نبردهای «که بر که» نو به نو: نقدی بر سرمقالهٔ «مهر» دربارهٔ مشی سیاسی «راه توده»
در مقالۀ «سخنی دربارهٔ مشی سیاسیِ نشریه راه توده»، که در ۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ در سایت «مهر» منتشر شده است، روند یا فرایند «که بر که» در سال ۶۸ با روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی، بهنفع طبقات مرتجع پایان یافته اعلام شده است. حال آن که اگر چنین گزارهای را بپذیریم، توضیح وقوع حوادث سیاسی مهمی همچون خرداد ۷۶ و جنبش سبز با مشکل مواجه خواهد بود. مایلم ضمن تأیید مقالۀ خوب و ارزنده مذکور، جنبههایی از آن را به بحث بگذارم و خوشحال میشوم اگر از نظر سایت یا سایر رفقا در این خصوص آگاه شوم.
خرداد ۷۶ و ظهور اصلاحطلبان به رهبری محمد خاتمی و چهرههای سیاسی «مجمع روحانیون مبارز» که به حاکمیت انحصاری جناح راست از سال ۶۸ تا ۷۶ خاتمه داد و بورژوازی دمکرات را نیز وارد حاکمیت کرد و آنها توانستند بدون آن که حاکمیت را تغییر دهند در بخشهای مهمی از نظام نفوذ جدی کنند، بدون حضور رهبران اصلاحطلب در حاکمیت، ولو در حاشیه، و کاندیدا شدن خاتمی که زمانی وزیر ارشاد در دولت هاشمی رفسنجانی بود و با پشتیبانی بخشهایی از حاکمیت، نمیتوانست روی دهد.
جنبش سبز ۸۸ نیز با خصلت رزمندگی نسبتاً پیگیر و با پایگاه گستردۀ شهری که توانست پایههای رژیم ولایت فقیه را به لرزه در آورد، بدون حضور و کاندیداتوری موسوی و کروبی، یکی نخست وزیر منتسب به جناح چپ حکومت در دوران حیات آیتالله خمینی و عضو طولانیمدت مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگری رییس مجلس دو دوره و منتسب به جریان چپ انقلاب، بدون حمایت بخش دیگری از حاکمیت، مشخصاً اصلاحطلبان حکومتی و رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نمیتوانست بهوجود آید.
هر یک از این دو حادثۀ مهم سیاسی، یکی پیروز و دیگری سرکوب شده، با دامنههای تأثیر بسیار عظیم و گستردۀ خود، نشان داد:
اولاً، انقلاب ایران ناتمام است و علیرغم دستدرازیهای پیوستهای که بر دستاوردهای آن شده و پیکر آن را بیرمق کرده است، هنوز نیمه جانی دارد و به سرانجام پیروزی یا شکست نهایی خود نرسیده است.
ثانیاً، نه از یک روند «نبرد که بر که» بلکه از چند روند در مقاطع تاریخی باید سخن گفت. هر یک از این نبردهای «که بر که» مستلزم حضور کمابیش نیروهای مردمی یا دمکرات یا انقلابی در حاکمیت یا حاشیۀ حاکمیت، مثلاً در ارگانهای حکومتی، بوده است. بهعبارت دیگر، برخلاف اظهار نویسندگان سرمقالهٔ «مهر»، چنین نیروهایی اگرچه در حاکمیت نبودند، ولی ادعای به جامعه رانده شدن آنها نیز ادعای درست و دقیقی نیست، که اگر چنین بود نمیتوانستند منشا تحولات بزرگی شوند. درستتر آن است که گفته شود در حاشیهٔ حاکمیت و در حکومت باقی ماندند و با نیروهای ارتجاعی غارتگری که آرایشهای جدیدی از «که بر که» را بهوجود آورده بودند، درگیر شدند و توانستند در مقاطع سالهای ۷۶ و ۷۸ (وقایع دانشگاه تهران) و ۸۸ موجد حوادث سیاسی بسیار مهمی شوند.
ثالثاً، بهرغم ادعاهای رهبران اصلاحطلب مبنی بر تعلقشان به نیروهای «خط امامی انقلاب» و تداوم «راه امام»، تشکیل «جناح چپ» در روندهای «که بر که»های بعدی، نه غیرممکن بلکه کاملاً محتملالوقوع بوده است. هرچند این قطب در سال ۷۸ و در پی وقایع دانشگاه تهران تا طرح بازنگری قانون اساسی مبتنی بر حمایت مردم تهران هم پیش رفت، ولی در همان موقع توسط حاکمیت ارتجاعی ولی فقیه بهشدت سرکوب و پراکنده شد.
اما احتمال تشکیل جناح چپ در جنبش سبز کاملاً محتملالوقوع بود. میرحسین موسوی و کروبی با داعیۀ بازگشت به اصول اولیهٔ انقلاب، رویکرد انقلابی خود را نشان دادند و پیگیری ستودنی آنها تا امروز از شکلگیری یک جناح چپ در این «که بر که» آخری حکایت دارد. روند «که بر که»ای که به یک جنبش عمیق دمکراتیک و ضدارتجاعی فرارویید و طبقات مرتجع سرمایهداری حاکم با خشونت آن را سرکوب کردند.
میتوان گفت که انقلاب ملی دمکراتیک ایران مانند انقلابهای بوروژا دمکراتیک فرانسه، که از ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۸ طول کشید و هر بار وجه دمکراتیک آن افزایش یافت، با انقلاب پیروزمند بهمن ۵۷ آغاز شد، ولی بهدلیل افتوخیزهای متفاوت در نبردهای «که بر که»، خود به پیروزی نهایی نرسید. تا بالاخره جنبش سبز، در قالب نبرد «که بر که» دیگری، جان تازهای به انقلاب ملی دمکراتیک ایران داد و آن را کیفیتاً وارد مرحلهٔ عمیقاً دمکراتیک مبارزه با دیکتاتوری طبقات مرتجع حامی رژیم ولایت فقیه کرد.
برخلاف نظر نشریهٔ «راه توده»، رأی مردم به روحانی رأی به برنامههای نئولیبرال روحانی و اطرافیاناش نبوده و نیست، و اگر حمایت جنبش سبز و اصلاحطلبان نبود وی بههیچوجه رأی نمیآورد. روحانیها و رفسنجانیها همچنان نان سفرۀ جنبش سبز را میخورند، هرچند تردیدهای بسیار جدی وجود دارد که بتوانند پاسخگوی خواستههای بهحق آن، از جمله آزادی رهبران جنبش باشند.
رفقای گرامی «مهر»!
تحلیل و موضعگیری درست شما از جنبش سبز را که بر واقعیتها منطبق است، تأیید و تحسین میکنم. خوشحالم که با رویکردی انقلابی، تسلیم جو لیبرالزدۀ موجود نشدهاید و راه درست تحلیل طبقاتی را طی میکنید. در این شرایط، موضع درست، حمایت کامل از جنبش سبز بهمثابهٔ جنبش زنده و موجود و رهبران در بند آن است.
به همۀ چپروها و راستروهایی که حوصلۀ مبارزۀ روزمره و همراه با مردم را ندارند، باید یادآوری کرد که هیچ جریان سیاسی انقلابی مبارز و آزمودهای، جنبش رزمنده و مترقی موجودی را مادام که انرژی آن بهپایان نرسیده و رزمندگی خود را حفظ کرده است، با یک جنبش پدید نیامده و موهوم معاوضه نمیکند.
برخلاف نظرات رفقایی همچون کامران، رهبران جنبش سبز با خواست «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» در واقع با رد ضمنی تغییراتی در قانون اساسی که به استبداد ولایت مطلقۀ فقیه در سالهای بعد انجامید، هدفشان نه حفظ نظام در شکل موجود آن، بلکه طرح مجدد شعارهای انقلاب ملی دمکراتیک بهمن ۵۷ بهمثابهٔ رویکردی انقلابی در دوران ما است. آماجهای انقلاب بهمن ۵۷ تا زمان دستیابی کامل به اهداف انقلاب ملی دمکراتیک ایران زنده است و بههمین خاطر، جنبش سبز و رهبران آن ماهیتی انقلابی دارند. جنبش سبز جریان مترقی و فعال دوران فعلی است که باید با تمام قوا از آن دفاع کرد. دفاع از جنبش سبز وظیفهٔ سیاسی همۀ نیروهای مترقی است.