بخش ۱۶، از پلنوم دی‌ماه ۱۳۶۶ تا پلنوم فروردین‌ماه ۱۳۶۹ (قسمت پایانی)

با درود به شما رفقای عزیز و ادای احترام به همه علاقمندان و خوانندگان تارنگار «مهر». قبل از این‌که دنباله صحبت‌ها را ادامه دهیم، اجازه دهید تا یادی هم از رفیق فقید لاهرودی بکنیم که درگذشت وی هم‌زمان شد با پخش قسمت قبل مصاحبه من با تارنگار «مهر» که استنادی هم به او کرده بودم. ما چند سالی، آن‌هم در دورانی بسیار دشوار و سخت، با هم همکاری داشتیم. یادش گرامی و روانش شاد.

حال می‌توانیم همان‌گونه که در پایان گفتگوی قبلی اشاره کردم، دنباله صحبت‌هایمان را از نشست شهریور ماه سال ۱۳۶۸ هیأت سیاسی پی بگیریم.

نشست نوبتی بعدی که قرار بود دو ماه بعد تشکیل شود، سرانجام پس از گذشت شش ماه، در شهریور ماه ۱۳۶۸ یعنی سپتامبر سال ۱۹۸۹، تشکیل شد. با توجه به مصوبهٔ پلنوم دی‌ماه ۱۳۶۶ کمیتهٔ مرکزی حزب دربارهٔ زمان برگزاری پلنوم بعدی مبنی بر این‌که پلنوم حداکثر باید پس از یکسال و نیم برگزار گردد، قاعدتاً می‌بایستی این پلنوم در این ماه تشکیل می‌شد.

در نشست قبلی، هم هیأت سیاسی و هم هیأت دبیران حزب با برگزاری پلنوم در این زمان موافقت کرده و حتی به دو نفر از رفقا نیز مأموریت داده بودند تا دربارهٔ یافتن محل برگزاری پلنوم اقدام کنند. اما متأسفانه شش ماه گذشت و بالاخره هم نه از برگزاری پلنوم خبری شد و نه از تهیه و تدوین اسناد آن. و به‌جای پلنوم، همین نشست کنونی هیأت سیاسی، آن‌هم  پس از پیگیری‌های فراوان تشکیل گردید.

در این فاصله که جلسات هیأت سیاسی عملاً تعطیل شده بود، مهاجرتِ از شرق به غرب شتاب ویٍژه‌ای گرفته بود، در اینجا و آنجا اعتراضات شدت بیشتری می‌گرفت و صدای مخالفین هم هر روز بلندتر می‌شد. مهم‌تر از همه این‌که در ایران و جهان، حوادث مهمی در حال وقوع بود؛ اما متأسفانه اعضای هیأت سیاسی از شرکت در موضعگیری‌های رسمی و غیررسمی، مستقیم و غیرمستقیم حزب در رابطه با این رویدادها محروم بود.

درعرصه داخل می‌توان از مرگ خمینی، انتخاب رهبر جدید برای جمهوری اسلامی، انتخابات ریاست جمهوری، تغییر قانون اساسی، مناسبات مهم سیاسی ـ اقتصادی جمهوری اسلامی با اتحاد شوروی و سفر هاشمی رفسنجانی به مسکو، تشکیل کابینه جدید و … نام برد و درعرصه بین‌المللی نیز می‌توان حادثه عظیم و جنجال‌برانگیز میدان «تیان آن من» چین و سرکوب آن، شتاب تحولات در لهستان و مجارستان، و تحولات و دگرگونی عظیم در خود اتحاد شوروی و … را برشمرد.

تدارک امکانات و تشخیص ضرورت تشکیل جلسات هیأت سیاسی و کمیتهٔ مرکزی با دو دبیر حزب بود. با توجه به اهمیت رودیدادهای داخلی و بین‌المللی که در بالا بدان اشاره شد، هیأت دبیران علاوه بر نقض مصوبات هیأت سیاسی مبنی بر تشکیل به‌موقع نشست‌های آن و نیز فراخوان پلنوم کمیتهٔ مرکزی، هیچکدام از این رودیدادها را نیز دارای آن اهمیتی ندانست تا هیأت سیاسی را برای تبادل‌نظر و اتخاذ مواضع لازم فرابخواند. حال شما خود قضاوت کنید با توجه به این همه رویدادهای مهمی که در فاصله طولانی تشکیل دو نشست رخ داده بود، اعضای پراکندهٔ هیأت سیاسی جز درخواست و تأکید مکرر بر تشکیل جلسه هیأت سیاسی یا تقاضا برای فراخواندن پلنوم کمیتهٔ مرکزی، چه می‌توانستند بکنند؟

در آغاز نشستی که در چنین حال و هوایی و پس از این همه تأخیر تشکیل شده بود، رفیق خاوری اصرار داشت تا قبل از هر چیز گزارشی را که از سفر رفیق بلوریان به آلمان غربی و نامه‌ای که در همین زمینه از رفیق صفری دریافت کرده است مطرح نماید. و از همین جا بود که بحثی تند و غیرسازنده بین رفقا شروع شد. این‌که اول دستور جلسه تنظیم گردد یا گزارش سفر رفیق بلوریان به غرب مطرح شود، شد موضوع ساعت‌ها بحث بی‌نتیجه. چنین به‌نظر می‌رسید که با وجود این همه رویدادهای داخلی و خارجی که بدان اشاره شد، هیچ مسأله‌ای مهم‌تر از این مورد به‌خصوص وجود ندارد. رفقا می‌خواستند تا اولویت‌ها بررسی و بر مبنای آن دستور جلسه تنظیم شود. سئوال این بود که آیا نباید در چنین شرایطی قبل از هر چیز ابتدا  به مسأله تشکیل پلنوم کمیتهٔ مرکزی برداخت که در جلسهٔ گذشته نیز به‌تصویب رسیده بود؟

بحث به مسأله اعتمادها کشید و این‌که مسایل به بیرون درز پیدا می‌کند. گفته می‌شد تا زمانی که این مسأله حل نشود، تشکیل پلنوم هم مشکل خواهد بود. طرح مسأله اعتمادها خود موجب سر باز کردن بحث بیهوده‌ای شد که مدت زیادی از وقت و انرژی هیأت سیاسی را بدون نتیجه‌گیری مشخص، به‌خود اختصاص داد. بالاخره گزارش رسیده از آلمان (غربی) در مورد سفر رفیق بلوریان به غرب خوانده شد و او هم صحت بسیاری از مطالبی را که در این گزارش آمده بود، تأئید کرد. رفیق بلوریان در عین‌حال تأکید می‌کرد که همواره رفقا را به ماندن در حزب و مبارزه در درون دعوت کرده است. اما همان‌طور که از ابتدا هم معلوم بود، بحث و جدل بالا گرفت، رفقا با متهم کردن یکدیگر، فضای کاری را کمی مسموم کرده بودند. کم کم جلسه از روال عادی خارج  شد و طرح مسایل اصلی هم‌چنان به عقب رانده می‌شد. بگذریم از این‌که گاهی یک یا دو رفیق با ناراحتی و عصبانیت جلسه را ترک می‌کردند.

در دومین روز جلسه رفیق خاوری به رفقا تذکر داد تا با همدیگر و نیز مسایل مطروحه با متانت برخورد کنند و بدون اجازه جلسه را ترک ننمایند.

در اینجا رفیق خاوری استعفای خود از سمت دبیر اولی حزب را به‌دلیل وجود عواملِ سد راهِ همکاری و تفاهم، و نیز وضعیت جسمی، به هیأت سیاسی ارائه کرد.

در این هنگام بلافاصله رفیق صفری متذکر شد که این استعفا در اینجا  قابل طرح نیست، زیرا رفیق خاوری برگزیده پلنوم هستند. بار دیگر بگومگوها، و گله و گله‌گذاری‌ها شروع شد و مجدداً برای مدتی وقت و انرژی هیأت سیاسی تلف گردید. در نهایت قرار شد تا متن استعفای رفیق خاوری درصورت جلسه بماند و مسأله به پلنوم آینده احاله شود.

رفیق صفری فهرستی از مسایلی را برشمرد که قرار بود در گزارش هیأت سیاسی به پلنوم کمیتهٔ مرکزی حزب بیاید. او همچنین از رفقا خواست تا نظر دهند که آیا قرار است در پلنوم، برنامهٔ جدید حزب طرح و تصویب شود یا خیر؟ رفقا ضمن تأکید بر ضرورت ارائه برنامه جدید، اصرار داشتند تا بر خلاف دفعات گذشته، ترتیبی داده شود که بتوانند دربارهٔ برنامهٔ جدید و گزارش هیأت سیاسی به پلنوم، اظهار نظر کنند. و در عین‌حال خواستار آن بودند که طرح برنامه و گزارش، قبل از این‌که به پلنوم آورده شود، حتماً به تصویب هیأت سیاسی برسد. برخی از رفقا بر این نظر بودند که علاوه بر برنامهٔ جدید، اساسنامه حزب نیز بازبینی و اصلاحاتی در مواد آن انجام گیرد.

پیشنهاد شد که «آیین‌نامه اجرایی» در پلنوم آینده لغو شود. استدلال رفقا این بود که، این آیین‌نامه اگر به تعبیر برخی، مضّر نبوده، از دیدگاه بسیاری، مفید هم نبوده است. موافقینِ ماندن آئین‌نامه اجرایی مدعی بودند که فلسفه وجودی آن برای جلوگیری از سوءاستفاده از ماده ۳۷ می‌باشد؛ و گرنه به‌جز در چند موردِ جزیی، کپی‌برداری از اساسنامه است.

سرانجام تصویب شد که علاوه بر تدوین برنامهٔ جدید حزب، به پلنوم پیشنهاد شود تا آیین‌نامه فعلی لغو و کمیسیونی برای بازنویسی اساسنامه جدید تعیین گردد؛ در بطن این اساسنامه باید ماده ۳۷ مربوط به شرایط مخفی مبارزه، تحدید و تعریف گردد.

بعد از بحث‌های متفرقه، صحبت به مسایل و مشکلات تشکیلاتی کشید. رفقا معتقد بودند که مسایل تشکیلاتی را نباید به مهاجرت اتحاد شوروی محدود کرد. پلنوم  باید به بررسی و ریشه‌یابی همه جانبه مسایل عظیمی که در برابر حزب قرار دارد بپردازد؛ و طبیعی است این بررسی باید از یورش دوم آغاز گردد. و نیز از جانب برخی از رفقا گفته می‌شد که ما نه سانترالیسم داشته‌ایم و نه دمکراسی. و بالاخره پس از گفتگوی زیاد، هیأت سیاسی به این نتیجه رسید که با توجه به انبوه مسایل و مشکلاتی که حزب در زمینه‌های مختلف و به‌ویژه تشکیلاتی با آن دست به گریبان است، ضرورت برگزاری کنگره حزب هر چه بیشتر احساس می‌شود. با توجه به نیاز و ضرورت تدارک این کنگره،  ضروری بود که به پلنوم پیشنهاد شود تا به هیأت سیاسی آینده وظیفه دهد تا ضمن بررسی همه جانبه این مشکلات و ریشه‌یابی آن‌ها، نتیجه را به پلنوم بعدی کمیتهٔ مرکزی گزارش دهد.

رفقا خواستار آن بودند تا دربارهٔ علل نابسامانی‌های موجود قدری بیشتر و جدی‌تر صحبت شود. برخی را عقیده بر این بود که در ریشه‌یابی مسایل کنونی حزب، همواره و صرفاً برخوردی ذهنی صورت گرفته است. به این معنی که چرا ریشه همه کمبودها و نابسامانی‌ها فقط در افراد، آن‌هم درست از زمانی که به‌علل گوناگون رودرروی رهبری قرار می‌گیرند، جستجو می‌شود. چرا هرگز به عوامل عینی و یا اشتباهات مشخص تشکیلاتی اشاره‌ای نمی‌کنیم و بدان نمی‌پردازیم. رفقای هیأت دبیران، عوامل دیگری را در به‌وجود آمدن مشکلات این سال‌ها، مؤثر می‌دانستند؛ از جمله پخش شوهای تلویزیونی، خرابکاری رژیم، اوضاع دشوار و آشفتگی در کشورهای سوسیالیستی، نارضایتی و مسایل تحصیلی و معیشتی رفقا و غیره.

بخشی از رفقا معتقد بودند که «برخورد ما با ناراضیان و امضاکنندگان قطعنامه، به‌موقع و کافی نبوده است، اجرای برخی از تصمیمات هیأت سیاسی در این‌باره علاوه بر این‌که یکسان نبوده، حتی با روح این مصوبات هم مغایرت داشته است».

در این زمینه رفیق لاهرودی مدعی بود که این حرف در مورد رفقای مهاجر در اتحاد شوروی صدق نمی‌کند. او می‌گفت که برخورد با قطعنامه‌چی‌ها بیش از حد با نرمش و حتی تا نقض اصول همراه بود. بحث و گفتگو در این رابطه مدتی دوام داشت و در انتها رفیق خاوری دربارهٔ تلاش‌هایی که پیش از پلنوم دی‌ماه ۱۳۶۶ برای ضربه وارد آوردن به حزب انجام گرفته بود توضیحاتی داد.

در ابتدای جلسه روز بعد، گله‌گذاری به‌جا، درست و همیشگی رفقا مبنی بر این‌که «جلسات هیأت سیاسی خوب سازمان داده نمی‌شود؛ درباره بسیاری از مسایل مهم سیاسی، از جمله مسایل نظری بحثی صورت نمی‌پذیرد؛ و …» تکرار گردید. این مقوله نیز با توجه به جبهه‌گیری‌ها ی غیراصولی در هیأت سیاسی و خدشه‌دار شدن باورها به قول و قرارها که هر بار تکرار می‌شوند و باز در بر همان پاشنه می‌چرخد، بدون نتیجه‌گیری مشخص برای مدتی ادامه یافت. ولی به‌هرحال در ادامه، درباره برخی از مسایل عمده جنبش جهانی کارگری و کمونیستی و نیز جنبه‌های گوناگون تحلیل سیاست داخلی و خارجی بحث و تبادل‌نظر صورت گرفت.

در ادامه این بحث رفیق خاوری تأکید کرد که به احتمال نود درصد(۹۰٪) می‌توانیم در ظرف دو ماه آینده پلنوم کمیتهٔ مرکزی را برگزار کنیم. (البته همان‌طور که می‌دانید اجرای این وعده بیش از شش ماه به‌طول انجامید) و گزارشی از فعالیت تشکیلاتی و تبلیغاتی حزب در داخل کشور داد. او در مجموع فعالیت حزب در داخل  کشور را علی‌رغم مشکلات بسیار، خوب و مثبت ارزیابی می‌کرد. در ادامه بحث، رابطه حزب و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و مشکلات موجود در این زمینه به بحث گذاشته شد و راهکارهای مؤثر در جهت رسیدن به توافقی برای اتحاد عمل با سازمان بررسی گردید. در پایان قرار بر این شد تا نامه‌ای به رفقای هیأت سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت) نوشته شود.

در ادامه جلسه رفیق صفری گزارش مفصلی از تشکیلات غرب ارایه داد. او مدعی بود که بسیاری از مخالفین حزب که به‌عنوان اعتراض از شرق به غرب آمده‌اند، مجدداً به صفوف حزب و تشکیلات برگشته‌اند! او ضمن ابراز رضایت از رفقای تشکیلات آمریکا که خوب کار می‌کنند، از وضع تشکیلات حزب در فرانسه بسیار ناراضی بود. اومی‌گفت «روی‌هم رفته وضع ما در اروپا، برخلاف آمریکا و کانادا، عادی نیست. او تأکید می‌کرد که مشکل بزرگ ما در اروپا، فرانسه و بعد هم آلمان غربی است. می‌گفت «مشکلات مالی ما فراوان است. دستگاه چاپ ما کهنه و قدیمی است. هزینه چاپ و به‌خصوص کاغذ مرتب افزایش می‌یابد». برخی رفقا هم با آوردن فاکت‌های تازه در این زمینه، در مجموع گزارش وی را واقع‌بینانه ارزیابی کردند. در عین‌حال تعدادی از رفقا بر این نظر بودند که تیم تشکیلاتی ما در غرب بایستی به‌کلی دگرگون شود. «کمیسیون غرب» باید در غرب متمرکز باشد و کارهای روزمره تشکیلاتی را خود بگرداند. هیأت سیاسی باید فقط رهبری سیاسی حزب را انجام دهد. به‌جز رفقایی که ضرورت ایجاب می‌کند تا مخفی بمانند، سازمان ما در غرب باید علنی و تا سطح کمیته‌های کشوری انتخابی باشد.

در پاسخ، رفیق صفری مطرح می‌کرد که ما در غرب عمدتاً دو مسأله داریم. یکی کمبود کادر سیاسی ورزیده که بتواند پاسخگوی سئوالات سیاسی رفقا باشد؛ و مسأله دیگر وجود مشکلات مالی است. پس از اتمام بحث دربارهٔ مسایل تشکیلاتی، مسأله شعبه تبلیغات و سازماندهی آن مطرح شد. تعدادی از رفقا می‌گفتند که ما هنوز هم نمی‌دانیم اعضای شعبه تبلیغات چه کسانی هستند. سپس معلوم شد که آن رفقا چند نفری بیشتر نیستند که هم تحریریهٔ «نامه مردم» را تشکیل می‌دهند و هم در کمیسیون تبلیغات کار می‌کنند. پس از بحث و تبادل‌نظرات نتیجه گرفته شد که در شرایط کنونی و به‌علل گوناگون فعلاً نمی‌توان در این زمینه کار زیادی انجام داد و باید منتظر بود.

یک بار دیگر مسأله مهاجرین در اتحاد شوروی مطرح شد. از گزارشی که رفیق لاهرودی به جلسه داد معلوم گردید که تصمیم جلسهٔ گذشته هیأت سیاسی در مورد کمیتهٔ کشوری، به‌مورد اجرا گذارده نشده است.

رفیق لاهرودی می‌گفت به‌نظر من تصمیم هیأت سیاسی عجولانه بوده است؛ در این‌باره درست فکر نکرده‌ایم؛ این تصمیم عملی نیست. رفیق خاوری هم با تأیید گفته‌های او گفت که دیگر مسأله به آن شکل مطرح نیست و پیشنهاد کرد تا مصوبهٔ جلسه گذشته هیأت سیاسی در این‌باره، لغو شود. و البته این معنایش این بود که سهراب زمانی کمافی‌السابق همه کارهٔ سازمان مهاجرین در اتحاد شوروی و تنها رابط  بلامنازع با مقامات آن کشور باقی خواهد ماند! رفیق خاوری می‌گفت که باید فکر دیگری کرد. مثلاً هر از گاهی یکی از اعضای هیأت سیاسی برای سرکشی به واحدها به آنجا سفر کند. پیشنهادی که خودش هم می‌دانست که نه بدان عمل خواهد شد و نه اصولاً قابل اجرا بود. گزارشی نیز از مینسک داده شد که وضعیت را بسیار بد توصیف می‌کرد.

در اینجا نیز بار دیگر رفیق خاوری گریزی به «صحرای کربلا» زد و مجدداً مسأله تصمیم هیأت سیاسی دربارهٔ چهار عضو تعلیقی از کمیتهٔ مرکزی را مطرح ساخت.

رفیق صفری معتقد بود که این تصمیم در صورت جلسه گذشته درست منعکس نشده و او نمی‌توانسته است به چنین تصمیم غیرمنطقی رأی داده باشد. و رفیق ژیلا سیاسی برخلاف رفیق صفری معتقد بود که این بخش از صورت‌جلسه سه بار برای رفقا خوانده شده و سپس رأی‌گیری شده است.

بحث مجدداً بالا گرفت. این بار تشنج در جلسه بیشتر شد و رفقا در دو سو با موضع‌گیری‌های متفاوت بر نظرات خود پافشاری می‌کردند. و دست آخر هم مسأله را با متن متفاوت به رأی‌گیری دوباره گذاشتند. متن زیر به رأی‌گیری گذارده شد:

«به‌موجب ماده ۲۵ قطع‌نامه پلنوم دی‌ماه ۱۳۶۶ که در آن گفته می‌شود:
پلنوم کمیتهٔ مرکزی به‌ویژه اعمال رفقایی را که به نامه‌پراکنی، شایعه‌سازی و نقض موازین حزبی می‌پردازند، قویاً محکوم می‌کند. افرادی که پس از این بخواهند بدین‌سان عمل کنند، نمی‌توانند عضو حزب تودهٔ ایران به‌شمار آیند.» و تبصرهٔ ماده ۷ آیین‌نامه اجرایی، با درنظر گرفتن این‌که برومند، حیدریان، جعفر و حشمت با پخش انواع نشریات ضدحزبی و نفی موجودیت حزب و با انتشار انواع شایعات ضربات سختی به حزب وارد آورده‌اند، نمی‌توانند عضو حزب تودهٔ ایران باشند».

چهار تن از رفقا صریحاً به این متن رأی مثبت دادند. یکی دیگر از رفقا، سه نفر از چهار نفر را خود‌به‌خود خارج شده می‌دانست ولی معتقد بود تا نفر چهارم به پلنوم دعوت شود. دو نفر از رفقا صریحاً با آن مخالفت کردند و معتقد بودند که این رفقا تعلیق شده‌اند و بایستی به پلنوم کمیتهٔ مرکزی دعوت شوند تا پلنوم پس از شنیدن سخنان‌شان درباره آنان تصمیم بگیرد. یکی از رفقا اصولاً با تعلیق این رفقا هم مخالف بود و آن‌را درست نمی‌دانست.

همان‌طور که قبلاً هم گفتم هرچه بیشتر جلو می‌رفتیم، اختلاف‌نظرها بیشتر خود را نشان می‌داد. مسئول روابط بین‌المللی از فعالیت‌های این شعبه و نارسایی‌ها و اشکالات آن سخن گفت. این‌که نامه احزاب بسیار دیر بدست‌شان می‌رسد؛ در برخی مواقع آنقدر دیر که موضوع مناسبت منتفی می‌شود. در این زمینه  رفیق صفری می‌گفت که ارتباط ما با احزاب مهم تقریباً قطع شده است، چرا که رفیق مسئول شعبه، وقت کافی ندارد. و پیشنهاد می‌کرد تا او کار تخصصی‌اش را رها کرده و تمام وقت در خدمت حزب باشد. و …

با این توضیحات مختصری که دادم فکر می‌کنم برای خوانندگان این مطالب مشکل نباشد تا وضعیت کلی و دنباله این روند را تا تشکیل پلنوم بعدی کمیتهٔ مرکزی حدس بزنند. پلنومی که بعد از گذشت بیش از شش ماه از این نشست تشکیل گردید.

رودررویی و فضای تندی که به‌مرور شکل گرفته بود، دراین نشست شدت بیشتری یافت. تأخیر طولانی در تشکیل جلسه هیأت سیاسی آن‌هم در شرایطی حساس، عدم رعایت مصوبات هیأت سیاسی از سوی هیأت دبیران به‌ویژه مصوبهٔ جلسه گذشته در مورد برنامه‌ریزی برای تشکیل هرچه سریع‌تر پلنوم، و بالاخره بی‌برنامگی و وجود اختلاف دیدگاه در زمینه‌های مختلف … هیأت سیاسی را کم کم به دو جبهه تقسیم کرده بود. تعدادی به‌حق اعتراض داشتند که چرا در این شرایط حساس جلسه هیأت سیاسی با این همه تأخیر برگزار شده؛ و چرا هیچ اقدامی در مورد برگزاری پلنوم کمیتهٔ مرکزی صورت نپذیرفته است!؟ و هیأت دبیران هم مثل همیشه دلایلی را مطرح می‌کرد که به‌مرور زمان باور به آن به‌جز برای دو و در برخی موارد سه رفیق، بسیار مشکل شده بود.

به‌همین دلیل هم این نشست از همان روز اوّل، نشست بسیار پرتنش و مشکلی بود و هر از گاهی یک یا دو و حتی سه رفیق جلسه را ترک می‌کردند و تصمیم‌گیری را عقیم می‌گذاشتند. این جبهه‌بندی تا پایان جلسه نیز نمایان بود. رفقا در زمینه‌های مختلف نظرات متفاوتی داشتند و می‌توان گفت که دیگر باور‌ها به قول و قرار‌های تکراری فروریخته بود. کم کم این اختلاف‌نظرها در تمامی زمینه‌های نظری و تشکیلاتی خود را به‌وضوح نشان می‌داد و درک این‌که پلنوم آینده با صف‌بندی‌های جدی روبرو خواهد بود، کار چندان دشواری نبود.

بعد از این جلسه تا تشکیل پلنوم، آن اندک رابطه‌ای هم که بین اعضای هیأت سیاسی و هیأت دبیران وجود داشت به حداقل ممکن رسید. دیگر هیچ جلسه‌ای فرا خوانده نشد. نه برای تنظیم و تصویب اسناد پلنوم کمیتهٔ مرکزی که این همه بر روی آن بحث و جدل و اصرار شده بود و نه برای رایزنی و هم‌آهنگی دیگر مسایل.

رفقای هیأت سیاسی از طرق مختلف و با نامه‌نگاری‌های متعدد به دبیر اول حزب، خواستار برگزاری هرچه سریع‌تر پلنوم بودند که متأسفانه هیچ پاسخی دریافت نمی‌کردند.

مدت زیادی از این نشست نگذشته بود که، تغییر و تحولات در کشورهای سوسیالیستی شتاب ویژه‌ای گرفت. دیگر کم کم اکثر مهاجرین در این کشورها، یا آنجا را ترک کرده و به غرب رفته بودند و یا در حال اقدام برای ترک آن بودند. با اوضاع و احوالی که داشت بر آن کشورها حاکم می‌شد و یورش عظیم تبلیغاتی جهان سرمایه‌داری و هیاهوی بی‌وقفه دستگاه‌های خبری  غرب، بسیاری در ذهن خود با سئوالات و ابهامات نو و تازه‌ای روبرو می‌شدند که پاسخ به آن نیازمند زمان بود. تعدادی نیز از نظر روحی دچار بحران هویتی جدی شده بودند که  می‌بایستی آنان را دریافت و درک کرد.

آری، همان‌طور که در ابتدای صحبت‌هایم هم اشاره کرده‌ام، چند سالی را که من عهده‌دار چنین مسئولیتی بودم، به‌عللی که  شرح دادم، سال‌های آسانی نبود. ما توده‌ای‌ها برای این به مهاجرت آمده بودیم تا ضمن گریز از خطر دستگیری، به احیاء و بازسازی حزبی یاری رسانیم که ارتجاع با همه قدرت و نیروی ویرانگر خود به آن یورش آورده و بهترین کادرها و اعضای آن‌را به زیر شکنجه‌های قرون وسطایی کشیده و قصد سر به نیست کردن آن‌ها را داشت. ما می‌بایستی با استفاده از همهٔ امکانات در خارج ازکشور، برای حفظ روحیه و آزادی رفقایی بکوشیم که در داخل کشور مانده و یا در سیاه‌چال‌های رژیم تحت سبعانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفته بودند؛ حزب و رفقای وفاداری که ما بالاجبار و در شرایطی ناگزیر آنان را در داخل  تنها گذاشته بودیم.

حزب در مهاجرت اصولاً نمی‌تواند حامل همان مفهومی باشد که در داخل کشور دارد. ما در مهاجرت خود را باز می‌یابیم و می‌کوشیم تا به مبارزه در داخل کمک کرده و به رفقای‌مان در آنجا یاری رسانیم. در این راه در پی برقراری بهترین، امن‌ترین و سریع‌ترین امکانات هستیم و این هم می‌تواند از طرق مختلف صورت پذیرد. تک تک ما باید از خود سئوال کنیم که تا چه حد توانستیم به حزب زخم خورده و خونینی که در داخل بجا گذاشته بودیم و به رفقایی که در زندان‌های رژیم بودند و یا آن عده که هنوز دستگیر نشده و نگران آینده انقلاب، حزب و خانواده و رفقای در بند، هر روز را در جستجوی مخیفگاهی تازه سپری می‌کردند، کمک کنیم!؟ آیا یاری بودیم استوار و وفادار، و یا این‌که  باری بودیم گران!؟

با آنچه که گذشت و من آن‌را در این چند جلسه به‌صورتی بسیار مختصر تصویر کردم و آنچه که رفقای بیشتری قبل از من و از زوایای متفاوت و دیگری آن‌را از گذران این سال‌ها به نقد و تصویر کشیده بودند و احتمالاً تعداد بیشتری گوشه‌های دیگری را روشن خواهند ساخت، اکنون می‌توان از خود  پرسید که آیا ما وظایف و مسئولیت‌های خود را در مقابل حزب و رفقای‌مان در داخل، آن‌طور که می‌بایست و شایسته بود انجام داده‌ایم؟

من تلاش کرده‌ام تا حتی‌الامکان گوشه‌هایی از این دوران را بازگو کنم، که شاید تعدادی را امکان آگاهی از آن نبود. امید من این است که این بحث، و بخشی که شما در تارنگار «مهر» آن را «آنچه که در حزب گذشت » نام نهاده‌اید و من هم با کمال میل در آن سهمی کوچک گرفتم و گوشه‌هایی از یادمانده‌هایم را به آن سپردم، برای رهروان و سازندگان امروز و فردای حزب مفید و قابل استفاده باشد.

طبیعی است که هیچکدام از ما مصون از خطا نبوده و نیستیم. به‌ویژه در شرایطی که حزب با یورش وحشیانه رژیم زیر ضربات سهمگینی قرار گرفته بود؛ و ما درست در چنین حال و هوایی با به‌جا گذاشتن دل در زندان‌ها، مخفیگاه‌ها و در درون خانه‌ها، خود را به سرزمین‌های امنی رسانده بودیم که تازه با آن هم علاوه بر مشکل زبان و فرهنگ، در زمینه‌های مختلفی بیگانه بودیم. هر روز خبرهای دردناکی از داخل می‌رسید و ما همه که با طناب ناگسستنی مهر و عاطفه به رفقایمان در داخل و در زندان‌ها، به خانواده‌های آنان و مردم بسته شده بودیم، می‌توانستیم دچار هیجان‌ها و غلیان‌های روحی گردیده و اینجا و آنجا تحت تأثیر چنین عواطفی نیز عمل کرده باشیم و می‌کردیم. تازه بعد از فروکش تدریجی بروز بیرونی چنین احساساتی، کم کم ناملایمات و دردسرهای زندگی در غربت و مشکلات و مسایل آن هم پدیدار گردید. تعدادی ازخانواده‌هایی که به مهاجرت آمده بودند در درون خود نیز با مشکلات جدی روبرو بوده و از نابسامانی‌های متعددی رنج می‌بردند که این هم به‌گونه‌ای رد پای خود را بر روند مسایلی که در مهاجرت آن دوران گذشت، برجا نهاده است.

به‌طور کلی دوران، دوران دشواری بود. در داخل، دوران تلخ یورش وحشیانه به حزب بود و در بدری، زندان، شکنجه و اعدام؛ و در خارج، التهابات، تغییرات و تحولات عظیمی که در کوتاه مدت تمامی کشورهای سوسیالیستی را درنوردید و از خود اثرات عمیقی بر عاطفه، اندیشه و روح و روان همه پیروان احزاب کمونیست و کارگری جهان به‌جا نهاد. اثراتی که می‌تواند و می‌توانست پیآمدهای جدی هویتی داشته باشد و داشت. بنابراین به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم به‌سادگی به این و آن برچسب بزنیم و یا آنان را متهم کنیم.

روزی به همه ما گفته شده بود که دیگر سوسیالیزم در این کشورها برگشت‌ناپذیر شده است و ما هم آن‌را پذیرفته بودیم. با آغاز تغییر و تحولات در اتحاد شوروی دریافتیم که «حقیقت مطلق نیست». هنوز تا برقراری جامعه‌ای طراز نوین، که در آن به حیثیت و شرف انسانی حرمت گذارده شود و با ترویج عدالت، برابری و صلح، ریشه بی‌عدالتی و فقر و بیسوادی و بیکاری خشکانده شود، فاصله‌ای بسیار است. و از همین رو وظایف و مسئولیت‌های ما که روزی برای واقعیت بخشیدن به آن آرزوها به حزب پر افتخار توده‌ها پیوسته بودیم، پایان نیافته است. مبارزه ادامه دارد.

از شما سپاسگزارم؛ پیروز باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *