«آنچه در حزب گذشت»: بخش ۱۶، از پلنوم دیماه ۱۳۶۶ تا پلنوم فروردینماه ۱۳۶۹ (قسمت دوم)
با سلام مجدد خدمت شما دستاندرکاران تارنگار «مهر» و تمامی خوانندگان این تارنگار، اجازه میخواهم تا ضمن پوزش در تأخیر، بخش بعدی گفتگویمان را که در قسمت اول (از پلنوم دی ماه ۱۳۶۶ تا پلنوم فروردین ماه ۱۳۶۹) نیمه تمام مانده بود، ادامه دهیم. در صحبتهای قبل آنچه را که تا پایان نشست خرداد ماه سال ۱۳۶۷ هیأت سیاسی بیاد داشتم برایتان نقل کردم. در این بخش تلاش میکنم رویدادها و مباحث هیأت سیاسی را تا نشست ماه مارس ۱۹۸۹ که در آخرین روزهای اسفند ماه سال ۱۳۶۷ تشکیل شد برایتان بازگو کنم. نقل ماجراهای آخرین نشست هیأت سیاسی قبل از پلنوم فروردین ماه سال ۱۳۶۹ که در شهریور ماه سال ۱۳۶۸ تشکیل گردید را میگذاریم برای بار بعدی که امیدوارم بتوانم هرچه سریعتر آنرا تنظیم و آماده سازم.
قبل از هر چیز باید بگویم که خسته نباشید و واقعاً هم این تلاش و پیگیری شما در انجام این کار بزرگ، منظورم مجموعه «آنچه در حزب گذشت» است، بسیار ارزنده و قابل تحسین است. کاش دیگر رفقا هم که در این زمینه یادماندههایی دارند دست بکار شوند و آنرا برای تکمیل این مجموعه ارزشمند ارسال دارند. در هر صورت موفقیت شما در این راه آرزوی همه ماست. همواره تکرار کردهام و باز هم میگویم که برگشت به آن روزها و آنچه که در حزب گذشت، حداقل از سوی من، برای گله و گلهگذاری و یا متهم کردن این و آن نیست. باید منصف بود و هرگز دشواریهای عظیم پیش رو در عرصهٔ داخلی و خارجی در آن سالها را که بادهای بلندی با خود داشت فراموش نکرد؛ فکر میکنم شما هم با من هم عقیدهاید که باید همیشه در نظر داشته باشیم که در چه شرایطی قرار گرفته بودیم و در چگونه بستری حرکت میکردیم.
و امّا نشست بعدی «هیأت سیاسی کمیتهٔ مرکزی حزب» برای اولین و آخرین بار در طول این مدت، پس از دو ماه و در اواخر مرداد ماه سال ۱۳۶۷ (اوت ۱۹۸۸) تشکیل شد. همانطور که قبلاً هم یادآور شدم، هیأت سیاسی هرگز برای نشستهای خود دستور کار از پیش تعیین شده و مشخصی نداشت. تعدادی از ما که فکر میکردیم با تشکیل دبیرخانه و شرکت فعال دبیر اوّل در آن میتوان تا حدودی بر این نابسامانیها غلبه کرد و برای اجلاس هیأت سیاسی برنامه و دستور کاری را پیشبینی و به اجرا گذاشت، در این راستا دست بکار شدیم. امّا متأسفانه خیلی زود فهمیدیم که آب در هاون میکوبیم!! پس از چندی نیز گفتند که اینجا «دبیرخانه حزب» نیست، بلکه دفتری است که تعدادی از رفقا باید در آن کار کنند. البته این جریان نیز خود ماجرای مفصّلی دارد که از حوصله این مطلب خارج است.
در ابتدای هر جلسه، «هیأت دبیران» مسائلی را به تشخیص خود مطرح و آنرا در دستور میگذاشتند که عمدتاً هم مسایل تشکیلاتی بودند. در واقع میتوان اینطور نتیجه گرفت که در آن شرایط و با آن اوضاع و احوالی که شرح دادم، «هیأت سیاسی» حزب را رهبری نمیکرد، بلکه حوادث و اتفاقات روز در مهاجرت آنرا مجبور به واکنش میساخت. بدین ترتیب درک این مسأله که هیأت سیاسی با توجه به پراکندگی اعضاء آن، اجلاسهای دیر به دیر و چند روزه، بیبرنامگی و آشفتگی کار، عدم ارتباط ارگانیک با بدنه و بهویژه با اعضاء کمیتهٔ مرکزی و بالاخره و مهمتر از همه کمبود اطلاعات لازم و قابل اعتماد از آنچه که در داخل کشور و بهویژه زندانهای رژیم میگذشت، تا چه حد میتوانسته است در پیشبینی حوادث و رهبری حزب نقش مؤثری ایفا کند، کار دشواری نخواهد بود.
خوب دقت کنید! زمان تشکیل جلسهای که صحبتش را میکنم مدتی کوتاه پس از پذیرش قطعنامه و اعلام آتش بس، یعنی همان قطعنامه ۵۹۸ معروف (پایان جنگ عراق و ایران) از سوی آیتالله خمینی است. طبیعی است که پذیرش قطعنامه یکباره اتفاق نیفتاد و خود پروسه معینی را طی کرد. رهبری حزب پس از بازپس گیری خرمشهر با اتخاذ سیاستی کاملاً بجا و مردمی، تمام توان خود را در برقراری آتش بس و پایان جنگ بکار گرفت. بهرغم دشمنی کینهتوزانهٔ ارتجاع داخلی و خارجی با این سیاست، رهبری حزب توانست در آن زمان با طرح بهموقع دقیقترین شعارها در جامعه، سیاست پایان دادن به جنگ را در بین وسیعترین اقشار اجتماعی گسترش داده و به مبرمترین خواست ملی مبدل سازد. نمونه ارزندهای از میهندوستی حزب ما و مردمی بودن سیاستهای آن که در بین دوست و دشمن غیر قابل انکار است. سیاستی که به راویتی منجر به یورش کینهتوزانه و وحشیانه ارتجاع به حزب ما گردید. تأثیر مستقیم مشی سیاسی دقیق و مردمی حزب ما در پایان دادن به جنگ در بین وسیعترین اقشار اجتماعی بعد از آزادسازی خرمشهر، کنشها و واکنشها در درون و پیرامون حکومت در این دوران و نیز فشار توده های محروم و زحمتکش جامعه از پائین، بیهودگی تداوم جنگ خانمانسوز را در جامعه آشکار و در نهایت حاکمیت را وادار به قبول آتش بس نمود. امروز مشخص گردیده است که قبل از اعلام رسمی پذیرش قطعنامه و از چند ماه پیش از آن، در اصول با آن موافقت شده بود. بنابراین و در حالیکه با پذیرش قطعنامه در داخلِ کشور شرایط تازهای ایجاد گردیده و نیروها در حال جابجایی و تغییر و تحولاند؛ با پایان یافتن ۸ سال جنگ خانمانسوز، وضعیت سیاسی و اجتماعی در تمامی زمینهها دگرگونی جدّی میطلبد و در مواردی بسیار شکننده است؛ خطر زندانیان سیاسی را شدیداً تهدید میکند و میبینیم که یورش به زندانها و کشتار زندانیان سیاسی آغاز میشود و تا فاجعه ملی فاصله چندانی نیست؛ در مرحله حساسی از انقلاب قرار گرفتهایم که میبایستی تمامی توجه و تلاش رهبری متوجه داخل گردد تا بتواند با ارزیابی درستِ لحظه و شرایط تازهای که بعد ازپایان جنگ در جامعه و زندانها ایجاد شده موضعگیریهای بهموقع انجام داده و به زندانیان برای حفظ جانشان رهنمودهای لازم و ضروری را ارائه کند؛ و بالاخره اینکه تلاش و کارزار در راه نجات زندانیان سیاسی در بند را در ابعادی گسترده تشدید نماید؛ نامهنگاریهای تند و انحلالطلبانه تعدادی از رفقا، مسأله گردانندگان قطعنامه باکو، همراهی و ارتباط تعدادی از رفقا با آنان، و بالاخره اولتیماتومها و اتهامات روا و ناروا از یکسو و کم اطلاعی رهبری از آنچه که واقعاً درداخل و بهویژه در زندانهای رژیم میگذشت از سوی دیگر، موجب اتلاف وقت این نشست وکم توجهی به آن بخش از مسائلی گردید که دارای اولویتهای ویژهای بودند.
در رابطه با جنگ «نامهٔ مردم» ارگان رهبری حزب، بعد از یورش رژیم به حزب هم همچنان میکوشید تا با نشان دادن پیآمدهای زیانبار تداوم جنگ در زندگی روزمرهٔ زحمتکشان، آثار منفی و مخرب آن در روابط سیاسی و اجتماعی و نیز نشان دادن نشانههای بارز رشد نیروهای واپسگرا و غارت ثروتهای ملی از سوی نیروهای فرصتطلب و بازار، سیاست و شعار پایان دادن به جنگ را به درون جامعه برده و جا بیاندازد. ولی بهعلت عدم ارتباط کافی با نیروهای داخل کشور و در نتیجه کم آگاهی از آنچه که واقعاً در درون جامعه، جبههها و حاکمیت در جریان بود، نمیتوانست مانند گذشته تحلیلهای دقیق و به روز ارائه دهد. همانطور که در فوق هم اشاره کردم در حالیکه حاکمیت چند ماه قبل ازاعلام رسمی پذیرش «قطعنامه آتش بس» در عمل آنرا قبول کرده بود و فقط نمیدانست که چگونه و چه موقع آنرا اعلام کند، هیأت سیاسی در خرداد ماه ۱۳۶۷ در تحلیل خود از رویدادهای ایران نوشت: «رژیم هستی خویش را در ادامه جنگ می بیند». و این در حالی بود که تنها ۴۰ روز بعد پذیرش قطعنامه رسماً اعلام شد.
چنین بهنظر میرسد که هیأت سیاسی میبایست حداقل در این اجلاس که تقریباً همزمان با پذیرش قطعنامه از سوی حاکمیت بود، در مورد شرایط تازهای که در کشور ایجاد گردیده و تناسب تازه نیروها در داخل، جروبحث و تبادلنظر نموده و رهنمودهایی را صادر میکرد. ولی با توجه به آنچه در بالا بدان اشاره کردم فقط به این اکتفا شد که مقالهٔ «پذیرش آتش بس و چشمانداز آینده» (شماره ۲۱۷ «نامهٔ مردم») تأئید گردد.
در ابتدای این نشست رفیق بلوریان نامهای را که خطاب به دبیر اول حزب رفیق خاوری نوشته بود به هیأت سیاسی ارائه داد. نامهای با این مضمون که میبایستی تمامی تصمیمات جلسهٔ گذشته در رابطه با اخراجها و تعلیقها تا تشکیل این جلسه بهمنظور بررسی و تصمیمگیری مجدد معلق میگردید. او این نامه را به تمامی رفقای مورد بحث هم ارسال داشته بود. خواست او هم در این اجلاس آنطور که میگفت این بود که چون به حقانیت امضاکنندگان قطعنامه باکو و هواداران آنها پی برده و نمایندگی این طیف را دارد، هیأت سیاسی باید خواستهای آنان را پذیرفته و خود مجری دقیق آن گردد. در چنین حالتی آنها هم قطعنامه را پس خواهند گرفت. در غیر اینصورت او بهراه خود خواهد رفت و هواداری و همکاری خود را با «تودههای حزبی» اعلام خواهد نمود.
با یک چنین آغازی میتوان حدس زد که این اجلاس در چه فضایی تداوم یافته وبهرغم شرایط تازهای که در داخل ایجاد گردیده و نیز حوادث دردناکی که در داخل زندانها در شرف تکوین بود، وقت و انرژی آن در چه سمت و سویی بکار رفته است. البته همانگونه که تاکنون هم اشاره کردهام ما از ابتدا و تقریباً در هر جلسهای به نوعی درگیر این قبیل مسائل بودیم. اما در این مورد مشخص طبیعی بود که هیأت سیاسی در مجموع ضمن داشتن آمادگی برای بررسیهای بیشتر، بهرغم ادعاهای دمکراسیطلبانه چنین پیشنهادی، به اتفاق آرا آن را نادرست، سادهلوحانه، غیردمکراتیک و انحلالطلبانه ارزیابی کند و حاضر نباشد تا با تسلیم شدن در مقابل اولتیماتومها موازین حزبی و منافع حزب را نادیده بگیرد. رفیق خاوری هم در یک نامه کتبی و با آوردن فاکتهای مشخص، عملکرد رفیق بلوریان را در بزنگاههای معین در هیأت سیاسی از ابتدا تاکنون مورد نقد قرار داده و از وی خواست تا علیرغم مخالفتهای اینجا و آنجا، به مصوبات هیأت سیاسی احترام گذارده و در راه پیاده کردن آنها، همراه و یاور هیأت سیاسی باشد.
تبادلنظر و جروبحثهای تشکیلاتی بهدرازا کشید ولی با اصرار تعدادی از رفقا تلاش گردید تا در وقتهای باقیمانده به مسائل حاد و مبرم پیش رو نیز پرداخته شود.
جالب است که هیأت دبیران بهمنظور انجام چند جابهجایی و دریافت تأئید اخراج جمعی از اعضای رهبری که در جلسه قبل از عضویت در کمیتهٔ مرکزی معلق گردیده بودند، گزارشی دربارهٔ شرایط حزب در داخل داد. مضمون این گزارش هم ضمن برجسته ساختن غلوآمیز توانایی حرکت و فعالیت حزب در داخل این بود که «اجازه ندهیم ما را با مسائل مهاجرت سرگرم کنند!! ما باید این مسائل دست و پا گیر را سریعاً حل کنیم و به داخل بپردازیم!! ما در داخل وضعیت بسیار خوبی داریم!! شرایط بگونهایست که هم اکنون میتوانیم دو نفر از اعضای کمیتهٔ مرکزی را به داخل بفرستیم و نشریهای بنام «هواداران حزب» منتشر کنیم!! علاوه بر این دو نفر، ما باید آماده شویم تا کم کم تعداد بیشتری از اعضای کمیتهٔ مرکزی و حتی هیأت سیاسی و نیز دیگر اعضای فعال را که چنین خواست و تمایلی دارند به داخل گسیل کنیم!! باید بیانیهای دربارهٔ ضرورت انسجام صفوف حزب صادر کنیم و یکبار برای همیشه به این بازیهای درون حزبی پایان دهیم»!!
رفقای هیأت دبیران در شرایطی آغاز دورهای نوین از فعالیت حزب در داخل را بشارت میدادند که در واقع هیچ خبر و اطلاع دقیقی از وضعیت درون حاکمیت و جامعه و بهخصوص آنچه که در زندانها میگذشت نداشتند. و از آنجا که هیأت سیاسی نیز خود از چگونگی اوضاع حزب و فعالیت آن در داخل، هیچ اطلاع مستقیمی نداشت و فقط گاهی چیزهای پراکندهای از دهان هیأت دبیران و بهویژه شخص دبیر اول میشنید، از شنیدن چنین گزارشی به وجد آمده و در صدد برآمد تا با تقسیم کار، پیاده کردن این اهداف را در دستور کار خود قرار دهد. باید اذعان کنم که خیلی زودتر از آنچه که تصور میکردیم معلوم شد که فقط آن بخش از تصمیمات این جلسه بهمورد اجرا گذارده شده و میشود که مربوط به تنبیهات میگردد و بخش دیگر آن برای همیشه روی کاغذ ماند و هر بار هم که در این زمینه از پیشرفت کار سئوال میشد، مسأله با سکوت برگزار میگردید.
تحت تأثیر چنین فضایی که از آینده کار در داخل ترسیم گردید و پس از جروبحثهای سخت و طولانی، رفیق کسرایی با اکثریتی شکننده از مسئولیت و نمایندگی حزب در اتحاد شوروی برکنار گردید و به دبیر اول حزب مأموریت داده شد تا کمیتهٔ حزب در مسکو را ترمیم و نتیجه کار را به هیأت سیاسی گزارش دهد.
رفیق صفری در جایگاه دبیر دوم حزب پس از ارائه پیشنهادات خود در بارهٔ کار در داخل کشور که در بالا بدان اشاره شد، به مصوبات جلسه گذشته هیأت سیاسی در باره تعلیق ۴ نفر از اعضای کمیتهٔ مرکزی شدیداً اعتراض نمود و رفقا را مورد سرزنش قرار داد که مصوبات پلنوم دی ماه را نادیده گرفتهاند. او خواستار آن گردید تا بلادرنگ و با استفاده از آئیننامه مصوب پلنوم دیماه و اختیاراتی که کمیتهٔ مرکزی به هیأت سیاسی داده است، نسبت به اخراج این عده تصمیم قطعی گرفته شود. او متذکر میشد که این کار اصولاً نیازی به تصویب هیأت سیاسی ندارد و کمیتهٔ مرکزی پیشاپیش این عده را اخراج کرده است. در این زمینه بحث سختی در گرفت. و از آنجا که آئیننامه مصوب پلنوم دی ماه تصمیم نهایی را دراین گونه موارد به هیأت سیاسی واگذار کرده بود، اکثریت رفقا حاضر به قبول پیشنهاد رفیق صفری که مورد حمایت دبیر اوّل هم بود نشدند. این مسأله در اینجا پایان نیافت و تا جلسه ماه سپتامبر سال ۱۹۸۹ ادامه داشت. در این اجلاس بود که بالاخره با رأی ۵ رفیق هیئت سیاسی این رفقا از حزب اخراج گردیدند.
در موارد دیگری نیز تصمیم گرفته شد؛ از جمله اینکه قرار شد به استثنای سازمان مجاهدین خلق و آنهم به خاطر نقش آن در جنگ، از بقیه احزاب و سازمانها دعوت گردد تا به «جبهه آزادی و صلح» که تشکیل آن در اجلاس قبلی به تصویب رسیده بود، بپیوندند؛ به دعوت عام آقای حسن نزیه برای تشکیل «جبهه ائتلاف ملی ایران» پاسخ مثبت داده شود و در «جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران» نیز شرکت کنیم. در عینحال قرار بر این شد تا رفیق مسئول روابط بینالملل در جشنهای هفتادمین سال تأسیس حزب کمونیست یونان شرکت کرده و در آنجا از این حزب و احزاب دیگری که در آن حضور دارند برای نجات جان زندانیان سیاسی استمداد بطلبد.
متأسفانه تقریباً بقیه وقت این اجلاس به بحث و تبادلنظر در ارتباط با معترضین، امضاکنندگان قطعنامه باکو و حامیان آنان در رهبری و نیز گفتگو و بحث با رفیق بلوریان گذشت. «دستاورد» این اجلاس هم درعمل و نهایتاً به استثنای یکی دو مورد بالا، چیزی جز چند حکم «جابهجایی»، «اخراج » و « توبیخ و تذکر و هشدار» نبود.
*****
اجلاس بعدی هیأت سیاسی بعد از بیش از چهار ماه و پس از پیگیریهای فراوان، در دسامبر سال ۱۹۸۸(نیمهٔ دوم آذر ماه سال ۱۳۶۷) تشکیل شد و بهمدت ۶ روز به درازا کشید. در این مدت در داخل کشور، رژیم پس از قبول قطعنامه آتش بس و پایان جنگ، به زندانها یورش برد و با کشتار بیرحمانهِ بهترین فرزندان میهنمان، دست به جنایتی زد که همچون لکه ننگی ابدی بر تارک آن نقش بسته است. جنایتی که مردم ایران به حق آنرا «فاجعه ملّی» نامیدند و هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.
بدیهی است که جنایت ددمنشانه رژیم در کشتار جمعی زندانیان سیاسی آنهم درابعادی چنین گسترده و حتی کشتار آن عده از زندانیان سیاسی که قبلاً در دادگاههای فرمایشی محاکمه و در حال گذراندن محکومیت خود بودند، برای مردم ایران، احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی غیرمترقبه و غیرقابل باور بود. در این مدت خبرهای تکاندهندهای میرسید و نگرانی و التهاب همه جا را فرا گرفته بود. هنوز کسی از چند و چون عمق فاجعه اطلاع دقیقی نداشت. همه بهویژه خانوادهها برای نجات جان عزیزانشان و یا بدست آوردن خبری از آنان به تکاپو افتاده بودند. از هر سو سئوال میشد و از حزب خبر میخواستند. اینطور تصور میشد که باید ارتباطاتی باشد و حزب حتماً خبرهای دقیقتری دارد. ولی متأسفانه اینطور نبود.
علاوه بر کارزاری که «نامهٔ مردم» برای نجات جان زندانیان سیاسی بهراه انداخته بود و اکسیونهای ابتکاری فعالین حزبی در آمریکا، اروپای غربی، و سایر کشورها، از تمامی احزاب برادر هم در این باره درخواست همکاری و کمک شده بود. ولی اینها کافی نبود. کم کم از اینجا و آنجا اتهاماتی نیز متوجه رهبری میگردید. اتهاماتی مبنی بر اینکه آنطور که باید کارزار همبستگی با زندانیان سیاسی و دفاع از آنان را سازمان نداده است و از وجود افرادی که میتوانستند و توانایی و امکان این کار را داشتند استفاده بجا و بهموقع نگردیده است. البته نمیتوان همه این اتهامات را بیپایه دانست و انگشت اشاره را فقط بهسوی کسانی گرفت که با پخش نامههای ضدحزبی و فعالیتهای فراکسیونیستی، وقت و انرژی رهبری را میگرفتند و جبهههای پهلویی میگشودند. من هم اشاره کردهام که این اعمال اکثر وقت هیأت سیاسی را برای مدتهای طولانی بخود اختصاص داده بود و مسائل و مشکلات اصلی را در سایه قرار میداد.
با وجود این نمیتوان به تأثیر تکرویها ،خودخواهیها و شاید هم وجود تتمه دعواها و اختلافات بعضی از اعضای مؤثر هیأت سیاسی با برخی از اعضای دربندِ رهبری گذشته و نیز داشتن زاویه با سیاست حزب در سالهای بعد از انقلاب را در عدم استفاده از همه امکانات برای بسیج کارزاری گسترده در دفاع از زندانیان تودهای، استفاده از نیروهای کارآمد همچون رفیق سیاوش کسرایی که قبلاً هم به توانائیهای او در این زمینه اشاره کردهام، و نیز بیتوجهی به پیشنهادات مشخص برای کمک به چنین کارزاری، کم بها داد.
برای نمونه شاید کافی باشد تا در اینجا به چند سطری از نامهٔ همسر رفیق شهید امیر نیک آئین که در ماه مه ۱۹۸۹ برای هیأت سیاسی حزب فرستاده بود اشاره کنم. او در بخشی از نامه خود مینویسد:
«… خیلی خوب میدانم که برای پیدا کردن ریشههای دردم و دردی که باعث عزاداری هزاران خانواده شده است، تیرهای ترکش خود را باید بهسوی جمهوری اسلامی رها کنم. امّا این مرا قانع نمیسازد. من، زنی که از سیزده سالگی، هنگامی که کودکان هم سن و سال او، هنوز سرگرم بازی بودند، پای به میدان مبارزه گذاشت، بهسوی اندیشههای تابناک کمونیسم کشانده شد و زندان و شکنجه دیده، مرا وادار میسازد که بهدیده انتقادآمیزی به رهبری حزب تودهٔ ایران نگاه کنم. من بر موضع راسخ خود اصرار میورزم که درد من و فرزندانم تبدیل به نفرتی بر علیه جلادان رژیم خمینی خواهد شد ولی نمیتوانم مسئولیتی که بر عهدهٔ رهبری حزب تودهٔ ایران بود نادیده بگیرم … در آن سالهای دردآور انتظار، من بارها از رفقای رهبری حزب تودهٔ ایران درخواست کردم تا کمک نمایند تا من و دیگر خانوادههای زندانیان سیاسی در کارزار جهانی برای آزادی آنها شرکت ورزیم. ولی آنها برای آنکه دست امداد مرا پس زنند، دستی را که با تضرع سوی آنان دراز کرده بودم، به انواع دلایل متوسل شدند و هزار بهانه تراشیدند …».
از اینجا و آنجا نامههایی با چنین مضامینی میرسید. البته برای بخشی از این گله و
گلهگذاریها و همچنین نارسائیهای جدی، پاسخهایی وجود داشت و در مواردی هم همانطور که در بالا اشاره کردم، بیتوجهی و کم کاری شده بود. در اینجا میخواهم که یکبار دیگر توجه شما و خوانندگان عزیز را به شرایط آن دوران جلب کنم. وضعیتی که در آن از یکسو حکومتهای کشورهای سوسیالیستی هر روز بیشتر تضعیف گردیده و تحولات در درون این کشورها شتاب ویژهای گرفته بود و از سوی دیگر اعتراضات و کارزارهای ضدرهبری و ضدحزبی نیز شدیداً تشدید گردیده بود. در چنین حالتی عدهای هم البته این قبیل نارسائیها را برجسته ساخته و از آن بهره میجستند.
این بار امّا اکثر وقت اجلاس هیأت سیاسی صرف مسأله یورش به زندانها و کشتار زندانیان سیاسی گردید. هیأت سیاسی پس از شنیدن گزارشهای مختلف دربارهٔ اعدامهای دستهجمعی و دیگر اقدامات سرکوبگرانهٔ رژیم، تصمیم گرفت طرح بیانیهای را که در جریان جشن هفتادمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست یونان به امضای برخی از احزاب برادر رسیده بود، برای امضا در اختیار احزاب دیگر نیز قرار دهد؛ جزوهای دربارهٔ زندانیان سیاسی حزب از دستگیری تا اعدام برای سازمانها و احزاب برادر تهیه نماید؛ رفیق خاوری برای استمداد از احزاب کشورهای سوسیالیستی با آنها دیدار کند؛ رفقای رهبری حزب در کشورهای غربی برای تماس با رسانههای گروهی غرب بهمنظور افشای جنایات رژیم و دفاع از بقیه زندانیان در بند، ابتکارات بیشتر و فعالتری از خود نشان دهند؛ و بالاخره اینکه از حزب کمونیست یونان بهخاطر کمکهای این حزب در پیشبرد کارزار دفاعی، سپاسگزاری گردد.
هیأت سیاسی در این نشست، تحلیلی از اوضاع ایران و جهان ارائه داد و دربارهٔ اعدامهای دستهجمعی نیز پیامی برای مردم ایران فرستاد. قرار شد تا هر چه سریعتر پلنوم کمیتهٔ مرکزی برگزار شود و برای تدارک پلنوم اطلاعیهای صادر گردد. دبیران حزب موظف گردیدند تا محلی برای برگزاری پلنوم آینده پیدا نمایند.
مطلب دیگری که این بار نیز بخشی از وقت و انرژی اجلاس را به خود اختصاص داد، این بود که تعدادی از رفقای واحد حزب در مسکو در مراسم رسمی حزب برای بزرگداشت خاطرهٔ رفقای اعدام شده در زندانها و اعتراض علیه این اعدامها در ایران، در آن شرکت نکردند. بلکه در گردهمآیی دیگری که تحت همین عنوان در منزل رفیق کسرایی برگزار شده بوده، حضور بهم رساندهاند.
و بالاخره این نشستِ هیأت سیاسی، پس از تدوین اسناد و بحث و تبادلنظر بهمنظور تشکیل هرچه سریعتر پلنوم کمیتهٔ مرکزی، به پایان رسید.
*****
امّا جلسه بعدی هیأت سیاسی که در آخرین روزهای اسفند ماه سال ۱۳۶۷(مارس ۱۹۸۹) تشکیل شد، حال و هوایی متأثر از کشتار بیرحمانه رژیم در زندانها و از دست رفتن تعداد زیادی از بهترین رفقا و ارزشمندترین کادرهای حزب و سایر نیروهای سیاسی بر آن سنگینی میکرد. روحیه و فضای غمگنانهای که در اثر این جنایت هولناک در بین خانوادههای زندانیان تودهای، کادرها و فعالین حزبی و بهطور کلی در همه جا و بین همه برقرار شده بود، در این جا هم تنفس میشد و سنگینی آن کاملاً محسوس بود. خیلیها در ذهن خود و با نتیجهگیریهایی که میکردند، در پی آن بودند تا نکات ضعف و کوتاهیها را از هر سو مورد بازنگری قرار داده و این عمل غیرقابل باور و بیرحمانه رژیم در قتلعام زندانیان سیاسی را ارزیابی مجدد نمایند.
در حالیکه همه و بهدرستی لعنت و ننگ را متوجه رژیم میکردند، کم نبودند کسانی که اتهام را بهنوعی متوجه برخی از رهبران در بند مینمودند و یا کوتاهی در انجام وظیفه رهبری کنونی را در وسعت این کشتار بیتأثیر نمیدانستند.
رفیق لاهرودی که همواره نظر وحرفش را بسیار صریح و روشن بازگو میکرد و این یکی از ویژهگیهای بسیار مثبت این رفیق بود، متأثر از حاکم بودن چنین روحیهای، در این اجلاس چند نامه و پیشنهاد به هیأت سیاسی ارائه کرد. او در یکی از همین نامههای پیشنهادی، بیتوجه به آنچه که در زندانها و سیاهچالهای رژیم بر سر رفقای ما آوردهاند، با بر شمردن یک سری دلایل از جمله اینکه چون نورالدین کیانوری دبیر اول سابق و احسان طبری نظریهپرداز و مسئول امور ایدئولوژیک حزب با قلم و بیان، نیروهای خود را برای خدمت به اسلام و جمهوری ملاها بکار گرفتند، خواهان آن گردیده بود تا حزب با صدور اطلاعیهای اعلام دارد که: با در نظر گرفتن اینکه کیانوری و طبری به حزب، آرمان حزب، به منافع طبقهٔ کارگر و همهٔ مردم ایران خیانت کردهاند، هیأت سیاسی ک.م.ح.ت.ا. با انتشار اعلامیهای خیانت این مرتدین را محکوم و ماهیت این خیانت را به اطلاع اعضای حزب و همه مردم ایران میرساند.»
در این زمینه نیز بحث و جدلهای تندی صورت گرفت و بالاخره تصمیم گرفته شد تا مسأله در پلنوم آینده کمیتهٔ مرکزی مطرح و نظر نهایی کمیتهٔ مرکزی رسمیت یابد که البته با توجه به حوادثی که در پلنوم گذشت، هرگز این مورد مطرح نگردید.
با وجود حاکم بودن چنین فضای تلخ و دردآوری، متأسفانه بار دیگر همان ابزار همیشگی، یعنی داس اخراج و تذکر و تهدید بر فراز این نشست هم به چرخش درآمد. مجدداً مسألهٔ اخراج ۴ تن از رفقای کمیتهٔ مرکزی که در جلسات گذشته از عضویت در کمیتهٔ مرکزی حزب تعلیق گردیده بودند، مطرح و در دستور کار قرار گرفت. ما ساعتها در این زمینه جروبحث کردیم. بالاخره با نظر موافق پنج تن از رفقا قرار شد به آنان نامهای بر این مبنا نوشته شود که چون این رفقا بعد از اعلام تعلیقشان از عضویتِ در کمیتهٔ مرکزی، همچنان به فعالیتهای ضدحزبی خود ادامه دادهاند، تصمیم گرفته شد که اگر آنان در ظرف مدت دو ماه از خود انتقاد کنند، هیأت سیاسی حاضر است تا دربارهٔ حکم تعلیقشان تجدیدنظر کند؛ در غیر اینصورت بهموجب ماده ۲۵ آئیننامه از حزب اخراج شده تلقی خواهند گردید. سه نفر از رفقا با این تصمیم مخالفت کردند. این رفقا اصرار داشتند که اینها باید بتوانند در پلنوم شرکت کنند و این پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب است که میتواند دربارهٔ آنان تصمیم نهایی را بگیرد.
در اقدام بعدی به پیشنهاد دبیراول حزب پنج نفر به عضویت کمیتهٔ کشوری حزب در اتحاد شوروی درآمدند. رفیق لاهرودی بهسمت مسئول این کمیته و سهراب زمانی بهسمت مسئول کمیتهٔ حزبی مسکو و رابط محلی با حزب کمونیست اتحاد شوروی تعیین گردیدند. البته در دورهای هم که رفیق کسرایی عهدهدار نمایندگی حزب در مسکو بود، کارها را عملاً سهراب زمانی و آنهم در ارتباط با دبیر اول حزب بهعهده داشت. با کمال تأسف باید گفت که اشکال بزرگ کار و دلیل پارهای از مشکلاتِ در مهاجرت هم در این نوع روابط و مناسبات نهفته بود.
*****
از چند جلسه گذشته و بهویژه همزمان با گسترش و شتاب روند تغییرات سیاسی ـ اجتماعی در کشورهای سوسیالیستی و نیز با بالا گرفتن موج اعتراضات در بین تودههای حزبی و تسریع مهاجرت از شرق به غرب، نارسایی شیوهٔ سنتی حزبمداری، که در صحبتهای گذشته بدان پرداختهام، نیز آشکارتر میگردید. بهمرور تجربه نشان میداد که ادارهٔ سازمان حزبی با این شیوهها آنهم در مهاجرت و در چنین شرایطی دیگر نمیتواند پاسخگو باشد. نمیتوان تنها با توسل به قاطعیتی که فقط در پی قطع کردن است، رشد حزب و تأثیر سیاستهای آنرا در بین تودهها تضمین کرد. دیگر تودههای حزبی حاضر نیستند چشم بسته و بدون مشارکت مؤثر در حیات سیاسی ـ تشکیلاتی، دنبالهرو رهبری حزب باشند. تداوم چنین روشهایی موجب بروز مشکلات جدی گردیده و در نهایت حزب را منزوی نموده و یا به بن بست میکشاند. هر روز روشنتر میگردید که باید چارهای نو اندیشید طوری که نظرات مختلف بتوانند در درون حزب طرح و بررسی شوند و پاسخ متناسب دریافت دارند. بایستی نظرات و دیدگاههای درست و اصولی بتوانند با چرخش منطقی در بین تودههای حزبی جایگاه طبیعی خود را پیدا کنند. واضح است که آنچه در بیرون و در بین تودههای حزبی میگذشت، ردی از خود در درون هیأت سیاسی هم به جا میگذاشت. از همین منظر، تقابل، و بحث و جدل در درون هیأت سیاسی هم هر روز سختتر و جدیتر میشد.
تلاش خواهم نمود تا در قسمت پایانی که جلسه شهریور ماه ۱۳۶۸ هیأت سیاسی و فاصله بعد از آن تا پلنوم کمیتهٔ مرکزی در فروردین ماه سال ۱۳۶۹ را شامل میشود، توضیحات بیشتری ارائه دهم.