مهم‌ترین سؤالات توده‌ای‌ها از ارگان‌های رسمی حزب

آنهایی که بار مسئولیت ارگان های رسمی پرسابقه‌ترین حزب کشور را به‌دوش می‌کشند می‌توانند کارنامه‌ی عملی خویش و نتایج به‌دست آمده را، طی سال های مهاجرت، بخصوص پس از کنگره‌ی چهارم که دیگر دوران انشعابات و اخراج‌های گسترده و گاه جمعی پایان یافته بود و ظاهراً توافق و هماهنگی کامل، انسجام و یکپارچگی محض برقرار شده بود، حداقل در این دوازده سال مورد بررسی کامل قرار دهند. جا دارد حداقل برای خود یا در جلسات خود به این سئوالات مهم پاسخ دهند. سئوالاتی که هرگز نباید در جلسات حزبی مسکوت بماند تا عملکرد حزب بدون هیچ ملاحظه و اما و اگری در دوره‌های کوتاه و درازمدت ارزیابی شود.

در شرایط حاضر، مسئله تنها موجودیت و موقعیت حزب نیست بلکه سرنوشت کشوری است در آستانه جنگ، فروپاشی و نابودی استقلالش؛ مسئله‌ی نجات کشور از شر حکومتی جنایتکار، منفور و نماینده‌ی سرمایه‌داریِ انگلی فاسد و فربه شده از رانت خواری، غارت ثروت کشور و مجری مقررات صندوق بین المللی پول است ـــ حاکمانی با تفکر قرون وسطایی، تاریک‌اندیشانه و مجری توسعه‌طلبیِ شیعی در منطقه؛ مسئله‌ی پراکندگی وحشتناک اپوزیسیون دمکراتیک و چپ است. مسئله‌ی ضعف مزمن حزب و پراکندگی گسترده‌ی توده‌ای‌هاست، آن هم سی سال پس از یورش به آن. به این منظور ضروری است که پاسخ به این سئوالات را بیابیم تا بتوانیم گامی مهم به پیش برداریم؛ به این پرکندگی پایان دهیم؛ تجدید سازمان کنیم؛ روش‌های مخرب و بی‌بازده را ترک کنیم و صفوف توده‌ای‌ها و چپ‌های پیرو مشی توده‌ای را متحد کنیم:

الف. مسائل کلی و عمومی

• آیا فعالیتمان رو به گسترش است یا روبه کاهش؟ چقدر در اجتماعات و مبارزات روزمره در خارج کشور حضور داریم؟

• نقاط قوتمان چیست و نقاط ضعفمان کدام است؟

• آیا به انزوای روزافزون حزب کمک کرده‌ایم یا توسعه‌ی فعالیتش؟

• براستی تا چه حد حاضریم از پشت درهای بسته بیرون آییم و به میان مردم، منتقدین، مخالفین و هواداران برویم؟

• تا چه اندازه از بحث، گفتگو، پرسشگری، انتقاد، اظهار نظر صریح و بی‌پرده استقبال می‌کنیم و تا چه اندازه تنها از تأیید، تکریم، تمجید و فرمانبری محض استقبال می‌کنیم؟

• به جز تمام دلایل دیگر، نقشمان در ضعف، پراکندگی، تلاشی و انزوای مجموعه‌یِ توده‌ای‌های رسته از دام سرکوب رژیم چه بوده است؟

ب. موضع گیری نسبت به رهبران حزبی قربانی سرکوب جنایتکارانه رژیم

• به‌راستی موضع صریح رهبری کنونی حزب در مورد مجموعه ی رهبری برآمده از پلنوم های شانزدهم و هفدهم چیست و چرا در این زمینه پنهانکاری می‌شود، آن هم پس از سی سال؟

• آیا دشمنی پنهانی و پچپچه‌های حاکم برعلیه قوی‌ترین و باتجربه‌ترین رهبری تاریخ حزب، خود موجب اعتراض، تفرقه و تلاشی بیشتر در میان کادرها، اعضا و هواداران مجرب حزب و رانده شدنشان از ارگان‌های رسمی حزب نشده است؟

• چرا برخی اعضا و رهبران گذشته‌ی حزب مسکوت گذارده می‌شوند و یا بایکوت و تحریم می‌شوند حتی برای مراسم یادبود، ترحیم و بزرگداشت؟ و به این هم اکتفا نشده آنانی هم که از این روش پیروی نمی‌کنند مورد غضب واقع می‌شوند؟ چرا برخی علیرغم شکستن در زیر شکنجه‌های قرون وسطایی تکریم و تأیید می‌شوند؟ چرا احسان طبری آری ولی کیانوری و مریم فیروز نه؟ آیا کینه‌ها و تسویه حساب‌های شخصی در کارست یا اطلاعات خاصی وجود دارد که تنها از ما بهتران باید آن را بدانند، و نه هواداران، نه مجموعه‌ی توده‌ای‌ها و نه مردم شایسته‌ی دانستن آنند؟

• آیا برنامه‌ریزی و کنترل حاکمان و دستگاه اطلاعاتی برای پنهانکاری جنایات برعلیه حزب، سوء استفاده‌های تبلیغاتی و انتشار خاطرات با تدوین یا فیلتر دستگاه اطلاعاتی موجب اعدام نکردن مشهورترین افراد ازمیان رهبری حزب نشد؟ آیا این واقعیت می‌باید ما را به دشمنی بیشتر با رژیم وادارد یا به رفتار ناروا با قربانیان؟ آیا اعدام کردن آنان موجب افزایش اعتبارشان می‌شد یا اعدام نکردنشان؟ و ما در این کارزار رژیم در کجا قرار گرفته‌ایم؟ در کنار قربانیان یا در کنار رژیم؟

• جا ندارد تا یکبار برای همیشه با برخوردهای انسانی و واقعبینانه به زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی و به نقاط قوت و ضعف رهبران گذشته، با مطرح کردن اطلاعات موثق، بدون ملاحظه‌کاری و پنهانکاری، از همه‌ی قربانیان ارزیابی درست و انسانی ارائه شود و از طرف دیگر آنان که به همکاری اطلاعاتی و فکری با رژیم از همان ابتدا تاکنون ادامه دادند (محمدعلی پرتوی، عبدالله شهبازی) افشا گردند؟ چرا به‌جای اینان که در اطاق‌های فکر دستگاه اطلاعاتی بخصوص در مورد حزب توده ایران مشغول کارند و عوامل اطلاعاتی را هدایت می‌کنند، قربانیان باید زیر ضرب روند؟

• تا چه حد اختلافات و کینه‌های شخصی در این مواضع نقش دارد؟ آیا برخورد نسبت به اشخاص و یا قربانی شدن افراد در زیر شکنجه و فشار می‌باید در مخالفت با مواضع سیاسی آنان نیز در مناسبات حزبی به‌کار گرفته شود؟ آیا این شیوه‌ای انسانی است و اصولا در موضع‌گیری‌های سیاسی درون حزبی می‌تواند جایی داشته باشد؟

ج. کار تشکیلاتی و سازمانی

• به چه دلیل به جلسات وسیع حزبی در مهاجرت عنوان کنگره داده شده است؟ آن هم برخلاف نص صریح اساسنامه‌های مصوب کنگره‌های قانونی اول و دوم حزب و حتی اساسنامه‌های مصوب همین جلسات وسیع به‌نام «کنگره»‌های سوم و چهارم [الف- کنگره عالی‌ترین ارگان رهبری حزب توده ایران است که از نمایندگان منتخب «کنفرانس»‌های استان و احزاب ملی دارای اتحاد سازمانی باحزب تشکیل می‌شود] و پنجم و ششم؟ آیا این نام‌گذاری ناموجه برای قانونی کردن همه‌ی اقدامات غیرقانونی از پلنوم هجدهم به این سو و مشروعیت دادن به رهبران منصوب یا خودخوانده نبوده است؟ آیا نامیدن خودسرانه‌ی این جلسات وسیع در شرایط مهاجرت و بدون شرکت یا وجود سازمان‌های داخل کشور موجه است؟ در حالی که بسیاری از سازمان‌های حزبی در خارج از کشور هم سال‌هاست متلاشی شده‌اند چنین عنوانی برای این جلسات چه معنایی دارد؟

• چرا رهبری یک حزب سیاسی، آن هم در خارج از کشور، مخفی هستند یا با نام مستعار فعالیت می‌کنند؟ این برای فرار از پاسخگویی است، یا نوعی محافظه‌کاری است یا پنهان کردن خود ازمردم، توده‌ای‌ها و سایر نیروهای سیاسی است یا تعطیل فعالیت سیاسی؟ آیا حزب به فعالیت زیرزمینی در خارج از کشور مشغول است که پنهانکاری می‌کند؟ آیا رهبری حزب برای سازمان‌های اطلاعاتی غربی و حتی سازمان های اطلاعاتی کشور ناشناخته هستند؟ اگر نه، پنهان شدن از مردم، توده ای‌ها، نیروهای سیاسی و رسانه‌ها چه مفهومی دارد؟

• دلایل ناامیدی روزافزون اعضا و کادرهای باتجربه‌ی حزب از تشکیلات کنونی چیست؟ چرا پس از یورش به حزب تاکنون، حزب از آن‌ها تقریباً تهی شده است؟

• چقدر نیرو جذب کردیم و چه نیروهایی را از دست دادیم؟ آیا این‌همه کم کردن نیرو با برنامه بوده یا به‌طور خودبخودی اتفاق افتاده؟ یا در نتیجه‌ی روش‌های غیراصولی، غیردمکراتیک، فردگرایانه و ندانم‌کاری‌های فراوان رخ داده است؟

• چه تعداد از جوانان را به صفوف حزب جذب کردیم؟ چه تعداد از همان‌هایی را هم که داشتیم از دست داده‌ایم؟ آیا حتی توانایی جذب عده‌ی انگشت‌شماری از جوانان را به حزب داشته‌ایم یا نه؟ ریشه‌ی این وضعیت در کجاست؟

• تا چه حد ارتباطاتمان منسجم، منظم و مطابق با همان اساسنامه‌ی مصوب کنگره‌های حزبی است؟

• چه تعداد جلسات پلنوم یا نشست وسیع کمیته مرکزی ـــ که مطابق اساسنامه می‌باید حداقل سالی یک بار برگزار شود ـــ بخصوص در این سال‌های اوجگیری جنبش‌های اجتماعی، برگزار شده است؟ آیا بجز یک نشست وسیع بین کنگره‌های پنجم و ششم نشست دیگری برگزار شده و نتایج یا اسناد آن انتشار یافته؟ مگر در اساسنامه مصرح نیست که پلنوم باید حداقل سالی یکبار تشکیل شود؟ آیا این جلسات هم پنهانی بوده؟

• تا چه حد توانسته‌ایم سازمان‌های حزبی را، با توجه به سیل مهاجرت به خارج از کشور، گسترش دهیم یا بالعکس آن‌ها را رو به تلاشی و اضمحلال ببریم؟

• تا چه حد در به‌کارگرفتن کادرهای باتجربه‌ی حزبی و آنان که از بند رسته‌اند موفق بوده‌ایم؟ یا بالعکس به خروج، دفع و تهی شدن  تشکیلات از آنان افزوده شده است؟

• تا چه اندازه فراخوان کنگره پنجم برای پیوستن توده‌ای‌ها به سازمان حزبی موفق بوده یا بالعکس از اعضای موجود نیز کاسته شده؟ واقعاً علت چیست؟ تا چه حد خود ما به سوی آنان رفته‌ایم تا دریابیم مشکل چیست؟ شاید ما فقط بیعت بدون چون چرا می‌خواهیم و فرمانبری محض؟ شاید ما هرکس را در جا و مکان شایسته‌ی خویش نگذاشته‌ایم و بدیهی‌ترین اصول سازمانی را زیر پا گذاشته‌ایم؟ شاید برخی را که هنوز الفبای مبارزه را نمی‌توانند به‌کار گیرند، در جایگاه رهبران باسابقه‌ی حزب گذاشته‌ایم و یا «کودکی» (از لحاظ توانایی سیاسی و تشکیلاتی) را به سراغ افراد جا افتاده با یک عمر سابقه‌ی مبارزه می‌فرستیم؟

• چگونه شده است که برخی بریدگان و منفعلین در زندان‌های جمهوری اسلامی که به خارج از کشور آمدند به مسئولیت بالای حزبی در خارج از کشور ارتقا یافته‌اند و سایرین «زندانیان هدایت شده» خطاب می‌شوند؟

• آیا بدون کادرهای حرفه‌ای یک حزب سیاسی می‌تواند موفق عمل کند؟ چرا نمی‌توان با گسترش پایگاه و ارتباطاتات وسیعتر امکانات فعالیت کادرهای حرفه‌ای سیاسی و تئوریک را فراهم کرد؟ آیا بدون داشتن کادرهای حرفه‌ای زبده و باتجربه‌ی وسیع تشکیلاتی یک حزب سیاسی به قهقرا نمی‌رود؟

• آیا سیاست حاکم به حداقل رساندن و محدود کردن تشکیلات حزبی در خارج از کشور و اکتفا به انتشار یک نشریه هر دو هفته یکبار و صرفاً ارتباط با احزاب کمونیست است یا گسترش فعالیت‌ها در خارج از کشور و در نتیجه کمک به مبارزات داخل کشور؟

• آیا سیاست حاکم تنها جذب نیرویی مطیع و فرمانبر است یا کسانی که متفکر، تحلیلگر و صاحب نظرند و ما را به چالش می‌کشند در حالی‌که ما اصلاً این چالش‌ها را بخش مهمی از مبارزه نمی‌دانیم؟

• چه تضمینی است که با مخفی کاری در غرب، عوامل رژیم و سازمان‌های اطلاعاتی در سازمان‌های حزبیِ خارج از کشور نفوذ نکنند؛ بخصوص با تهی کردن حزب از همه‌ی کادرهای پرسابقه و مطلع از سابقه‌ی افراد؟ چه تضمینی است که این شیوه خود به‌خود به گسترش بوروکراسی منجر نشده باشد؟ چه توجیهی برای چنین مخفی‌کاری به جز انفعال، خطر نکردن ـــ که بدون آن مبارزه غیرممکن است، عدم مواجهه با نیروهای سیاسی، رسانه‌ها و به چالش گرفته نشدن وجود دارد (البته که مبارزه در داخل کشور و ارتباطات با آن مستثناست)؟

د. فعالیت‌های تبلیغی و ایدئولوژیک

• چه تعداد مطالب، کتب، کار تحقیقی و ترجمه‌ی جدید منتشر کردیم؟ آیا این است معنای تصفیه و یکدست کردن حزب؟

تا چه حد توانستیم کار تبلیغی و ارتباطات عمومی‌مان را گسترش دهیم؟

• تا چه اندازه در جذب اندیشمندان، محققین و متفکران موفق بوده‌ایم؟ یا بالعکس شرایط حاکم منجر به دفع هرچه بیشتر چنین نیروهایی شده و می‌شود و حزب را از آنان تهی کرده است؟

• تا چه اندازه هواداران، منتقدین و توده‌ای‌ها را به جلسات بحث و مناظره صریح و عمومی دعوت کرده‌ایم تا خود، سیاست‌هایمان و عملکردمان در این سال‌ها را در معرض قضاوت عموم قرار دهیم و پاسخگو باشیم (یا توقع داریم که همه ابتدا ما را کاملاً تأیید کنند تا بتوانیم با آنان نشست و برخاست کنیم)؟

• تا چه اندازه با برگذاری سمینارها، نشست‌ها، کنفرانس‌ها و محافل، زمینه ‌ای بحث و گفتگو با همه‌ی توده‌ای‌ها و هواداران مشی توده‌ای، به نزدیک شدن نظرات و دیدگاه‌ها، ایجاد جو تفاهم، جبران خطاها و اشتباهات گذشته، برطرف کردن کدورت‌ها و سوء تفاهم‌ها، اعاده حیثیت از آنانی که به اشتباه یا ناروا یا در دوران‌های بحرانی و متشنج، به نحوی رانده شده‌اند، کمک کرده‌ایم؟ یا معتقدیم تنها ما حامل حقیقت محض هستیم و هرکس باما نیست بَر ماست؟ یا توده‌ای واقعی فقط آنانند که در قید حیات نیستند یا آنانند که ما را فقط تایید و تکریم کرده‌اند و هیچ انتقادی نداشته‌اند؟

• به راستی چرا مجله دنیا تعطیل شد و حتی یک کتاب یا کار تئوریک یا ترجمه‌ی جدید به نام حزب منتشر نمی‌شود؟ آیا نویسندگان آن را به‌تدریج نرانده‌ایم و حزب را از آنان تهی نکرده‌ایم؟

• تا چه اندازه در فضای مجازی حضور داریم؟ ارزیابیمان از مراجعه‌ی کاربران به سایت‌های رسمی حزب چیست و چه تعدادی روزانه به آن مراجعه می‌کنند؟ دلیل این‌همه پراکندگی و کارهای موازی و غیرسازمانیافته‌ی توده‌ای‌ها چیست؟

ه. روابط عمومی

• کارنامه‌مان در ارتباطات با خانواده‌ها و بازماندگان شهدای حزب چه بوده است؟ تا چه حد آنان از ما خرسندند؟ تا چه حد به‌شدت ناامید و دلچرکین؟ تا چه اندازه در دفاع از آن‌ها و یاری به آن‌ها موفق بوده‌ایم؟ چرا بسیاری از آن‌ها از ما بریده‌اند یا ما هیچگونه ارتباطی با آن‌ها نداریم؟ شاید از آن‌ها نیز انتظار تأیید و اطاعت محض داریم؟

• چه تعداد از نامه‌ها و یا ایمیل‌های ارسالی به دبیرخانه ترتیب اثر داده شده یا ساده‌ترین پاسخ ممکن برای آن‌ها ارسال شده  یا به آن‌ها رسیدگی شده است؟ چند بار باید نامه نوشت تا حداقل یک رسید ساده دریافت کرد تا مطمئن شد نامه‌ها به زباله‌دانی نرفته است؟ آیا هیچ آماری وجود دارد؟ تجربه‌ی شخصی آنان که با عشق و امید به چنین ارتباطاتی با آدرس‌های رسمی حزب دست زده‌اند چه بوده است؟ به‌جز ناامیدی و جدایی کامل و همیشگی؟

• به چه میزان در مراسم، یادبودها، جشن‌ها و وقایع فرهنگی ـ هنری، تظاهرات، اجتماعات، کارزارهای مختلف سیاسی یا حقوق بشری، انجمن‌های صنفی و اجتماعی و غیره فعال بوده‌ایم؟
تا چه اندازه رهبران در مناظرات و مباحثات با دیگر نیروهای سیاسی شرکت کردند تا خود و مواضع حزب را به هواداران و مردم بشناسانند؟

• تا چه حد در رسانه‌ها حضور داریم؟ تا چه حد در مورد حزب، سیاست های روزش، تاریخش و عملکردش مسئولانه پاسخگو هستیم و آمادگی داریم؟ آیا هیچ رسانه‌ای یافت نمی‌شود که بتوان در آن حضور یافت؟ آیا ما هم مانند جمهوری اسلامی با رسانه‌ها و خبرنگاران سرجنگ داریم و آن‌ها را تحریم کرده‌ایم؟ یا همه‌ی اینها توجیهی است برای بی‌عملی، نداشتن حرفی برای گفتن یا برای خارج کردن حزب از افکارعمومی و ارتباطات عمومی؟

و. ارتباط و همکاری با سایر نیروهای سیاسی

• چند بیانیه‌ی مشترک با احزاب و نیروهای سیاسی مبارز دیگر انتشار داده‌ایم؟ آیا ما هیچ نیروی دیگری را شایسته نمی‌دانیم؟ آیا منتظریم آن‌ها به سوی ما بیایند و گام اول را بردارند؟ آیا از آن‌ها هم انتظار تأیید کامل داریم؟ آیا فقط شعار می‌دهیم؟

• تا چه حد سازمان‌های حزبی در شهرها و کشورهای مختلف با نمایندگان سایر احزاب و گروه‌های سیاسی ایرانی در تماس مستمر هستند؟ تا چه حد ما در این زمینه پیشقدم بوده‌ایم؟
در چه تعداد نشست‌ها، سمینارها، مباحثات و مناظرات با سایر نیروهای سیاسی شرکت کرده‌ایم؟

• بدون کلی‌گویی و سخنان دهان پرکن، بر اساس واقعیات امروز کشور و همه‌ی نیروهای سیاسی موجود، ما کدام سازمان‌ها، احزاب، ارگان‌های صنفی، اجتماعی، فرهنگی، سازمان‌های حقوق بشری، و… را در جبهه‌ی واحد ضددیکتاتوری جای می‌دهیم و کدامین را در جبهه‌ای دمکراتیک؟ به‌راستی جایگاه هزاران توده‌ای جدا از حزب و تشکل‌های پراکنده‌ی آنان در این میان کجاست؟ آیا آن‌ها هم در هیچ‌کدام از این جبهه‌ها نمی‌گنجند؟
 
ز. نشریات، کتاب‌ها و اسناد تاریخی حزب

• چرا برخی دوره‌های روزنامه ارگان حزب، «مردم»، در دسترس همه‌ی علاقمندان قرار نمی‌گیرد؟

• چرا مجله‌ی دنیا، چه دوره‌های اخیر و چه دوره‌های قدیمی در دسترس علاقمندان قرار نمی‌گیرد؟

• چرا اسناد و مصوبات تاریخی حزب، پلنوم‌های هجده، نوزده، «کنفرانس» ملی، «کنگره»‌ی سوم، حتی پس از گذشت سی سال، منتشر نمی‌شود.

• چرا بخصوص آنچه که در فاصله‌ی سال‌های ۵۷ تا ۶۲ انتشار یافت در سایت‌های رسمی حزب یافت نمی‌شود؟

• خط مشی کنونی حزب و سیاست‌های حاکم بر آن از سال ۶۲ تاکنون، تا چه اندازه در عدم انتشار این اسناد نقش داشته است؟

• چرا با امکانات تکنولوژیک کنونی و اینترنت در زمینه‌ی جمع آوری و انتشار همه‌ی اسناد تاریخ هفتادساله‌ی حزب به‌صورت فایل‌های پی دی اف و ایجاد یک کتابخانه‌ی آنلاین اقدامی نمی‌شود؟
 
در خاتمه، بهتر نیست به‌جای آنکه از موضع بالا و با برچسب‌های «لیبرال»، «ضد کمونیست»، «طرفدار سرمایه‌داری»، «عدالتی»، «راه توده‌ای»، «جاسوس»، «اخراجی»، «وازده»، «خائن»، «ضدحزبی»، «ضد کمیته‌ی مرکزی» و «هدایت شده» چماقی درست کنیم تا بر سر منتقدین و همه‌ی توده‌ای‌هایی بکوبیم که با ما نیستند (از خود رانده‌ایم؛ بی‌رویه اخراجشان کرده‌ایم؛ عملاً اهمیت و ارزشی برایشان قایل نیستیم؛ تنها به‌عنوان سرباز قبولشان داریم؛ پیرو اطاعت کورکورانه و مریدانه نیستند؛ منتقد، جستجوگر و پرسشگرند؛ ندای اتحاد سر می‌دهند؛ می‌خواهند مطابق اساسنامه در تعیین سیاست‌ها نقش مؤثر داشته باشند؛ نظراتشان را در صورت ضرورت به همه‌ی اعضا اعلام کنند؛ به روش‌های پنهانی و غیردمکراتیک معترضند و…) قبل از همه به روش‌ها و عملکرد خود بنگریم و به سئوال‌های مطرح شده در خلوت خود پاسخ دهیم و زمان را دریابیم؟ بهتر نیست که خود را در آینه‌ای تمام‌نما بنگریم و ببینیم که آیا خود را باز می‌شناسیم؟ آیا این مسیر در جهت تحکیم صفوف هواداران حزب و مجموعه‌ی توده‌ای‌هاست یا نه؟ آیا در جهت گسترش  فعالیت حزب است یا نه؟ از چه زمانی توده‌ای‌ها به‌جای تحلیل مواضع و بحث سیاسی به توهین کردن و زدن برچسب  اتهام پرداخته‌اند؟

آیا هرکه با ما نیست بَر ماست؟ یا هرکه منتقد است با چنین برچسب‌هایی باید خفقان بگیرد تا تضعیف‌کننده و یا ضدکمیته‌ی مرکزی خوانده نشود؟ آیا کمیته مرکزی جمعی از قدیسان و فرشتگان غیبیِ پنهان از همه هستند که تنها آیه نازل می‌کنند تا دیگران  طوطی‌وار آن را تکرار کنند و برسر این و آن بکوبند؟ یا انسان‌هایی با همه‌ی نقاط قوت و ضعفند که در واقع می‌بایست بسیار بیشتر از دیگران با مردم و هواداران در ارتباط باشند و شایستگی، دانش، تجربه و تبحر رهبری و روابط عمومی‌شان برای همه ملموس، شناخته و اثبات شده باشد؛ و تا حدامکان در روندی هرچه دمکراتیک‌تر، آگاهانه‌تر و بازتر انتخاب شوند و بیش از همه پاسخگو باشند؟ آیا راه تقویت کمیته مرکزی تضعیف شده از سرکوب‌ها، هزیمت‌ها، اخراج‌ها، بی‌اعتنایی‌ها، توهین‌ها، بی‌اعتبار و بی‌ارزش کردن‌ها با این شیوه‌هاست؟ آیا این شیوه‌ی برخورد با پیشنهاد، انتقاد، طرح و ابراز نظر، تنها برای آسودگی خاطر خود و مسکوت گذاردن مسائل نیست؟

آیا نمی‌توان سؤالاتی نظیر آنچه در اینجا آمده را صرفنظر از اینکه چه کسی آن‌ها را مطرح می‌کند، تنها برای منافع حزب، جنبش مردمی و کشور مورد بررسی قرار داد؟

این حزب سیاسی است که با سماجت به میان مردم می‌رود نه بالعکس مردم به سوی حزب و رهبری ناشناخته‌اش. آنان که به جز این عمل می‌کنند، بوروکراتیک و غیرتوده‌ای عمل می‌کنند و متاسفانه بر سرشاخ نشسته بن می‌برند.

باید پرسید چه شیوه‌هایی، چه نیروهایی و چه کسانی حزب توده ایران را عملاً به خارج از ارگان‌های رسمِی آن رانده‌اند؛ از محتوای انقلابی ـ مردمی‌اش خارج می‌کنند؛ به یک دفتر مجازی بوروکراتیک تبدیل کرده‌اند؛ ارتباطاطش را با مردم، هواداران، اعضا و کادرهای سابق و نیروهای دمکراتیک به حداقل ممکن رسانده‌اند؛ و آن را از درون متلاشی  کرده‌اند؟

هجدهم آبان ماه ١٣٩٢
برابر با نهم نوامبر ٢٠١٣
متن بالا بازنوشته‌ی متن اولیه ایست که در صفحه‌ی فیسبوکی ششمین کنگره‌ی حزب توده ایران انتشار یافته بود.

یک نظر

  • هادی حسین زاده

    پرسشهای پر تعداد
    من هنوز نمی دانم اگر رهبری حزب می توانست در مبارزه بهتر عمل کند، توده ی باورمند به اسلام که توسط امپریالیسم باکمک ارتجاع داخلی (یعنی قدرت اقتصادی، سیاسی ، نظامی ،تسلیحاتی ، رسانه ای ،تبلیغاتی)هدایت می شد،به سخنش گوش می کرد.
    در اتحاد شوروی با هفتاد سال تلاش نشد.
    راه اتحاد از سوی دیگر است.به نظر من پرسش هابدون در نظر گرفتن توانائی های دشمنان مطرح شده است.چرا هنوز امپریالیسم این موجود قرون وسطایی راکه در منطقه به کمک روسیه مانع سقوط دولت بشار اسد شده است این چنین تحریم می کند؟آیا اتحاد ما باید درجهت سپردن حاکمیت به دموکرات های انقلابی با گرایش ضد امپریالیستی باشد یادرجهت سروته یک کرباس نامیدن وهمه را با یک چوب راندن نیروهایی که توسط همان اختلاسگران رانده شده اند؟شعاراتحاد در چه جهتی باشد؟ سرنگونی؟به نظر من باید حاکمیتی باشد تا ما بتوانیم نیروهای انقلابی کارگری راسازماندهی بکنیم. حول چه چیزی می خواهیم اتحاد توده ای ها را ایجاد کنیم.
    در همان پاراگراف اول با آن ادبیات ونظرات به نظر من بیشتر به سمت تفرقه می رویم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *