آگاهی از تاریخچهٔ حزب حق همهٔ تودهایهاست!

Print Friendly, PDF & Email

نوشتار زیر از سوی رفیق عزیزی با نام «مهران» در پاسخ مطلب رفیق گرامی بهادر، که تحت عنوان «انتقاد از تحریریهٔ مهر: انتشار برخی اسناد مضر است!» در ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ منتشر شد، بهدست تحریریه رسیده است که عیناً انتشار مییابد:

رفقای تحریریهٔ مهر!

در مورد آنچه که رفیق بهادر در انتقاد از تحریریهٔ مهر و بهدنبال انتشار استعفانامهٔ رفیق شاندرمنی نوشته است، نکاتی بهنظرم میرسد:

الف ـ بهنظر من قرار دادن رفیق شاندرمنی در کنار فرجاد و آزادگر درست نیست. فرجاد و آزادگر دیگر خود را تودهای نمیدانند، در صورتیکه  رفیق شاندرمنی تا پایان تودهای ماند. تردید او در مورد استعفا و کنارهگیری از همین اعتقادش به حزب ناشی میشد. از دوران جوانی کمونیست بود، به حزب عشق میورزید و برای ایدههای خود مبارزه کرد و در سالهای پایانی عمر نمیدانست با رفقای گردانندهٔ حزب که اصول و ضوابط حزبی را زیرپا میگذارند و با وی بیمهری میکنند، چکار کند، برود یا بماند، سکوت کند یا فریاد بکشد و …. البته بهنظرم خصوصیات رفیق شاندرمنی هم در این میان نقش داشته است، اما به اعتقاد من باید شرایط او را درک کرد.

ب ـ من فکر میکنم که سانسور اسناد و نامهها درست نیست، یا باید آنها کامل چاپ شوند یا منتشر نگردند. اما با رفیق بهادر در این مورد همنظرم که اگر نامه یا سندی منتشر شد، باید نظر تحریریهٔ «مهر» نیز گفته شود، وظیفهای که تاکنون بهطور همه جانبه انجام نشده است. سایت «مهر» نباید خود را در جایگاهی قرار دهد که اختیار سانسور را داشته باشد. رفقای گردانندهٔ «مهر» اگر بخشهایی از یک نامه یا سند را مضر میدانند، نباید آن سند را منتشر کنند.

پ ـ بهنظرم درمورد حزب و رهبری آن باید از یک سری واقعیات تلخ آگاه شویم و  آنها را بپذیریم. تعداد زیادی از اعضای حزب پس از مواجهه با نحوهٔ عملکرد رهبری حزب در سی سال اخیر، نه از اعتقاداتشان، بلکه از تشکیلات و مبارزهٔ سازمانی بریدند. زمانی هم که تاریخچه بررسی میشود، ممکن است  رفقایی پس از اطلاع از آنچه در تشکیلات حزب در سه دههٔ اخیر گذشته است، دچار یأس و ناامیدی شوند. اما چه باید کرد؟ آیا سکوت رفقای آگاهی که  دل در گرو حزبشان داشتهاند در بهبود امور داخلی حزب مفید بوده است؟ آیا امور ناسالمی درحزب از قبیل عدم رعایت سانترالیزم دموکراتیک تا اخراجهای فلهای رفقا و پروندهسازی و امنیتی کردن فضای سیاسی و تهمتزنی به این و آن، بخودی خود اصلاح میشوند؟ آیا باید دنبال نظر بسیاری از جوانان چپ بود که معتقدند باید دور حزب را با تمام خوبیها و بدیهایش خط کشید و طرح نویی انداخت و سازمان دیگری با نامی دیگر ایجاد کرد؟ آیا «جوانترین» نسل تودهای، که فرصت اندکی از نظر طول عمر دارد، حق ندارد که از گذشتههای حزبش  آگاه شود تا بتواند به هواداری و عضویت  یک حزب انقلابی و اصولی افتخار کند و وظیفهٔ انتقال اطلاعات، تجربه و شناخت به نسل بعدی را بهعهده گیرد؟ آیا باید از بیان وقایع و حقایقی که معلوم نیست بنا بر چه مصلحتی تاکنون مکتوم و سر بهمهر نگهداشته شدهاند صرفنظر کرد؟ آیا نباید سؤال کرد که رعایت این مصلحتها  تاکنون چه نفعی برای حزب داشته و آیا بطور عمده جنبۀ شخصی نداشته و به نفع عدۀ خاصی از رهبری نبوده است؟

ت ـ چرا باید هنوز هم  بسیاری  از تودهایهای عاشق حزب با بزرگواری خود، در عمل، حزب را فدای برخی از افراد خاص کنند؟ آیا صدمات عملکرد گردانندگان حزب به آن، که با سوءاستفاده از اختیاراتشان، درعمل صدها تودهای مؤمن را از حزب راندند، از  کسانی که از روی عصبانیت به حزب فحش داده و لجنپراکنی هم کردهاند، کمتر بوده است؟ چرا رفقایی نظیر جواد، البته بهدرستی، در مقابل حرفهای امثال آزادگر ناراحت میشوند، اما در رابطه با عملکرد گردانندگان حزب سکوت میکنند؟ بهفرض که سکوت کردیم، آیا مردم بدون درسآموزی از اشتباهاتمان و تصحیح عملکرهای غلط، ما را پذیرا هستند؟

ث ـ حساسیت و علاقۀ رفقا را در مورد وجههٔ حزبمان درک میکنم. اما آیا گرد آمدن دوبارۀ  تودهایها در حزبشان ـــ که وظیفۀ تاریخی همهٔ تودهایهای مؤمن و معتقد است که در این جهت تلاش کنند ـــ و جذب نیروهای مبارز و جوان میتواند بر اساس عدم آگاهی رفقا از همهٔ انحرافات مهم و تاریخی حزب که ناشی از عملکرد گردانندگان حزب بوده است، صورت گیرد؟ آیا با سکوت در قبال کاستیها و کجرویها میتوان حزبی توانمند و شایستۀ طبقۀ کارگر ایران داشت؟ بهنظر من کسی  واقعاً به حزبش تعلق دارد که همهٔ این دردها را ببیند و دلسرد نشود؛ که تصویری واقعی از گذشتهٔ حزبش داشته باشد ولی هرگز  آن را رها نکند. تنها چنین رفقایی قادر خواهند بود راه پرافتخار حزب را تداوم بخشند. در رؤیای یک «حزب مقدس» در آسمانها سیر کردن نمیتواند به ایجاد یک حزب زمینی مؤثر و مبارز منجر شود. واقعیت، هم تاریخی است و هم مشخص، و  در این مورد خاص، متاسفانه موارد تلخ هم کم نبوده است؛ تلخیهایی که بسیاری از ما با آن روبروشده و آنها را تجربه کردهایم. باید حقایق را شنید، واقعیتهای تلخ را پذیرفت، و با تکیه بر آگاهی از آنها به پیش رفت. وحدت اصولی تودهایها در حزب یک ضرورت تاریخی است که فقط با آگاهی کامل از نقایص و اشتباهات و خطاها میسر میشود. راه درست دیگری وجود ندارد.

با درودهای رفیقانه و آرزوی سربلندی مجدد حزبمان

مهران

۱۵ فروردین ۱۳۹۳

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *