آتشی زیر خاکستر در حال گُر گرفتن است
بر اینکه هفتاد سالگی تأسیس حزب تودهی ایران مناسبتی باشد برای تجدید خاطره با حزبی که به قول نویسندهای «تاریخ ایران در حوزههای فراوانی، از سیاست گرفته تا هنر، در تفریق از ظهور و زوال حزب توده فهمپذیر نیست. حزب توده رکورددار مؤثرترین سازمان سیاسی در تاریخ تشکل و کالبدگیری اندیشه و میل سیاسی در ایران، و شکلدهنده اساسیترین نگرشها و خلقیات و عادات چرخش اندیشه، سیاستورزی، فرهنگسازی و هنرآفرینی در میان است» نه تنها ایرادی وارد نیست، بلکه باید به فال نیک گرفت و حالیا که به قول همین نویسنده سی سال از حضور فعال و تأثیرگذاری آن بر سیاست روز در ایران گذشته است دربرگیرندهی پیامی امیدآفرین است مبنی بر آنکه آتشی زیر خاکستر در حال گُر گرفتن است.
پرداختن به یکایک نکاتی که در ۱۸ صفحهی «اندیشهی پویا»ی شماره ۱۱ دربارهی فعالیت حزب تودهی ایران ردیف شده نیاز به نگارش مثنوی دیگری دارد. درست و غلط چنان تنگ در کنار هم نشستهاند که تمیز دادن آنها را برای خوانندهی ناوارد ناممکن کرده است. مثلا نویسندهای که گویا با تاریخ حزب از خلال انتشارات «دیدگاه» و وزارت اطلاعات آشنا شده فراموش کرده است که عمر سیاسی کیانوری، «کمونیستی مومن و روباهی زیرک»، که خواسته بود از «اسب انقلاب برای خود سواری بگیرد» بهجای «در آستانه هفتاد سالگی» به ۴۲ سالگی حزب هم نرسید و بهدست آنهایی که «صدای فاشیسم از نعلین آنها» برمیخواست پایان داده شد. یا اینکه آقای یزدی که اخیراً مدعی شده است طراح اصلی همهی نهادهای انقلابی بوده است باز داستان «تودهایها در برابر دولتیها» را گرم کرده است، بیخبر از آنکه آقای علی مطهری چند هفته بعد از آن ادعا خواهد کرد که نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان بهخاطر مواضع ضدکمونیستی او بوده است و خمینی از ترس قدرت گرفتن کمونیستها ضدکمونیستی دوآتشه را که وجههای ملی نیز داشت مامور تشکیل اولین دولت انقلاب کرده است. دقیق شدن در مضمون اختلافات ایران و اتحاد شوروی در سالهای نخستین انقلاب، آنگونه که آقای یزدی مدعی شده است بسیار آموزنده است، آنهم اگر از سکوی واقعیات سیاسی امروز ایران و منطقه به آن سالها نگاه کنیم و یکایک این نکات را در بستر تحولاتی که صورت گرفته است بررسی کنیم.
طراحان این صفحههای ویژه، که تیتر این شمارهی «اندیشهی پویا» را هم بهخود اختصاص داده و آن را «معمای کیانوری» (کدام معما؟ معلوم نیست) نامیدهاند، خواستهاند هم از نظر گستردگی مضامینی که بررسی کردهاند و نویسندگانی که از طیفهای گوناگون که انتخاب کردهاند کار بدیعی را ارائه دهند، اما آنچه که از آب درآمده تکرار همان مکررات ملال آوری است که بایستی حتی برای کسانی که نقد همدردانهای هم به حزب تودهی ایران دارند چندشآور جلوه کند. این ویژهنامهها و مقالات در سطح آنچنان نازلی تدوین شدهاند که خواننده حدس میزند با بیمیلی تمام نوشته شده است. مثالی بزنیم، اگر خواست مقالهای که تحت عنوان «تاریخی که طبری نوشت» درج شده تخریب شخصیت علمی و سیاسی طبری است، بیهیچ تردیدی میتوان ادعا کرد که هر خوانندهی بیغرضی تنها با خواندن یک مقاله از «برخی بررسی ها …»ی طبری، که نویسنده آن را چنان بی اهمیت جلوه داده است به پوچ بودن چنین ادعاهایی پی خواهد برد. تصلب ادعایی نویسنده که گویا حزب توده به «ماتریالیسم تاریخی» داشته، اصلا موضوعی نیست که ارزش پرداختن به آن در این مجال وجود داشته باشد. آنها نه مخالف «تصلب» هستند، که «تصلب به تودهای ستیزی دیرینه و پایدار» دارند، مخالفتشان آن چیزی است که «ماتریالیسم تاریخی» مینامند، یعنی مخالف آنالیز تاریخی و ماتریالیستی از جامعه، اقتصاد و مناسبات طبقاتی حاکم در این جامعه؛ سیاستی که بر این نظریه بنا شده باشد؛ و پراتیکی سیاسی که چشمانداز آن دگرگونی کامل این مناسبات باشد. ردیف کردن نقدهای عامیانه از مارکسیسم که گویا طرفدار پیشرفت خطی تاریخاند و تنها زمانی که واقعیات چنان ناپوشیدنی باشد آن را چون ویژگی معرفی میکنند از آن جهت خندهدار است که همگامان همین نویسنده زمانی که حزب تودهی ایران مضمون انقلاب سفید را استقرار قطعی سرمایهداری در ایران میخواند، هنوز در فکر محاصره شهرها از روستاها بودند و ایران را نیمه فئودالی ـ نیمه مستعمره مینامیدند. جالب است که نویسنده دیگری ادعا میکند «بحران اصلی در تاریخ معاصر ایران نزاع سنت و مدرنیته است اما حزب توده از کنار این بحران میگذشت و بهجای آن نزاع و تضاد بین طبقات را عمده میدانست» و گویا نمیدانست که در همین شماره مجله خواهند نوشت که «تاریخ معاصر ایران … با تفریق ظهور… فهمپذیر نیست»، مینویسد «در حزب توده سه مفهوم چپ و انقلاب و پرولتاریا جایگزین سه اسطوره روشنگری ـ یعنی پیشرفت، عقل و انسان شده بود». آری گویا حزب تودهی ایران میبایست تاوان غفلت تاریخی بورژوازی بقال صفت ایران را بپردازد و پرچم مبارزهی مدرنیته علیه سنت را برافراشته نگاه دارد. جالب آنکه این نشریات از زیر عبای محافلی رشد کردهاند که نمایندهی همین سنتگرایی در جامعه و در انقلاب بودند و بالاخره پشت انقلاب را با چیره کردن بساط ولایت فقیه به خاک مالیدند. اما باز بر خلاف چنین ادعایی حزب تودهی ایران همواره از همان آغاز مبارزهی خود، بر خلاف حافظهی مشبک این آقایان نه فقط پرچمدار مدرنیته بود، بلکه اصرار داشت که مضمون هر گونه تحول مبتنی بر واقعیات جامعه مضمونی بورژوا دمکراتیک خواهد داشت و جامعه بدون گذار از این مرحلهی رشد نمیتواند پا به مراحل بالاتری بگذارد. به دیگر سخن شرایط را برای گشودن راه سلطهی قطعی مدرنیته آماده سازد. مسأله خطاهای سیاسی حزب تودهی ایران در سالهای فعالیتهای سیاسی، چه علنی و چه مخفی نیست، چه بسا خطاهای نابخشودنی بسیاری که تاریخ حزب انباشته از آن است، از جمله عدم پیگیری سرنوشت قربانیان دوران استالینیسم، اما مسألهی این نویسندگان بغض تاریخیشان از وجود حزب تودهی ایران است و این است که آزاردهنده است.
نویسندهی دیگری که گویا حق انحصاری استفاده از بایگانی سازمان اطلاعات آلمان دمکراتیک را در دست دارد از امکان فراهم شدن مقدمات بازسازی حزب تودهی ایران ناراحت است و فکر میکند این حزب هم بهتر بود به جای پناه بردن به کشورهای همفکر خود، مانند دیگر گروههای چپرو ایرانی به صدام حسین پناه میبرد تا در سایهی مرحمتهای این رژیم در حال جنگ با ایران صاحب دفتر و رادیو شود. حزب تودهی ایران در تاریخ خود به قول انگلس در مقالهی «محاکمه کمونیستها در کلن» (جلد ۸ آثار، ص ۳۹۸؛ آلمانی، ۱۹۶۹) «نه ترسو و بزدل بوده است که تحت شرایط معینی دست به کار شیوههای مخفی کار نزند و نه چنان احمق بوده است که تحت شرایط دیگری خود را محدود به کاربرد این شیوه کند».
برآمد این دسته از کارشناسها در چنین مجلاتی مصداق همان نوشتهی مارکس در «افشاگریهایی دربارهی محاکمه کمونیستها در کلن» است که نوشت: «این فراکسیون هنگامی که سکوت میکند و یا لب به سخن میگشاید، با پلیس پروسی همدستی میکند. زمانی که در این محاکمات به صحنه میآید به جای نشستن بر صندلی محکومین، نقش “شاه شاهد” (دادستان) را بهعهده میگیرد» (همان جلد ص ۴۶۲). در ادامهی همین نوشتهی مارکس فرازی وجود دارد که درباره وضعیت سیاسی آلمان حوزهی راین نوشته شده ولی برای ایران کنونی نیز به اندازه کافی گویا است. برای ایرانی که هنوز دستگاه قضایی جای ویژهای برای خود میداند و در برابر فساد فراگیر دولتی لنگ انداخته و بهجای آن بیشترین آمار اعدام در جهان را دارد، دولت تدبیر آن به قول «مشایی روحانی» آقای حسامالدین آشنا، پس از ۳۵ سالی که از انقلاب گذشته آمده است تا با چپزدگی مبارزه کند (اندیشه پویا ۱۳) و ما کمتر در این دست از مطبوعات نشانی از این بحثها مییابیم:
«اشرافیت بورژوایی راین با صدور حکم محکومیت با بورژوازی فرانسه در نکتهای همصدا شده است، که پس از ۲ دسامبر (۱۸۵۱، کودتای لویی بناپارت) فغان برآورد “فقط با دزدی است که می توان مالکیت، فقط با شهادت کذب دین، و فقط با حرامزادگی است که خانواده و فقط با بینظمی است که میتوان نظم را نجات داد” مارکس نوشت «تمام ساختار حکومتی فرانسه به خودفروشی و فحشا تن داده است، و هیچ نهادی فاسدتر از دادگستری و شاهدان آن نیستند».