوم ۱۸» از این واقعیات بیاطلاع بودند؟ آیا رفقا خاوری و صفری که این قطعنامه را تنظیم کرده بودند، اطلاعات فوق را نداشتند؟

سخن پایانی

رفیق لاهرودی، جدا از همراهیاش با رفیق خاوری و رفیق فقید صفری در رقم زدن زندگی حزب ما در فاصلهٔ سالهای ۷۰-۱۳۶۲، بهعنوان رفیقی صادق، رک و مؤدب شناخته شده است. بهنظر میرسد رفیق لاهرودی در کتاب خاطرات خویش، خواسته یا ناخواسته پرده از واقعیت «پلنوم ۱۸» برداشته است. در بخش اول «آنچه در حزب گذشت»، ما مطالب کتاب خاطرات او را در رابطه با مسألهٔ اخراج رفیق فقید صفری در پلنوم وسیع ۱۷ از ترکیب مرکزیت حزب و علت آن، و همچنین نبودن اسامی اعضای فرقوی کمیتهٔ مرکزی حزب در لیست کمیتهٔ مرکزی منتخب پلنوم وسیع ۱۷، نقل کردیم. علاوه بر آن، رفیق لاهرودی در کتاب خاطرات خود (ص ۶۷۱) دو علت ضروری بودن تشکیل «پلنوم ۱۸» را چنین بر میشمارد:

«۱- رهبران سرشناس حزب قدرت مقاومت را از دست دادند و نتوانستند از عقاید سیاسی خود دفاع کنند.

«۲ – جمهوری اسلامی فعالیت حزب را غیرقانونی و رهبران اسیر حزب را وادار نمود که انحلال حزب را تأیید نمایند.»

بهنظر میرسد با توجه به آنچه در بخش اول «آنچه در حزب گذشت» و این بخش گفته شد، میتوان تصویر روشنی از چگونگی بازسازی ارگانهای حزبی پس از یورشهای جمهوری اسلامی بهدست داد.

ما در بخش قبل گفتیم «نگارندگان این سطور کوچکترین شکی در انگیزهٔ مثبت رفیق خاوری برای پاسخ به ضرورتی که تاریخ برخلاف میل ایشان در مقابلشان قرار داده بود ندارند. اما سؤال این است که رفیق خاوری تا چه حد توانست حتی در گام نخست که سر و سامان بخشیدن به ساختار مرکزی حزب بود، از عهده وظیفه تاریخی خود برآید؟»

رسالتی تاریخی بر دوش رفیق خاوری قرار گرفته بود. انجام این امر مهم جز با تکیه بر خردجمعی همهٔ رفقای تودهای امکانپذیر نبود. اما ایشان راه دیگری در پیش گرفت. تنها ارگان رسمی حزب، یعنی «کمیته برون مرزی» را به ارگانی تشریفاتی تبدیل کرد؛ به دور از چشم و نظر این کمیته و باقیماندهٔ اعضای کمیتهٔ مرکزی، بههمراه رفقا صفری و لاهرودی که یکی از کمیته مرکزی اخراج شده بود و دیگری عضویتش در رهبری حزب مورد ابهام بود، به تدارک «پلنوم ۱۸» پرداخت؛ بر نشستی که با شرکت اقلیتی از کمیتهٔ مرکزی تشکیل شده بود ـــ حدود ۳۰ نفر، با احتساب رفیق فقید صفری و ۴ رفیق فرقوی، در مقابل لیست ۷۸ نفرهٔ کمیتهٔ مرکزی منتخب پلنوم وسیع ۱۷ ـــ نام «پلنوم» نهاد؛ و بالاخره در میان هیاهوی اعتراض به قانونشکنیهای بیسابقه در این نشست از سویی، و اشتیاق رفقا به بازسازی حزبشان از سوی دیگر، قطعنامهای را به «پلنوم» ارائه کرد و بهتصویب رساند که معنایی جز گسست از رهبری قانونی حزب و مشی سیاسی آن نداشت. رفیق صفری دیگر در قید حیات نیست. رفیق لاهرودی نیز از اواخر سال ۱۳۷۰ از زندگی حزبی کنار گذاشته شد. رفیق خاوری مانده است و وظیفهٔ پاسخگویی به این تخلفات بیسابقه در تاریخ حزب تودهٔ ایران.

بدینترتیب، بازسازی حزب تودهٔ ایران پس از یورشهای جمهوری اسلامی بر پایههای لرزانی انجام گرفت که تاب توفانهای ناشی از سرکوب بیسابقهٔ حزب و سپس فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی را نداشت، که حاصل آن چیزی جز جدایی اکثریت بسیار بالای اعضا و کادرهای حزبی از حزب خویش نبود. تعداد کثیر تودهایهای معتقد در بیرون از سازمان رسمی حزب، که هم از نظر کمی و هم از لحاظ کیفی، ارجحیت چشمگیری بر کمیت و کیفیت تشکیلات رسمی دارند، بهترین شاهد عملکرد منفی ناشی از شیوهٔ بازسازی حزب تودهٔ ایران است.

ــــــــــــــــــــ
زیرنویسها:

۱- رفیق ژیلا سیاسی در نیمهٔ اول اوت ۱۹۶۸ (مرداد ۱۳۴۷) عضو حزب تودهٔ ایران شد. او از همان ابتدا زیر مسؤولیت رفیق شهید منوچهر بهزادی، که در آن زمان مسؤول سازمانهای حزب در اروپای غربی بود، فعالیت میکرد و از جمله در مجامع بینالمللی بهعنوان نماینده ODYSI (سازمان جوانان و دانشجویان دموکرات ایران) شرکت میکرد. رفیق سیاسی همچنین عضو هیأت دبیران «اتحادیهٔ بینالمللی دانشجویان»، مستقر در پراگ، بود. او با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و تا زمان یورشهای جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران، مسؤول شعبهٔ روابط بینالمللی حزب بود. رفیق ژیلا سیاسی در پلنوم وسیع ۱۷ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران (تهران) بهعنوان عضو مشاور کمیتهٔ مرکزی انتخاب شد. او از دستگیریها جان سالم بهدر برد و در ماه مه ۱۹۸۳ (اردیبهشت – خرداد ۱۳۶۲) از ایران خارج شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *