به یاد مایا آنجلو
دکتر مایا آنجلو، نویسنده و شاعر آفریقایی ـ آمریکایی، با انتشار نخستین کتاب خود تحت عنوان «من راز آواز پرندهٔ زندانی را میدانم»، به دنیای ادبیات وارد شد. این کتاب دربرگیرندهٔ وقایع مصیبتبار دوران کودکی و نوجوانی اوست.
مایا آنجلو سالها کرسی استادی رشتهٔ ادبیات آمریکایی را در دانشگاه Wake Forest بهعهده داشت. وی در ماه مه ۲۰۱۴ درگذشت. او مبارز راه «برابری، تحمل دگراندیشی و صلح» بود.
به بزرگداشت این شخصیت برجسته، چند شعر او را بهنظر خوانندگان میرسانیم.
آرام بر میخیزم
میتوانی در تاریخ از من به پستی یاد کنی
با دروغهای زهرآگین و شارلاتانبازیهایت
اما، آرام، همچون غبار برخواهم خاست
جسارتم آشفتهات میکند؟
چرا در چنگ تاریکی اسیری؟
زیرا چنان گام برمیدارم که گویی
در اتاق نشیمنم چاههای نفت جاریاند.
* * *
درست همچون ماه و ستارهها
با صلابت امواج
همچون امیدی که شعله برمیکشد
آرام برخواهم خاست
دوست داشتی شکستهام ببینی؟
خم کرده سر، با نگاهی شرمگین؟
و شانههایی فروافتاده همچو قطرههای اشک.
اشکهای غمباری که مرا درهم شکستهاند.
غرورم آزارت میدهد؟
چندان سخت مگیر
چرا که من چنان میخندم که گویی
* * *
در حیاط خانهام معدن طلا حفاری میکنم
میتوانی آتش واژههایت را بر من بباری
با چشمانت تکه تکهام کنی و
با نفرت خود هلاکم
اما آرام، همچو هوا، برخواهم خاست
جاذبهام ویرانت میکند؟
شگفتزده میشوی؟
وقتی چنان میرقصم
که گویی الماسی زیر پیراهنم نهفته دارم
* * *
از کلبههایی که مایه شرمساری تاریخ است
بر میخیزم
از گذشتهای که ریشه در رنج دارد
بر میخیزم
اقیانوسی سیاهم، طغیانگر و سترگ
با جوش و خروشی که در امواجم نهفته
شبهای ترس و وحشت را پشت سر میگذارم
به سوی سپیده دمی بس درخشان
بر میخیزم
یادگارهای نیاکانم به همراه
بر میخیزم
رویا و امید بردگانم
بر میخیزم
بر میخیزم
بر میخیزم