الهیات رهاییبخش کجا ایستاده است؟
«مرا یک برانداز مینامید؟
حق با شماست! من همگام با مردم سرزمینم مبارزه میکنم و همپای آنان به پیش میروم. همانند یک پارتیزان نیز به انقلاب عشق میورزم»
(Pedro Casaldaliga ۱۹۷۸)
گفتار Pedro Casaldaliga، اسقف پیشین برزیلی، اسقفها و کشیشهای آمریکای لاتین را شگفتزده نمیکند.
در سال ۱۹۷۸، اسقفی در مکزیک به نام Sergio Mendes Arceo چنین گفته بود:
«در قرن بیست ویکم، سوسیالیسم بیش از هر ایده دیگری برای تکامل جامعه بشری دارای اهمیت خواهد بود.»
چندی بعد همین اسقف در جریان سفر به کوبا و دیدار با فیدل کاسترو اظهار داشت: «هیچگونه منافاتی مابین ایدههای مسیحی و سوسیالیستی وجود ندارد. ما میباید مابین ایدههای مسیحی و آرمانهای انقلابی پیوندی برقرار سازیم.»
بهرغم موضعگیریهای صریح پاپ، کلیسای رسمی کاتولیک همانند گذشته بهشدت در برابر خوانشی که الهیات را رهاییبخش و موظف به واکنش در قبال تحولات سیاسی و اجتماعی میداند، مقاومت میکند.
رئیس کنفرانس اسقفهای آمریکای لاتین به تازگی ادعا کرده است که الهیات رهاییبخش وجود خارجی ندارد و مرده است.
اما این ادعا کذب است. از سال ۲۰۱۲ تا به امروز کنگره و نشستهای متعددی در رابطه با الهیات رهاییبخش برگزار شده است.
در حال حاضر در برخی از کشورهای آمریکای لاتین دولتهایی قدرت را در دست دارند که حامی ستمدیدگان میباشند. هوگو چاوز، رئیسجمهور پیشین ونزوئلا، در خلال مصاحبههای متعددی به این مسأله اشاره کرده بود که انقلاب بولیواری ریشه در مسیحیت و مذهب پروتستان دارد. همچنین رافائل کورره آ، رئیسجمهور اکوادور از پیروان الهیات رهاییبخش بهشمار میآید و دانش آموخته دانشگاه کاتولیک لوون در بلژیک است.
از سوی دیگر جنبش بومیان در جنوب مکزیک از سال ۱۹۹۴ تا به امروز از حمایت یک اسقف و یک کشیش برخوردار بوده است و در حال حاضر گفتگو و تماس مداومی مابین نمایندگان جنبش بومیان و نمایندگان آزاداندیش کلیسای کاتولیک و مؤسسات وابسته به آن در جریان است. علاوه بر این جنبشهای اجتماعی در برزیل مانند جنبش کارگران بدون مسکن و یا جنبش بی خانمانها از پشتیبانی پیروان الهیات رهاییبخش برخوردار میباشند.
در حال حاضر بسیاری از حکومتهای چپگرا در آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی کاملاً در کنار جنبشهای اجتماعی قرار دارند. برخی از آنان اعتقاد راسخ دارند که چنانچه از اواخر دههٔ ۶۰ میلادی تا به امروز، کشیشهای کلیسای کاتولیک و نیز تشکیلات محلی پروتستان تا بدین حد در جهت تأمین خواستهای زحمتکشان دست به تلاش نمیزدند، بسیاری از تحولات اجتماعی و سیاسی بهوقوع نمیپیوست.
از اینرو ضروریست تا نگاهی کوتاه بر تاریخچه الهیات رهاییبخش بیافکنیم تا تصویر روشنتری از وضعیت کنونی بدست آوریم.
در طول تاریخ صاحب منصبان و مقامات عالیرتبه کلیسا همواره در کنار استعمارگران و در جبهه مقابل انقلابهای اجتماعی قرار میگرفتند. اما اعضای عادی کلیسا همواره مابین اعتقادات مذهبی خود و تحولات اجتماعی پیوند عمیقی برقرار میکردند.
در دههٔ ۶۰ میلادی در برخی از کشورهای امریکای لاتین، بیچیزها و ستمدیگان به حرکت درآمدند و روندهای انقلابی را بهپیش راندند. بخش بزرگی از این زحمتکشان مسیحی بودند و کلیسا را بههمراهی فراخواندند.
در شیلی و آرژانتین جنبشهایی به نام «مسیحیان برای سوسیالیسم» و یا «کشیشان برای سوسیالیسم» پدیدار شد که اعضای این جنبشها بهعنوان «کمونیستها در کلیسا و مسیحیان در حزب» سازمان مییافتند.
گروه زیادی از اسقفهای کاتولیک و کشیشهای پروتستان رویکردی مثبت در برابر جنبشهای اجتماعی در پیش گرفتند. همانند روند دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی در امریکای لاتین، الهیات رهاییبخش نیز مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است.
در مراحل نخست، مقاومت در برابر دیکتاتوریهای نظامی در اولویت قرار داشت. در دههٔ ۷۰ میلادی، تجربیات مشترک مبارزاتی، به نزدیکی مارکسیستها و مسیحیان انجامید. تعدادی از پیروان الهیات رهاییبخش تلاش ورزیدند تا گفتگوهای عمیقتری با گروههای چپ انجام دهند.
اگر چه نمیتوان ادعای پیوستگی الهیات رهاییبخش به مارکسیسم را مطرح نمود، اما پیروان الهیات رهاییبخش بر این باور بودند که تحلیل مارکسیستی واقعیت اجتماعی همراه با اعتقادات مذهبی و گفتگو در مورد سوسیالیسم نقطه شروع مناسبی در جهت تکوین الهیاتی مستقل خواهد بود.
پس از فروپاشی رژیمهای دیکتاتوری نظامی در برزیل، آرژانتین، شیلی و سایر کشورها، دموکراسی بیشتر جنبه ظاهری داشت و نابرابریهای اجتماعی و فقر همچنان در این کشورها بیداد میکرد. در همان برهه انتخاب ژان پل دوم بهعنوان رهبر کاتولیکهای جهان، منجر به دوری کلیسا از جامعه شد و مناسبات قدرت در کلیسا و امور داخلی در اولویت قرار گرفت.
در سال ۱۹۹۱ سیستم سوسیالیستی در اروپای شرقی فروپاشید. در آمریکای لاتین ساندنیستها در انتخابات شکست خوردند. در پی این شکستها باور به ایدههای سوسیالستی تضعیف شد. الهیات رهاییبخش میبایست از نو در بدنه اجتماعی پایگاهی بدست آورد و بهطور اساسی به مسأله برقراری عدالت اجتماعی و نیز چگونگی همزیستی مابین گروههای مختلف فرهنگی و قومی و همچنین مشکلات اجتماعی بپردازد. از اینرو الهیات رهاییبخش به نحلههای گوناگونی تقسیم شد: مبارزات سیاهان، بومیان، زنان و نیز مسائل مربوط به محیط زیست.
از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ عصر جدیدی در تاریخ جهان آغاز شد. دنیای امپریالیستی و رسانههای وابسته به آن از مبارزه با تروریسم بینالمللی سخن میراندند. اما برای خلقهای آمریکای لاتین قیام زاپاتیستی در جنوب مکزیک نقطه عطف مهمتری بود. زیرا از آن تاریخ سازمانها و جنبشهایی که منافع بومیان را نمایندگی میکنند روز بروز نیروی بیشتری بدست آوردند. هر روز بیش از پیش روند اجتماعی و سیاسی نوینی در حال تکوین است که امروزه در کشورهای مختلف مشاهده میشود.
از زمان انتخاب Franziskus، بهعنوان رهبر کاتولیکهای جهان، الگوی نوین و مثبتی در برابر مسیحیت و نیز الهیات رهاییبخش قرار گرفت. تأثیر این انتخاب در کلیسای کاتولیک و نیز در میان پروتستانها مشهود است.
یک عالم دینی به نام Leonardo Boff سهم مهمی در فرمولبندی «منشور برای زمین» در رابطه با مسائل زیست محیطی ایفا کرد. این منشور در سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان یونسکو مورد تأئید قرار گرفت.
امیدواریم که روزی این منشور از سوی ایالات متحدهٔ آمریکا نیز مورد تأئید واقع شود و به مرحله اجرا درآید.
در روزهای آینده سفری به ونزوئلا خواهم داشت و در آنجا با نمایندگان کلیسای پروتستان و نیز مقامات عالیرتبه ونزوئلا دیدار خواهم کرد. ما بهعنوان پیروان الهیات رهاییبخش با دولت بولیواری ونزوئلا اعلام همبستگی میکنیم. بهویژه در زمانی که رسانهها با همیاری دولت ایالات متحدهٔ آمریکا در صدد بیثبات کردن این کشور و تدارک کودتا میباشند.
مشکلات فراوانی در پیش روی ماست. اما شایسته است این گفتار Pedro Csaldaliga را راهنمای خود قرار دهیم:
«انسان باید بتواند منتظر بماند. اما همزمان باید بداند که وضعیت جدی است و نمیباید تنها به صبر کردن اکتفا کند.»