مقاله‌ها سخن می‌گویند

از دههٔ شصت، به‌ویژه پس از سرکوب حزب تودهٔ ایران تاکنون، در کنار ده‌ها اتهامی که در هیچ دادگاه قانونی و علنی ثابت نشده است؛ بیش از سی سال است که رهبران نهضت آزادی و هواداران اقتصاد به‌اصطلاح آزاد، این سازمان را مدافع آزادی و حزب تودهٔ ایران را مدافع استبداد و دیکتاتوری در سال‌های بین ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ معرفی می‌کنند.

دربارهٔ رویدادهای دههٔ ۶۰ ـ از جمله نقش این دو سازمان سیاسی ـ تاریخ سخن خواهد گفت. برای این داوری به کوهی از اسناد احتیاج است که متأسفانه یا اکنون پژوهشگران به آن دسترسی ندارند و یا ارائه آن‌ها ممکن نیست.

اما شاید بتوان امروز پس از گذر از رنج‌ها با استناد به گزاره‌هایی که در دو مقاله آقایان ابراهیم یزدی و محمدعلی عمویی در شماره ۱۱ مجله «اندیشه پویا» به چاپ رسیده است؛ به داوری‌هایی دست زد. نخست به گزاره‌های ابراهیم یزدی می‌پردازیم:

۱ـ «پس از پیروزی انقلاب، حزب تودهٔ ایران، مهندس بازرگان را لیبرال وابسته به آمریکا می‌خواند.» (اندیشه پویا، شماره ۱۱ ، ص ۵۹)

این اتهام دروغی بیش نیست. بدون تردید حزب تودهٔ ایران، مهندس بازرگان را لیبرال سازشکار می‌خواند، اما هرگز او را وابسته به آمریکا نمی‌دانست.

۲ـ «به‌عنوان مثال در آن زمان {دههٔ ۳۰} یکی از نشریات وابسته به این حزب{حزب تودهٔ ایران} به‌نام حجار دربارهٔ فعالیت انجمن {انجمن اسلامی دانشجویان} نوشت: پان اسلامیست‌ها از سفارت آمریکا دستور می‌گیرند.» (همان، ص ۵۹)

آقای یزدی هیچ اشاره‌ای به سال و شماره این مجله نکرده است، اما در عین‌حال پرسش این است که چه ارتباطی است بین پان اسلامیست‌های دههٔ ۳۰ که حزب در باره آن‌ها اظهارنظر کرده و نهضت آزادی که در دههٔ ۴۰ فعالیت خود را آغاز کرده است، آن هم در مقاله‌ای با عنوان «توده‌ای‌ها و دولتی‌ها، حزب توده به تبع شوروی علیه دولت موقت».

۳ـ «حزب تودهٔ {ایران} خود را یک حزب مارکسیست ـ لنینیست می‌دانست و بر اساس آن با اندیشه‌های دینی و احزاب اسلامی ‌در ستیز بود.» (همان، ص ۵۹)

این اتهام به‌کلی بی‌پایه است. احزاب مارکسیستی ـ لنینیستی از جمله حزب تودهٔ ایران هرگز در ستیز با اندیشه‌های دینی و احزاب اسلامی نبوده‌اند. هدف این احزاب، مبارزه با امپریالیسم و سرمایه‌داری و استقرار نظامی مبتنی بر عدالت و آزادی است. در تمام تاریخ ۷۰ سالهٔ حزب تودهٔ ایران در صفوف این حزب، باورمندان به اندیشه‌های دینی گوناگون از جمله مسلمانان، حضور داشته و برای آماج‌های ضدامپریالیستی و ضدسرمایه‌داری آن مبارزه کرده‌اند.

۴ـ «در جریان ملی شدن نفت، حزب تودهٔ {ایران} با ملی شدن و با دکتر مصدق به‌شدت مخالفت می‌کرد و در روزنامه‌های خود، دکتر مصدق را سرمایه‌دار وابسته به آمریکا می‌دانست.» (همان، ص ۵۹)

حزب تودهٔ ایران هرگز با ملی شدن نفت مخالفت نکرده است و این اتهام بی‌بنیادی است. اما دربارهٔ زنده‌یاد دکتر مصدق، حزب تودهٔ ایران پس از دوره تاریخی کوتاه مدتی که به‌دلیل حضور وزیرانی در هیأت دولت مصدق که بعد‌ها به کودتاگران ۲۸ مرداد پیوستند، ارزیابی نادرستی از آن فقید داشت ـ و در تمام اسناد حزبی به آن انتقاد شده است ـ، از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با تمام نیرو به دفاع از دولت دکتر مصدق و مبارزات شجاعانه او پرداخت. پیامد این دفاع شجاعانه، اعدام ده‌ها تن از بهترین فرزندان حزب و زندانی کردن هزاران تن از آنان بوده است.

۵ـ «حزب تودهٔ {ایران} در تحلیل خود، انقلاب ایران را با انقلاب شوروی مقایسه می‌کرد و بر این باور بود که دولت بازرگان همان دولت کرنسکی است که در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بر سر کار آمد … بر این اساس بود که دولت کرنسکی نه یک دولت انقلابی بلکه تنها نماینده بورژوازی ملی است و نمی‌تواند مطالبات مردم خصوصاً زحمتکشان را تامین کند … بر اساس دیدگاه لنین در آن وضعیت حزب کمونیست باید در شوراها و در نیرو‌های مسلح نفوذ کند تا با بروز وضعیت یاد شده با یک جهش حزب کمونیست قدرت را به‌دست گیرد. حزب تودهٔ {ایران} پذیرفته بود که انقلاب ایران با همکاری دو جریان عمده سیاسی شامل روشنفکران دینی و روحانیان پیروز شده است. به زعم توده‌ای‌ها، اگر روشنفکران یا به قول آن‌ها لیبرال‌ها بر سر کار بمانند، کشور ایران را از بحران بیرون کشیده و به اوضاع سر و سامان خواهند داد و امکان فرصتی برای آن‌ها برای آن جهش به‌سوی قدرت پیش نخواهد آمد، اما اگر روشنفکران از ساختار قدرت حذف شوند، شرایط به آنجا می‌رسد که در بالا اشاره شد.» (همان، ص ۵۹)

به راستی از آقای یزدی که چنین اتهام سنگینی را به حزب تودهٔ ایران وارد می‌کند باید پرسید که در کجا و در چه زمانی حزب چنین تحلیلی را ارائه داده است؟ مستند این اتهام کجاست؟ رویداد‌های سال‌های بعد نشان داد که ماده خام این اتهامات دروغین را کارشناسان سازمان‌های جاسوسی انگلستان و مغز‌های بیمار و متوهم، فراهم آوردند و با تمام خشونت سعی کردند تا آن را از دهان رهبران حزب بیرون بکشند. آقای هاشمی رفسنجانی ( همشهری پایداری، ۳ مهر ۱۳۸۵) و آقای سعید حجاریان (اندیشه پویا، شماره ۲، تیر و مرداد ۹۱) البته سال‌ها بعد و پس از بر باد رفتن جان‌ها و قلب‌های بسیار، راز آن‌ها را گشودند.)

۶ـ «نویسنده کتاب کا. گ. ب. در ایران نقش این سازمان جاسوسی شوروی را در ماجرای صادق قطب‌زاده و اعدام او شرح داده است.» ( همان، ص ۵۹)

آیا باورکردنی است که این گفتمان، گفتمان یک شخصیت آزادی‌خواه ملی باشد؟ استناد آقای یزدی به نوشته‌های یک جاسوس انگلیسی است. آیا ایشان از خود نمی‌پرسند که بیست و دو سال بعد از نابودی اتحاد شوروی، این سازمان جاسوسی شوروی، چگونه به حیات خود ادامه می‌دهد؟ آیا ایشان احساس ناراحتی وجدان نمی‌کند که حزب هزاران شهید و هزاران سال زندان را سازمان جاسوسی می‌نامد؟ در تمام کشور‌هایی که ایشان آن‌ها را دمکراتیک می‌خواند، احزاب کمونیست فعالیت می‌کنند، آیا آن‌ها هم سازمان‌های جاسوسی شوروی بودند؟ حزب کمونیست فرانسه یا آمریکا یا انگلستان جاسوس کدام کشور بودند یا هستند؟

۷ـ «اطلاعات و شواهد حاکی از آن بود که پوستر‌ها و پرده‌هایی علیه دولت موقت با امضای خط امام اما توسط حزب تودهٔ  ایران} منتشر می‌شد.» (همان، ص ۵۹)

واقعاً چرا آقای یزدی اشاره‌ای به این اطلاعات و شواهد نمی‌کند؟ آیا می‌توان این اتهام‌های سنگین را به حزبی که هیچ امکان دفاع ندارد وارد کرد و شاهدی ارائه نداد؟

آیا باور می‌کنید که آقای دکتر یزدی این همه اتهام‌های وحشتناک و چندین اتهام دیگر را فقط در یک مقاله یک صفحه‌ای مجله اندیشه پویا به حزب تودهٔ ایران وارد آورده‌اند؟ ایشان در این مقاله شوک‌آور خود، تنها دو بار به منبع اتهام‌های خود اشاره می‌کنند و هر دو بار می‌دانید که منبع ایشان چیست؟ تعجب نکنید! منبع ایشان کتاب «کا. گ. ب. در ایران» نوشته سرکنسول دولت شوروی در ایران است که به انگلستان پناهنده شد. جالب این است که ایشان که در یک مقاله یک صفحه‌ای این همه اتهام به حزب تودهٔ ایران نسبت داده است، درباره این حزب می‌نویسد: «حزب تودهٔ {ایران} از منظر دیگری نیز در انقلاب اسلامی ایران اثر تخریبی بر جا گذاشته است. تخریب شخصیت‌ها با استفاده از روش برچسب‌زنی و تهمت و افترا و شایعه‌پراکنی و مرگ‌خواهی بر گروه‌های سیاسی اثر گذاشت و با جو سب و لعن و مرگ‌خواهی فضای سیاسی ایران را مسموم ساخت.» (همان، ص ۵۹)

در گفتمان آقای یزدی نشانه‌ای از آموختن از تاریخ دیده نمی‌شود. کین‌توزی نسبت به سوسیالیسم، اتحاد شوروی و حزب تودهٔ ایران پیامدهای اندوهباری جز این‌ها ندارد.

اکنون زمان آن است که گفتمان آقای یزدی را با گفتمان آقای عمویی، عضو کادر رهبری حزب تودهٔ ایران در دههٔ شصت مقایسه کنیم. گزاره‌های زیر را می‌توانیم در مصاحبه دو صفحه‌ای ایشان ملاحظه کنیم (*):

۱ـ «نهضت آزادی نیروی مبارزی بود اما موضعش به‌مراتب پایین‌تر از موضع آقای خمینی بود. آقای خمینی در نوفل لوشاتو صریحاً به اوریانا فالاچی گفت ما جمهوری می‌خواهیم و فالاچی پرسید چه نوع جمهوری؟ ایشان جواب داد همین جمهوری که مردم رأی می‌دهند و نماینده خود را تعیین می‌کنند. حتی مارکسیست‌ها هم می‌توانند بیایند حرف خود را بزنند. اما آقای بازرگان به‌عنوان رئیس دولت و رأس نهضت آزادی در اولین صحبت خود حزب تودهٔ ایران را بر اساس قانون سال ۱۳۱۰ که رضاخان گذاشته بود، غیرقانونی دانست.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

جالب است! علی‌رغم آن که آقای بازرگان فردای انقلاب به استناد قانون رضاشاهی، حزب تودهٔ ایران را غیرقانونی اعلام کرد؛ اما آقای عمویی سازمان ایشان را مبارز می‌داند.

۲ـ «ضمناً به‌خاطر داشته باشیم که بیانیه به‌شدت موهن و غیرمنصفانه نهضت آزادی پس از ضربه به حزب (بهمن ۶۱ و اردیبهشت ۶۲) ژرفای دشمنی این جریان سیاسی با حزب را برملا ساخت، در حالی که ما با نهضت آزادی دشمنی نداشتیم، جز آن که نسبت به مواضع سیاسی‌اش انتقاد داشتیم.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

باید یادآوری کنیم که در این بیانیه، به استناد نمایش‌های تلویزیونی که در آن شکنجه دیدگان باید خواسته‌های شکنجه کنندگان را بر زبان می‌آوردند، نهضت آزادی، حزب تودهٔ ایران را با زشت‌ترین واژگان به جاسوسی و کودتا متهم کرد. جالب آن که چند سال بعد وقتی نوبت به نهضت آزادی رسید، زنده‌یاد بازرگان در نطقی مشهور در مجلس ایران اعلام کرد که اگر مرا دستگیر کردند، و من پس از مدتی در تلویزیون ظاهر شدم و سخنان دیگری بر زبان راندم، آن من نیستم. من همین هستم که اکنون در برابر شما نظراتم را بیان می‌کنم.

۳ـ «من قبول دارم … در آن هشت ماه {دولت موقت} افراط و تفریط‌هایی شد. امروز که به گذشته نگاه می‌کنم، معتقدم نه نیروهایی که به‌عنوان دموکرات انقلابی مابه ازای بیرونی تحلیل حزب بودند، با آن غلظت دموکرات و انقلابی بودند و نه در مورد نهضت آزادی، که مابه ازای بیرونی لیبرال‌های بورژوایی قرار گرفته بود، آن شکل نظرات تند صحیح بود.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

۴ـ «اگرچه در مجله دنیا و نامه مردم، مفهوم دموکرات‌های انقلابی و ویژگی‌های آن تعریف می‌شد، اما در مصداق بیرونی این نیروها خطاهایی رخ می‌داد. آن‌قدراز این خطاها رخ می‌داد که شعبه‌ای در کنار کمیتهٔ مرکزی با عنوان شعبه بازرسی و رسیدگی تشکیل دادیم … ما به این نتیجه رسیدیم که رهنمودهای رهبری حزب به درستی به حوزه‌ها نمی‌رسد.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

۵ـ «به اعتقاد من هم دربارهٔ اتحاد و هم دربارهٔ انتقاد، در اجرا افراط صورت گرفت. ما آن چنان که لازم بود به برخی روندها آشکارا انتقاد نکردیم. البته حزب طی نامه‌های خصوصی انتقادات خود را از طریق آقای سیدهادی خسروشاهی و دیگر کانال‌هایی که داشت به رهبر انقلاب می‌فرستاد.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

۷ـ «من به صراحت می‌گویم ما نباید از توقیف شدن روزنامه میزان ابراز خوشحالی می‌کردیم، اگر جریانی اصولی دارد، این اصول باید گسترده و همه جانبه باشد.» (همان، صص ۶۰ و ۶۱)

در پایان باید گفت که یکی از ویژگی‌های هر حزب و شخصیت پیشرو این است که باید بیش و پیش از هر نیروی سیاسی دیگری، خود، خود را مورد انتقاد قرار دهد تا با درس‌آموزی از خطاهای گذشته، راه آینده را تا حد امکان، با اشتباهات کمتری بپیماید. درست همین ویژگی است که آقای ابراهیم یزدی فاقد آن و آقای محمدعلی عمویی از آن برخوردار است.

 

* شماره ۱۱ «اندیشه پویا»، ، مهر و آبان ۱۳۹۲، مصاحبه با رفیق عمویی دربارهٔ عملکرد حزب پس از انقلاب

http://10mehr.org/wp-content/uploads/2013/11/Amuii.pdf

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *