نرگس حکیمی اولین زن مربی کوهنوردی ایران؛ زنی که از زمان خود جلوتر بود
عصر پاییزی اول آذر؛ همایش یادبود نخستین زن مربی کوهنوردی ایران نرگس حکیمی در شهر کلن آلمان. انبوه جمعیت و مراسمی صمیمی و بیتکلف برای غزال تیزپایی که از عاشقترین زندگان بود و اوج قلهها جایگاهش. درون سالن چند شمع و شاخههای سبز بر روی میزها با عکسهایی از نرگس حکیمی بر دیوار آن و جملهای که تصویر اندیشه و زندگی او در آن نقش بسته است: زنی که از زمان خود جلوتر بود.
در مراسم یادبود دوستداران حکیمی از همه نسلها، سالخورده و جوان حضور داشتند. عدهای از خاطرات خود با حکیمی سخن گفتند، به یاد او شعر و آواز خواندند و «مادر آذر» که از دوران جوانی با نرگس حکیمی بوده متنی را خواند و پرتو نور را بر وقایعی در زندگی حکیمی انداخت که بازتاب لحظاتی از تاریخ و چالش ما برای گذر از رنجها است. این متن را میخوانید.
داغها در سینه داریم از غم یاران و باز در بیابان دل خود لاله میکاریم
ما حدود سا لهای ٣۰-۲۹ از طریق حرمت، خواهر نرگس با او آشنا شدم. خانوادهای که تمام اعضای آن از فعالین سیاسی و اجتماعی آن دوران بودند.
پدرشان صمد حکیمی کارگر راهآهن یکی از ۵٣ نفر و از رهبران حزب تودهٔ ایران بود که پس از فرار تاریخی از زندان پهلوی اول ناچار به مهاجرت از کشور شده بود.
مادر نرگس که هما نام داشت و همه او را «ماما» صدا میکردیم از زنان برجستهای بود که در زندگی تجربه کردهام. هما در غیاب همسرش به تنهایی مسؤولیت سرپرستی خانواده پرشمار را برعهده داشت و در همه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بهویژه در جنبش زنان نیز حضور فعال داشت. هما-ماما- عضو فعال تشکیلات دمکراتیک زنان بود. من بارها او را در محلات جنوب شهر همراهی کردم و در کار تبلیغی و سازماندهی زنان زحمتکش از او بسیار آموختم. اغلب صبحها ماما پیش از ترک خانه قابلمهای بزرگ آبگوشت بار میگذاشت و اکثر رفقای فعال که در آن منطقه درگیر کارهای سیاسی بودند و همهشان کلید خانه ماما را داشتند، ظهر به خانه میآمدند و دور هم نهار میخوردند.
ویژگی بارز این خانواده در کنار هویت سیاسی و اجتماعی آنان، سرزندگی، همدلی، شادابی و ستایش زندگی بود و بههمین دلیل همراهی با آنان همواره برایم بسیار جذاب بود.
در این میان نرگس از همه فعالتر بود. در کنار کار کارمندی، در زمینه کار سیاسی در جنبش زنان و کارگری پیگیر بود. نرگس بهعنوان یک عکاس حرفهای تصویرگر جامعه خویش بود. با استفاده از ارتباطهایی که نرگس با کارگران داشت من توانستم بهعنوان کارگر در کارخانه کبریتسازی میهن استخدام شوم و در اعتصابات کارگری بهعنوان نمایندهٔ کارگران سهم کوچکی داشته باشم.در اعتصاب بزرگ کارگران کارخانههای مختلف تهران در سال ۱٣٣۰، نرگس بهعنوان رابط میان کمیتههای اعتصاب از جمله افراد مؤثر در یاری رساندن به کارگران اعتصابی و نشر خبرهای جنبش بود.
در اول ماه مه ۱٣٣۰ که ما در کارخانه کبریتسازی مراسمی برگزار کردیم ، نرگس برای تهیه عکس و گزارش به کارخانه ما آمد و از جمله عکسی که او از یک دختر بچه ۶ ساله کارگر گرفت و در روزنامه اتحاد چاپ شد، بهعنوان عکس سال انتخاب شد. دختربچه کارگر ۶ ساله آن روز، امروز هم از دوستان من است و همچنان از فعالین گرانقدر داخل کشور میباشد.
در تمام مراسم روز جهانی زن و روز کارگر که پیش از کودتای ۲٨ مرداد سال ٣۲ برگزار شدند، نرگس همواره حضور داشت. پس از کودتا و زندانی شدن من ، یکی از کارهای داخل زندان زنان بافتن لباسهای گرم برای رفقای زندانی مرد بود. رفقای ما در بیرون کاموا تهیه میکردند و در زندان به دست ما میرساندند و ما پس از بافتن لباسها، آنها را به بیرون میفرستادیم تا به رفقایی که امکان و کسی برای تهیه لباس نداشتند، بدهند.
پس از کودتا مدتی ارتباط من با نرگس و خانوادهاش قطع بود و حدود سالهای ٣۷-٣۶، دوباره آنان را یافتم. در این سالها نرگس با حفظ خصلتها و آرمانهای انسانیاش ، در زمینه ورزشی بسیار فعال بود. او از ورزشکاران و مربیان اسکی و کوهنوردی بود. بهیاد دارم که خواهر کوچک نرگس، روح انگیز و مهرانگیز دختر نرگس اولین زنان ایرانی بودند که به هیمالیا رفتند.
نرگس پس از بازنشستگی یک فروشگاه لوازم ورزشی باز کرد و بسیاری از لباسها را خودش میدوخت. در این عرصه نیز نرگس با همان انسانیت زلال باقی ماند و خوب بهیاد دارم که هرگز از زحمتکشانی که توانائی پرداخت بهای لباسها را نداشتند، پولی نگرفت. در کنار همه این خصوصیتهای برجسته، نرگس همواره در ذهن من به عنوان مادر نمونه جایگاهی ویژه داشت.
نرگس شیفته شعر خوب بود و شعر خوب را میشناخت. هر بار که به دیدنش میرفتم حتماً شعر جدیدی از شاعران پیشرو برایم میخواند.
سلام ای شیر آهنکوه ای زن! که نامت افتخار مام میهن!
پایان مراسم، طنین جمعی حاضران با سرود «سراومو زمستون» بهیاد نرگس حکیمی بود. سراومود زمستون / شکوفته بهارون / گل سرخ خورشید سراومد و شب شد گریزون / توی کوهها دارند گل گل گل آفتابو میکارند …