حزب تودهٔ ایران و مبارزه در راه دمکراسی

«اپورتونیست‌های چپ» چنان خود را در برابر بود و نبود آزادی‌های سیاسی بی‌تفاوت نشان می‌دهند که گویی اشکال متفاوت دیکتاتوری بورژوازی برای‌شان یکسان است.
اما در سال‌هایی که فاشیسم در اروپا سربلند کرده بود، گئورگی دیمیتروف، رهبر زحمتکشان بلغارستان در کنگره هفتم بین‌الملل کمونیستی کسانی را که در چنین موضع نادرستی بودند آنارشیست خواند.

 

حزب تودهٔ ایران ـ حزب طبقه کارگر ایران ـ از نخستین دم حیات با تکیه بر بینش علمی مارکسیسم ـ لنینیسم، مبارزه در راه دمکراسی را یکی از حلقه‌های اصلی مبارزه طبقه کارگر در راه انقلاب اجتماعی قرار داد.

روشن است که مسأله دموکراسی با طبقات اجتماعی و خصلت دولت پیوند دارد و در سراسر تاریخ بشری انواع دموکراسی پدید شده مانند دموکراسی برده‌داران در یونان، دموکراسی نظامی، دموکراسی قبیله‌ای وغیره.

در دوران اخیر تاریخ بشر بیش از دو نوع دموکراسی وجود نداشته وندارد:

دموکراسی بورژوایی که حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در چارچوب سیستم بهره‌کشی سرمایه‌داران و سلطه اقتصادی و سیاسی یک اقلیت ستمکار واستثمارگر محدود می‌کند. لذا سطحی، تنگ، مسخ شده و سالوسانه باقی می‌ماند.

دموکراسی سوسیالیستی که عالی‌ترین شکل دموکراسی در سراسر تاریخ بشری است. یعنی دموکراسی اصیل و واقعی برای اکثریت مردم و برای کلیه زحمتکشان است. شرکت وسیع آنان را در تصمیم‌گیری وحل مسائل اقتصادی و سیاسی ساختمان جامعه سوسیالیستی تأمین می‌کند، به حل اصولی مسأله آزادی و برابری زنان و حل اصولی مسئله ملی و نژادی توفیق می‌یابد، تضادهای طبقاتی را از میان برمی‌دارد و شرایط مادی تحقق حق همه مردم را به کار، فرهنگ، آموزش، بهداشت تأمین می‌کند.

اما در شرایط کشورهایی نظیر کشور ما روشن است که راه حصول به دموکراسی سوسیالیستی بلاواسطه و فوری نیست. باید نخست مراحل معینی از مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع را به‌پایان رساند که در شرایط کشورهایی نظیر کشور ما این مبارزه الزاماً شعار دفاع از دموکراسی بورژوایی را نیز در بر می‌گیرد و وجود آزادی‌های سیاسی را برای تشکل و مبارزه زحمتکشان امری ضرور برمی‌شمرد.

حزب ما در مبارزه خود برای آزادی‌های سیاسی هرگز دچاز پندار نبود، بلکه بر تحلیل علمی لنین از دموکراسی بورژوایی تکیه داشت که از یکسو به افشای خصلت طبقاتی، محدود و سطحی آن می‌پردازد و از سوی دیگر بر ضرورت مبارزه در راه آن به‌منظور تسهیل سازماندهی و تربیت سیاسی و مبارزه توده‌ها تکیه می‌کند.

برای ما شعار مبارزه در راه دموکراسی از آغاز امری اساسی بود تا بتوان با استفاده از امکانات علنی مبارزه، رشته‌های پیوند خود را با توده‌ها در سراسر کشور تقویت کرد، آگاهی سیاسی توده‌ها را اعتلاء بخشید، آنان را در صفوف خود متشکل ساخت، به عرصه مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع گسیل داشت و برای دگرگونی‌های بنیادی جامعه آماده کرد.

حزب ما از آغاز با ارزیابی صحیح وضع اقتصادی ـ اجتماعی کشور و تشخیص درست مراحل انقلاب این اصل لنینی را رهنمود عمل قرار داد که: «…مادام که مبارزه طبقه کارگر برای تصرف قدرت در دستور روز نیست، بدون تردید باید از اشکال دموکراسی بورژوایی استفاده کنیم». (کلیات آثار لنین، به زبان آلمانی، جلد ۲۸، صفحه ۴۲۶، تکیه از ماست)

حزب ما از آغاز ضمن آنکه مبارزه کارگران و سایر اقشار زحمتکش را علیه طبقات بهره‌کش سازمان می‌داد و رهبری می‌کرد با افشای اقدامات اختناق‌آمیز رژیم و با توضیح زیان‌های جبران‌ناپذیر شیوه‌های استبدادی حکومت، آنان را به عرصه مبارزه در راه حفظ آزادی و ضرورت گسترش و تحکیم دموکراسی سوق می‌داد.

حزب تودهٔ ایران میان انجام وظایف سوسیالیستی حزب طبقه کارگر و وظایف عمومی دموکراتیک آن پیوند عمیق قائل بود و این رهنمود لنین را آویزه گوش داشت که: «مبارزه کامیابانه در راه امر طبقه کارگر بدون نیل به آزادی سیاسی و اجتماعی و دموکراتیزه کردن نظام سیاسی میسر نخواهد بود.» (لنین، وظایف سوسیال دموکرات‌های روسیه، صفحه ۱۰)

حزب تودهٔ ایران اعتقاد راسخ داشت که وجود آزادی‌های دموکراتیک و سازماندهی علنی طبقه کارگر و سایر قشرهای محروم در راه خواست‌های صنفی و سیاسی شانس پیروزی زحمتکشان را در مبارزه تسهیل خواهد نمود، هر پیروزی، پیروزی دیگر را به‌دنبال خواهد داشت، شوق مبارزه را در قشرها و طبقات محروم جامعه اعتلاء خواهد بخشید، آنان را در عرصه‌های گوناگون مبارزه آبدیده خواهد کرد و برای مرحله قطعی و نهایی مبارزه علیه دشمن آماده خواهد ساخت.

ارتجاع و امپریالیسم، دو دشمن عمده خلق‌های میهن ما درست از همین می‌ترسیدند. هنگامی که با پیدایش شرایط کم و بیش مساعد پس از شهریور ماه سال ۱۳۲۰ توده‌های مردم که تشنه دموکراسی، آزادی و استقلال بودند، پیرامون حزب ما گرد آمدند وحزب تودهٔ ایران با تکیه بر آنان به سازمان سیاسی نیرومندی بدل شد، ارتجاع و امپریالیسم به وحشت افتادند.

جاذبهٔ حزب ما که بیانگر آرمان‌های طبقه کارگر و دیگر قشرهای زحمتکش بود، آنان را نگران ساخت. با آنکه کاخ دیکتاتوری رضاشاه فرو ریخته بود، ولی ابزار وعمال دیکتاتوری دست نخورده باقی بود. آن‌ها در دربار، دولت و مجلس همه اختیارات را در کف داشتند و هرچند با سقوط رضاشاه ناگزیر گام‌هایی پس نشسته بودند، اما گسترش جنبش دموکراتیک و ضداستعماری میهن ما زیر درفش حزب طبقه کارگر آنان را بیمناک می‌ساخت. از این‌رو در همان نخستین سال‌های تأسیس حزب تودهٔ ایران توطئه‌های گوناگون علیه حزب ما آغاز شد.ددر این جا ما قصد بازگو کردن تاریخ حزب را نداریم، ولی ضرورت ایجاب می‌کند که به برخی حوادث آنروز که می‌تواند تجربه‌آموز مبارزان امروزی باشد به اشاره یاد کنیم. به‌ویژه در شرایط کنونی که حزب ما بار دیگر مبتکر تشکیل جبههٔ ضد دیکتاتوری شده است.

جبهه آزادی (سال ۱۳۲۳)

حزب ما هنور در آغاز حیات بود که با حمایت امپریالیسم، گروه‌های ضد ملی چندی با نیت مبارزه علیه حزب ما پدید آمدند. هواداران بازگشت به دیکتاتوری در دربار، دولت و مجلس به‌دست ماموران انتظامی و چاقوکشان گروه‌های ضد ملی، یورش گسترده‌ای به سازمان‌ها و اعضای حزب ما به‌ویژه در شهرستان‌ها آغاز کردند. یورش به حزب ما در واقع یورش به دموکراسی، یورش به همه نیروهای ضد دیکتاتوری بود که اگرچه این نیروها متشکل نبودند ولی به‌صورت گروه‌های کوچک، عناصر مجزا، روزنامه‌نگار و نماینده مجلس وجود داشتند و بیانگر خواست‌های قشرهای معینی از جامعه بودند.

حزب ما که زیر فشار قرار گرفته بود، زنگ خطر را بصدا درآورد و کوشید توجه همه کسانی را که مخالف بازگشت به دیکتاتوری هستند به وخامت وضع جلب کند. حزب در این زمان به اقدامات گسترده‌ای دست زد. از یکسو مردم را علیه کسانی که خواب دیکتاتوری می‌دیدند بسیج نمود و از سوی دیگر کوشید تا مخالفان دیکتاتوری را در یک جبهه گرد آورد ونیروهای پراکنده را متحد سازد.

حزب با آموزش از این رهنمود لنین که طبقه کارگر در مبارزه دموکراتیک یعنی سیاسی تنها نیست، زیرا تمام آن عناصری که در اپوزیسیون سیاسی هستند یعنی قشرها و طبقاتی که از سلطنت مطلقه بیزارند و به شکلی از اشکال علیه آن مبارزه می‌کنند، در کنار آن قرار دارند (جزوه وظایف سوسیال دموکرات‌های روسیه، صفحه ۱۰) ، ابتکار تشکیل جبهه‌ای که کلیه عناصر مختلف دیکتاتوری را در خود گرد آورد بدست گرفت.

تلاش‌های پیگیر حزب ما در این راه منجر به تشکیل جبهه‌ای به نام «جبهه آزادی» شد (سال ۱۳۲۳).

ماده ۲ برنامه عمل جبهه، «مبارزه شدید برای برقراری حکومت ملی بر اساس قانون اساسی و رژیم دموکراسی» را تأکید می‌کرد. این جبهه در آغاز فقط با شرکت ۱۲ مدیر روزنامه تشکیل شد، ولی پس از یک سال ۴۴ مدیر و روزنامه‌نگار از سراسر کشور که در واقع نیمی از مجموع روزنامه‌ها ومجلات منتشره در آن زمان بودند و مواضع سیاسی به‌کلی گوناگونی داشتند به عضویت «جبهه آزادی» در آمدند. (نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران، عبد الصمد کامبخش، صفحه ۹۹)

جبهه، مبارزه مشترکی را علیه اقدامات اختناق‌آمیز دولت آغاز کرد. این نخستین وحدت عمل نیروهای ضد دیکتاتوری در برابر هواداران بازگشت به دیکتاتوری بود که جا دارد برای مبارزان امروزی پندآموز باشد. با آنکه دشمن هیچ فرصتی را برای تفرقه‌افکنی در صفوف نیروهای ضد دیکتاتوری از دست نمی‌داد و این نخستین تجربه وحدت عمل، به علل گوناگون خالی از نقص نبود، ولی نمونه اقدامات «جبهه آزادی» را باید از جمله:
مخالفت با نخست وزیری صدرالاشراف، بازپرس آزادی‌خواهان جنبش مشروطه، مبارزه علیه تمدید مجلس چهاردهم و نیز مبارزه علیه اقدامات ضد دموکراتیک دولت دانست.

جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری (سال ۱۳۲۷)

دومین تجربه اتحاد نیروهای ضد دیکتاتوری در سال ۱۳۲۷ بود. رژیم شاه پس از آنکه با دستیاری امپریالیست‌ها موفق شد جنبش دموکراتیک خلق‌های آذربایجان و کردستان را که مورد پشتیبانی کامل حزب ما و سایر نیروهای مترقی بودند سرکوب کند و دستاوردهای گرانقدر این دو جنبش را پایمال سازد، حزب ما را که به‌مثابه پرچمدار مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع و مدافع پیگیر حقوق خلق‌های ستمدیده ایران در صحنه بود آماج یورش‌های بعدی خود قرار داد.

حزب که بار دیگر احساس خطر می‌کرد، ضمن افشاگری پردامنه از اقدامات ضد دموکراتیک رژیم تصمیم گرفت به همه نیروهای ملی ومترقی هشدار دهد و از آنان بخواهد که نیروی خود را یکی سازند و مبارزه مشترکی را علیه دشمن مشترک یعنی هواداران دیکتاتوری آغاز کنند.

هیأت اجرائیه کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران در این هنگام اعلامیه‌ای انتشار داد که در آن پس از جلب توجه مردم به اقدامات تضییقی رژیم و نقشه‌های پلید پنهانی آن گفته می‌شد:
«… توطئه ارتجاع فقط بر ضد مجاهدین حزب ما چیده نشده، بلکه هدف آن وسیع و عمومی است. هدف آن برقراری حکومت مطلق‌العنانی و سلب هر گونه شخصیت از افراد ملت است.
(نامه مردم، ۲۵ فروردین سال ۱۳۲۷)

در این اعلامیه به‌منظور جلوگیری از خودسری رژیم حاکم، صیانت آزادی و دفاع از مشروطیت و قانون اساسی از مطبوعات، نمایندگان مجلس و رجال اجتماعی دعوت شده بودند تا با حزب تودهٔ ایران همصدا شوند. دعوت حزب تودهٔ ایران همراه با تلاش شبانه‌روزی اعضای آن برای جلب توجه افکارعمومی، سازمان‌ها و رجال سیاسی سرانجام منجر به تشکیل جبهه‌ای به‌نام « جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری» شد (اردیبهشت سال ۱۳۲۷).

شعار جبهه عبارت بود از :« همه با هم برای دفاع از مشروطیت وقانون اساسی».

در « جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری» ۷۴ نفر از مدیران و سردبیران روزنامه‌ها و مجلات منتشره در تهران وشهرستان‌ها گرد آمدند و موجودیت خود را با انتشار اعلامیه‌ای اعلام داشتند. اعلامیه « جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری» نشان می‌داد که شرکت کنندگان جبهه چگونه بدرستی خطر را دریافته، عمده را از غیر عمده باز شناخته و علیرغم اختلاف عقیده سیاسی به ضرورت وحدت عمل در برابر دشمن مشترک پی برده‌اند.

در اعلامیه گفته می‌شد: «… حملات استبداد و دیکتاتوری متوجه روزنامه خاص و مسلک مخصوصی نیست، بلکه هر کسی ابراز وجود کند و شخصیتی برای خود قائل باشد و نخواهد در شمار نوکران همرنگ و متشکل دیکتاتور درآید، دارای هر عقیده و مسلکی باشد با حکم خاتمه خدمت و با مشت و سیلی و با گلوله طپانچه از او استقبال خواهند کرد … مطبوعات که رکن چهارم مشروطیت و یکی از پایه‌های سدید دموکراسی است نیز مستقلاً در معرض این خطر است و چنانکه می‌بینیم صاحبان قلم دارای هر عقیده ومسلکی که هستند از طرف مزدوران جنایتکار دیکتاتوری مورد حمله مرگبار قرار می‌گیرند.
از این جهت ما امضاکنندگان، ارباب جراید و سردبیران با حفظ عقاید و مسالک متفاوت خویش به‌منظور جلوگیری از ظهور دیکتاتوری و به‌منظور حفظ مزایای قانون اساسی و حفظ آزادی‌های فردی از قبیل آزادی قلم، آزادی بیان، آزادی مسکن و آزادی اجتماعات با اتکای به روح منشور ملل متفق که در مجلس شورای ملی ایران نیز به‌تصویب رسیده است، یک جبهه مطبوعاتی به نام «جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری» بوجود آورده ایم.» (نامه مردم، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۲۷)

در این جبهه روزنامه‌های وابسته به حزب تودهٔ ایران، روزنامه‌های وابسته به حزب دموکرات و نیز روزنامه‌های آتش، خدنگ، وظیفه، قیام ایران، آزادگان، علی بابا، آتشبار، الفبا، اقدام، اختر شمال، مجله محیط، روزنامه ستاره، کشور، ایران نو و ده‌ها روزنامه ومجله دیگر با مواضع سیاسی گوناگون عضویت داشتند. عده‌ای از نمایندگان مجلس مانند حائری‌زاده و علی اقبال و برخی دیگر عضویت جبهه را پذیرفته بودند.

«جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری» دو اصل زیرین را پایه فعالیت خود قرار داد.
۱ـ بررسی علل پیدایش دیکتاتوری و عوامل ایجاد آن
۲ـ افشای اقدامات ضد دموکراتیک دولت.

تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری هشداری به هواداران دیکتاتوری بود. آن‌ها که قصد داشتند به توقیف وسیع روزنامه‌ها و بازداشت و تبعید مخالفان دست زنند مجبور شدند ولو به‌طور موقت عقب بنشینند. روزنامه آتش از قول یک مقام آگاه نوشت:
«تأثیر اتحاد مطبوعات ایران به پایه‌ای بود که در عرض دو هفته اخیر از یک تحول بزرگی که منظور اصلی آن توقیف جراید و تبعید بعضی افراد و شخصیت‌های سیاسی و دگرگون ساختن اوضاع بود جلوگیری کرد و فعلاً این نقشه را تا مدتی به تعویق انداخت. (نامه مردم، ۷ اردیبهشت ۱۳۲۷)
روزنامه خدنگ نوشت:
«غداره‌ها غلاف شد ولی نبرد ما علیه دیکتاتوری با شدت ادامه دارد.» (نامه مردم، ۷ اردیبهشت ۱۳۲۷)

جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری که می‌توانست آغازی برای تشکیل جبهه وسیع همه نیروهای ضد استبداد باشد متأسفانه با صحنه‌سازی ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ نتوانست به حیات خود ادامه دهد. حزب ما غیر قانونی اعلام شد و ارتجاع و امپریالیسم یورش گسترده‌ای را به نیروهای مخالف آغاز کردند.

حزب تودهٔ ایران در شرایط مخفی مبارزه هم که تا امروز ادامه دارد، لحظه‌ای از مبارزه برای احیای آزادی‌های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر بازنایستاده است.

مبارزات حزب ما علیه دستبردهای مکرر شاه به قانون اساسی، برای تأمین فعالیت علنی احزاب و سازمان‌های مترقی برای آزادی فعالیت سندیکایی، برای دفاع از حقوق خلق‌های محروم ایران و رفع ستم ملی، برای برابری حقوق زنان، برای آزادی مطبوعات و آزادی بیان، علیه خودسری نظامیان، برای برچیدن دادگاه‌های نظامی و واگذاری مجدد اختیارات قوه قضائیه به مراجع دادگستری، علیه سازمان جاسوسی و آدمکشی ساواک، علیه ترور و شکنجه مخالفان و برای آزادی زندانیان سیاسی همه و همه بخشی از مبارزه حزب ما در راه آزادی‌های دموکراتیک است.

مبارزه حزب ما در راه آزادی‌های سیاسی، هم از طرف «اپورتونیست‌های چپ» و هم از طرف جناح افراطی هیأت حاکمه بسرکردگی شاه تخطئه شده است. اپورتونیست‌های چپ بر مبارزه حزب ما در راه احیای آزادی‌های دموکراتیک یکباره قلم بطلان می‌کشند و آن‌را بسخره می‌گیرند. هواداران حکوت مطلقه و در رأس آن خودٍ دیکتاتور به این بهانه که دموکراسی بورژوایی «الگوی غربی» است و با «ویژگی‌های» ایران تطبیق نمی‌کند، تمام حقوق و آزادی‌های اساسی مردم مردم را پایمال ساخته است.
به این هر دو سفسطه پاسخ می‌دهیم.

«اپورتونیست‌های چپ » و مخالفت آنان با شعار مبارزه برای آزادی‌های دموکراتیک

«اپورتونیست‌های چپ» مبارزه حزب ما را در راه دموکراسی و آزادی‌های مصرحه در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر «سازشکارانه» و به «آرزوی مقامات حساس» و «در انتظار عنایات شاه برای استتقرار دموکراسی» و «اپورتونیسم» تعبیر کرده‌اند.

همانطور که در آغاز یادآور شدیم، حزب ما بی آنکه درباره خصلت دموکراسی بورژوایی دچار پندار نادرست باشد، همین دموکراسی را به‌رغم نارسائی‌های آن چون روزنه‌ای برای تنفس آزاد توده‌ها، آگاهی و تجهیز و تشکل آنان ضرور می‌داند.

لنین می‌آموزد: «در شرایطی که حکومت مطلقه پلیس تمام اجتماعات، روزنامه‌های کارگری و انتخاب نمایندگان کارگران را ممنوع ساخته، کارگران نمی‌توانند با هم متحد شوند. برای آنکه این اتحاد تحقق پذیرد باید حق تشکیل اتحادیه‌های دلخواه را داشت، باید از آزادی‌های سیاسی برخوردار بود.» (لنین، جلد ۶، صفحه ۳۶۷)

کسانی از «چپ» برای تخطئه مبارزه حزب ما در راه دموکراسی چنین استدلال می‌کنند:
«اصولا طرح خواست‌های دموکراتیک و مبارزه در راه آن برای رسیدن به دو هدف مرحله‌ای صورت می‌گیرد: هدف اول بالا بردن سطح آمادگی توده‌ها و آماده نمون آن‌ها برای قیام قطعی و نهایی است و هدف دوم ایجاد شرایط مناسب برای فعالیت علنی و وسیع در بین توده‌ها و متشکل نمودن آن‌هاست. ولی ترور و خفقانی که مدت قریب به ۱۸ سال است سراسر کشور را فرا گرفته و روزبروز بر شدت و دامنه آن افزوده می‌شود و شدت عملی که رژیم در منکوب کردن مخالفین خود به خرج می‌دهد و به گلوله بستن هر تظاهراتی ولو ابتدایی‌ترین خواست‌ها، نشاندهنده این واقعیت است که اکثریت خلق از ماهیت رژیم شناخت صحیحی داشته است.» (ایران آزاد، شماره ۷۴، مهر و آبان ۱۳۴۹)

و بدین سان مبارزه در راه دموکراسی را امری عبث وغیر ضرور قلمداد می‌کنند و عامل ترور و اختناق را غیر مستقیم حلال مسأله آگاهی و تجهیز زحمتکشان می‌دانند.

اولاً میان «فعالیت علنی و وسیع در بین توده‌ها» و «بالا بردن سطح آگاهی توده‌ها و آماده نمودن آن‌ها برای قیام قطعی و نهایی» پیوند ارگانیک وجود دارد و اولی باید مآلا هدف دوم را تأمین کند.
ثانیاً میان شناخت صحیح اکثریت خلق از ماهیت یک رژیم سیاسی و آمادگی او برای تشکل و مبارزه با آن رژیم سیاسی تفاوت وجود دارد.
حزب ما آزادی‌های سیاسی را قبل از همه برای تبدیل شناخت زحمتکشان از رژیم به مبارزه عملی علیه رژیم ضرور می‌داند.

«اپورتونیست‌های چپ» چنان خود را در برابر بود و نبود آزادی‌های سیاسی بی تفاوت نشان می‌دهند که گویی اشکال متفاوت دیکتاتوری بورژوازی برایشان یکسان است.

اما در سال‌هایی که فاشیسم در اروپا سربلند کرده بود، گئورگی دیمیتروف، رهبر زحمتکشان بلغارستان در کنگره هفتم بین‌الملل کمونیستی کسانی را که در چنین موضع نادرستی بودند آنارشیست خواند.
او گفت:«ما آنارشیست نیستیم و نمی‌توانیم در برابر این امر که چه رژیم سیاسی در یک کشور مشخص حاکم است بی‌تفاوت باشیم: یک دیکتاتوری بورژوازی به‌شکل دموکراسی بورژوایی، هر چند که حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را محدود کرده باشد، یا یک دیکتاتوری بورژوازی به شکل فاشیسم آشکار. (گئورگی دیمیتروف، آثار منتخب، جلد ۲، صفحه ۴۵ـ۶۴۴)

«اپورتونیست‌های چپ» مبارزه در راه دموکراسی را با مبارزه طبقاتی در تضاد می‌بینند. در حالی که حزب طبقه کارگر معتقد است مبارزه برای آزادی‌های سیاسی نه تنها مبارزه طبقاتی را نفی نمی‌کند، بلکه برعکس مبارزه طبقاتی را آگاهانه‌تر و گسترده‌تر می‌سازد، عقب‌مانده‌ترین اقشار مردم را به مبارزه جلب می‌کند و به آنان می‌آموزد که چگونه از منافع خود دفاع کنند.
دموکراسی بورژوائی از نظر تاریخی در قیاس با استبداد قرون وسطایی، حکومت فردی و سلطنت مطلقه پیشرفت بزرگی است و در شرایط مشخص کشور ما آزادی‌های مصرحه در قانون اساسی ثمره جانبازی‌های مردم در انقلاب مشروطیت علیه شاهان مستبد قاجار و دستاورد مبارزات مردم در مرحله معینی از روند انقلاب اجتماعی میهن ماست.

طبقه کارگر باید بتواند از هر وجب از دستاورد‌های دموکراتیک مردم که طی سالیان دراز مبارزه بدست آورده‌اند دفاع کند و برای گسترش آن مبارزه نماید، نه آنکه فقط به افشای دیکتاتوری بپردازد.

حزب ما از آن جهت به استفاده از دموکراسی بورژوایی علاقمند است که آن‌را بخشی از روند تدارک انقلاب ملی و دموکراتیک و سپس سوسیالیستی می‌داند.

لنین می‌آموزد: «دموکراسی برای جنبش رهایی‌بخش طبقه کارگر علیه سرمایه‌داران دارای اهمیت عظیمی است. اما دموکراسی مرز مطلقاً غیر قابل عبور نیست، بلکه تنها مرحله‌ای از گذار فئودالیسم به سرمایه‌داری و سرمایه‌داری به کمونیسم است.» (لنین، جلد ۲۵، صفحه ۴۸۶)

«اپورتونیست‌های چپ» که مبارزه حزب ما را در راه دموکراسی به «اپورتونیسم» تعبیر می‌کنند خوب است پاسخ خود را از زبان لنین بزرگ بشنوند که می‌گوید: «انقلابیون بی تجربه غالبا می‌پندارند که کاربست شیوه‌های علنی مبارزه جنبه اپورتونیستی دارد و فقط کاربست شیوه‌های غیر علنی مبارزه اقدام انقلابی است … اما چنین تصوری نادرست است.» (بیماری کودکی «چپ‌گرایی در کمونیسم، صفحه ۵۶)

سفسطه رژیم درباره دموکراسی

پس از کودتای ۲۸ مرداد، رژیم شاه تلاش کرد تا به صحنه آوردن احزاب درباری «مردم» و «ملیون» وسپس «مردم» و «ایران نوین» به نام احزاب اقلیت واکثریت و با تشکیل مجالس فرمایشی، با انتشار روزنامه‌های مجاز، یک الگوی تقلبی از دموکراسی بورژوایی را در معرض تماشای افکار عمومی کشور و جهان بگذارد.

اما این حیله نگرفت و کسی بدان باور نکرد. در شرایطی که امکان هیچگونه فعالیت علنی برای احزاب و سازمان‌های ملی ومترقی، اتحادیه‌ها وسندیکاهای واقعی کارگری وجود نداشت، از آزادی بیان و اجتماعات خبری نبود و با دستبردهای شاه به قانون اساسی، اختیارات قوه مقننه ومجریه و قضائیه بیش از پیش در دست او تمرکز می‌یافت، دعوی دموکراسی مسخره بود.

شاه که به‌ویژه در برابر افکار عمومی جهان مجبور به پاسخگویی درباره شیوه حکومت فردی خود می‌شد و در پاسخ در می‌ماند، دست به تئوری‌بافی زد. از آن پس بود که مردم را به «فقدان رشد اجتماعی» متهم کرد، مردمی را که ۷۰ سال پیش در برابر استبداد شاهان قاجار قد علم کرده بودند و به بهای خون خود قانون اساسی را دستور کشورمداری قرار دادند.

شاه که اجرای آزادی‌های مصرحه در قانون اساسی را پایان حکومت مطلقه خود می‌داند، نسخه «دموکراسی ارشادی»، «دموکراسی منسجم»، «دموکراسی سالم» برای مردم نوشت که محتوی همه آن‌ها اعمال دیکتاتوری فردی اوست. حتی سیستم دو حزبی من درآوردی هم به مذاقش خوش نیامد، آنرا برچید و تک حزب درباری رستاخیز را بر جایش نشاند. او که تا دیروز در محاسن «سیستم دو حزبی» داد سخن می‌داد، به توصیف سیستم تک حزبی خود پرداخت.

«دموکراسی غربی» را نه تنها برای کشور ما، بلکه برای کشورهای اروپای غربی هم زیان‌بخش خواند و «الگوی ایرانی» دموکراسی را برای مردم تجویز کرد که به قول او بر بنیان اتحادیه‌های کارگری، شرکت‌های تعاونی روستایی، انجمن‌های شهر و ده  و خانه‌های انصاف استوار است.

شاه می‌خواهد شرکت اجباری و یا ناگزیر کارگران و دهقانان را در این مجامع ساواک زده و فرمایشی دلیل وجود دموکراسی قلمداد کند، به خیال خود زحمتکشان را بفریبد واز مبارزه برای تأمین حقوق دموکراتیک خود باز دارد.

اما به گفته لنین: «بدون آزادی‌های سیاسی تمام اشکال شرکت کارگران یک فریب دردناک است و پرولتاریا بدون نور وهوا، بدون میدان مانوری که برای مبارزه به‌خاطر رهایی قطعی خود بدان نیاز دارد، در زندان می‌ماند.» (لنین، جلد ۶، صفحه ۵۱۶)

طبقه کارگر ایران پیشاپیش سایر مردم زحمتکش هرگز شیوه فاشیستی حکومت را به‌عنوان «دموکراسی ویژه شرایط ایران» نپذیرفته و با تمام نیرو علیه آن مبارزه کرده است.

رژیم شاه با تشدید وابستگی خود به امپریالیسم در همه جهات آن بیش از پیش به شیوه‌های فاشیستی حکومت توسل می‌جوید تا این سیاست ضد ملی را آسان‌تر ادامه دهد. اگر روزگاری فقط توده‌ای‌ها آماج یورش‌های وحشیانه رژیم بودند، امروز هر مخالف رژیمی از نظر دیکتاتور یک «مارکسیست» است و هر مارکسیستی سزاوار اعدام و تیرباران، تا آنجا که از «احمد آرامش» هفتاد ساله و « گلی خانم»، زن سالخورده‌ای که این اواخر بیرحمانه هدف گلوله ماموران ساواک قرار گرفت، سیمای چریک تصویر می‌کند. مردم را بی آنکه هویتشان معلوم باشد به رگبار مسلسل می‌بندند وخود را پاسخگوی هیچ مرجع و قانونی نمی‌داند. در واقع یک مشت آدمکش به رهبری بزرگ فرمانده آدمکشان بر مردم حکومت می‌کنند.

ضرورت تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری

در شرایطی که شیوه‌های فاشیستی حکومت آنچنان گسترش یافته که نه تنها توده‌های مردم بلکه برخی از عناصر بالایی جامعه را نیز در برگرفته و امنیت وآزادی اکثریت ملعبه دست سازمان آدمکش شاه است، تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری به ضرورت مبرم بدل شده است.

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران با تشخیص به‌موقع این نیاز مبرم جامعه ما و مسئولیت تاریخی خود از همه نیروهای مخالف دیکتاتوری دعوت کرده است تا در جبهه‌ای برای سرنگونی رژیم استبدادی شاه متحد شوند.

اگر بیش از دو دهه پیش که نیروهای مترقی هنوز به بلوغ سیاسی دست نیافته بودند، ضرورت تشکیل جبهه واحد برای جلوگیری از بازگشت دیکتاتوری را درک کردند و دست به‌عمل زدند، امروز که گروه‌های ملی ومترقی مراحل معینی از مبارزه را پشت سر گذاشته و گنجینه گرانبهایی از تجربه در دست دارند، وظیفه‌مندند با احساس مسئولیت عمیق به‌خاطر منافع خلق‌های ایران به دعوت ما پاسخ گویند.

پایداری نیروهای گوناگون در برابر رژیم مطلقه به‌طور جدا جدا موجب شده است که نه تنها دیکتاتور بر جای خود نشسته است، بلکه به آسانی قادر به سرکوب نیروهای ضد دیکتاتوری است. با چنین رژیمی باید بدون تردید و تعلل با نیروی متحد روبرو شد و حکومت مطلقه‌ای را که سد راه پیشرفت اجتماعی میهن ماست، از میان برداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *