«آنچه در حزب گذشت»: بخش هفتم ـــ ارزیابی تحریریهٔ «مهر» از مرحلهٔ اول حیات حزب تودهٔ ایران در سه دههٔ اخیر (قسمت اول)

Print Friendly, PDF & Email

همانگونه که در پیش اشاره کرده بودیم، در این بخش جمعبندی و ارزیابی خود را در زمینههای سازمانی، سیاسی و ایدئولوژیک از مرحلهٔ اول حیات سه دهه اخیر حزب (۶۵-۱۳۶۲) ارائه میکنیم. آنچه در جمعبندی و ارزیابی زیر از مرحلهٔ اول زندگی حزبی در ۳۰ سال اخیر میآید، نظرات تحریریهٔ «مهر» است، که آن را در معرض قضاوت رفقای تودهای و خوانندگان قرار میدهیم و آمادگی خود را برای انتشار نقدهای رفقا بر این نظرات اعلام میداریم.

در نخستین قسمت این ارزیابی، ما به روندهای تشکیلاتی و سازمانی مرحلهٔ اول و پیامدهای آن برای حزب میپردازیم و در قسمت بعدی، پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیک این مرحله را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

روندهای سازمانی ـ تشکیلاتی مرحلهٔ اول

 

از یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب تا برگزاری «پلنوم ۱۸»

۱ـ پس از برگزاری پلنوم وسیع ۱۷ و بنا به تصمیم هیأت سیاسی، «کمیتهٔ برون مرزی»، برای سازماندهی نیروهای حزبی در کشورهای غربی و ایجاد بلندگویی برای شرایط سختتر فعالیت حزب در داخل کشور، تشکیل شد. برای انجام وظیفهٔ دوم، «راه توده»، شش ماه قبل از یورش اول جمهوری اسلامی به حزب، آغاز بهکار کرد.

۲ـ بهدنبال یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب، رفیق خاوری هدایت «کمیتهٔ برون مرزی» را خود بهعهده گرفت و بهسرعت نقش این کمیته در سیاستگذاری، صدور اطلاعیهها و امور سازمانی، از جمله تدارک برگزاری «پلنوم ۱۸» و ترکیب این نشست، به طرف صفر رفت و به یک کمیتهٔ روی کاغذ بدل شد. تصمیمها در ظاهر از طرف رفیق خاوری بهصورت فردی گرفته میشد. وقایع بعدی و بهویژه چگونگی تدارک و برگزاری «پلنوم ۱۸» بر هماهنگی و همکاری نزدیک رفیق خاوری با رفقا صفری و لاهرودی که عضو «کمیتهٔ برون مرزی» نبودند، دلالت دارد.

۳ـ رفیق خاوری از همان ابتدا رفتاری همراه با حساسیت بیش از اندازه و سوءظن نسبت به رفقای «کمیتهٔ داخلی» در پیش گرفت. گرچه این حساسیت از نظر رعایت اصول سازمانی صحیح بود، اما روند امور نشان داد که افراط در حساسیت و سوءظن ایشان موردی نداشته است. چنین برخوردی متأسفانه «مشکلی» بهنام «کمیتهٔ داخلی» در حزب ایجاد کرد.

۴ـ رفیق خاوری از همان ابتدا با نظری منفی نسبت به رفقایی که بهدنبال اعمال فشارها و شکنجههای شدید در «شوهای تلویزیونی» پس از یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب شرکت داده شده بودند برخورد کرد. برخورد منفی ایشان بهویژه در مورد رفیق محمدعلی عمویی از همان ابتدا شدیدتر بود. اولین عکسالعمل رسمی نسبت به رفقای دربند رهبری در قالب اعلامیهٔ «کمیتهٔ برون مرزی»، تحت عنوان «به اعضاء و هواداران حزب»، در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۶۲ («راه توده»، شمارهٔ ۶۱، ۸ مهر ۱۳۶۲) نشان داده شد و این رفقا به دو گروه «قهرمان» و «شکسته» تقسیم شدند. این تقسیمبندی در میان رفقای دربند رهبری اثرات مخربی بر مجموعهٔ زندگی و فعالیت حزب در ۳۰ سال پس از یورشهای جمهوری اسلامی گذاشته است (برای توضیحات بیشتر به بخش اول «آنچه در حزب گذشت»، چهار پاراگراف آخر بند «بعد از یورشها» از قسمت «۲ـ کمیتهٔ برون مرزی حزب تودهٔ ایران» رجوع کنید).

«پلنوم ۱۸» (آذر ۱۳۶۲)

احیاء رهبری حزب در «پلنوم ۱۸» با نقض فاحش اصول سازمانی صورت گرفت:

۱ـ رفیق خاوری، بهعنوان تنها بازمانده از هیأت سیاسی منتخب پلنوم وسیع ۱۷ کمیته مرکزی و مسؤول «کمیته برونمرزی حزب توده ایران»، با دور زدن این «کمیته»، که تنها ارگان قانونی حزب پس از یورشها بود، «پلنوم ۱۸» را فراخواند.

۲ـ بهعلت دربند بودن اکثریت اعضای رهبری حزب، این اجلاس با شرکت فقط حدود یک سوم از اعضای مرکزیت پلنوم وسیع ۱۷ برگزار شد و از لحاظ حقوقی نه پلنوم کمیتهٔ مرکزی، بلکه اجلاس اعضای باقیمانده کمیتهٔ مرکزی بود که از اختیارات یک پلنوم برخوردار نبود. این اجلاس میتوانست دربارهٔ فراخواندن یک جلسهٔ صلاحیتدار حزبی (پلنوم وسیع یا شکل دیگری از اجلاس وسیع) و دیگر مسایل عاجل زندگی حزبی تصمیمهایی اتخاذ کند و هیأت موقتی را برای هدایت حزب تا برگزاری جلسه صلاحیتدار انتخاب نماید، نه اینکه دست به تعیین هیأت سیاسی، هیأت دبیران و دبیر اول جدید بزند.

۳ـ «پلنوم ۱۸»، نهتنها مشی سیاسی و قانونی حزب را تغییر داد، بلکه بندی را در «قطعنامهٔ پلنوم» دربارهٔ رهبری دربند حزب گنجاند که معنایی جز تعلیق عضویت این رفقا در حزب نداشت (برای توضیحات بیشتر به بخش دوم «آنچه در حزب گذشت»، پاراگرافهای ۴ تا ۷ بند ۳ از قسمت «قطعنامهٔ پلنوم ۱۸ دربارهٔ وضع جهان، ایران و وظایف حزب در مرحلهٔ کنونی» مراجعه کنید).

۴ـ وارد کردن مجدد رفیق فقید صفری به ترکیب کمیتهٔ مرکزی و شرکت دادن رفقای عضو فرقهٔ دمکرات آذربایجان در «پلنوم ۱۸»، در حالیکه عضویت این رفقا در ترکیب کمیتهٔ مرکزی، در جریان پلنوم وسیع ۱۷ در ابهام بود (برای توضیحات بیشتر به بخش اول «آنچه در حزب گذشت»، بندهای «الف ــ در رابطه با رفیق فقید صفری» و «ب ـ در رابطه با رفقای فرقهٔ دمکرات آذربایجان ایران» از قسمت «تدارک و برگزاری پلنوم ۱۸» مراجعه کنید).

۵ـ برخلاف مفاد اساسنامهٔ حزب، رأیگیری دربارهٔ ترکیب هیأت سیاسی، برای اولین بار در تاریخ حزب بهطور علنی انجام شد.

۶ـ آنچه تخت عنوان «گزارش به کمیتهٔ مرکزی» در «پلنوم ۱۸» قرائت شد، هیچگاه انتشار بیرونی نیافت و دربارهٔ چگونگی تهیه آن نیز توضیحی در این اجلاس داده نشد. تنها سند منتشرهٔ «پلنوم ۱۸» قطعنامهٔ آن است.

زیر پا گذاردن اصول مسلم سازمانی حزب در تدارک و برگزاری «پلنوم ۱۸» به اشکال مختلف مورد اعتراض رفقای پیشکسوت و برخی از بنیانگذاران حزب تودهٔ ایران، زندهیادان رضا رادمنش، ایرج اسکندری، اردشیر آوانسیان، رحیم نامور و اکبر شاندرمنی، و همچنین افرادی از رهبری که از حزب اخراج شدند (فریدون آذرنور، محمد آزادگر، بابک امیرخسروی، حسین انورحقیقی، فرهاد فرجاد و سعید مهراقدم) قرار گرفت.

از «پلنوم ۱۸» تا «پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی» (خرداد ۱۳۶۵)

۱ـ فعالیت فراکسیونیستی و مخرب آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد؛ اعتراضات رفقا آزادگر، انورحقیقی و مهراقدم که همراه با نظرات چپروانه سیاسی و برخورد ناسیونالیستی نسبت بهمناسبات حزب تودهٔ ایران با حزب کمونیست اتحاد شوروی بود؛ فعالیت رفقای «کمیتهٔ داخلی» و مشکلاتی که با رهبری حزب در خارج از کشور داشتند؛ و بالاخره صدور بیانیهٔ مشترک حزب تودهٔ ایران و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) و طرح شعار «سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران»، مهمترین وقایع زندگی حزبی در فاصلهٔ «پلنومهای ۱۸ و ۱۹» بود.

۲ـ گسست از مشی سیاسی و رهبری دربند حزب در «پلنوم ۱۸»، به موج اعتراض مهاجرین جدید تودهای که زندگی سیاسی و سازمانی خویش را تحت رهبری کمیتهٔ مرکزی زندانی حزب گذرانده بودند، فرا رویید.

۳ـ در چنین شرایطی، آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد، فعالیت سازمانیافتهٔ خویش را در سازمانهای حزبی، بهویژه در اروپای غربی، آغاز کردند. تصویر عمومی که از فعالیت این سه نفر برای پیشبرد نظراتشان در تشکیلات حزبی در فاصلهٔ سالهای ۶۵-۱۳۶۲ بهدست میآید، چنین است:

سازمان رسمی حزب «پلنوم ۱۸» را تشکیل داده است و هیأت سیاسی انتخاب کرده است، ولی این پلنوم و ارگان منتخب آن از نظر آنها، نه از نظر حقوقی و سازمانی و نه از جنبهٔ سیاسی مشروعیت نداشت. سه نفر مذکور برای مبارزه با این وضعیت با کمیتههای کشوری، افراد شاخص حزبی و برخی از اعضای کمیتهٔ مرکزی، خارج از چارچوبهای تشکیلاتی تماس برقرار کردند؛ برخی از نظرات خویش را مصلحتگرایانه پنهان نمودند و آنها را طی بحث و گفتگو مطرح کردند؛ نامهٔ بدون امضاء در تشکیلات حزبی پخش کردند؛ و خلاصه برای ایجاد شورش در سازمانهای حزبی، در صدد بسیج بدنهٔ حزبی و کادرها برآمدند. اصطلاح «شورش» را آقای فرجاد در مصاحبه با «مهر» و آقای امیرخسروی در نوشتههایش بهکار برده است. بدین ترتیب، آنها تمام نُرمهای حزبی را نقض کردند و این کار را در شرایطی که این سه نفر در سازمان رسمی حزب و مرکزیت آن حضور داشتند، نمیتوان مبارزهٔ درون حزبی نامید. آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد به هیأت سیاسی اعلان جنگی دادند که عاقبتش فقط برد یک طرف بود. آنها قصد تصرف رهبری حزب را داشتند. در حالیکه بسیاری از اعضای کمیتهٔ مرکزی که از چگونگی تشکیل «پلنوم ۱۸» و مصوبات آن ناراضی بودند، با آنها همراهی نکردند و بسیاری از کادرها و اعضای شاخص حزبی نیز که معترض بودند، با این سه نفر همراه نشدند (برای توضیحات بیشتر به قسمت سوم مصاحبهٔ «مهر» با آقای فرجاد مراجعه کنید).

فعالیت فراکسیونیستی سه نفر مذکور به بحران حزب دامن زد و روند منفی در زندگی حزب را که بر اثر یورشهای رژیم و عملکرد رهبری آغاز شده بود، تشدید کرد.

ما بر این نظریم که دعوت نکردن آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد به «پلنوم ۱۹» کاری اشتباه بود و با شیوهٔ عملکرد رهبری در برخورد به انشعابهای خلیل ملکی و مائوئیستی مغایرت داشت. درعینحال بر این اعتقادیم که کنار گذاشتن این افراد از صفوف حزب کار درستی بود و حتی در شرایط حضور آنان در «پلنوم ۱۹»، پلنوم رأی به اخراج آنها میداد و این مصوبه به تأیید «کنفرانس ملی» نیز میرسید.

۴ـ عکسالعمل هیأت سیاسی به «افشاگری»های آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد، نه توضیح مسایل و رسیدگی به نارضایتی بهحق بدنهٔ حزبی، بلکه مقابله بهمثل و «افشاگری» متقابل بود. فعال کردن سازمان حزبی برای انجام کارهای سیاسی و تشکیلاتی کاراترین شیوهٔ مقابله با بحران در حزب بود. هیأت سیاسی در این زمینه نیز در جهت عکس حرکت کرد. بارزترین نمونه تعطیلی «راه توده»، برخلاف تصریح مصوبهٔ حزبی مبنی بر ادامه فعالیت آن بود. این نشریه نهتنها برای همیشه تعطیل شد بلکه کادر تحریری آن نیز پس از آن بهکار گرفته نشدند (برای توضیحات بیشتر به بخش ششم «آنچه در حزب گذشت»، قسمت «سرنوشت نشریهٔ راه توده و دستاندرکاران آن» مراجعه کنید).

۵ـ دربارهٔ اخراج رفقا آزادگر، انورحقیقی و مهراقدم از حزب: ما در جمعبندی و ارزیابی خویش در عرصههای سیاسی و ایدئولوژیک از زندگی حزبی در سالهای ۶۵-۱۳۶۲، دیدگاه خود را نسبت به نظرات چپروانهٔ این رفقا در قبال مشی سیاسی ۶۱-۱۳۵۷ حزب و همچنین برخورد آنها نسبت به مناسبات حزب ما با حزب کمونیست اتحاد شوروی، بیان خواهیم کرد و در اینجا فقط از جنبهٔ سازمانی به برکناری رفقا آزادگر، انورحقیقی و مهراقدم از سازمان حزبی میپردازیم.  

اخراج این رفقا از حزب کار نادرستی بود. این رفقا دست به فعالیت فراکسیونی مشابه آقایان آذرنور، امیرخسروی و فرجاد نزده بودند. نظرات چپروانهٔ آنها در عرصه سیاست روز در سازمان حزبی منحصر بهفرد نبود. فراتر از مشی سیاسی مصوب «پلنوم ۱۸» و تغییر استراتژی سیاسی حزب با طرح شعار «سرنگونی جمهوری اسلامی»، نظرات سیاسی ماجراجویانهای که تعدادی از رفقای رهبری در افغانستان داشتند، و ما در قسمت «در عرصهٔ سیاسی» این ارزیابی توضیحاتی درباره آن خواهیم داد، نیز در رهبری حزب وجود داشت. حساسیت نسبت به مسألهٔ «چسبندگی حزب به اتحاد شوروی» در بین اعضای کمیتهٔ مرکزی، حتی در قبل از پیروزی انقلاب، نیز سابقه داشت. نمونه بارز چنین افرادی، آقایان آذرنور و امیرخسروی بودند. اینکه رفقا آزادگر، انورحقیقی و مهراقدم بهطور یکجانبه تصمیم به خروج از اتحاد شوروی گرفتند، نمیتوانست دلیل اخراجشان از حزب باشد. به اعتقاد ما این رفقا میبایست به «پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی» دعوت میشدند. تصمیمگیری دربارهٔ عضویت آنها در رهبری حزب با «کنفرانس ملی» بود. اما مسألهٔ اخراج از حزب، شدیدترین تصمیمی است که میتوان دربارهٔ یک عضو گرفت و اعمال چنین حکمی دربارهٔ این رفقا موضوعیت نداشت.

۶ـ «کمیتهٔ داخلی»: ما نیز بر این نظریم که شیوهٔ سازماندهی اعضاء حزب توسط رفقای «کمیتهٔ داخلی»، در شرایط پس از یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب، خطا بود. اما بر اعتقاد این رفقا به حزب و انگیزههای مثبتشان برای مبارزهٔ حزبی در آن شرایط بسیار سخت، پای میفشاریم. رفقا نادر و فرزین، از مسؤولین «کمیتهٔ داخلی»، در نامهای که به «مهر» نوشتند و در بخش پنجم «آنچه در حزب گذشت» منتشر شد، دلایل تشکیل این کمیته را از دیدگاه خویش توضیح دادهاند. حساسیت و سوءظن رفیق خاوری که حتی تا حد پلیس خواندن رفقایی از «کمیتهٔ داخلی» پیش رفت، طی سالهای بعد نادرستی خود را نشان داد، که در ادامه دربارهٔ آن توضیح خواهیم داد.

۷ـ در طی این سالها، انفعال وجه برجسته و عمدهٔ عکسالعمل اعضاء و کادرهای معترض حزبی بود.

«پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی»

۱ـ همانطور که در بخش ششم «آنچه در حزب گذشت» توضیح دادیم، «پلنوم ۱۹» در واقع جنبهٔ تشریفاتی داشت و در عمل برای رسمیت بخشیدن به اقدامات هیأت سیاسی و صورت قانونی دادن به برگزاری «کنفرانس ملی» تشکیل شد.

۲ـ «کنفرانس ملی» از نظر سازمانی، و نه از جنبهٔ مشی سیاسی، به نوعی نفی «پلنوم ۱۸» بود. زیرا:

الف ـ خواست معترضین در سازمان حزبی ـــ بدنه و رهبری ـــ برای تشکیل اجلاس وسیع اجابت شد.

ب ـ رهبری جدیدی برای حزب تعیین گردید.

پ ـ شعار «سرنگونی جمهوری اسلامی» با دور زدن پلنوم حزبی و توسط هیأت سیاسی، در بیش از یک سال قبل از برگزاری «پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی»، و بهظاهر با نظرخواهی از اعضای حزب طرح شد. در «گزارش سیاسی کمیتهٔ مرکزی به کنفرانس ملی حزب تودهٔ ایران»، صفحه ۳۷، چنین میخوانیم:

«باید خاطرنشان ساخت که برای تهیه این سند [بیانیهٔ مشترک حزب و سازمان]، هیأت سیاسی طی بخشنامهای از اعضاء و هواداران حزب خواسته بود تا دربارهٔ دو مسألهٔ مهم، یعنی علل  یورش به حزب و نیز سیاستی که باید در آینده در پیش گرفت نظرات خود را کتباً به رهبری ارائه دهند. چنانکه گفته شد اکثریت قاطع آنهایی که به این پرسشهای حزب پاسخ داده بودند، خواهان اعلام شعار سرنگونی بودند. در واقع پلنوم هجدهم نیز با طرح پایان دادن به سیطرهٔ ارتجاع و تشکیل دولت ائتلافی با شرکت احزاب، سازمانها، گروهها و شخصیتهای ملی و مترقی، نفی حاکمیت موجود را اعلام کرده بود. بنابراین طرح شعار سرنگونی با برنامهٔ جبههٔ متحد خلق که خواست اعضاء و هواداران حزب بود در دستور روز مبارزه قرار داشت و در این مورد تأمل جایز نبود».

نقل قول فوق بهخوبی نمایانگر عملکرد هیأت سیاسی در زمینهٔ تغییر استراتژی سیاسی حزب است. نظرخواهی فردی از اعضاء، جایگزین بهبحث گذاشتن موضوع در بدنهٔ حزبی شد و کمیتهٔ مرکزی نیز در این میان محلی از اعراب نداشت. بهزعم رفقای هیأت سیاسی، مسألهٔ طرح «شعار سرنگونی» از نظر سیاسی چنان حیاتی بود و در این زمینه اعضای حزب بهحدی بیقرار بودند که باید در یک عمل کودتایی، در شکل ظاهرپسند بیانیهٔ مشترک حزب و سازمان، استراتژی سیاسی حزب تغییر میکرد. در عینحال، روشن نیست که در وضعیت از همگسیختگی و پراکندگی تشکیلاتی ناشی از ضربهٔ رژیم به حزب، بهویژه در حالت قطع ارتباط نسبی با رفقای داخل کشور، و زندانی بودن رفقای رهبری و بسیاری از کادرهای حزب، همهپرسی از بدنهٔ حزب در آن مقطع تا چه حد میتوانسته پایهٔ واقعی داشته باشد و این نظرخواهی چه بخش از بدنهٔ حزب را دربر گرفته است. ما در این مورد در بخش ارزیابی خود از روندهای سیاسی مرحلهٔ اول توضیح لازم را خواهیم داد.

در اینجا یادآوری یک تجربهٔ تاریخی برای مقایسه عملکردها خالی از فایده نیست. رهبری حزب در دههٔ ۱۳۵۰، برای تدوین برنامهٔ جدید حزب تودهٔ ایران، طرحی را تهیه و برای نظرخواهی منتشر کرد. تشکیلات حزبی حدود دو سال در این مورد به بحث پرداخت و بر اساس نتایج این نظرخواهی تغییرات قابل توجهی در طرح اولیهٔ برنامه داده شد. سرانجام طرح نهایی در تیر ماه ۱۳۵۴ در پلنوم ۱۵ کمیتهٔ مرکزی حزب بهتصویب رسید که مبنای تعیین مشی سیاسی حزب در قبال انقلاب بهمن ۱۳۵۷ قرار گرفت.

ت ـ قطعنامهٔ «پلنوم ۱۸» عملاً عضویت رفقای دربند رهبری حزب را زیر سؤال قرار داده بود. ولی «کنفرانس ملی» طی قطعنامهای جایگاه حقوقی تمام اعضای زندانی کمیتهٔ مرکزی را بهعنوان عضو مرکزیت حزب، بدون استثناء، بهرسمیت شناخت. نکتهٔ قابل توجه این است که این قطعنامه نه از سوی رفیق خاوری یا دیگر دستاندرکاران اصلی اجلاس، بلکه از سوی شرکتکنندگان مطرح شد، مورد حمایت قرار گرفت و بهتصویب رسید.

ث ـ بالاتر ما دربارهٔ حساسیت بیش از حد و سوءظن جدی نسبت به رفقای «کمیتهٔ داخلی» در نزد رفیق خاوری و دیگر گردانندگان اصلی حزب توضیح دادیم و نوشتیم که در فاصلهٔ زمانی سالهای ۶۵-۱۳۶۲ «مشکلی» بهنام «کمیتهٔ داخلی» در حزب ایجاد شد. در «کنفرانس ملی»، در ظاهر امر، این «مشکل» حل شد. اول، اکثر ۸ رفیقی که از داخل در اجلاس شرکت داشتند، از مسؤولین یا افراد مرتبط با «کمیتهٔ داخلی» بودند. دوم، در «گزارش سیاسی کمیتهٔ مرکزی به کنفرانس ملی حزب تودهٔ ایران» (صفحهٔ ۳۲)، چنین آمده است: «باید یادآور شد که اعلامیهٔ کمیتهٔ برونمرزی که قبلاً در این زمینه [اصول کار سازمانی] منتشر شده بود، با مقاومت برخی از اعضای «کمیتهٔ داخلی» که پس از یورش دوم به حزب اداره متمرکز سازمانهای حزبی را (گرچه با نیت دفاع از حزب) بهعهده گرفته بودند، روبرو گردید». سوم، اجلاس تنها به ابراز اعتماد نسبت به رفقای «کمیتهٔ داخلی» در «گزارش کمیتهٔ مرکزی» اکتفا نکرد. اینبار هم، نه از سوی رفیق خاوری یا سایر دستاندرکاران اصلی «کنفرانس ملی» بلکه از طرف رفقای داخل در اجلاس، قطعنامهای که بر اعتقاد حزبی رفقای «کمیتهٔ داخلی» و اعتماد به آنها تأکید داشت پیشنهاد شد، که با حمایت شرکتکنندگان در اجلاس بهتصویب رسید. بدینترتیب، از نظر حقوقی، نقطهٔ پایانی بر معضلی که پس از یورش دوم به حزب در رابطه با «کمیتهٔ داخلی» ایجاد شده بود، گذاشته شد.

۳ ـ علاوه بر آنچه که دربارهٔ نفی عملی «پلنوم ۱۸» و توجه به خواستهای سازمان حزبی برشمردیم؛ گردهمآیی ۱۲۵ نفر در زیر یک سقف و ایجاد این احساس که رفقا برای تعیین سرنوشت حزبشان جمع شدهاند؛ تجدید دیدارها پس از ضربات خیانتکارانه رژیم به حزب؛ برپایی نمایشگاهی از کارهای دستی رفقای تودهای در زندان و نسخههایی از تراکتها و اعلامیههایی که در داخل کشور منتشر شده بود؛ برگزاری اجلاس در کشوری که در شرایط سخت مبارزه انقلابی خود را پیش میبرد؛ و بالاخره اعلام زندهیاد رفیق سیاوش کسرایی در ابتدای نشست که خبر از شرکت رفیق شهید دکتر نجیبالله، رهبر وقت جمهوری دمکراتیک افغانستان، در «کنفرانس ملی» داد، همه و همه به حاکم شدن روحیه همبستگی و یگانگی در «کنفرانس ملی» انجامید.

۴ـ روحیهٔ حاکم بر «کنفرانس ملی» از جمله سبب شد با هدایت رفیق خاوری مسایلی که بهصورت بالقوه میتوانست مورد چالش قرار گیرد، بهتصویب برسد، یا دربارهٔ روند امور در حزب در سه سال قبل از نشست، پرسش و انتقاد جدیای مطرح نشود. امید به اصلاح امور وجه کاملاً غالب بر «کنفرانس ملی» بود. در چنین فضایی، بنا به پیشنهادی که از سوی هیأت رئیسهٔ اجلاس مطرح شد، عدم انتشار بیرونی دو قطعنامه دربارهٔ رهبری دربند حزب و «کمیتهٔ داخلی» بهتصویب رسید. لیست ۵۹ نفرهٔ کمیتهٔ مرکزی هم که اکثریت آن از سوی بخش اعظم شرکتکنندگان در نشست ناشناخته بود، تنها بهدلیل این توضیح رفیق خاوری که به تمام این افراد اعتماد دارد و برای فعالیت حزبی نیازمند آنها است، با رأی مخفی، بهتصویب «کنفرانس ملی» رسید.

۵ـ علیرغم مصوبهٔ «کنفرانس ملی» دربارهٔ حفظ جایگاه حقوقی رهبری دربند حزب، نتایج عملی این اجلاس، کمیتهٔ مرکزی منتخب پلنوم وسیع ۱۷ را بلاموضوع کرد. این مصوبه انتشار بیرونی نیافت و تعداد کمیتهٔ مرکزی منتخب این اجلاس بیش از تعداد اعضای دربند رهبری حزب بود. بهنظر ما، انگیزهٔ اصلی رفقای گرداننده «کنفرانس ملی» از ارائه لیستی با تعداد زیاد اعضای کمیتهٔ مرکزی، «برطرف» کردن ایراد حقوقی «پلنوم ۱۸» بود که با حضور یک سوم اعضای مرکزیت برگزار شده بود. در «کنفرانس ملی»، تعداد اعضای رهبری حزب به بیش از تعداد اعضای کمیتهٔ مرکزی در زندانها افزایش داده شد تا بدین ترتیب مشکل حقوقی قانونیت پلنومهای کمیتهٔ مرکزی برطرف شود.

۶ـ تعداد بیشمار اعضای کمیتهٔ مرکزی منتخب «کنفرانس ملی» و نتایج اولین پلنوم آن، که همزمان با روز پایانی کنفرانس برگزار شد، نشان داد که امید به اصلاح امور حزب سرابی بیش نبود.

در رابطه با تعداد اعضای کمیتهٔ مرکزی، که قرار بود برای همهٔ آنها «کار و مسؤولیت حزبی» وجود داشته باشد، مثالی روشنگر موضوع است. پس از «کنفرانس ملی» تعداد اعضای کمیتهٔ مرکزی مستقر در افغانستان به ۱۹ نفر رسید. از میان آنها، ۵ نفر عضو هیأت سیاسی بودند. اکثریت قریب بهاتفاق این رفقا یا بدون مسؤولیت خانهنشین بودند، یا با ترفیع جایگاه حقوقی آنها، در عمل مسؤولیت سازمانیشان کاهش یافته بود، یا به کارهایی مشغول شده بودند که قبل از «کنفرانس ملی» بهعهدهٔ کادرها یا اعضای فعال حزبی بود. دردناکتر آن بود که از میان این ۱۹ نفر، ۶ نفر از کشورهای دیگر «برای کار حزبی» به افغانستان آمده بودند و ۳ نفر از رفقای داخل در «کنفرانس ملی» بودند که در خارج از کشور ماندگار شدند.

هیأت سیاسی منتخب پلنوم مذکور نیز از کمیت فوقالعادهای ـــ ۱۳ نفر ـــ برخوردار بود. رفیق نوروزی تشریفاتیترین عضو هیأت سیاسی بود، چون از قبل از برگزاری «کنفرانس ملی»، بهعلت بیماری در هیچ جلسهٔ حزبی شرکت نکرده بود و تا فاصلهٔ پلنوم بعدی درگذشت. لیست هیأت سیاسی که توسط رفیق خاوری در پلنوم مطرح شد «ویترین» زیبایی بود. در عمل نیز نشان داده شد که رفیق خاوری، که بهطور قطع با مشورت رفقا صفری و لاهرودی این لیست را ارائه کرده بود، هدفی جز جلوه دادن یک تصویر زیبا، و نه کارآ، از ترکیب هیأت سیاسی و حفظ ظاهری وحدت حزبی، دنبال نکرده است. حضور چهرههایی نظیر زندهیادان سیاوش کسرایی و غنی بلوریان، و رفقا محمدتقی برومند (ب. کیوان) و محمد حقیقت (از معاونین ناخدا افضلی)، که در سطح جامعه یا بخشهایی از آن شناخته شده بودند، بههمراه رفقای ناراضی (شاندرمنی، فامنریمان و فروغیان) و بالاخره نمایندگان نسل جوان رهبری (رفیق ژیلا سیاسی و آقای حسین علوی) روشنگر موضوع مورد بحث است.

پیشنهاد تعیین تنها دو دبیر توسط رفیق خاوری، که بهتصویب پلنوم رسید، و بدعتی را از نظر تعداد رفقایی که در عمل حزب را هدایت میکنند در تاریخ حزب بهجای گذاشت، تیر خلاص بر وحدت ایجاد شده در «کنفرانس ملی» بود. در بههمان پاشنهٔ سابق چرخید، با یک تفاوت که رفقا خاوری و صفری اینبار در تبلیغات خویش پشتوانهٔ جلسهای همبسته و یگانه با حضور ۱۲۵ کادر حزبی را یدک میکشیدند. اما برخلاف این مدعا، روند منفی امور حزبی تشدید شد. اعتراض و نارضایتی، هم در هیأت سیاسی و کمیتهٔ مرکزی و هم در بدنهٔ تشکیلات حزبی، بلافاصله پس از اتمام «کنفرانس ملی» آغاز شد.

در حال حاضر حدود ۱۵ نفر از ۵۹ عضو کمیته مرکزی منتخب «کنفرانس ملی» درگذشتهاند، و در کمال تأسف میبینیم که از اکثریت عظیم در قید حیات (۴۴ نفر)، تنها ۴ نفر در سازمان رسمی حزب حضور دارند.

۷ـ بهزودی، آغاز روند فروپاشی در کشورهای سوسیالیستی و پیامدهای آن برای کل جنبش کارگری و کمونیستی به بستر عینی تشدیدکنندهٔ بحران حزب ما بدل شد. ما در بیان وقایع مرحلهٔ دوم حیات حزب در ۳۰ سال اخیر، یعنی سالهای ۷۰-۱۳۶۵، به این مسایل خواهیم پرداخت.

برخی نتیجهگیریها

در این تردیدی نیست که اولین مرحلهٔ بلافاصله پس از یورشهای رژیم به حزب تودهٔ ایران، مرحلهای بس دشوار و در عینحال تعیینکننده برای حزب ما بوده است. بهدنبال دو یورش حاکمیت جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران، اکثریت قریب بهاتفاق رهبران برجستهٔ حزب، که حاصل دهها سال فعالیت کمونیستهای ایران بودند، بههمراه هزاران تن دیگر از اعضای حزب تودهٔ ایران دستگیر شدند و فعالیت علنی حزب متوقف گردید. هزاران تودهای نیز ناچار به ترک میهن شدند.

سرکوب بیسابقهٔ حزب، همانند دوران سرکوب حزب بر اثر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، همچنین زمینهٔ عینی انفعال، اعتراض و بروز نظرات گوناگون را در تشکیلات حزبی فراهم کرده بود. در پی ضربات سهمگین رژیم، کنارهگیری، و اعتراض تا حد ضدیت با مشی حزب تودهٔ ایران در میان بسیاری از تودهایها مشاهده میشد. سؤالات بیجواب بسیاری در مورد آنچه اتفاق افتاده بود و چرایی آن ذهن همهٔ تودهایها را بهخود مشغول کرده بود.

بدیهی است که در چنین شرایط دشواری از ازهمگسیختگی سازمانی، قطع ارتباطات تشکیلاتی، و سردرگمی فکری و سیاسی همراه با سؤالات بیشمار بیجواب مانده، احیاء و بازسازی سریع تشکیلاتی حزب تودهٔ ایران را به عاجلترین و مهمترین وظیفهٔ روز بدل ساخته بود که طبیعتاً هدایت انجام آن بهناچار بر دوش تعداد محدودی از رفقای باقیمانده از رهبری حزب در خارج از کشور قرار میگرفت. و این وظیفهای بس دشوار و سنگین بود که، بهویژه در آن شرایط، بیش از هرچیز به دانش و تجربهٔ تشکیلاتی از یکسو، و دوراندیشی، بردباری، پرهیز از برخوردهای واکنشی، و آمادگی برای شنیدن سؤالات و حتی اعتراضهای رفقا، بهویژه با توجه به روحیهٔ آسیبدیدهٔ همهٔ تودهایها، نیاز حیاتی داشت.

اما، همانطور که روندهای این مرحله آشکار کرد، رفیق خاوری، که تاریخ بار اصلی این وظیفه را بر دوش ایشان گذاشته بود، بههمراه رفقا صفری و لاهرودی، که هر سه نفر آنها تصمیمگیرندگان و دستاندرکاران اصلی حزب بودند، بهرغم همهٔ کوششهای خود نهتنها نتوانستند از عهدهٔ این این وظیفهٔ مهم تاریخی برآیند، بلکه با عملکردهای خویش موجب گسترش هرچه بیشتر انفعال و اعتراض در حزب، و در نهایت تضعیف و تکه تکه شدن هرآنچه از تشکیلات حزب باقیمانده بود گردیدند. این نیز بیش از هرچیز هم از توان تشکیلاتی آنها و هم از شیوهٔ برخورد آنها، هم به حزب و هم به اعضاء و کادرها و هواداران آن، ناشی میشد.

از نظر تشکیلاتی، هیچیک از این سه رفیق در دوران فعالیت علنی حزب (۶۱-۱۳۵۷) درگیر کار تشکیلاتی در ایران نبودند و در نتیجه شناختی از نسل جدید مهاجرین تودهای و روحیات آنها نداشتند. این رفقا، با تخلف صریح از اصول دموکراتیک سازمانی، رابطه را جایگزین ضابطه در تشکیلات کردند و تصمیمگیریهای فردی را بهجای اصل تصمیمگیری جمعی در حزب حاکم نمودند. و بالاخره، با تمرکز هرچه بیشتر قدرت در دستهای خود، از سازماندهی جدی اعضای حزب برای انجام کارهای سیاسی و تشکیلاتی، که مؤثرترین شیوه برای مقابله با آثار ناشی از ضربات رژیم به حزب بود، خودداری کردند.

از نظر برخورد به اعضاء و کادرهای حزب، این رفقا، در وجه غالب، اصل را نه بر پایهٔ اعتماد به اعضاء و کادرها، بلکه بر شک و تردید در مورد آنها گذاشتند و سیاست دفع بهجای جذب اعضاء، فعالان و هواداران حزب را بهکار گرفتند. آنها هر سؤال و مخالفتی با عملکردها و سیاستهای خود را در قالب ضدیت با حزب تودهٔ ایران تعبیر کردند و به آن عکسالعمل شدید، تا حد اخراجهای مکرر از حزب، نشان دادند. البته در این واقعیت که پس از یورش به حزب، نظریات انحرافی گوناگونی سر بلند کرده بود و برخورد به این نظریات بهمنظور حفظ اصول بنیادی حزب امری ضرور بود، شکی نبود. اما شیوههای خشن اتخاذ شده در برخورد به این انحرافات، که بهویژه در تخلف از اصول اساسنامهای حزب صورت میگرفت، نهتنها به حل مشکل یاری نرساند، بلکه به آزردگی هرچه بیشتر بدنه و انزوای هرچه بیشتر رهبری انجامید.

در مجموع، میتوانیم پیامدهای سازمانی ـ تشکیلاتی عملکرد رهبری حزب طی مرحلهٔ اول، یعنی از زمان یورش دوم به حزب تا برگزاری «کنفرانس ملی»، را بهشرح زیر خلاصه کنیم:

۱ـ حاکم شدن تصمیمگیری فردی بهجای اصل رهبری جمعی؛

۲ـ تمرکز قدرت و اختیارات حزبی در دست تعداد معدودی از رفقای رهبری که خود را کفیل حزب میدانستند؛

۳ـ تبدیل کمیتهٔ مرکزی حزب به مهر تأیید تصمیمات هیأت سیاسی، و تبدیل هیأت سیاسی به ارگان اجرایی عدهٔ معدودی از رفقای رهبری؛

۴ـ زیر پا گذاشته شدن اصول اساسنامهای حزب در هر مقطعی که رهبری به آن نیاز احساس میکرد؛

۵ـ عدم اعتماد به کادرها و اعضای حزب و واگذاری تدریجی مسؤولیتهای حزبی بهکسانی که صرفاً تأییدکنندهٔ سیاستهای رهبری بودند؛

۶ـ استفاده از شیوهٔ دادن مقام و مسؤولیت بهمنظور ساکت کردن افراد معترض؛

۷ـ استفاده از شیوهٔ تصفیه و اخراج برای پایان دادن به اختلافات تشکیلاتی، نظری و سیاسی؛

۸ـ و بالاخره، جدا کردن همهٔ حسابها از رهبری دربند حزب.

البته، نمیتوان انکار کرد که بازسازی نسبتاً سریع ارگانهای سازمانی و مطبوعاتی حزب و راهاندازی «رادیو زحمتکشان» بهطور مشترک با سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، همگی در کمتر از یک سال پس از یورش دوم جمهوری اسلامی به حزب توده ایران، بدون شک از دستاوردهای مثبت رهبری حزب در این دوره از فعالیت آن است.

بدینترتیب، میتوان گفت که هرچند در این مرحله رهبری حزب توانست موجودیت و بقای حزب را تضمین و آن را از نظر سازمانی بازسازی کند، اما شیوههای اتخاذ شده برای انجام اینکار چنان کژیهایی در ساختار تشکیلاتی حزب ایجاد کرد که حزب ما تا امروز همچنان بهای سنگین آن را میپردازد. این شیوهها، زمینهساز بسیاری اختلافات، جداییها، انشقاقها، و تصفیههای بعدی در حزب تودهٔ ایران شدند که بهویژه پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم تا حد بروز بحران سیاسی ـ ایدئولوژیک در حزب فرا روییدند. ما در بخشهای بعدی ارزیابی خود، به مجموعهٔ این مسایل خواهیم پرداخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *