آنچه در حزب گذشت: بخش سوم ــ مصاحبه با آقای فرهاد فرجاد، از «کمیتهٔ داخل» تا تشکیل «حزب دمکراتیک مردم ایران» (قسمت پایانی)

Print Friendly, PDF & Email

توضیح: در این بخش از «آنچه در حزب گذشت» قسمت پایانی مصاحبه با آقای فرجاد منتشر میشود. در فاصله سالهای ۶۸ـ۱۳۶۲ جریانی که ایشان یکی از رهبران آن محسوب میشد و دیرتر «حزب دمکراتیک مردم ایران»، متشکلترین نیروی معترض حزب تودهٔ ایران بود. پس از انشعاب این جریان از حزب، «حزب دمکراتیک مردم ایران» مأمن اصلی و ناشر نظرات و اندیشههای معترضین شد و باید گفت که این جریان تأثیر منفی در حیات حزب ما از مقطع یورشهای جمهوری اسلامی تا زمان آغاز روند فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی بر جای گذاشت.

همانطور که در بخش دوم «پاسخ مهر به برخی پرسشها، انتقادها و نگرانیها رفقا» گفتیم، «ما در پایان هر مرحله از مراحل سهگانه حیات ۳۰ سال اخیر حزب از زاویهٔ بحرانهای ادواری در زندگی آن، نظر مستقل خویش را دربارهٔ هر مرحله و بازیگران آن بیان خواهیم کرد». مرحلهٔ اول را با انتشار اسناد «کنفرانس ملی» (خرداد ۱۳۶۵) و توضیحی دربارهٔ این اجلاس به پایان میبریم و سپس ارزیابی خود را ارائه خواهیم کرد. ما به سهم خویش بر ضرورت مبارزهٔ ایدئولوژیک با نظرات انحرافی که در رد مارکسیسم ـ لنینیسم مطرح میشود، واقفیم و در حد توان خویش به وظیفهٔ خویش در این عرصه عمل کرده و خواهیم کرد.

بخش بعدی «آنچه در حزب گذشت» اختصاص به مصاحبه با رفیق محمد آزادگر، عضو مشاور کمیتهٔ مرکزی منتخب پلنوم هفدهم (وسیع)، دارد که تلاش میکنیم آن را در دور بعدی تازه شدن مطالب «مهر» در هفتهٔ آینده منتشر سازیم.

تحریریهٔ «مهر»
۱۳ آبان ۱۳۹۲

آنچه در حزب گذشت: بخش سوم ـ مصاحبه با آقای فرهاد فرجاد
از «کمیتهٔ داخل» تا تشکیل «حزب دمکراتیک مردم ایران» (قسمت پایانی)

«مهر»: بلافاصله پس از برگزاری «پلنوم ۱۸»، مخالفت شما با این اجلاس و هیأت سیاسی منتخب آن، از موضع طرفداری از مشی سیاسی حزب در دورهٔ ۶۱-۱۳۵۷ و همچنین رهبری دربند حزب صورت گرفت. در حالیکه به گفتهٔ خودتان، از یکسال پیش از یورش جمهوری اسلامی به حزب، به خط مشی حزب انتقاد داشتید. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

فرهاد فرجاد: بله، شما درست میگویید. اما مسألهٔ اصلی من خط سیاسی حزب نبود. در رابطه با پلنوم ۱۸، مسألهٔ مرکزی برای من دخالت شورویها در امور حزب بود. اعضای معترض حزبی مدافع مشی سیاسی حزب در دوران انقلاب بودند. این موضع بهویژه در رفقای ایران که با آنها تماس داشتم، شدیدتر بود. من هم بر این نظر بودم که باید با کمک بدنه معترض حزبی و فداییها در مقابل هیأت سیاسی ایستاد. لذا در عینحال که از رهبری دوران انقلاب حزب دفاع میکردم، همزمان به بحث درباره ارزیابی مشی سیاسی حزب در دوره فعالیت علنی بعد از انقلاب و بررسی نقادانه علل شکست آن، دامن میزدم. بابک با من درباره چگونگی حرکت همنظر نبود و در نتیجه در ابتدا با ما همراه نشد.

«مهر»: شما پس از «پلنوم ۱۸» تحرک زیادی برای سازماندهی اعضاء و فعالین معترض در سازمانهای حزبی اروپا داشتید. لطفاً در مورد کم و کیف این اعتراضها و اقدامات خود توضیح دهید.

فرهاد فرجاد: اکثریت مطلق اعضای کمیتههای کشوری در اروپای غربی معترض بودند. من در جلسات این کمیتهها شرکت میکردم و نظراتم را دربارهٔ پلنوم ۱۸ که برای شما گفتم، مطرح میکردم.

«مهر»: نزدیک به یکسال پس از «پلنوم ۱۸»، در پاییز ۱۳۶۳، جزوهای در ۶۳ صفحه تحت عنوان «نامه به رفقا»، ولی بدون امضاء در تشکیلات حزب پخش شد. در این جزوه، از جمله یک ارزیابی کلی و اولیه انتقادی از مشی و سیاست حزب در چهار سال اول انقلاب بهعمل آمده است. یعنی آقای امیرخسروی با شما همراه شده بود.

فرهاد فرجاد: ما در جلسات با کمیتههای کشوری و فعالین حزبی، از جمله روی مسایل مربوط به سیاست حزب پس از انقلاب و همچنین اختلافات درون رهبری بر سر مشی سیاسی در قبل از انقلاب بحث میکردیم. من شخصاً کار ارزیابی سیاست گذشته را با مطالعه دقیق و مقایسه مواضع حزب، از جمله آنچه خودم در سخنرانیهای اوایل انقلاب گفته بودم، با واقعیات تاریخی انجام میدادم و برای این کار از آرشیو کتابخانه مرکزی برلین استفاده میکردم. هر چقدر در این کار جلوتر رفتم، عمق فاجعه برایم روشنتر شد. در حقیقت این من بودم که به رفقا، از جمله بابک، پیوستم.

ما همواره قبل از انتشار نامهٔ مورد اشارهٔ شما این نظر را هم مطرح میکردیم که دربارهٔ تمام مسایل مربوط به حزب باید ارگان صلاحیتدار حزبی، که از نظر ما کنفرانسی وسیع با حضور کادرها بود، تصمیم بگیرد.

«مهر»: چندین ماه بعد، آنطور که در جوابیهٔ مفصل خود در مرداد ۱۳۶۴ به حکم تعلیقتان از عضویت در کمیتهٔ مرکزی نوشتید، تأیید کردید که نویسندگان «نامه به رفقا» شما و آقایان آذرنور و امیرخسروی بودید؟ اما، چرا «نامه به رفقا» بدون امضاء بود؟

فرهاد فرجاد: خاطرم نیست که چرا این نامه بدون امضاء بود. ما «نامه به رفقا» را بهطور گسترده پخش نکردیم. آن را به اعضای کمیتههای کشوری سازمانهای حزبی، برخی از اعضای کمیتهٔ مرکزی و اعضای شاخص حزبی دادیم. ما اصولاً پلنوم ۱۸ و هیأت سیاسی را نه از نظر حقوقی و سازمانی و نه از لحاظ سیاسی، قبول نداشتیم و بهرسمیت نمیشناختیم. هدف ما برگزاری یک کنفرانس وسیع با شرکت کادرهای حزبی، برای تعیین تکلیف حزب، از طریق شوراندن و بسیج بدنهٔ حزبی بود. «نامه به رفقا» نیز در خدمت این هدف بود.

«مهر»: چند ماه بعد از انتشار و پخش «نامه به رفقا»، در ۱۹ اسفند ۱۳۶۳ نامهای خطاب به کمیتهٔ مرکزی حزب با سه امضاء منتشر شد. این نامه به تخلفات سازمانی «پلنوم ۱۸» میپردازد و برگزاری یک پلنوم بزرگ با شرکت کادرها و رأی مساوی شرکتکنندگان، همانند پلنوم وسیع چهارم، را پیشنهاد میکند. قبل از هرچیز مایل هستیم که مسأله اسامی افراد امضاءکننده را روشن کنیم. در کتاب «خاطرات سیاسی» رفیق فقید ایرج اسکندری، که بهکوشش علی دهباشی در سال ۱۳۶۸ در تهران منتشر شد، نامهای بهتاریخ ۱۰ مارس ۱۹۸۵(۱۹ اسفند ۱۳۶۳) خطاب به کمیتهٔ مرکزی با امضای «ایرج اسکندری و دو عضو کمیتهٔ مرکزی» منتشر شده است [برای دیدن متن نامه در اینجا کلیک کنید]. دو نفر دیگر باید آقایان امیرخسروی و آذرنور باشند. نامهٔ شما و دو نفر اخیر به کمیتهٔ مرکزی نیز همان تاریخ و مضمون را دارد. واقعیت ماجرا چه بود؟ در جوابیهٔ مشروح شما به حکم تعلیقتان از عضویت در کمیته مرکزی (مرداد ۱۳۶۴)، اشاره کردهاید که با رفیق اسکندری در زمینههای چگونگی برخورد با شخصیتهای حزبی، ارزیابی مسایل گذشتهٔ حزب و چگونگی تعیین یک راهحل سالم تشکیلاتی برای خروج حزب از بحران، اختلافنظر داشتهاید و بیماری و سپس مرگ ایشان فرصت حل اختلافات را نداد.

فرهاد فرجاد: بله، در واقع فقط صحبت از یک نامه است. پس از تهیهٔ نامه، من آنرا امضاء نکردم، به دلیل اینکه بهتر بود تا اعضای اصلی و قدیمی کمیتهٔ مرکزی آنرا امضاء کنند. ما نامه را برای نظرخواهی هم به کادرها، فعالین و اعضای شاخص نظیر فریدون تنکابنی و انصاری، هم به اعضای کمیتهٔ مرکزی نظیر شاندرمنی و فامنریمان دادیم. خیلی از رفقا دربارهٔ نامه نظر دادند و مواردی را اصلاح کردند. یکی از مسایلی که مطرح شد حساسیت بدنهٔ حزبی  و اعضای رهبری روی اسکندری بود. لذا در نهایت، نام اسکندری حذف شد و اسم من اضافه شد. اما اینجا اشتباهی از طرف من روی داد. نامه را با سه امضای اسکندری، بابک و آذرنور برای رساندن به اعضای کمیتهٔ مرکزی به یکی از رفقا پست کردم. اما بلافاصله متوجه اشتباه شدم و نامهٔ با امضای خودم، بابک و آذرنور را ارسال کردم. طبعاً اسکندری با محتوی نامه کاملاً موافق بود. آنچه مربوط به اختلافنظر ما با وی برمیگردد، مربوط به مسایل دیگری است.

«مهر»: پاسخ مفصل شما به هیأت سیاسی (مرداد ۱۳۶۴) را فقط خودتان و آقای امیرخسروی امضاء کردهاید. در زیرنویسی در همین جوابیه نوشتهاید که آقای آذرنور جداگانه نظر خودش را مینویسد. ما مطلب مستقلی از ایشان نخواندهایم. شما دو نفر چه اختلافنظرهایی با وی داشتید؟

فرهاد فرجاد: بهطور دقیق خاطرم نیست. آنچه میتوانم در کلیات بگویم آن است که مواضع آذرنور، هم در برخورد به گذشتهٔ حزب و هم نسبت به اتحاد شوروی، تندتر از ما بود.

«مهر»: تصویر عمومی که از فعالیت شما برای پیشبرد نظراتتان در تشکیلات حزبی در فاصلهٔ سالهای ۶۵-۱۳۶۲ بهدست میآید، چنین است: سازمان رسمی حزب «پلنوم ۱۸» را تشکیل داده است و هیأت سیاسی انتخاب کرده است. این پلنوم و ارگان منتخب آن از نظر شما، نه از نظر حقوقی و سازمانی و نه از جنبهٔ سیاسی مشروعیت نداشت. برای مبارزه با این وضعیت، با کمیتههای کشوری، افراد شاخص حزبی و برخی از اعضای کمیتهٔ مرکزی، خارج از چارچوبهای تشکیلاتی تماس برقرار کردید؛ برخی از نظرات خویش را مصلحتگرایانه پنهان نمودید و آنها را طی بحث و گفتگو مطرح کردید؛ نامهٔ بدون امضاء در تشکیلات حزبی پخش کردید؛ و خلاصه برای ایجاد شورش در سازمانهای حزبی، در صدد بسیج بدنهٔ حزبی و کادرها برآمدید. اصطلاح «شورش» را شما در این مصاحبه و آقای امیرخسروی در نوشتههایش بهکار برده است. بدین ترتیب شما تمام نُرمهای حزبی را نقض کردید. این کار را در شرایطی که شما سه نفر در سازمان رسمی حزب و مرکزیت آن حضور داشتید نمیتوان مبارزهٔ درون حزبی نامید. شما به طرف مقابل اعلان جنگی دادید که عاقبتش فقط برد یک طرف بود. بهنظر میرسد شما قصد تصرف رهبری حزب را داشتید. بسیاری از اعضای کمیتهٔ مرکزی از چگونگی تشکیل «پلنوم ۱۸» و مصوبات آن ناراضی بودند، ولی با شما در شورش همراهی نکردند. بسیاری از کادرها و اعضای شاخص  حزبی نیز معترض بودند، اما با شما همراه نشدند و دیرتر منفعل گردیدند.

فرهاد فرجاد: شما از کدام نُرم حزبی صحبت میکنید. رهبری کودتایی پلنوم ۱۸ از نظر ما مشروعیتی نداشت. اکثریت حزبیها در سطوح مختلف ناراضی بودند و ما فکر میکردیم دست بالا را داریم. تصور ما این بود که میتوانیم با بسیج نیرو از پایین، پلنوم بزرگی با شرکت کادرها تشکیل دهیم و رهبری نوینی برای حزب انتخاب کنیم. فداییها نیز با ما خیلی نزدیک بودند. بر این باور بودیم که شورویها هم ما را قبول میکنند. ما که ضد شوروی نبودیم، با بوروکراتیسم آنها و تأثیرش در روابط با حزب موافق نبودیم. این موضوع نشان میدهد که ما هنوز دچار توهم بودیم. ما اشتباه میکردیم، چون شورویها پشت طرف مقابل بودند و حزبی مستقل را بههیچوجه تحمل نمیکردند.

«مهر»: هیأت سیاسی در اطلاعیه ۲۵ خرداد ۱۳۶۴ تصمیم خویش مبنی بر تعلیق شما و آقایان  آذرنور و امیرخسروی را از عضویت در کمیته مرکزی اعلام کرد [این اطلاعیه دو هفتهٔ پیش در «مهر» منتشر شد]. «پلنوم ۱۹» نیز شما سه نفر را از حزب کنار گذاشت و اخراج شما به تأیید «کنفرانس ملی» هم رسید. پس از آن، شما و جمعی از معترضین از تشکیلات حزب جدا شدید و با نام «تودهایهای مبارز انفصالی» آغاز به فعالیت و حرکت در جهت تشکیل یک سازمان سیاسی جدید کردید.

آقای امیرخسروی در جزوهای با نام «سرنوشت تاریخی حزب تودهٔ ایران» که در بهمن ۱۳۶۵، یعنی پس از حدود ۸ ماه بعد از کنفرانس ملی، منتشر کرده است، از موضع چپگرایانه رهبری حزب را در قبل از انقلاب به «اپورتونیسم سیاسی، عدول از اجرای اصول لنینی در کار سازمانی، بیاعتقادی به رسالت تاریخی طبقه کارگر، درک و عملکرد نادرست از انترناسیونالیسم پرولتری» متهم میکند و مدعی میشود که در دوران فعالیت علنی حزب پس از پیروزی انقلاب «به نتایج فلاکتباری منجر» شده است. وی نتیجهٔ یورش به حزب و سرکوب بیسابقهٔ تودهایها را «شکست حزب در ایران، پایان بنبست تاریخی کل سیستم معیوب رهبری حزب تودهٔ ایران پس از ربع قرن مهاجرت» میداند و «تنها راه» را «خروج انقلابی از این تشکیلات فاسد» اعلام میکند. آقای امیرخسروی در پایان بر «ضرورت حرکت مستقل تودهایهای مبارز انفصالی» برای «اعلام موجودیت و بیان هویت» و پس از آن «همراه با سایر گردانهای کمونیستی» جهت «تشکیل حزب واحد کمونیستی ایران» تأکید کرده است.

در کمتر از یک سال بعد (دی ۱۳۶۶)، «کنگرهٔ مؤسسان حزب دمکراتیک مردم ایران» تشکیل و اسناد آن انتشار یافت. آنچه آقای امیرخسروی در جزوهٔ یاد شده گفته بود، با تفصیل بیشتری در اسناد این «کنگره» آمده است. این اسناد با طرح شعار «سرنگونی جمهوری اسلامی»، «انقلاب آیندهٔ ایران» را انقلابی «دمکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی» تعریف کرده است که پیروزی کامل آن در گرو «سرکردگی طبقه کارگر» است.

بدین ترتیب شما در عرض چند سال، از نظر مشی سیاسی تغییر موضع ۱۸۰ درجهای دادید. در عرصهٔ نظری چه زمانی به مواضع کنونی رسیدید؟

فرهاد فرجاد: در مورد مرحله انقلاب و هژمونی طبقهٔ کارگر، بابک، من و تعدادی دیگر از رفقا از زمان پلنوم ۱۵ [۱۳۵۴] همین مواضع را داشتیم. ما مخالف تئوری راه رشد غیرسرمایهداری و موافق تز سمتگیری سوسیالیستی بودیم. مواضع همه در حزب دمکراتیک مثل هم نبود. کسانی را داشتیم که از شوروی طرفداری میکردند، افرادی بودند که سفت و سخت به اصول سازمانی لنینیسم معتقد بودند و…. بابک موافق سیاست قطرهچکانی و پیشبرد گام بهگام اهداف بود. اما یک سمتگیری در مجموعهٔ حزب دمکراتیک وجود داشت و آن جدایی از مارکسیسم ـ لنینیسم سوویتی و سپس نقد لنینیسم و انقلاب اکتبر بود.

«مهر»: یعنی با آغاز روند فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی، نظرات شما بههم نزدیک شد و به مواضع امروز رسیدید.

فرهاد فرجاد: تحول فکری ما در یک پروسه شکل گرفت. نخست از نقد و بررسی مشی سیاسی حزب در سالهای ۶۱-۱۳۵۷ شروع کردیم و بعد به نقد سیاست حزب در سالهای پیش از پیروزی انقلاب رسیدیم. مسئله دخالت شورویها در امور حزب، مهمترین موضوع مورد انتقاد ما بود. ابتدا عدم دمکراسی درون حزبی را به استالینیسم نسبت دادیم و سپس این نتیجه را گرفتیم که آنچه احزاب کمونیستی بهعنوان مارکسیسم ـ لنینیسم مطرح میکنند در همان دوران استالین شکل گرفته است. دیرتر معتقد شدیم که انقلاب سوسیالیستی در کشور عقبماندهای مانند روسیه تزاری، بهطور اجنتابناپذیری به استالینیسم فرا میروید و لذا به نقد لنینیسم و انقلاب اکتبر رسیدیم. این تحول فکری در پایان با آغاز روند فروپاشی اردوگاه شرق و مهاجرت تودهایها از شوروی به غرب مصادف شد. آنچه این مهاجرین از زندگی مردم در اتحاد شوروی بیان میکردند، نشان میداد که این کشور از لحاظ زندگی داخلی نیز فاقد فاکتورهای سوسیالیستی بوده است.

«مهر»: بعد از «کنفرانس ملی» و خروج شما از حزب، هر یک از معترضین که نامهای نوشت، از رفقای فقید آوانسیان و شاندرمنی تا افرادی نظیر آقای حمید احمدی (ناخدا انور)، حزب شما آن را منتشر کرد. هرچه که تودهایهای سابق در مخالفت با سازمان رسمی حزب و مجموعهٔ تاریخ حزب تودهٔ ایران مینوشتند، از طرف شما انتشار مییافت. کتابی تحت عنوان «خاطرات» رفیق کیانوری در ایران منتشر شد، آقای امیرخسروی در سلسله مقالاتی در روزنامهٔ اطلاعات جمهوری اسلامی به آن پاسخ داد. خلاصه کنیم، کارهای شما در دشمنی با حزب تودهٔ ایران بود. این حالت عناد بهویژه در آقای امیرخسروی قوی است. یک جور عصبیت در کارهای شما نسبت به حزب مشاهده میشود. اینجا مسألهٔ نظر داشتن مطرح نبود، بسیاری از مطالبی که از دیگران چاپ کردید، شامل مسایل پیش پا افتادهٔ تشکیلاتی یا حتی حاوی دروغ و اتهام بود.

فرهاد فرجاد: رفقای ما خواهان انتشارتمام مطالبی بودند که برای ما میرسید. شاید کار ما عکسالعملی بود. رفقای ما میگفتند که به ما تا الان دروغ گفتهاند، بسیاری از مسایل حزب از توده حزبی مخفی نگه داشته شده است، باید همه چیز را منتشر کنیم و مردم خود قضاوت میکنند. چاپ این نامهها از موضع گلاسنوستی بود و نه مخالفت یا موافقت با محتوای آن.

«مهر»: اما حزب دمکراتیک مردم ایران عامل انتشاراین نامهها بود.

فرهاد فرجاد: بله درست است. مسایل غلطی در برخی از این نامهها بود. شاید باید محکم میایستادیم و هر نامهای را منتشر نمیکردیم.

«مهر»: آیا موضوعی است که در پایان بخواهید درباره آن توضیح دهید؟

فرهاد فرجاد: دربارهٔ علل فروپاشی شوروی یک نظر این است که کلیت روند انقلاب سوسیالیستی در این کشور را تأیید میکند، اما انتقاداتی را به آن وارد میداند. نظر دیگر نقطه مقابل ایدهٔ اول است و اصولاً کمونیسم را نفی میکند و در واقع مدافع نئولیبرالیسم است. من با هر دو نظر مخالفم. بهاعتقاد من تأسیس احزاب کمونیستی در اعتراض به جنگ امپریالیستی ۱۸ـ۱۹۱۴ صورت گرفت. لنین در ابتدا اعتقاد به امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشورهای پیشرفتهٔ سرمایهداری، بهویژه آلمان، داشت. تجربهٔ پیروزی انقلاب اکتبر در یک کشور عقبمانده و سپس شکست آن نشان داد که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور بهناچار یک سیستم دیکتاتوری را در آن کشور مستقر میسازد که به رشد و حاکمیت بوروکراتیسم میانجامد. یعنی همان روندی که در اتحاد شوروی طی شد.

در مورد مارکسیسم: من به مارکس بهعنوان یک اندیشمند بزرگ طرفدار عدالت اجتماعی نگاه میکنم. بسیاری از مسایلی که از طرف مارکس مطرح شد، هنوز هم درست است. اما موضوع طرح ایدههای مارکس بهعنوان مارکسیسم و یک ایدئولوژی مسأله دیگری است. پس از مارکس تحولات تاریخی زیادی ایجاد شده است و ایدههای بسیاری مطرح گشته است. در واقع استالین اندیشههای مارکس را اخته کرد و آن را تبدیل به یک ایدئولوژی نمود. ما مخالف هر ایسمی هستیم. اصولاً ما مخالف ایدئولوژیزه کردن تفکر و سیاست هستیم. ما مدافع مقولههای «عدالت» و «آزادی» هستیم. من عمیقاً به آنها معتقدم. در عینحال به یک رابطه متقابل و تنگاتنگ بین «عدالت» و «آزادی» اعتقاد دارم، یعنی تحقق هیچیک از این دو مقوله در درازمدت بدون دیگری امکانپذیر نیست.

در مورد حزب تودهٔ ایران، این حزب یکی از مهمترین احزاب ایران بود که خدمات بزرگی به جامعه و فرهنگ و هنر آن کرد، همانطور که دستاوردهای بزرگی برای کارگران ایران بههمراه آورد. درون حزب بهموقع ایرادات دیده میشد. اشکال بزرگ حزب آن بود که رهبری بنا به مصلحت مناسبات با اتحاد شوروی، ایرادات کار و انتقادهای خود از سیاستهای شوروی را مطرح نمیکرد یا در نهایت در مقابل این سیاستها تسلیم میشد. مثلاً در زمانی که کمیتهٔ مرکزی حزب با تأسیس فرقه مخالف بود و نامهای هم در این زمینه نوشت، فرقه با برنامه شورویها تشکیل شد و برای تمام سالهای بعد حزب از تشکیل فرقه حمایت کرد. من فکر میکنم اگر این دخالت نبود، بسیاری از مسایل در حزب پیش نمیآمد و حیات حزبی بهگونهٔ دیگری رقم میخورد.

پایان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *