نکاتی پیرامون موافقتنامهٔ هستهای جمهوری اسلامی ایران با دولتهای ۱+۵

Print Friendly, PDF & Email

تحریریهٔ «مهر»

پس از یک دورهٔ نسبتاً طولانی تهدیدها و تحریمها، سرانجام اعلام شد که در ساعات اولیهٔ روز ۲۴ نوامبر دولتهای ۱+۵ در مورد برنامهٔ هستهای ایران با دولت جمهوری اسلامی بهتوافق رسیدهاند. موافقتنامهٔ امضاء شده، که در رسانههای گروهی ایران و غرب انتشار یافته است، حاکی از نامعلوم بودن سرنوشت نهایی این توافق، و مشروط بودن آن به ارادهٔ دولتهای ۱+۵ و متحدان آنها برای پذیرش عقبنشینیهای تحمیل شده به دولت جمهوری اسلامی در ماههای آینده است.

در این تردیدی نیست که این موافقتنامه در شرایطی بسیار نابرابر به ایران تحمیل شده است. تعهد ایران به توقف گسترش فنیآوری هستهای، محدود کردن غنیسازی در حد ۵ درصد، در مقابل باقی ماندن بخش بسیار بزرگ تحریمها، حتی مواردی که در حیطهٔ اختیار ۱+۵ بوده است و ارتباطی به تصویب شورای امنیت و یا نهادهای قانونگذاری طرفهای مقابل ایران ندارد، نشاندهنده موضع ضعف ایران در این مذاکرات است. در این مذاکرات، دولت ایران حتی قادر نشده است که تاریخ معینی را برای لغو تحریمهای تحمیل شده به ایران در آینده به این دولتها بقبولاند. این توافقنامه، حتی عدم گسترش تحریمها از سوی دولت ایالات متحده را نه بهصورت قطعی، بلکه در «چارچوب اختیارات قانونی رییس جمهور و کنگره» آمریکا تعریف کرده است. این مسأله، بهویژه با توجه به کارشکنیهای اسراییل و مخالفتهای جناحهای تندرو حاکمیت آمریکا، که اکنون دست بالا را در کنگرهٔ آن کشور دارند، میتواند تعیینکننده باشد.

انتظار دولتهای ۱+۵، بهویژه دولت ایالات متحده، از این مذاکرات، بهتسلیم مطلق کشاندن جمهوری اسلامی با تکیه بر ضعفهای جدی کنونی آن است. از همین رو است که این توافقنامه را به مراحل گوناگون تقسیم کردهاند تا بتوانند بر اساس شرایط و عملکرد آیندهٔ دولت جمهوری اسلامی، در هر مرحله، بر فشارهای خود بیافزایند یا در صورت لزوم اجرای نهایی توافقنامه را بهتعویق بیاندازند، یا آن را بهطور کلی ملغی سازند.

بهطور خلاصه، مجموعهٔ اطلاعات موجود حاکی از این است که در حال حاضر هیچ تضمینی برای موفقیت این توافقنامه وجود ندارد و دولتهای غربی این حق را برای خود محفوظ نگهداشتهاند تا بههر بهانهای ایران را در تخلف از این توافقنامه اعلام کنند، یا خواستها و شرایط محدودکنندهٔ بیشتری را، حتی فراتر از عرصهٔ هستهای، به ایران تحمیل نمایند. با توجه به اخبار منتشر شده مبنی بر مذاکرات پنهانی ایران و آمریکا، علیرغم تکذیبهای انجام شده، از هماکنون این نگرانی نیز وجود دارد که آیا سازشهای دیگری نیز از طرف دولت ایران در پشت پرده انجام گرفته است یا نه.

گامی به جلو یا به عقب؟

اما، بهرغم همهٔ عوامل منفی و نگرانکننده، این توافقنامه را باید بهعلت ایجاد یک شرایط آرامش نسبی روحی برای مردم، کاهش هرچند خفیف فشارهای خردکنندهٔ اقتصادی بر گردهٔ زحمتکشان کشور، دور کردن حتی موقتی خطر جنگ، و قرار دادن چالشهای ایران و غرب در یک مسیر دیپلماتیک، گامی مثبت ارزیابی کرد. مردم میهن ما برای دههها قربانی جنگ و تهدید بهجنگ، و پیامدهای کشندهٔ سیاستهای غلط اقتصادی دولت و تحریمهای اقتصادی از سوی دولتهای امپریالیستی بودهاند. آنها برای دههها با گرانی، بیکاری، فقر و سرکوب، همه و همه بهبهانهٔ خرابکاریها و تهدیدهای خارجی، روبهرو بودهاند، و طبیعی است که از هر گشایشی برای نفس کشیدن، برای بازگرداندن زندگی خود بهوضع طبیعی، برای بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی، استقبال میکنند. این حق طبیعی آنها است و اکنون این توافقنامه، برای اولین بار، امکان هرچند کوچک یک چنین گشایشی را برای آنها ایجاد کرده است.

در عین حال، هیچکس نمیتواند انکار کند که دولت ایران از روی ضعف و ناچاری تن به چنین توافقنامهای داده است. در نتیجه، این توافقنامه را یک «پیروزی برای مردم ایران» نامیدن و پایکوبی کردن برای آن کاری بهشدت خطا است که تنها میتواند بهغلط در میان مردم یک احساس امنیت کاذب، و در نتیجه عدم تحرک و بیعملی، ایجاد کند. چنین برخوردی تنها بر نادیده گرفتن ماهیت امپریالیسم و هدفهای کوتاه و دراز مدت آن برای ایران و منطقه استوار است. واقعیت این است که سیاست امپریالیستی «تغییر رژیم» در ایران، و نقطهٔ پایان نهایی گذاشتن بر هرآنچه از انقلاب مردم ایران در بهمن ۵۷ باقی ماندهاست، بهعنوان بخشی از استراتژی کلی امپریالیسم برای منطقه همچنان در دستور کار این دولتها، بهویژه دولت ایالات متحدهٔ آمریکا، قرار دارد. بهتأخیر انداختن این خطر، هرچند گامی بهجلو محسوب میشود، یک «پیروزی برای مردم» نیست، بلکه تنها فرصتی است برای رفع ضعفهای موجود تا بتوان از موضع قدرت، یا حداقل از موضع برابر، با این خطر روبهرو شد.

از تهدید به جنگ تا مذاکره

برخی بهاشتباه بر این اعتقادند که موافقت ایالات متحده و متحدانش برای مذاکره با ایران ناشی از یک تغییر سیاست از سوی دولت اوباما است. اما این نظر نیز بر عدم درک دقیق از استراتژی کلی امپریالیسم در مورد منطقه، یعنی طرح «خاورمیانهٔ بزرگ»، استوار است. واقعیت این است که سیاست ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران نه بر اساس عملکردهای مرحلهای دولت جمهوری اسلامی، که با بر سر کار آمدن دولتهای مختلف شکلهای گوناگون بهخود گرفته است، بلکه از دیدگاه پایان بخشیدن به نقش مستقل ایران بهعنوان یک قدرت منطقهای تعیین میشود. هدف بهزانو درآوردن ایران و بهتسلیم کشاندن آن در برابر برنامههای ایالات متحده و متحدانش برای منطقه است. هم تهدیدهای نظامی و هم تحریمها با همین هدف واحد دنبال شدهاند و میشوند، و تا زمانی که به این هدف نرسیدهاند به این سیاستها ادامه خواهند داد، جدا از اینکه کدام جناح یا نیرو در ایران برسر کار باشد.

بر این اساس است که ما با تحلیل برخی از نیروهای سیاسی که تنها سیاستهای جمهوری اسلامی، بهویژه در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد، را مسؤول تنشهای موجود با غرب میدانند نمیتوانیم موافق باشیم. فراموش نمیکنیم که حملهٔ نظامی بهعراق در شرایطی اتفاق افتاد که صدام حسین اجازهٔ همهنوع تفتیش و بازرسی از تأسیسات نظامی عراق را به غرب داده بود. با این وجود آن کشور بهبهانهٔ آشکارا دروغین و ساختگی داشتن سلاحهای کشتار جمعی مورد حمله و اشغال نظامی قرار گرفت. از آن گویاتر، سرنوشت لیبی است که حتی پس از متوقف کردن همهٔ برنامههای هستهای خود باز مورد حمله قرار گرفت و رهبر آن بدان شکل فجیع بهقتل رسید. مشکل غرب با ایران را نیز باید در همین چارچوب ارزیابی و درک کرد. صرف یک توافق در مورد برنامهٔ هستهای، ایران را در برابر تحریمها و تهدیدهای نظامی غرب، بهویژه ایالات متحده، مصون نخواهد کرد. هدف اصلی نابود کردن استقلال ایران است، و این آن چیزی است که در برخورد به این توافقنامه باید در مرکز توجه قرار گیرد.

میتوان گفت که علت اصلی پذیرش مذاکره با ایران از سوی ایالات متحده در حال حاضر، علاوه بر آگاهی از موضع ضعف دولت جمهوری اسلامی، دشواریهایی است که دولت اوباما اکنون در سوریه با آن روبهرو است. برای ایالات متحده و متحدان اروپایی آن از همان ابتدا روشن بود که بدون سرنگون کردن دولت حافظ اسد در سوریه و از میان برداشتن هرگونه امکان مقاومت از سوی آن کشور، حملهٔ نظامی به ایران کاری بسیار دشوار و پرخطر خواهد بود. با توجه به مرحلهای بودن توافقنامهٔ هستهای با ایران، میتوان به این نتیجه رسید که، همانند جمهوری اسلامی، ایالات متحده نیز در شرایط حاضر بهدنبال خریدن وقت است تا بتواند تکلیف سوریه را پیش از پرداختن به مسألهٔ ایران روشن کند. با این حساب، میتوان گفت که مهلت ۶ ماههٔ مورد تأکید میتواند بهمنظور آمادهسازی شرایط برای برخورد شدیدتر با ایران تعیین شده باشد.

کدام راه به جلو؟

بدین ترتیب، برای حاکمیت جمهوری اسلامی شش ماه مهلت بهدست آمده است تا بتواند گریبان خود را از دشواریهای موجود خلاص کند. اما راه خلاصی از وضعیت دشوار کنونی ادامهٔ مذاکرات از موضع ضعف نیست. این موضع ضعف تنها میتواند به زیادهخواهیهای بیشتر از سوی دولتهای ۱+۵، و رانده شدن جمهوری اسلامی بهموضعی بسیار دشوارتر از وضعیت کنونی بیانجامد.

تنها راه برای خروج از وضعیت بحرانی کنونی و دفاع واقعی از منافع ملی ایران، ایجاد شرایطی است که ایران بتواند نه از موضع ضعف، بلکه از موضعی برابر به این مذاکرات ادامه دهد. و این نیز مستلزم باز کردن فضای سیاسی کشور، پایان دادن به حصر رهبران جنبش، آزادی زندانیان سیاسی و فراهم کردن شرایط برای دخالت مردم در تعیین سرنوشت کشور است. حکومت تنها با پشتوانهٔ قوی و عملی مردم است که میتواند در مقابل زیادهخواهیهای غرب مقاومت کند و به ورطهٔ دادن امتیازات هرچه بیشتر سقوط نکند.

تا دیر نشده است باید از نمونههای موفق چنین سیاستی در کوبا و ونزوئلا درس گرفت.

۱۲ آذر ۱۳۹۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *