به یاد رفیق جانباخته، زندهیاد محمدرضا دلیلی*
بروکسل، شهریور ۱۳۹۳
در میان رفقای خوب ما، رفیق محمدرضا دلیلی جای ویژهای داشت. من با او و برادرش، احمدرضا دلیلی در بند ۲۰ زندان گوهردشت هم اطاق بودیم. پیش از انتقال به بند ۲۰ نیز در اتاقهای بند ۲ گوهردشت در کنار هم روزهای زندان را میگذراندیم.
محمدرضا بدنی ورزیده و قدی بلند داشت. پرگو نبود و خاموشی را اغلب ترجیح میداد. ساده و بی غلوغش بود.
پیش از دستگیری بهعنوان کارشناس اقتصادی در شرکت ماشین آلات «اطلس کوپکو» کار میکرد.
آنچه او را از دیگران متمایز میساخت، توان خارقالعاده و منحصر به فرد وی در تعمیر هر نوع دستگاه یا ماشینی بود که بهدلیلی از کار افتاده بود. ماشینهای ریش تراش را به کمک آلومینیوم برگرفته شده از قوطیهای سیگار و نیز ذغالی که از مغز مدادها بهدست میآمد، دوباره بهکار میانداخت. ساعتهای مارک سیکو، ساخت ژاپن را به کمک سوزنی که خود ساخته بود، آنچنان تعمیر میکرد که تا چند سال بعد بهطور دقیق کار میکردند.
اما شاهکار مهارت فنی او از نظر من دستگاهی بود که در آن محیط بسته و عدم برخورداری از امکانات، بسیار بهکار ما میآمد. او با کمک یک ریسمان که از کشیدن نخ جورابهای مختلف تهیه شده بود و نیز چند قرقره وسیلهای ساخته بود که یکی از مشکلات ما یعنی آویزان کردن لبا سهای شسته شده در آن فضای محدود را بهراحتی حل میکرد. ما میتوانستیم با چرخاندن یک اهرم به آسانی آن همه لباس نیمه تر را که وزن زیادی داشتند، به آسانی بالا و پائین ببریم و فضای کافی برای نشستن و راه رفتن در اطاق داشته باشیم. او موفق شده بود که بدون میخ و چکش و تنها به کمک چسب بهدست آمده از برنج، این دستگاه را به دیوار اطاقمان وصل کند.
امکان نداشت دستگاه از کار افتادهای به او داده شود و او نتواند آن را دوباره بهکار بیاندازد. برایم تعریف کرد که این استعداد ذاتی او برایش دردسر ساز هم شده است. تعریف میکرد که در دوران خدمت نظام، زمانی که پیاده و سوار کردن انواع سلاحها را آموزش میدادند، او بلافاصله موفق شده بود که تفنگ را پیاده و سوار کند. سرعت عمل او شکبرانگیز میشود و توسط مأموران ساواک مورد پرسوجو قرار میگیرد. حدس ساواک این بوده است که رفیقمان با گروههای چریکی در ارتباط بوده است یا شاید برای فراگیری آموزش نظامی به فلسطین هم رفته است. در ساواک جهت آزمایش او، چندین دستگاه و ماشین را در اختیار او قرار میدهند تا آنها را تعمیر یا پیاده و سوار کند. پس از مشاهدهٔ مستقیم مهارت واستعداد فنی او، وی را رها میکنند.
او مانند بسیاری از ما در ساعات هواخوری در حیاط میدوید. پس از پایان مدت زمانی که برای دویدن در نظر گرفته شده بود، کوچکترین اثری از خستگی در وی دیده نمیشد. گاه برای شوخی مچ دست مرا در دستش میگرفت. دستهایش آن چنان قوی بود که امکان رها کردن دستم را نداشتم. گاهی یک سکه در کف دست یکی از رفقا میگذاشت و سپس با سر انگشتانش، ضربه کوچکی به کف دست آن رفیق میزد. سکه در اثر ضربه کمی از کف دست جدا میشد و به بالا میرفت و محمدرضا با چابکی سکه را در دست میگرفت. هر چه میکوشیدیم تا پیش از این که او سکه را بقاپد، دست خود را ببندیم و مانع قاپیدن سکه شویم، موفق نمیشدیم.
زندهیاد محمدرضا دلیلی پیش از انقلاب به منظور ارتقاء دانش مارکسیستی خود سفری به خارج از کشور انجام داده بود. در بازگشت از این سفرموفق شده بود شمار زیادی از نوشتهها و نشریات حزبی در قطع کوچک را با خود به ایران بیاورد. وی همچنین در سالهای پیش از انقلاب همراه با یار دیگرش حسین صفوینیا، جهت ترویج آرمانها و مواضع حزب و نیز بالا بردن آگاهی تودهها، مبادرت به پخش شبنامه «ندای کارگر» میکرد.
در دورانی که با یکدیگر همبند بودیم، با یکدیگر زبان فرانسوی میخواندیم. در ماههای پایانی زندگیاش، با یار دیرینهاش، حسین صفوینیا به حل مسایل بغرنج ریاضی در کتاب «کلکولس» میپرداخت.
مدت زمان کوتاهی پیش از آغاز کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷، ما که ناخواسته در جریان این کشتار قرار گرفته بودیم، از لحاظ روحی کمی آشفته بودیم.** محمدرضا که مدتی پیش از آغاز کشتارها ترشی سیر «هفت ساله» انداخته بود و گفته بود که هیچ معلوم نیست که تا چند سال دیگر در زندان باشیم، با شروع کشتار، ترشی سیر را باز کرد و بین رفقا پخش نمود. محمدرضا که زیر شکنجههای سدههای میانی شکنجهگران لب از لب نگشوده بود، با آغاز کشتارها گویی میدانست که مرگ بالای سرش سایه افکنده است.
پس از این که جمهوری اسلامی، این حیوان سبع وخونخوار، از خونریزی سیراب شد، ما که از تعداد اعدامیها و اسامی مشخص آنها اطلاعی نداشتیم، برادرش احمدرضا را دلداری میدادیم که محمدرضا را در بندهای دیگر دیدهاند. اما زمانی که خبر اعدام وی برای ما قطعی شد، در سوگش بسیار گریستیم.
یاد او را همواره زنده نگاه خواهیم داشت.
* توضیح سایت «مهر»: رفیق زندهیاد، محمدرضا دلیلی از اعضای «سازمان نوید» وابسته به حزب تودهٔ ایران بود. در تاریخ ۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۲ دستگیر و به ۱۲ سال زندان محکوم شد. در تاریخ ۵ شهریورماه ۱۳۶۷ در جریان کشتار جمعی زندانیان سیاسی به شهادت رسید.
** به «یادماندههای سالیان خاموشی» در همین تارنگاشت مراجعه شود.