ارزیابی ما از استعفانامهٔ رفیق شاندرمنی

رفیق شاندرمنی در استعفانامهٔ خویش نکات درستی را دربارهٔ چارچوب کلی شیوهٔ بازسازی حزب پس از یورش دوم رژیم … مطرح کرده است، اما پرداختن به موارد دیگری که … برشمردیم، تا حدود زیادی از ارزش و سندیت نامهٔ این رفیق کاسته است. همچنین ارسال نامه برای آقای امیرخسروی عملاً خدشهای به وجه حزبی ایشان وارد کرده است.

 

رفیق عزیزی با نام «مینا» نظر زیر را برای ما فرستادند که در ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ منتشر شد:

با سلام
توضیح تحریریهٔ «مهر» در مورد استعفانامهٔ زندهیاد شاندرمنی نامفهوم است و تصویر روشن و گویایی از چگونگی نظر مشخص شما بهدست نمیدهد. از سویی مینویسید که ارزیابی شما دربارهٔ روندهای سازمانی ـ تشکیلاتی مابین سالهای ۶۲ تا ۶۵ در خطوط کلی با نظرات زندهیاد شاندرمنی مطابقت دارد و از سوی دیگر مینویسید که دربارهٔ برخی از نکات مطرح شده در نامهٔ رفیق شاندرمنی نمیتوانید قضاوتی داشته باشید. مگر کل از ترکیب اجزاء تشکیل نمیشود؟ اگر نمیتوانید دربارهٔ اجزاء قضاوت روشنی داشته باشید، چگونه با کل ارزیابی زندهیاد شاندرمنی مشکلی ندارید؟
 
پاسخ ما

رفیق گرامی مینا!

انتقاد شما از ما درست و بهجا است. برای رفع ابهام از نظر تحریریهٔ «مهر» درباره نامه رفیق شاندرمنی، نکاتی را به اطلاعتان میرسانیم:

۱- در بخش هشتم «آنچه در حزب گذشت» نوشتیم که «ارزیابی و نظر [ما] … دربارهٔ روندهای سازمانی ـ تشکیلاتی این مرحله از زندگی حزب [مابین سالهای ۶۲ تا ۶۵] … در خطوط کلی با نظرات زندهیاد شاندرمنی دربارهٔ روند عمومی برگزاری اجلاسهای «پلنوم ۱۸»، «پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی» مطابقت دارد».

ما در قسمتِ اول بخش هفتم «آنچه در حزب گذشت»، که در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۹۲ منتشر شده است، بهطور مشروح نظر و ارزیابی خویش را دربارهٔ روندهای سازمانی ـ تشکیلاتی حیات حزب در سالهای مذکور بیان داشتهایم.

دربارهٔ «پلنوم ۱۸» تأکید کردیم که «این اجلاس با شرکت فقط حدود یک سوم از اعضای مرکزیت پلنوم وسیع ۱۷ برگزار شد و از لحاظ حقوقی نه پلنوم کمیتهٔ مرکزی، بلکه اجلاس اعضای باقیمانده کمیتهٔ مرکزی بود که از اختیارات یک پلنوم برخوردار نبود. این اجلاس میتوانست دربارهٔ فراخواندن یک جلسهٔ صلاحیتدار حزبی (پلنوم وسیع یا شکل دیگری از اجلاس وسیع) و دیگر مسایل عاجل زندگی حزبی تصمیمهایی اتخاذ کند و هیأت موقتی را برای هدایت حزب تا برگزاری جلسه صلاحیتدار انتخاب نماید، نه اینکه دست به تعیین هیأت سیاسی، هیأت دبیران و دبیر اول جدید بزند.»

همچنین در مورد عملکرد هیأت سیاسی منتخب «پلنوم ۱۸» تا برگزاری «کنفرانس ملی»، از جمله چگونگی فراخواندن «پلنوم ۱۹» و «کنفرانس ملی» نوشتیم که تعداد محدودی از رفقای عضو هیأت سیاسی، و بهطور مشخص رفقا خاوری، صفری و لاهرودی، «کمیتهٔ مرکزی حزب [را] به مهر تأیید تصمیمات هیأت سیاسی، و … هیأت سیاسی [را] به ارگان اجرایی عدهٔ معدودی از رفقای رهبری» تبدیل کردند.

خطوط کلی نظرات مطرح شده در استعفانامهٔ رفیق شاندرمنی نیز مؤید چارچوب عمومی نظر و ارزیابی ما از عملکرد رهبری حزب در سالهای ۶۵-۱۳۶۲ است.

۲- ما در پاراگراف پایانی بخش هشتم «آنچه در حزب گذشت» نوشتیم: «لازم میدانیم بر این نکته تأکید کنیم که ما از نظر اصولی نمیتوانیم در چنین درگیریهایی، با شیوهٔ نسبت دادن انگیزههای معین به اشخاص، که هیچگاه قابل اثبات نیست، بهویژه به رفقایی که سالها زندگی خود را وقف حزب کردهاند، از هر سمت و علیه هر کسی صورت بگیرد، موافق باشیم، و چنین شیوهای را نادرست، غیرسازنده و مردود میدانیم». با کمال تأسف، رفیق شاندرمنی در استعفانامهٔ خود، بارها این شیوهٔ برخورد را بهکار برد. او حتی در یکجا چنین نوشت: «رفیق خاوری … دستور عدم تمرکز آنچنانی سازمانهای حزبی در ایران و انحلال کمیتهٔ داخلی را [داد] و در نتیجه سازمانهای یکپارچه و منضبط حزبی درون ایران که پس از پراکندگی در نتیجهٔ یورشها، مجدداً بهوجود آمده بود، متلاشی [کرد]. همان کاری که آخوندها، بهخصوص خامنهای رئیسجمهور و رفسنجانی رئیس مجلس کوشیدند بهدست عمویی انجام دهند، ولی ناموفق ماندند، اینان بهدست خاوری انجام دادند». جدا از برداشت غیرواقعی رفیق شاندرمنی دربارهٔ کیفیت و کمیت فعالیت «کمیتهٔ داخلی» و سایر تودهایهایی که از یورشهای رژیم جان سالم بهدر برده بودند، آنچه در نقلوقول فوق به رفقا عمویی و خاوری نسبت داده شده است، قضاوتی ناعادلانه و نادرست میباشد.

۳ـ زندهیاد شاندرمنی در کنار نظر کلی درست خویش، نکاتی را در استعفانامهٔ خود مطرح کرده است که نوشتیم دربارهٔ آنها «نمیتوانیم … قضاوتی داشته باشیم». منظور ما از این عبارت این بود که بهعلت عدم حضور در این روندها نمیتوانیم در مورد درستی یا نادرستی این گفتهها نظری قطعی بدهیم. بههر صورت، برای روشنتر شدن مواضعمان، این نکات را برمیشماریم و در مورد هر کدام نظر خود را مطرح میکنیم:

اول ـ رفیق شاندرمنی مدعی شده است که حدود ۲۰ نفر از اعضای اصلی و مشاور کمیتهٔ مرکزی در «پلنوم ۱۹» شرکت نداشتهاند: دانستههای ما بر اساس اطلاعات خودمان و مطالب منتشر شده، نظیر خاطرات رفیق لاهرودی، جزوات متعدد که توسط آقایان امیرخسروی، آذرنور و فرجاد و … است. بر اساس این دانستهها، با درنظر نگرفتن رفقایی که در فاصله دو اجلاس «پلنوم ۱۸» و «پلنوم ۱۹» فوت کردند، تعداد اعضای مرکزیت منتخب اجلاسهای قبل از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و همچنین پلنوم وسیع ۱۷ در تهران، که در مقطع برگزاری «پلنوم ۱۹» در قید حیات بودند، اصولاً به ایران بازنگشتند یا از یورشهای جمهوری اسلامی جان سالم بهدر بردند و مهاجرت کردند، در عینحال در این پلنوم حضور نداشتند، ۱۱ نفر است که شامل ۶ نفری (آزادگر، آذرنور، امیرخسروی، انورحقیقی، فرجاد و مهراقدم) میشود که به «پلنوم ۱۹» دعوت نشدند. ۴ رفیق، از جمله رفقا آوانسیان و نوروزی، نیز بهعلت بیماری در این اجلاس شرکت نداشتند. بنابراین تعداد «غایبین» این پلنوم که ما اطلاع داریم نزدیک به نیمی از تعداد مورد ادعای زندهیاد شاندرمنی است. ما برای تأیید مدعای این رفیق مدرکی در دست نداریم.

دوم ـ رفیق شاندرمنی در استعفانامهٔ خویش مطرح کرده است که: یکی از شرکتکنندگان «کنفرانس ملی» بهنام «کاظم»، علیرغم انتخاب در این اجلاس بهعنوان عضو مرکزیت حزب، از لیست حذف شد؛ در اجلاس مذکور «سپرده بودند که به شاندرمنی» رأی مخالف بدهند؛ یکی از اعضای مرکزیت پس از یورشهای جمهوری اسلامی، دستور معرفی افراد تحت مسؤولیت خود به دادستانی را داد و عضو دیگری از کمیتهٔ مرکزی پس ازیورشها، حزب را منحله اعلام کرد و دستور پراکندگی اعضاء را داد؛ و بالاخره «کسی مانند … را در کنفرانس شرکت دادهاند و حتی وی را کاندیدای عضو افتخاری کمیتهٔ مرکزی کردند … این شخص تا سال ۱۳۳۴ عضر کمیتهٔ ایالتی تهران  و مسؤول بخش ۵ تهران (حومه) بود. در همان سال ۱۳۳۴ زندانی شد و بهمانند بسیاری دیگر ضعف نشان داد و بنا بهگفته رفقای معتبری مانند جوانشیر و کیمنش و جعفر صدای وطن در ایران از همان زندان بدو شک کردند که با پلیس همکاری دارد و پس از آزاد شدن نیز این شک بر او ادامه داشت».

این موارد اثبات شده نیستند و به اعتقاد ما، اصولاً طرح مسایلی از این دست بدون ادله و بررسی در ارگانهای صلاحیتدار حزبی، از اعتبار برخورددار نیست و مطرح کردن آنها توسط رفیق باسابقهای چون شاندرمنی، جای تأسف دارد. زندهیاد شاندرمنی در این زمینه از همان شیوهای استفاده کرد که خود منتقد آن بود و امروزه به روش مرسوم سازمان رسمی حزب در مقابله با تودهایهای مخالف یا منتقد مشی سیاسی ـ سازمانی آن تبدیل شده است و همگی شاهد این وضعیت هستند.

سوم ـ رفیق شاندرمنی مدعی شده است که تا از قبل از انقلاب و همچنین در مورد رفیق خاوری پس از پلنوم ۱۷، نمایندگی حزب در مجله «صلح و سوسیالیسم» عملاً نقش تبعیدگاه برای کسانی را داشته است که رهبری حزب درصدد دور کردن آنها از صحنه اصلی فعالیت حزبی بوده است. ما در این مورد اطلاعی نداریم و قضاوتی هم نمیتوانیم داشته باشیم.

در پایان تأکید میکنیم، به اعتقاد ما، رفیق شاندرمنی در استعفانامهٔ خویش نکات درستی را دربارهٔ چارچوب کلی شیوهٔ بازسازی حزب پس از یورش دوم رژیم و همچنین چگونگی برگزاری اجلاسهای سه سالهٔ ۶۲ تا ۶۵ مطرح کرده است، اما پرداختن به موارد دیگری که در بالا برشمردیم، تا حدود زیادی از ارزش و سندیت نامهٔ این رفیق کاسته است. همچنین ارسال نامه برای آقای امیرخسروی عملاً خدشهای به وجه حزبی ایشان وارد کرده است.

تحریریهٔ «مهر»
۱۸ اسفند ۱۳۹۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *