گزارش ضد امپراتوری: شستشوی مغزی یک نسل جدید
نوشتۀ: ویلیام بلوم
منبع: سایت رسمی نویسنده
۷ آوریل ۲۰۱۴
آیا هنوز کسی هست که معتقد باشد وقتی باراک اوباما در مورد سیاست خارجی آمریکا حرف میزند ذرهای صداقت در او دیده میشود؟ در گفتگو با «جوانان اروپایی» در ۲۶ ماه مارس در بلژیک، رئيس جمهور آمریکا تا توانست دروغ، نیمهحقیقت، سرپوشگذاری آشکار، و دورویی را یکی پس از دیگری به مخاطبان خود خوراند. اگر جرج دبلیو بوش برخی از این اظهارات را ادا کرده بود، طرفداران اوباما در تکان دادن سر خود به نشانۀ تاسف، نازک کردن پشت چشم، یا پوزخند زدن لحظهای تردید نمیکردند. این هم یک نمونه از گفتههای او:
ـــ «رهبران روسیه، در دفاع از اقدامات خود، بیشتر به نمونهٔ کوسوو اشاره میکنند ـــ مثالی که بهگفتهٔ آنها دخالت غرب در امور یک کشور کوچکتر بوده است، یعنی درست همان کاری که آنها در حال حاضر انجام میدهند. اما ناتو تنها پس از آنکه مردم کوسوو بهطور سیستماتیک در معرض وحشیگری قرار گرفتند و بهقتل رسیدند به میدان آمد.» (اوباما)
اکثر کسانی که چنین مسایلی را دنبال می کنند قانع شدهاند که بمباران استان صربی کوسوو توسط ایالات متحده / ناتو در سال ۱۹۹۹ تنها پس از اینکه اخراج اجباری آلبانیاییتبارها از کوسوو توسط صربیها ابعاد گسترده یافت صورت گرفت. یعنی این بمباران برای متوقف کردن «پاکسازی قومی» انجام شد. اما، در عمل، اخراج سازمانیافتهٔ تعداد زیادی از مردم تنها چند روز بعد از آغاز بمبارانها آغاز شد، و در واقع یک واکنش به آن بود که از خشم فوقالعاده و احساس ضعف و بیپناهی صربیها در قبال بمبارانها نشأت گرفت. این موضوع با نگاهی به روزنامههای منتشر شده طی چند روز پیش از آغاز بمبارانها در شب ۲۳ و ۲۴ مارس بهسادگی ثابت می شود؛ و یا بهسادگی با نگاهی به صفحهٔ اول نیویورک تایمز ۲۶ مارس، که در آن چنین آمده است:
… با شروع بمباران توسط ناتو، این ترس مردم شهر «پریشتینا» [شهر اصلی کوسوو] را فراگرفته است که صربها اکنون ممکن است برای مقابلهٔ بهمثل، خشم و غضب خود را علیه شهروندان آلبانیتبار بیرون بریزند. [تأکید اضافه شده است]
و تنها در ۲۷ مارس است که ما با اولین اشاره به «راهپیمایی اجباری» یا چیزی شبیه آن مواجه میشویم. اما بههرحال سروصدای تبلیغاتی در مورد آن از قبل بهراه افتاده بود.
ـــ «کوسوو تنها پس از برگزاری یک رفراندوم از صربستان جدا شد، نه خارج از مرزهای قوانین بینالمللی، بلکه در همکاری دقیق با سازمان ملل متحد و همسایگان کوسوو. و هیچیک از این اتفاقات حتی شباهتی دور به آنچه در کریمه اتفاق افتاد ندارند.» (اوباما)
هیچیک از رویدادهای کریمه حتی نمیتوانست در کوسوو روی دهد. ماجرا از پایه دروغ است. رفراندومی که رئيس جمهور آمریکا از آن صحبت میکند هرگز روی نداده است. آیا رسانههای رسمی این نمونه را برجسته میکنند یا نمونۀ قبلی را؟ چنانچه خوانندهای به چنین نمونهای بر بخورد و مارا مطلع کند، قدردان وی خواهیم بود.
کریمه، ضمناً، یک همهپرسی انجام داد. آن هم از نوع واقعی آن.
ـــ «کارگران و مهندسان به طرح مارشال زندگی بخشیدند…. بهمحض آن که در اینجا، یعنی اروپا، پردهٔ آهنین فرو افتاد، مشت آهنین آپارتاید باز شد، و نلسون ماندلا، راست قامت و مغرور، از زندان ظاهر شد تا یک دموکراسی چندنژادی را رهبری کند. ملتهای آمریکای لاتین دیکتاتوری را رد کردند و دموکراسیهای جدیدی را بنا نهادند….» (اوباما)
رئيس جمهور میتوانست ذکر کند که ذینفعان اصلی طرح مارشال، شرکتهای ایالات متحده بودند [۱]؛ که ایالات متحده نقشی حیاتی در دستگیری و زندانی کردن ماندلا بازی کرد؛ که دیکتاتوریهای آمریکای لاتین وجود درازمدتشان را واقعاً مدیون واشنگتن بودند. بهجای آن، به جوانان اروپایی همان تبلیغات رسمی خورانده شد که به والدینشان خورانده بودند؛ که به همهٔ آمریکاییها خورانده بودند.
ـــ «آری، ما به دموکراسی معتقدیم ـــ همراه با انتخاباتی آزاد و عادلانه.» (اوباما)
در این گفته، که هدف اصلی آن کوبیدن روسها به خاطر اقداماتشان در اوکراین بود، هیچ اشارهای به این نشد که دولت کشوری که با حمایت آشکار ایالات متحده سرنگون شد، بهشیوهای کاملاً دموکراتیک انتخاب شده بود.
ـــ «علاوه بر این، روسیه از تصمیم آمریکا برای ورود به عراق بهعنوان نمونهای از ریاکاری غربی یاد کرده است…. اما حتی در عراق، آمریکا کوشید تا در چارچوب نظام بینالمللی عمل کند. ما در مورد خاک عراق ادعایی نداشتیم یا آن را ضمیمهٔ خود نکردیم. ما منابع آن را به نفع خودمان تصرف نکردیم. بهجای آن، ما به جنگمان پایان دادیم و عراق را به مردم آن و یک دولت کاملاً مستقل عراقی واگذار کردیم که قادر بود در مورد آیندهٔ خود تصمیم بگیرد.» (اوباما)
ایالات متحده تصویب شورای امنیت سازمان ملل را برای تجاوز خود، یعنی تنها تصویبی که میتوانست به اقدام آن مشروعیت ببخشد، دریافت نکرد. آمریکا از این سر تا آن سر عراق را به مدت ۸ سال اشغال کرد؛ دولت را مجبور به خصوصیسازی صنعت نفت و پذیرش مالکیت شرکتهای چند ملیتی ـــ عمدتاً شرکتهای نفتی ایالات متحده ـــ کرد. این تلاش به دلیل خشونتی که بر اثر این تجاوز به راه انداخته شد چندان موفقیتآمیز نبود. ارتش ایالات متحده سرانجام مجبور به ترک عراق شد، زیرا دولت عراق از دادن مصونیت به سربازان آمریکایی درقبال جنایات فراوانشان، امتناع کرد.
این است خلاصهای از آنچه که باراک اوباما میکوشد بهعنوان برتری اخلاقی آمریکا نسبت به روسها ارائه دهد:
ملت مدرن، تحصیلکرده و پیشرفتهٔ عراق به یک دولت شبه شکست خورده تقلیل داده شد…. آمریکاییها، از سال ۱۹۹۱، به هر بهانهٔ مشکوکی به مدت ۱۲ سال عراق را بمباران کردند، سپس حمله کردند، بعد آن را اشغال کردند، دولت را سرنگون کردند؛ بدون هیچ منعی، شکنجه کردند، دلخواهانه و بیپروا مردم را کشتند. مردم آن سرزمین غمگین همه چیز خود را از دست دادند ـــ خانههاشان، مدارسشان برقشان، آب پاکشان، محیط زیستشان، محلههایشان، مساجدشان، میراث باستانیشان، شغلهاشان، مقامهاشان، متخصصانشان، شرکتهای دولتیشان، سلامت جسمیشان، سلامت روانیشان، مراقبتهای بهداشتیشان، دولت رفاهشان، حقوق زنانشان، بردباری مذهبیشان، ایمنیشان، امنیتشان، فرزندانشان، پدران و مادرانشان، گذشتهشان، حالشان، آیندهشان، زندگیشان ….
بیش از نیمی از جمعیت یا مرده، زخمی، آسیبدیده، زندانی، و آواره هستند و یا جلای وطن کردهاند…. هوا، خاک، آب، خون، و ژنشان به اورانیوم رقیقشده آغشته شده است …. ترسناکترین نقصهای جسمی در هنگام تولد کودکان … بمبهای خوشهای منفجر نشده در انتظار کشتن کودکان … رود جاری خون در کنار دجله و فرات … در سراسر کشوری که ممکن است دیگر هرگز بهجای اول خود برنگردد…. «این یک ترجیعبند مشترک در میان عراقیهای بیزار از جنگ است که: قبل از حملهٔ ایالات متحده در سال ۲۰۰۳، همهچیز بهتر بود.» (گزارش «واشنگتن پست»، ۵ مه ۲۰۰۷)
چگونه تمام این اشتباهات، از جمله تکبر، دورویی و هجوگویی، میتوانند همگی در یک سخنرانی بینالمللی رئيس جمهور ایالات متحده راه پیدا کنند؟ آیا بودجهٔ کاخ سفید برای استخدام یک نظارتکنندۀ مناسب و معقول، کسی با عقل و وجدان اجتماعی، کفایت نمیکند؟ یا خواست گرفتن امتیازات تبلیغاتی بر هر چیز دیگری پیشی میگیرد؟ آیا این نشانهٔ دیگری از «جمهوری موز» کردن آمریکا نیست؟
زنده باد جنگ سرد
در سال ۱۹۳۳، رئیس جمهور آمریکا، فرانکلین دی روزولت، بعد از گذشت ۱۵ سال از روابط خشک و سرد بعد از انقلاب بلشویکی، اتحاد جماهیر شوروی را بهرسمیت شناخت. یک روز در دسامبر همان سال، قطاری با عبور از لهستان اولین دیپلماتهای آمریکایی را به مسکو میبرد. در میان آنها، یک افسر ۲۹ سالهٔ وزارت امور خارجه بهنام «جورج کنان» بود که بعدها بهعنوان یک دیپلمات و پژوهشگر معروف شد. هرچند او در آن زمان بهعنوان یک کارشناس دولتی در امور روسیه شناخته شده بود، اما این سفر اولین آموزش واقعی او در مورد اتحاد شوروی بود.
در حالی که قطار در حال عبور از کنار یک روستا بود، راهنمای گروهشان، «ماکسیم لیتوینوف»، وزیر امور خارجهٔ روسیه، در مورد بزرگ شدنش در آن روستا و آرزوهایش برای تبدیل شدن به یک کتابدار، سخن گفت. و این، «کنان» تحصیلکردۀ پرینستون را شگفتزده کرد: «ما، یا حداقل من، ناگهان متوجه شدیم که این مردمی که با آنها سروکار داریم انسانهایی مثل خودمان هستند، که در جایی بهدنیا آمدهاند، که رؤیاهای دوران کودکی خود را داشتهاند همانگونه که ما داشتیم. برای لحظهای کوتاه بهنظرم رسید که ما میتوانیم موانع را در هم بشکنیم و این مردم را در آغوش بگیریم.»[۲]
اما این هنوز اتفاق نیفتاده است.
ممکن است کسی فکر کند که غیاب کمونیسم و سوسیالیسم در روسیه، و نبود تهدید اساسی یا بهچالش کشیدن نظام سرمایهداری، برای نقطهٔ پایان گذاشتن بر ۷۰ سال ذهنیت جنگ سرد بهخودی خود کافی است. اما ایالات متحده عملاً با روسیهٔ قرن بیست و یکم همان قدر دشمن است که با اتحاد جماهیر شوروی قرن بیستم بود. و اکنون نیز مسکو را با پایگاههای نظامی، سایتهای موشکی و نیروی نظامی اعضای ناتو محاصره کرده است. چرا باید چنین باشد؟ ایدئولوژی دیگر یک عامل نیست، اما قدرت همچنان یک عامل است، بهویژه آنکه آمریکا دچار حرص و آز دایمی برای کسب برتری جهانی است. روسیه تنها کشوری است که (الف) یک نیروی بزرگ نظامی است، و (ب) معتقد نیست که ایالات متحده دارای حق استثنایی خدادادی برای حکومت بر جهان است؛ و این را علناً بیان میکند. طبق این معیارها، چین ممکن است کشور دوم ولی با فاصلهٔ زیاد از روسیه باشد. اما کشور دیگری وجود ندارد.
واشنگتن وانمود میکند که درک نمیکند چرا مسکو باید از تجاوز نظامی غرب ناراحت شود، اما وقتی که جاها عوض میشود چنین مسألهای ندارد. وزیر امور خارجه، «جان کری»، بهتازگی اعلام کرد که نیروهای نظامی روسیه مستقر در نزدیکی شرق اوکراین «فضای رعب و وحشت در اوکراین ایجاد» کردهاند و موجب طرح پرسشهایی در مورد تحرکات بعدی روسیه و تعهد آن به دیپلماسی میشوند. [۳]
ناتو ـــ که همیشه محتاج یافتن دلیلی برای ادامهٔ وجود خود است ـــ در حال حاضر یک اعلامیهٔ جنگ [سرد] صادر کرده است که در بخشی از آن آمده است:
«وزیران امور خارجهٔ ناتو روز سه شنبه [اول آوریل ۲۰۱۴] مجدداً بر تعهد خود مبنی بر ارتقاء دفاع جمعی این ائتلاف تأکید کردند و در مورد حمایت بیشتر از اوکراین و تعلیق همکاریهای عملی ناتو با روسیه توافق نمودند. «آندرس فوگ راسموسن»، دبیر کل ناتو گفت: “محافظت و دفاع از سرزمین و مردممان بزرگترین مسؤولیت ناتو است. اشتباه نکنید، این کاری است که ما خواهیم کرد….” وزیران به مقامات نظامی ائتلاف دستور دادند تا برای تقویت دفاع دستهجمعی و بازدارندگی در برابر هرگونه تهدید و تجاوز به ائتلاف، اقدامات بیشتری انجام دهند. آقای فوگ راسموسن گفت: “ما اطمینان میدهیم که برنامههای نظامی را بهروز کرده، تمرینات را افزایش داده و استقرار مناسب نظامی را انجام دادهایم.” ناتو در حال حاضر حضور خود را در مرز شرقی ائتلاف، از جمله گشتهای نظارتی بر لهستان و رومانی، را تقویت کرده است و تعداد هواپیماهای جنگندهٔ اختصاص داده شده به مأموریت پلیس هوایی ناتو در کشورهای حوزهٔ بالتیک را افزایش داده است…. وزرای خارجهٔ ناتو همچنین توافق کردند همهٔ همکاریهای عملی ناتو با روسیه را بهحالت تعلیق درآورند.» [۴]
آیا کسی آنچه را که ناتو در سال ۲۰۰۳، وقتی که ایالات متحده با برنامهٔ «شوک و حیرت» عراق را بمباران و آن را اشغال کرد، گفت بهیاد می آورد؟ و آن را با عملکرد روسها که حتی یک گلوله به کسی شلیک نکردند مقایسه کرده است؟ نه روسیه عضو ناتو است و نه اوکراین. آیا ناتو حتی کلمهای در مورد کودتای دست راستی در اوکراین، که آشکارا توسط ایالات متحده آمریکا حمایت شد و حکومت منتخب را سرنگون کرد چیزی گفت؟ آیا حتی در طول جنگ سرد دورویی بهاین حد رسیده بود؟ تصور کنید که ناتو در سال ۱۹۴۹ ایجاد نشده بود. تصور کنید که هرگز وجود نداشته است. امروز چه کسی میتواند حتی یک دلیل برای ایجاد آن ارائه دهد؟ آیا میتوان برای آن دلیلی جز فراهم کردن یک پوشش چندملیتی برای مداخلات واشنگتن آورد؟
یکی از تفاوتهای اصلی میان زمان حاضر و دوران جنگ سرد این است که آمریکاییها (هنوز) در کشورشان بهدلیل حمایت از روسیه و یا چیزهای روسی تحت پیگرد قرار نگرفتهاند. اما، مردم نگران نباشید، جنگ بزرگی میان آمریکا و روسیه بهوقوع نخواهد پیوست، همانطور که چنین جنگی در دوران جنگ سرد رخ نداد. زیرا ایالات متحده به کشوری که بتواند از خود دفاع کند حمله نمیکند.
کوبا … دوباره … هنوز … برای همیشه
آیا واقعاً حد و مرزی وجود دارد؟ آیا ایالات متحده هیچگاه از تلاش برای سرنگونی دولت کوبا دست برخواهد داشت؟ کوهی از کتابهای نوشته شده شیوههای دائمی را که واشنگتن از طریق آنها تلاش کرده است تا از شر سوسیالیسم دهشتناک کوبای کوچک خلاص شود مستند کردهاند ـــ از حملهٔ نظامی گرفته تا تلاشهای مکرر ترور، تا تحریمی که مشاور امنیت ملی پرزیدنت کلینتون از آن بهعنوان «فراگیرترین تحریمی که در طول تاریخ بشریت تا بهحال به یک کشور تحمیل شده است» یاد کرد.[۵] اما هیچیک از این تلاشها به موفقیت حتی نزدیک هم نشدند. سوسیالیسم دهشتناک به انگیزش مردم سراسر جهان ادامه میدهد. این برای آنها غیرقابل تحملترین چیز است. آیا ارائهٔ مجانی یا کمهزینهٔ مراقبتهای بهداشتی، آموزش، مسکن، غذا و فرهنگ میتواند اینقدر نگرانکننده باشد؟
و حالا نوبت «توییتر کوبایی» است ـــ یک سیستم استادانه طراحیشدۀ پیچیده، که توسط «آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده» (USAID) برای پنهان کردن سرچشمه و منابع تأمین مالی این سیستم، با هدف برپایی ناآرامی تحت عنوان «بهار کوبایی»، بهراه افتاده است. «آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده» در گام اول بهدنبال «ایجاد مخاطبان کوبایی، اکثراً از میان جوانان، رفت. گام بعدی این بود که این جوانان را بهسمت مخالفت بکشاند، بدین امید که این شبکهٔ پیامرسانی بهاندازهٔ کافی رشد کند تا مخالفان بتوانند «چماق بهدستان هوشیار» را در قالب گردهمآییهای لحظهای سازماندهیکنند و آغازگر تظاهرات سیاسی شوند، یا بر سر «تغییر توازن قوا میان دولت و جامعه چانهزنی کنند.»[۶] البته چه بد که این برنامه افشا شده است، زیرا همهٔ ما دیدهایم که «بهار عربی» در مصر، سوریه، لیبی و دیگر کشورها به چه نتایج «شگفتانگیزی» رسیده است!
این است آنچه «آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده»، پس از آشکار شدن توطئهاش، در تاریخ ۳ آوریل گفته است: «کوباییها قادر به گفتگو در میان خودشان شدند، و ما به آن افتخار میکنیم.»[۷] بدینترتیب، از ما خواسته میشود باور کنیم که کوباییهای فقیر و مسکین بهطور عادی هیچ راه مناسب و امنی برای برقراری ارتباط با یکدیگر ندارند. آیا «آژانس امنیت ملی ایالات متحده» در حال حاضر دارد روی حکومت کوبا کار میکند؟
آسوشیتدپرس، که اولین رسانهای بود که از این ماجرا پرده برداشت، سپس از ما میخواهد به این «حقیقت» باور بیاوریم که بسیاری از مسایل مهم جهان توسط رژیم کاسترو از مردم کوبا پنهان نگه داشته میشود، و اینکه «توییتر کوبا» چشمهای مردم را باز کرده است. اما یک شهروند کوبایی چه اطلاعاتی را ممکن است بهطور آنلاین کشف کند که دولت نمیخواهد او از آن خبر داشته باشد؟
چیزی به ذهن من که نمیرسد. کوباییها با بستگان خود در ایالات متحده، از طریق پست یا بهطور شخصی، دائماً در تماس هستند. آنها برنامههای تلویزیونی آمریکا را از میامی و دیگر شهرهای جنوبی دریافت میکنند؛ هم «سی.ان.ان.» و هم «تلهسور» (پوشش آمریکای لاتین از طریق ونزوئلا) بهطور منظم از تلویزیون کوبا بخش میشوند؛ کنفرانسهای بینالمللی از همه نوع، از مسایل سیاسی گرفته تا اقتصادی و اجتماعی، بهطور منظم در کوبا برگزار میشوند. من خودم در بیش از یک مورد در آنها سخنرانی کردهام. باید پرسید، آن اسرار بزرگ تاریکی که «آژانستوسعهٔ بینالمللی ایالات متحده» و رسانههای آمریکایی فکر میکنند توسط دولت خبیث کمونیستی کوبا از مردم کوبا پنهان نگهداشته میشود، کدامند؟
کسانی که این خط را به پیش میبرند گاهی از اوقات به مشکل جدی استفاده از اینترنت در کوبا اشاره میکنند. مشکل این است که سرعت آن بسیار کند است، و برخی از کاربردهای مورد نظر، اغلب غیرعملی است. نقل قول از یک دوست آمریکایی که در هاوانا زندگی میکند: «مسأله دسترسی یا عدم دسترسی به اینترنت نیست. من در اینجا به اینترنت دسترسی دارم. مشکل این است که دانلود کردن چیزی و یا اتصال به یک لینک از طریق اتصال بسیار کندی که در اینجا وجود دارد بیش از حد طولانی است. بنابراین معمولا من / ما با پیام «وقت تمام شد» مواجه میشویم.» اما، با وجود تمام اینها، «توییتر کوبایی» متعلق به «آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده» به هیچ وجه نمیتوانست بدون اینترنت کار کند.
مکانهایی مانند دانشگاهها، هتلهای مجلل، و «کافینت»ها، حداقل در برخی از مواقع، اتصالات بهتری دریافت میکنند. اما استفاده از آنها در هتلها و کافهها نسبتاً گران است.
در هر حال، یک طرح حکومتی برای پنهان کردن اطلاعات خطرناک وجود ندارد. مسأله، دسترسی فنی و هزینهٔ سنگین است، و هر دو مشکل، حداقل تا حدی، در کنترل ایالات متحده و شرکتهای آمریکایی است. بهعنوان مثال، مایکروسافت زمانی، نه در حال حاضر، کوبا را از استفاده از سرویس پیامرسانی فوری خود، «مسنجر»، محروم کرده بود.[۸]
کوبا و ونزوئلا بهطور مشترک یک سیستم فیبر نوری اتصال از طریق کابل زیر دریایی ساختهاند که امیدوارند وابستگی آنها به خارجیها، خصوصاً به آمریکاییها و انگلیسیها، را کمتر کند. نتیجهٔ این پروژه هنوز بهطور مفصل گزارش نشده است.
«آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده»، با نام پر طمطراق خود، تاریخ مورد احترامی ندارد. این واقعیت شاید با یکی دو نمونه نشان داده شود: در سال ۱۹۸۱، «جان گیلیگان»، مدیر این آژانس، اظهار داشت: «زمانی، بسیاری از دفاتر محلی آژانس، از بالا تا پایین، پر از مأموران نفوذی «سیا» بود. ایده این بود که در هر نوع از فعالیتی که در خارج از کشور، از دولتی گرفته تا داوطلبانه، مذهبی، و هر نوع دیگر»، مأمورانشان را بکارند.»[۹]
در تاریخ ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲، «اتحاد بولیواری برای خلقهای آمریکای ما» (ALBA) با صدور قطعنامهای، با اشاره به «این واقعیت که ما حضور و اقدامات آن را عامل دخالت و تهدیدی برای حاکمیت و ثبات کشورهای خود میدانیم»، خواستار اخراج فوری «آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده» از نه کشور عضو خود شد.
«آژانس توسعهٔ بینالمللی ایالات متحده»، سازمان «سیا»، «بنیاد ملی برای دموکراسی» (و سازمانهای تابعهٔ آن)، با هم یا بهتنهایی، به حضور خود در روند تغییر رژیمها، یا تلاش در همان جهت بهنفع واشنگتن، از «انقلابهای رنگی» گرفته تا خیزشهای «بهاری»، و ایجاد آشوب و درد و رنج در مقیاسی عظیم برای جهان کهنه و خستهٔ ما، ادامه میدهند.
یادداشتها:
1. William Blum, America’s Deadliest Export – Democracy: The Truth About US Foreign Policy and Everything Else, p. 22-5
2. Walter Isaacson & Evan Thomas, The Wise Men (1986), p. 158
3. Washington Post, March 31, 2014
4. “NATO takes measures to reinforce collective defence, agrees on support for Ukraine”, NATO website, April 1, 20145-
5. Sandy Berger, White House press briefing, November 14, 1997, US Newswire transcript
6. Associated Press, April 3 & 4, 2014
7. Washington Post, April 4, 2014
8. Associated Press, June 2, 2009
9. George Cotter, “Spies, strings and missionaries”, The Christian Century (Chicago), March 25, 1981, p. 321