از «انوشه» تا «افضلی»

Print Friendly, PDF & Email

زنده یاد سیاوش کسرایی
 ـــ ۱۰ اسفند ۱۳۶۲

نه بدین «دم» و آن، «آن»
به سالیان،
نا رام،
پشت چهرهی آرام،
بحر و بر،
بریدی
طومار علم و آزمون
درنوردیدی
و
توفنده دل
چونان موج
خروشان،
ماندی.

از سپیده تا شامگاه،
 از غروب تا پگاه،
مرغان دریایی،
مژده میدادند،
چرا که ابر سترون بارید
رود خشک، جوشید
و دریای ساکن
غرید.

دریاییان را
شبچراغ دل تو، رهنما
و ساحلنشینان را
زورق سپید تو، امید!

ناخدا! ناخدا! شب است
شبچراغ تو کو؟!
جدایی، دریا دریاست
زورق تو کجاست؟!

مرغ دریا آشیان!
به کدام افق پریدی
«مروارید» یگانه!
در کدام صدف غنودی؟!

آه ای کبوتر طوقدار!
به کدام توده مِه فروشدی
که سفیدپوشان
هرچه پارو میکشند
جز باد بدست ندارند؟!  

من میگریم، اما
در غریو مرغک دریا، باز پیامی است
گلخند «ناوی انوشه»
در دهان تو شکفت ناخدا
بمان بمان
که فردا
ما بهار را در آغوش میکشیم

من میگریم و دریا
همچنان
موج بر موج میکوبد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *