نتایج ناگوار گسستن از خط مشی اصولی حزب

Print Friendly, PDF & Email

سایت «صدای مردم»، از سایت‌های اصلی هوادار حزب تودهٔ ایران، اخیراً مقاله‌ای سخیف و سفارشی با عنوان «عمویی و “تاریخ سازی”های جدید  (۵ آبان ۱۳۹۲ ـــ دیدگاه‌ها) » به‌قلم فردی با نام مستعار «عزت…سیامک» منتشر کرده است. نویسندهٔ نقاب در کشیده در این «مقاله» با استفاده از  واژگانی به‌کلی نامأنوس با فرهنگ مبارزاتی و ادبی توده‌ای‌ها، که از سال گذشته از ابتکارات سایت «صدای مردم» شده است، طبق سفارش،به اشاعه مطلب ناجوانمردانهٔ دیگری علیه رفیق محمدعلی عمویی پرداخته است.

در اثبات ابتذال این «مقاله»، اینجانب از خوانندهٔ محترم درخواست می‌کند تا با قبول زحمت، حتماً به متن اصلی مصاحبهٔ رفیق عمویی در مورد سیدمحمود طالقانی، با عنوان «مرجع همهٔ مبارزان بود»، در مجله‌ی «مهر نامه»،سال چهارم، مهر ۱۳۹۲، صفحات ۸۹- ۸۶، که اصل آن در «مهر: سایت هواداران حزب تودهٔ ایران» نیز منتشر شده مراجعه کند. به‌نظر اینجانب، متن مصاحبه رفیق عمویی، علاوه بر نشان دادن عمق توجه ایشان به توسعهٔ روابط با سایر نیروهای سیاسی جامعه در قبل و بعد از انقلاب، سند گویایی بر رد اظهارات زشت و موهن «عزت…سیامک» است که از سال گذشته به سردمداری نشریهٔ «صدای مردم» و با تأیید رهبری حزب با هدف آشکار تفرقه‌افکنی در میان توده‌ای‌ها منتشر می‌شود.

اگر سکوت ما توده‌ای‌ها در رد و محکومیت چنین «مقالات» مبتذلی حمل بر تأیید آنها نمی‌شد، چه بسا باید در قبال چنین «مقالاتی» حتماً سکوت می‌شد که خود بهترین پاسخ به تنظیم‌کنندگان آنها می‌بود. اما چه باید کرد که چاره‌ای نیست و نباید در مقابل چنین کج‌روی‌هایی سکوت کرد که تا ثریا کج می‌روند.

در این نوشته، ضمن رد کردن مطالب «مقاله» کذایی «عزت…سیامک»، در چند مورد ادعایی که نگویند پاسخ ایشان داده نشد، به‌طور مختصر نشان داده خواهد شد که چگونه گسستن رهبری فعلی حزب از سیاست‌ها و خط مشی رهبری حزب در سال های ۵۷ تا ۶۱ از سویی، و ضعف ناشی از  فقدان استراتژی و تاکتیک عملیاتی  مشخص در خط مشی رهبری فعلی حزب از سوی دیگر، به بروز کجروی در موضع گیری‌ها و در کمال تأسف به انتشار مطالب مبتذلی از این دست توسط برخی از کسانی  می‌شود که چه بسا عمل خود را عین فعالیت حزبی می‌پندارند. نشان داده خواهد شد که چرا و چگونه در اجرای یک دستور حزبی، کسانی حتا بدون آن‌که خودرا توده‌ای بنامند با ترس و جبن فراوان و از دل تاریکی‌ها، ابتذال‌هایی را اشاعه می‌دهند که حزب تودهٔ ایران در طول عمر پربار ۷۰ سالهٔ خود، با انتشار مطالب عمیق و درست و صادقانه و اصولی، همواره با آن در تمامی عرصه‌های نویسندگی‌، اعم از سیاست، جامعه، اقتصاد، شعر و ادب و علم مبارزه می‌کرده است.

قبل از پرداختن به بیان اشکال اصلی چنین مطالبی، لازم است که پاسخی به مطالب مورد ادعای تنظیم‌کنندهٔ «مقاله» کذایی «عمویی و “تاریخ سازی”های جدید» داده شود.

۱ـ از این‌که نشریات طرفدار حزب جولانگاه کسانی هم‌چون «روزبه علی‌زاده»ها یا «عزت…سیامک»ها شده‌اند باید عمیقاً تاسف خورد. حزب ما به داشتن روزنامه‌نگارانی هم‌چون رحیم نامورها و حیدر مهرگان‌ها مفتخر بوده است که هریک بنیان‌گذار سبکی از روزنامه‌نگاری انقلابی بوده‌اند. حال از رهبری حزب باید پرسید که چرا باید قلم به‌دست کسانی داده شود که از حداقل دانش و آگاهی و معرفت برای این کار برخوردار نیستند؟ چنین نیست که هرکه خود را توده‌ای دانست مجاز باشد قلم به‌دست بگیرد. برای کار عظیمی هم‌چون نوشتن در راه یک حزب سیاسی هم‌چون حزب تودهٔ ایران، علاوه بر توان و استعداد نویسندگی و بهره‌مندی  از دانش و آگاهی و تجربه، باید  تعهد  و صداقت و روحیهٔ مبارزه و شرافت لازم را داشت. نویسندگی در راه حزب کار هرکسی نیست. از این‌رو باید به «قلم به‌دستانی» هم چون «روزبه علی‌زاده» و «عزت…سیامک» که آشکارا دروغ گفته‌اند و باکی از ارتکاب به خطاهایی هم‌چون تهمت زدن ندارند، و هم‌چنین به هم‌قطاران‌شان، از روی دلسوزی  گفت که‌: «عرصهٔ سیمرغ نه جولانگه توست». شما را قسم به هر چیزی که اعتقاد دارید، بروید پی کار خودتان و عرصه‌ٔ نوشتن را آلوده نکنید.

جای آن است که خون موج زند در دل لعل     زین تغابن که خذف می‌شکند بازارش

۲ـ کتاب «درد زمانه »،خاطرات  رفیق عمویی از زندان‌های قبل از انقلاب، که شاید  درخشان‌ترین و ماندگارترین اثر در زمینهٔ خاطرات سیاسی نیروهای چپ باشد، تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است، که خود نشان از استقبال خوانندگان داشته است. کسی که مطلبی را منتشر می‌کند، به‌خودی خود منتظر نقد آن نیز هست. همه کس آزاد بوده‌اند تا این اثر را  نقد و نظر خود را بیان کنند. هرچند امکان لغزش قلم در این‌جا یا آن‌جای خاطراتی که بعد از ۴۰ سال بیان شده‌اند به‌طور منطقی وجود داشته است، اما کتاب خاطرات ایشان مرجع مراجعان به تاریخ سیاسی احزاب است. نگارنده خود کسانی را دیده است که به مطالعهٔ چندبارهٔ آن اذعان داشته‌اند. برخلاف نظر «آقای عزت…سیامک»، کسان زیادی از هم‌بندهای ایشان از جریان‌های مختلف سیاسی، در زمان انتشار «درد زمانه» بوده‌اند و هنوز هم هستند که می‌توانسته‌اند آن را نقد کنند و چه بسا کرده‌اند، که خود گواه درستی این خاطرات‌اند.

۳ـ در میان رفقای توده‌ای زندان‌های شاه، رفیق عمویی از جمله رفقایی بوده است که با اعضا و هواداران احزاب و گروه‌های سیاسی گفت‌وگو و مباحثه می‌کرده است. برخلاف ادعای «عزت…سیامک»، ازخواندن مصاحبه رفیق عمویی چنین استنباط نمی‌شود که ایشان خود را تنها مسئول رابطه با گروه‌ها اعلام کرده است.

۴ـ هم‌چنین، ایشان در عین انتخاب شدن به عضویت در هیأت سیاسی، به‌عنوان دبیر روابط عمومی حزب نیز انتخاب شد. آشنایی گستردهٔ رفیق عمویی با چهره‌ها و نمایندگان سیاسی زندانی در زمان شاه در  انتخاب ایشان به این سمت مهم مؤثر بوده است.

۵ـ درج خاطرات رفیق عمویی، از جمله خاطرات مرتبط با طالقانی، از کارهای ارزنده‌ای است که انجام شده  است. «عزت…سیامک» باید می‌گفت که چرا از بیان این خاطره ناراحت است. آیا خاطرهٔ نادرستی است؟ درست آن است که گفته شود هرکس که دغدغهٔ جبههٔ متحد خلق داشته باشد باید از این خاطره و بازگویی آن استقبال کند.

به‌راستی که قلم از تکرار زشت انتساب‌های دروغین در مورد بیدادگاه‌های رژیم و انتساب‌های ناجوانمردانه  به رفیق عمویی شرم می‌کند. این فقط از هتاکانی چون «روزبه علی‌زاده» و «عزت…سیامک» بر می‌آید و بس. واقعاً باید به‌حال نشریه‌هایی چون «صدای مردم» تأسف خورد که چنین هتاکانی را در خود گردآورده است.

۶ـ این قسمت از «مقاله» «عزت…سیامک» از مبتذل‌ترین بخش‌های آن است:

«این شیوه برخورد‌های آشنا از سوی عمویی، همانگونه که اشاره شد، بسیار هدفمند هستند و در راستای تضعیف و ایجاد تفرقه در حزب توده ایران و فریب اعضا و هواداران آن است. هدفی که همیشه رژیم به‌دنبال آن بوده و با افزایش فعالیت و نفوذ حزب نیز گسترش پیدا کرده است. خود بزرگ‌نمایی‌های عمویی از طریق “تاریخ سازی” و تحریف وقایع، در تشابه بسیار نزدیک با مواضع “راه توده و علی خدایی” است. فعالیتی که با هدف رهبرتراشی و آلترناتیوسازی صورت می گیرد و جالب است که در محیط ترور و اختناق رژیم جمهوری اسلامی، در محیطی که کوچک‌ترین صدای اعتراض و حق طلبانه‌ای با خشونت سرکوب می‌شود و مسئولین سابق حکومتی در بازداشت هستند و بسیاری نیز تحت شکنجه و آزارهای جسمی و روحی قرار می‌گیرند، عمویی به‌راحتی می‌تواند آنچه را که “می‌خواهد”، بگوید، و چه موقعیتی بهتر از این که با در اختیار داشتن ابزار تبلیغاتی رژیم، می‌تواند در راستای خدمت به اهداف رژیم، به “تاریخ نویسی” و تحریف آن دست بزند.»

اولاً: امثال «روزبه علی‌زاده» و «عزت…سیامک» و سایت «صدای مردم» و تنظیم‌کنندگان «سند ۳۰ ساله» در کنگرهٔ ششم حزبی بودند و هستند  ـــ نه رفیق عمویی ـــ که با اشاعهٔ تهمت و افترا و پرونده‌سازی و پراکندن توده‌ای‌ها از حزب‌شان در ۳۰ سال اخیر، به‌طور رسمی حزب را به روزی انداختند که آرزوی رژیم بود.

ثانیاً: من واقعاً قصد مقایسه ندارم، ولی حتی یک بار هم که شده از خودتان سئوال  کنید که رفیق خاوری که هیچ وقت  مخفی نبوده، تاکنون چند مصاحبه داشته است؟ به کدام‌یک از مسایل فراوان اعضا و هواداران حزب پاسخ داده است؟ آیا در بیان تاریخچه و سیاست و فعالیت طولانی حزب، چه در گذشته و چه در تاریخ ۳۰ سال اخیر، آن هم در فضای باز خارج از کشور،  کسی مانع ایشان بوده است؟ آیا فعالیت ایشان با فعالیت‌های زنده‌یاد  رفیق کیانوری شباهتی داشته است که در غالب جلسات پرسش و پاسخ، خود را در مقابل دوست و دشمن مسئول می‌دانست و با شجاعت تمام سخن‌رانی می‌کرد و حزب را معرفی می‌کرد؟

آیا آثار و مطالب منتشره رفیق عمویی، مانند «درد زمانه»، مصاحبه با روزنامه‌ها و نشریات  و مقالات ایشان، آن هم در چنگال رژیم و نه در فضای باز خارج از کشور،  به معرفی حزب خدمت کرده است یا رهبری فعلی حزب؟ آیا رفیق عمویی، بعد از رهایی از زندان، در جهت وحدت عمل کرده است یا هتاکان و پرونده‌سازانی که ۲۰ سال است تکرار می کنند «دارند رهبرتراشی می‌کنند»؟  آیا وی، به‌رغم تمامی بی‌مهری‌های امثال شما، حتا یک کلمه بر علیه حزب بیان کرده است؟

آیا مضحک نیست که کسی فکر کند  رفیق عمویی در دههٔ نهم عمر خود به‌فکر رهبری حزب باشد؟  آیا کسی با خاطره‌نویسی رهبر یک حزب کمونیست می‌شود؟ آیا درست است که رهبری حزب از رهبرتراشی و حزب‌سازی سخن بگوید که گویا می‌خواهند مسندهای آنها را در سنین کهولت از آنها بگیرند؟  آیا این رهبری این قدر شیرین است که اصلاً بازنشستگی در سنین کهولت و ناتوانی هم ندارد؟ آیا آنها که به‌شیوهٔ گمارش، و  نه انتخابات دموکراتیک حزبی، به مسندهای  رهبری حزب رسیده‌اند از خود نمی‌پرسند که شایسته چنین سمت‌هایی هستند یا نه؟ آیا حزب یک شرکت خصوصی است که عده‌ای همدیگر را به رهبری آن انتخاب کنند؟ آیا این رهبری حزب توجهی به بدنهٔ هواداران حزب دارد که چه انتقاداتی بر این رهبری دارند؟

آیا یک بار هم که شده، از خود سؤال کرده‌اید که کدام رهبری حزب کمونیست است که ۲۰ سال تمام در کابوس حزب‌تراشی و رهبرتراشی به‌سر برده باشد؟ آیا رهبران کمونیست را دشمنان حزب می‌تراشند و کمونیست‌ها هم آنها را با خود به درون یک حزب می‌برند و آنها را رهبر می‌کنند؟ آیا با گفتن «من رهبرم، من رهبرم» کسی رهبر می‌شود؟ آیا احزاب کمونیست شرکت‌های سهامی خصوصی‌اند؟ و آیا باور کردنی است که در رهبری حزب تودهٔ ایران چنین مطالبی گفته می‌شود  و برای آن بیانیه صادر می‌شود؟

آقایان  «روزبه علی‌زاده»ها و  «عزت…سیامک»ها مطمئن  باشند که چنین سؤال‌هایی در ذهن هرتوده‌ای معتقد و اصولی وجود دارد. احزاب کمونیست عالی‌ترین سنگرهای مبارزه در راه سوسیالیسم و کمونیزم‌اند، نه دفتر شرکت‌های خصوصی چند شریک خودگمارده، که هم و غم‌شان از دست دادن  مسندهای رهبری آن باشد. رهبری‌های احزاب، قبل از آن‌که رسماً از مسند خود برکنارشوند، به‌خودی خود توسط مبارزان و رزمندگان حزبی از رهبری ایدئولوژیک و مبارزاتی آن عزل می‌شوند. طبق سنن کمونیست‌ها، رهبران کمونیست زاییدهٔ مبارزه‌اند و در نوک پیکان مبارزهٔ ایدئولوژیک و سیاسی  قرار دارند. فرایند انتخاب ـــ  نه انتصاب ـــ که فرایندی دموکراتیک است، بر شایستگی‌های انقلابی و اخلاقی آنها مبتنی است و به‌کلی با روش‌های مستبدانه و بوروکراتیک بیگانه است.

شاید بی‌مورد نباشد که در اینجا از دو روش کاملاً ضد دموکراتیک و استبدادی تعیین رهبری یاد شود که کشور ما عمیقاً مبتلا به آن است. یکی، روش و استدلال شیخ محمد یزدی، از مرتجع‌ترین و قشری‌ترین آیت‌الله‌های طرفدار رژیم «ولایت فقیه»، است  که در توجیه تداوم حکومت استبدادی «ولایت فقیه» ید طولایی دارد و هم‌چون شیخ فضل‌الله نوری، از تئوریسین‌های مذهبی استبداد است که بی هیچ شرمی می‌گوید: وقتی رهبر و ولی فقیه توسط مجلس خبرگان رهبری کشف! و منصوب شد، دیگر  هیچ قدرتی نمی‌تواند او را برکنار کند! او فقط در مقابل خدا پاسخ‌گو است! و مخالفت با وی مخالفت با  خود پیامبر و دین خدا و عین کفر است!

در سوی دیگر، از میان سکولارها، باید از روش و اسلوب رضا پهلوی یاد کرد  که چه ملت بخواهد چه نخواهد به‌طور استبدادی و یک‌جانبه خود را شاه ایران می‌خواند و  به‌طور مضحکی خود را اعلی‌حضرت خطاب می‌کند، از انقلابیون انتقاد می‌کند، و درس دموکراسی هم می‌دهد!

براین سیاق، صدور بیانیه‌هایی به قصد افشاگری پروژهٔ «رهبرتراشی و حزب‌سازی»، صرف‌نظر از آن‌که  اصولاً چنین مفاهیمی تاکنون وجود خارجی نداشته‌اند، فقط می‌تواند از آن بوروکرات‌های مسندنشینی باشد که رهبری یک حزب کمونیست را با «مقام عظمای ولی فقیه» یا «سریر پادشاهی» اشتباه  گرفته باشند، و اگر کسی از آنها سؤالی کرد وی را به  ارتداد یا وابستگی به وزارت اطلاعات رژیم «ولایت فقیه» منتسب کنند. چنین بوروکرات‌هایی دائماً  به‌فکر آنند که  با چنگ و دندان از مسند خود حفاظت  کنند. آیا این افکار، بیانیه‌ها و اظهارات هیچ سنخیتی با  رهبری یک حزب کمونیست دارند؟

اشکال در آن‌جا است که ممکن نیست  قلم به‌دست‌هایی «چون روزبه علی‌زاده» و «عزت…سیامک» از این اصول بدیهی بی‌خبر باشند. امکان ندارد که آنها این پند مشهور کارل مارکس را نشنیده باشند که چه بخواهند و چه نخواهند  «موش نقب‌زن تاریخ  دائماً نقب خود را می‌زند.»

بازتولید مرتب این مطالب و تکرار عمدی آن‌ها توسط کسانی چون «روزبه علی‌زاده»ها، به کار آخوندهایی می‌ماند که برای حفظ موقعیت خود دائماً مؤمنان را از کفر و جهنم می‌ترسانند. علت اتخاذ چنین شیوه‌هایی فقط در گسستن رهبری فعلی حزب از برنامه و خط مشی دوران ۵۷ تا ۶۱،  و اتخاذ یک خط مشی جدید جدا از توده‌ها بعد از ضربه مرگبار به حزب، ریشه دارد که توده‌های حزبی را قانع نکرده است. از سوی دیگر، تکرار چنین مطالبی حاکی از عدم موفقیت رهبری فعلی حزب در ایفای وظایف رهبری است. فقدان  اعتماد به‌نفس در رهبری حزب موجب شده است که در مقالات حزب، هم‌چون رهبران مذهبی که دائماً مشروعیت خود را با حدیث و روایت توجیه می‌کنند، مشروعیت رهبری نیز نه از دل مبارزه و ایمان و اعتقاد اعضای حزب استخراج شود، بلکه  با توسل به وسایل و  موضوعات جنبی و تصادفی و حاشیه‌ای توجیه شود. تکرار مرتب پذیرش حزب توسط احزاب برادر یکی از این‌ها است. حال آن‌که این پذیرش نه بخاطر شناخت احزاب از آن‌ها، بلکه به‌اعتبار تاریخ طولانی حزب بوده است. یکی از بدترین و مخرب‌ترین آثار چنین سوءرهبری، تفرقه‌افکنی عمدی توسط رهبری حزب و در نتیجه، تضعیف و ناتوان  کردن حزب برای یک دوره طولانی بوده است.

خط مشی فکری رهبری فعلی، گسست از خط مشی رهبری سابق

در حقیقت، گسستن کامل از خط مشی قبلی حزب، که تشکیل جبههٔ متحد خلق با حضور تمامی نیروهای مترقی سیاسی، از جمله نیروهای مذهبی مترقی، استخوان‌بندی آن را تشکیل می‌داد، علت اصلی برخوردهای رهبری حزب با کسانی هم‌چون رفیق عمویی است.

قبل از آن‌که نشان داده شود چرا مصاحبهٔ رفیق عمویی در مورد طالقانی، روحانی برجسته و مبارز برعلیه رژیم شاه، بعد از نزدیک به ۳۴ سال از درگذشت وی هم‌چنان خشم طرفداران خط مشی جدید حزب را بر می‌انگیزد، نگاهی به یک‌پارچه کردن  نیروهای مذهبی اسلامی، آن هم نه فقط در ایران بلکه در کل منطقهٔ خاورمیانه، توسط نماینده حزب تودهٔ ایران در سیمنار نیروهای چپ در پارلمان اروپا بیافکنیم:

«امّا یکی از تغییرهای کلیدی [در کشورهای منطقه] در ۳۵ سال گذشته، ظهور و رشد “اسلام سیاسی” بوده است که توانسته قدرت دولتی را نیز در دست گیرد. طیف نیروهای اسلامی حاکم در کشورهای منطقه، از رژیم ولاییِ ایران گرفته تا دولت حزب توسعه و عدالت ترکیه و اخوان‌المسلمین در مصر، تنوعی از نیروهای “اسلام سیاسی” را در بر می‌گیرد. نکته با اهمیت در اینجا آن است که، با وجودِ برخی تفاوت‌های مهم بین این نیروها، شاخه‌های غالب در “اسلامِ سیاسی”، مشخصه‌های کلیدی مشترکِ همگی‌شان، بی‌اهمیت دانستنِ دموکراسی و بی‌توجهی به عدالت اجتماعی واقعی است. همهٔ آن‌ها تعهدی بی‌چون‌وچرا و مسلّم در به‌کارگیری خشن‌ترین شکل‌های الگوی اقتصادی نولیبرالی، که حافظ منافع ثروتمندان و قدرتمندان است، در کارنامه‌شان دارند.»

ـــ سخنرانی نماینده کمیته مرکزی حزب تودهٔ ایران
در سیمنار نیروهای چپ در پارلمان اروپا
 به‌نقل از «نامه مردم»، شمارهٔ ۹۳۲، ۲۹ مهرماه ۱۳۹۲

این موضع‌گیری از سویی یک اشکال اساسی دارد و آن این‌که نیروهای سیاسی را بر اساس دین و مذهب از هم جدا می‌کند، نه از دیدگاه طبقاتی. این‌گونه تقسیم بندی، حتا به‌صورت موقت، از اساس غیرمارکسیستی است و نهایتاً به اختلافات عقیدتی دامن می‌زند. از سوی دیگر، وقتی همه نیروهای اسلامی به یک چوب رانده شوند و همگی آنها لیبرال نامیده شوند، دیگر چه جایی برای یافتن متحدین و تشکیل جبههٔ متحد خلق باقی می‌ماند؟ در این صورت، رهبری حزب چگونه حمایت خود را از جنبش سبز به رهبری میرحسین موسوی و کروبی توجیه می‌کند؟ آیا چنین نبود که موضع اقتصادی و سیاسی این رهبران جنبش سبز با طرفداران رژیم  ولایی فرق داشت و دارد؟ آیا چنین نبود که شخصیت‌های مبارزی هم‌چون طالقانی، پیمان، سامی، عزت‌الله سحابی و  سازمان‌های دموکراتی هم‌چون جنبش مسلمانان مبارز، جاما، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به رهبری سلامتی، و بسیاری از شخصیت‌های مبارز دیگر که در مقابل نظام سرمایه‌داری و به‌ویژه امپریالیسم مرزبندی‌های دقیق و روشنی داشتند ،همه از  «اسلام سیاسی» بودند؟

اما این رفیق نمایندهٔ حزبی،  که در سمینار، با سیاست‌های نئولیبرالی مخالفت کرده، به‌شدت به لیبرال‌ها تاخته و همه نیروهای مذهبی را نیز لیبرال نامیده است، آیا نمی‌بایست قبل از این‌که بگوید «…تنها از راه اقدام متحد و مشترک نیروهای پیشرو در منطقه، این تکرار را می‌توان متوقف کرد. حزب تودهٔ ایران نقش روشنی را در چنین اقدام‌هایی برای خود تعیین کرده است، و انرژی و امکان‌هایش را برای دستیابی به این هدف به‌کار می‌گیرد»، ابتدا بیان می‌کرد که حزب با کدام  نیروهای مترقی در داخل کشور متحد  می‌شود  تا با تشکیل نیروی منسجم سیاسی، با نیروهای پیشرو منطقه همکاری کند و در اقدامی مشترک، از تکرار به‌قدرت رسیدن لیبرال‌ها جلو گیری کند؟ در غیر این صورت، به ایشان گفته خواهد شد که: «تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟»

آیا باید به رفقای توده‌ای هم یادآوری کرد که نمی‌توان، مانند بسیاری از گروه‌های سیاسی چپ‌رو،  به صرف شعار دادن و کارگر ـ کارگر کردن، با مبارزهٔ جدا از توده، بدون استراتژی و تاکتیک روشن، بدون اهداف  شفاف طبقاتی و سیاسی در داخل کشور، بدون جلب نظر توده‌های کارگر و زحمت‌کش که اتفاقاً اکثر آنها  مسلمان هستند، بدون تشکیل جبههٔ متحد خلق با تمامی نیروهای ضدامپریالیست که اتفاقاً بخش مهمی از آنها مسلمان هستند، در مقابل امپریالیزم ایستاد و با رژیم «ولایت فقیه» مبارزه کرد؟  اگر در همان سمینار کسی از شما می‌پرسید  که متحدین شما دراین مبارزه کیانند، شما چه جوابی می‌دادید؟  

ببینید تفاوت از کجاست تا به‌کجا: رفیق عمویی در همان مصاحبهٔ فوق الذکر درمورد آقای طالقانی، در مورد اتحاد با اصلاح‌طلبان کاملاً  شفاف موضع‌گیری می‌کند:

«… ما باید از گذشته و تاریخ‌مان درس بگیریم و حالا باید فراتر از گذشته در جهت همدلی گام برداریم. اصلاً جامعه ما ایجاب می‌کند که ما به‌سمت همگرایی برویم. من عمیقاً به این  مطلب باور دارم که نیروهای اجتماعی باید اتحاد عمل داشته باشند و من این عبارت را … گفتم: با وجود ایراداتی که به آقایان اصلاح‌طلب دارم ولی متحد طبیعی ما همین آقایان هستند و بنابراین باید روابطمان را تنظیم کنیم. اگر واقعاً کسانی در صدد اصلاح جامعه هستند و می‌خواهند شرایط اجتماعی این مملکت را بهبود بخشند، ما باید برای همکاری و همدلی پیشقدم باشیم. همواره دست ما برای فشردن دست کسانی که در جهت سعادت این مملکت کار می‌کنند دراز است. حالا هر عنوانی که می‌خواهند داشته باشند مبارز و انقلابی یا اصلاح‌طلب. با کمال تأسف این‌گونه نیست یا دست کم اندک است. امیدوارم نسل جوان ما در این عرصه کوشا باشد و معجزه همدلی و همکاری با دیگران را رقم زند. وگرنه همراه بودن با خودی که طبیعی است. هنر این است که آدم بتواند با دیگری همگام شود و کافی است که در یک مقطع معین از لحاظ زمان و در یک عرصه اجتماعی میان ما وجه مشترک وجود داشته باشد. باید در این زمینه بکوشیم و ابزار و اسبابش آدم‌ها  هستند. الگوی طالقانی می‌تواند برای این دوران آموزنده باشد….»  

آیا تاکنون کسی مانند قلم به‌دست‌های نشریهٔ تفرقه‌افکن «صدای مردم» به بدترین شکل ممکن به رفیق عمویی حمله کرده است؟ آیا بعد از وزارت اطلاعات و ارگان‌های امنیتی آن در سال ۶۲، کسی یا نشریه‌ای به اندازهٔ سایت «صدای مردم» در تخریب چهره رفیق عمویی تلاش کرده است؟  

سایت  «صدای مردم» چنان از موضع چپ آب در آسیاب دشمنان چپ‌ها می‌ریزد که آنها حتا خواب آن را هم نمی‌دیدند. سایت «صدای مردم»، با قلم به‌دستان بی‌تعهد و بی‌اخلاق خود، همان کاری را می‌کند که نیروهای چپ‌رو در اوایل انقلاب مرتکب می‌شدند و حزب آنها را  برحذر می‌داشت. این نتیجهٔ چیزی نیست جز میوه‌های تلخ و سمی یک خط مشی بی‌هدف و سرگردان با ماهیت راست‌روانه. سیاست چپ در خدمت راست، که متأسفانه سال‌های طولانی است  توسط رهبری حزب به‌پیش برده می‌شود.

درختی که تلخ است وی را سرشت    گـرش بر نـشـانـی بـه بـاغ بـهشـت
هـمــان میــوه تـلــخ ات آرد پــدیــد    از او جـز بـه تلخـی نخواهـی مزید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *