کاهش فاحش قیمت نفت؟!
با توجه به چهار روند عمده در بازار نفت جهانی سئوالاتی را با پروفسور محسن مسرت مطرح كردهایم كه پاسخ ایشان در ذیل به خوانندگان تقدیم ميشود.
این چهار روند عمده عبارتاند از: نخست، جریان طرفدار امنیت عرضه نفت ارزان در خلیج فارس، خاورمیانه و جهان به رهبری آمریكا و مصرفكنندگان نفت؛ دوم، هژمونیطلبی عربستان سعودی در زمینه نفت و ایدئولوژی و اینكه مایل نیست از تعیینكنندگی استراتژی عدول كند و سعی میكند با نفتهای غیرمتعارف در خود امریكا رقابت كند؛ سوم، استراتژیك بودن امنیت اسرائیل برای آمریكا و فشار به جبهههای مقاومت در برابر اسرائیل و آمریكا و چهارم، جریان محیط زیستيها كه نمیخواهند طبیعت تخریب شود و سلامت زندگی به خطر افتد.
آیا علت كاهش قیمت نفت به این دلیل است كه عربستان احساس میكند با توجه به تولیدات امریكا در زمینه نفت غیرمتعارف و حتی صادرات آن ممكن است عربستان را از حيّز و پتانسیل استراتژیك در منطقه عدول دهد و بنابراین عربستان سعی دارد برای حفظ سیاست تعیینكنندگی خود قیمت نفت را تا ۷۰ دلار یا كمتر كاهش دهد تا بتواند در خود آمریكا با نفت آمریكا رقابت كند و بازار خود را از دست ندهد؟
ضمن اینکه این نظریه میتواند یکی از توجیهات اقتصادی کاهش قیمت نفت باشد، عربستان سعودی تاکنون از نظر سیاسی به ایالات متحده کاملاً وابسته بوده است و میتوان گفت بعد از اسرائیل مهمترین همپیمان آن کشور در منطقه بوده و اصولاً موجودیت رژیم این کشور به نیت ایالات متحده گره خورده است. لذا بعید بهنظر میرسد و تقریباً غیرممکن است که عربستان جرأت رقابت جدی با آمریکا در بازار انرژی جهانی را داشته باشد، ضمن اینکه تصمیم آمریکا برای افزایش تولید انرژیهای فسیلی داخلی در دوران رئیسجمهوری جرج دبلیو بوش پسر، یک اقدام استراتژیک در حفظ الگوی سوخت فسیلی و علیه تغییر الگو بهطرف انرژیهای تجدیدپذیر در بازار جهانی بود. نئوکانها بهخوبی به اهمیت انرژیهای فسیلی بهخصوص نفت بهعنوان اهرم سلطهگری واقف هستند و لذا برخلاف اتحادیه اروپا و چین که ظرفیتهای انرژیهای تجدیدپذیر را در دهه اول این قرن گسترش دادند، برنامههای این نوع انرژیها را کنار گذاردند و از پروسه پروتکل کیوتو خود را کنار کشیدند و به گسترش تولید زغالسنگ و نفتهای متعارف پرداختند. نئوکانهای آمریکا میدانند که با گسترش انرژیهای خورشیدی در سطح جهان، آمریكا بهزودی حربه فسیلی خود را از دست خواهد داد. در آینده هم این سیاست آنها پابرجا خواهد ماند. علاوه بر ریسکهای سیاسی، چنین انگیزهای با توجه به کاهش سرسامآور درآمد خود عربستان، توجیه اقتصادی هم ندارد.
عدهای هم معتقدند عربستان و امارات از كانالهای خاص خود به این اطلاعات دست یافتهاند كه تفاهم بین آمریكا و ایران قطعی خواهد بود و از آنجا كه تحریمهای نفتی ایران برطرف خواهد شد، از اینرو عربستان و امارات سعی دارند با كاهش قیمت نفت، ایران را از درآمدهای سرشار محروم كنند و از این طریق جبهه مقاومت در منطقه را تضعیف كنند. نظر شما درباره این تز چیست؟
اینکه عربستان حتی به تنهایی هم این ظرفیت رقابتی را دارد که از اهرم تولید اضافی و قیمت نفت برای مانورهای سیاسی و از جمله ضربه زدن به ایران استفاده کند، شکی نیست. این کشور درست همین رویه را علیه عراق نیز در دوران اختلاف شدید با صدام حسین بهکار برد و رژیم اسبق عراق را به تجاوز به کویت تحریک كرد؛ اما درباره اینکه انگیزه عربستان، جلوگیری از افزایش قدرت ایران پس از تفاهم احتمالی و قطع تحریمها است، تردید زیادی وجود دارد، زیرا کاهش قیمت نفت علیرغم صدمهزدن به ایران به خود عربستان و بهویژه به صنایع نفت متعارف آمریکا نیز صدمه میزند. علاوه بر آن با تعویق مذاکره برای شش ماه دیگر، معلوم شد که فرضیه این ادعا مبنی بر قطعی بودن توافق هستهای هم بیپایه بوده و هنوز هم اینکه تفافق حاصل شود، مورد سئوال است.
عدهای هم معتقدند از آنجا كه نئوكانهای آمریكا از جنگ با سوریه مأیوس شدهاند، بحران اوكراین را راهاندازی كردهاند و از طریق احیای چالش دیرینه جنگ سرد سعی دارند روسیه، چین و پیمان شانگهای را در صحنههای مختلف تضعیف كنند؛ لذا عربستان در هماهنگی با آمریكا دست به چنین كاهش قیمتی زده تا آمریكا باز هم به نفت ارزان دستیابی بیشتری داشته باشد و از این راه بتواند با مقاومتهای محیط زیستيها مقابله كند، چرا كه تخریب محیط زیست در تولید نفت غیرمتعارف خیلی زیاد است.
بهنظر بنده در این ادعا، چهار مسأله جدا از هم به یکدیگر اتصال داده شدهاند. یکی ارتباط یأس نئوکانها از پیروزی در سوریه و درنتیجه بهراه انداختن درگیری در اوکراین. به باور بنده درگیری اوکراین ربط مستقیمی با درگیری در سوریه ندارد، اگر چه ریشه هر دو این مناقشات یکی است و آن هم سلطهگری مطلق ایالات متحده در سطح جهانی و بهخصوص، هم در منطقه خاورمیانه در قبال دولتهای بهاصطلاح مزاحم و هم در اروپا در قبال روسیه و در راستای رامکردن اتحادیه اروپا است. دوم، همکاری عربستان سعودی و آمریکا برای مقابله دولت این کشور با مخالفان محیط زیست پیامدهای تخریبی تولید نفت غیرمتعارف. در اینجا ربط کاهش قیمت نفت با انگیزه زیست محیطی در داخل آمریکا نامفهوم است و اگر ارتباطی هم موجود باشد، درست عکس چنین نظریهای میتواند منطقی باشد، زیرا با کاهش قیمت نفت تولیدکنندگان نفت غیرمتعارف در آمریکا از هزینههای حفاظت محیط زیست طفره میروند و لذا مقاومت مردم بیشتر از پیش تحریک میشود. سوم، انگیزه تضعیف پیمان شانگهای که چنین ادعایی بهنظرم در خود متضاد است، زیرا کاهش قیمت نفت از یک طرف به روسیه صدمه میزند؛ اما از طرف دیگر به نفع چین است که بابت خرید نفت در بازار جهانی مبلغ بسیار کمتری میپردازد. چهارم، استفاده آمریکا از راه دسترسی مجدد به نفت ارزانتر. این نظریه زمانی میتوانست منطقی باشد که شرکتهای نفتی آمریکا هنوز در زمینه استخراج نفت و گاز غیرمتعارف سرمایهگذاری کلان نکرده باشند؛ اما در حال حاضر هر نوع کاهش قیمت نفت به سیاست جدید این کشور که قصد دارد در مصرف انرژی خودکفا شود، صدمه وارد میکند.
ایالات متحده در حال حاضر قصد دارد هر چه زودتر مناقشه هستهای با ایران را خاتمه داده و پس از رسیدن به خودکفایی نفتی و بینیاز شدن از نفت خاورمیانه، آرام آرام خود را از این منطقه بیرون بکشد، زیرا دیگر نیازی به این منطقه نداشته و قادر خواهد بود تمرکز استراتژیک خود را متوجه حوزه پاسیفیک كند و این درحالی است که عربستان سعودی و اسرائیل برعکس مایل هستند که آمریکا در منطقه بماند و مانند سابق ضامن موجودیت آنها باشد. لذا عربستان بهدنبال این هدف است که قیمت نفت به ۷۰ دلار برای هر بشکه سقوط کند تا تولید نفت غیرمتعارف در آمریکا از سودآوری بیفتد و آمریکا نتواند خودکفا شود و اجباراً در حوضه نفتی خاورمیانه بماند.
این نظریه بر دو فرض پایهریزی شده است: اول اینکه آمریکا تاکنون به واردات نفت از خاورمیانه شدیداً وابسته بوده و دوم اینکه اهمیت خاورمیانه برای آمریکا همین وابستگی این کشور به نفت منطقه است. این دو فرض طرفداران بسیاری در افکارعمومی و حتی در ارزیابیهای کارشناسی دارد و تقریباً در بسیاری از گزارشهای رسانهها بهکار برده میشود و این در حالی است که باید به صحت این فرضیات جداً تردید كرد. چنانچه به ساختار واردات نفت ایالات متحد مراجعه کنیم، میبینیم که این کشور حدود ۸۰ درصد از نفت وارداتی خود را از کشورهای کانادا، مکزیک، آمریکای مرکزی، روسیه و آفریقای غربی دریافت میکند و برعکس وارداتش از خاورمیانه، علیرغم اینکه این منطقه مهمترین حوضه نفتی جهان است، تاکنون در حول ۲۰ درصد نوسان میکرده است. بنابراین این نظریه که آمریکا به منابع نفت خاورمیانه وابسته است، با واقعیات در تضاد است. علاوه بر آن آمریکا در صورت تمایل هر لحظه هم میتواند واردات نفت خود را از سایر کشورها کمی افزایش داده و بهکلی از منابع خاورمیانه بینیاز شود. بنابراین فرض دوم این تز نیز نمیتواند درست باشد که عمدهترین دلیل توجه بیش از ۶۰ ساله آمریکا به خاورمیانه، رفع نیازهای نفتی خود این کشور بوده است. این تز در حقیقت کم بها دادن به اهمیت واقعی کنترل منابع نفتی خاورمیانه بهعنوان اهرم هژمونی ایالات متحده است.
اهمیت منابع نفتی خاورمیانه در درجه اول نه برای رفع نیازهای مصرف انرژی داخلی خود این کشور، بلکه برای اهمیت استراتژیک این منابع برای مصرف رقیبان اقتصادی و سیاسی آن یعنی اتحادیه اروپا، ژاپن و در این اواخر چین و هندوستان است؛ لذا کنترل منابع نفتی خاورمیانه و تابع کردن رژیمهای منطقه از خود، در گذشته همواره به قدرتمندترین اهرم سلطهگری آمریکا در سطح جهان و بهخصوص در قبال رقیبان کلان این کشور سلطهگر و قدرت اول جهان، تبدیل شده است. از این طریق ایالات متحده قادر است با تکیه به دستاویز نمودن حربه «امنیت انرژی» سیاستهای خود را به کشورهای تابع دیکته کند و آنها را مجبور كند در مقابل قدرت اول به فکر عرض اندام کردن نیفتند؛ لذا تصادفی هم نیست که آمریکا با تکیه به اصل هژمونی «کمترین تابعیت انرژی از سایر کشورها و بیشترین تابعیت برای رقبا» همیشه کوشش کرده است، تابعیت خود را از منابع انرژی سایر کشورها بهخصوص منابع مناطق بیثبات به حداقل و تنوع در نوع منابع را به حداکثر برساند که خود درگیر بحرانهای احتمالی نشود. درحالیکه کشورهای رقیب بهعلت اینکه خود منابع فسیلی ندارند و در هر صورت تابع واردات از خاورمیانه هستند، اجباراً نقش هژمونی آمریکا و ایجاد امنیت برای نیازهای انرژی خود را داوطلبانه قبول كنند. علاوه بر آن کنترل منطقه خاورمیانه در چند دهه گذشته در راستای ادامه و ثبات تجارت نفت به دلار و ثبات پول جهانی بهمنظور جذب منابع مالی جهان به آمریکا دوچندان شده است. بنابراین این تز که ایالات متحده قصد دارد خود را از منطقه خاورمیانه کنار بکشد، توهمی بیش نیست و اینکه عربستان قصد دارد از این هدف آمریکا جلوگیری كند نیز چیزی بهجز داستان نمیتواند باشد. برعکس کلیه کوششهای ایالات متحده در این راستا حرکت میکند که ادامه نفوذ خود را در خاورمیانه ابدی كند. طرح خاورمیانه بزرگ نئوکانهای آمریکایی که هدف اصلی آن شکستن قدرتهای قوی منطقه و ایجاد منطقه بزرگ با شمار زیادی دولتهای کوچک است، چیزی دیگری جز این راهبرد نیست.
بنابراین میماند ادعای اینکه کاهش قیمت نفت در حال حاضر انگیزه سیاسی ندارد، بلکه دلایل اقتصادی مؤثر بودهاند.
این سئوال به توضیحات اولیه نیاز دارد. پس از عبور بازار جهانی نفت از موقعیت نیمه انحصاری به بازار آزاد از ۲۰۰۴ به بعد، نوسانات قیمت نفت در سطح بالای بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ دلار برای هر بشکه بهطور عمده انعکاس فعل و انفعالات مکانیسمهای بازار، یعنی رقابت آزاد بین عرضه و تقاضا از یکسو و انواع حاملهای انرژی از قبیل نفت، گاز، زغالسنگ، نفت و گاز غیرمتعارف با استفاده از فناوری فراکینگ از شنها و سنگهای فسیلی و انرژیهای تجدیدپذیر از سوی دیگر بود. ما در این دوره شاهد این واقعیت نیز بودیم که با افزایش قیمت نفت، انواع انرژیهایی که تاکنون سودآور نبودند به سطح سودآوری رسیدند و وارد بازار شدند. در ایالات متحده تولید نفت و گاز با استفاده از تکنیک فراکینگ (نفت وگاز غیرمتعارف) بهسرعت گسترش یافت و در اختیار بازار داخلی این کشور قرار گرفت و سبب اضافه تولید در بازار جهانی شد. علاوه بر آن دو کشور عراق و لیبی نیز دوباره به جمع صادرکنندگان نفت اضافه شدند. از طرف دیگر انرژیهای تجدیدپذیر نیز سودآور شدند و سهم این نوع انرژی در اروپا و بهخصوص کشور آلمان و همچنین در چین رو به افزایش یافت و الزاماً مازاد تولید در بازار را تشدید كرد. در نتیجه قیمت سطح بالای نفت، از چند طرف زیر فشار قرار گرفت و از ۱۱۰ دلار در تابستان ۲۰۱۴ تا اواخر همین سال به رقمی میان ۷۰ تا۸۰ دلار برای هر بشکه بهشدت سقوط كرد. اینکه قیمت یک کالا در شرایط تولید اضافی در بازار سبب کاهش قیمت میشود و این روند تا هنگامی ادامه پیدا میکند که تولید اضافی به صفر برسد و عرضه و تقاضا به حالت توازن درآیند، امری کاملاً طبیعی است و این مکانیسم در بازار همه نوع کالاهای تجدیدپذیر بههمین منوال عمل میکند. ایجاد توازن عرضه و تقاضا برای کالاهای تجدیدپذیر عادی است، زیرا درصورت کاهش قیمت، بخشی از تولیدکنندگان بهجای سود و ادامه حیات، متضرر شده و از دایره تولید خارج میشوند؛ اما در بازارهای مواد طبیعی و ازجمله در بازار جهانی انرژی و نفت این امکان هم وجود دارد که عرضهکنندگان کلان نفت در بازار جهانی، یعنی کشورهای اوپک و بهخصوص عربستان سعودی با کاهش عرضه، توازن بین عرضه و تقاضا را حفظ كرده و قیمت نفت را در سطح بالای ۱۰۰ تا ۱۵۰ دلار نگه دارند. از منظر قانون اقتصادی حداکثر کردن درآمد – در این روش یعنی کاهش عرضه و حفظ قیمت – حتی ضروری هم است. برای نمونه اگر اوپک تولید و عرضه روزانه خود را از ۳۰ میلیون بشکه به ۲۵ میلیون بشکه کاهش دهد و از این طریق قیمت نفت ۱۱۰ دلار تابستان ۲۰۱۴ را حفظ کند درآمد روزانهاش ۳/۳ میلیارد دلار خواهد بود. اما اگر اوپک همانطور که در اجلاس آخر نوامبر ۲۰۱۴ در وین تصمیم گرفت، عرضه روزانه خود را علیرغم اضافه تولید در همان سطح ۳۰ میلیون بشکه حفظ کند و در نتیجه قیمت نفت الزاماً به سطح ۸۰ دلار سقوط كند، در این صورت درآمد روزانهاش به ۲/۴ میلیارد دلار یعنی بهمقدار ۲۷ درصد کاهش مییابد. اوپک میتواند با هدف حداکثرکردن درآمد، عرضه خود را حتی به سطح ۲۰ میلیون بشکه در روز هم برساند و از این طریق قیمت نفت را از ۱۱۰ دلار به ۱۵۰ یا ۲۰۰ دلار و درآمد روزانه خود را به چهار میلیارد دلار هم افزایش دهد. با چنین سیاستی کشورهای اوپک در دو سطح متفاوت استفاده میبرند: اول اینکه درآمد خود را افزایش میدهند و دوم اینکه، در عین حال عمر ذخایر نفت و گاز خود را نیز طولانیتر میکنند؛ لذا میتوان گفت که تصمیم اوپک در حفظ عرضه در سطح ۳۰ میلیون بشکه در روز و ریسک کاهش درآمد هیچگونه توجیه اقتصادی ندارد و در حقیقت در دو زمینه به منافع کشورهای اوپک زیان شدید وارد میآورد. بنابراین دلایل واقعی این تصمیم اوپک یا در حقیقت تصمیم عربستان سعودی و سایر شیخنشینان عربی در خلیج فارس را که در حال حاضر حرف اول رامیزنند، باید در حوزه سیاسی جستوجو كرد.
اگر انتقادهای بالا را به تزهای گوناگون و رایج قبول کنیم این سئوال مطرح است که کدام انگیزه کاهش قیمت نفت میتواند به واقعیت نزدیکتر باشد؟
در حال حاضر عربستان و آمریکا هر دو بهطور جدی در تضعیف روسیه و ایران منافع مشترک بسیار قوی دارند. عربستان رقیب سیاسی ایران در منطقه است و از هر کوششی در صدمه زدن به ایران خودداری نمیکند. آمریکا هم با کاهش قیمت نفت، فشار تحریمها به ایران را دوچندان میکند. چنانچه این اطلاع درست باشد که در بودجه ۱۳۹۴ دولت روحانی، قیمت نفت ۱۳۶ دلار برآورده شده بوده، با توجه به قیمتهای بازار حدود ۷۰ تا ۸۰ دلار یا کمتر برای هر بشکه، دولت با کسری بودجه قابل ملاحظهای روبرو خواهد شد که این مشكل بحران اقتصادی ایران را بهشدت افزایش خواهد داد. دشمنی عربستان با روسیه، که از رژیم اسد پیشتیبانی میکند، نیز بر کسی پوشیده نیست. همینطور هم آمریکا با کاهش قیمت نفت به فشارهای موجود تحریمهای خود علیه روسیه که در ارتباط با درگیری اوکراین بهوجود آمده است میافزاید و روسیه را در تنگنای جدی قرار میدهد. بنابراین روسیه هم که بودجهاش حدود ۵۰ درصد به درآمدهای نفتی وابسته است، در سال آینده کسری بودجه کلانی خواهد داشت، زیرا این کشور هم در محاسبات بودجه سالانه، قیمت نفت را ۱۰۷ دلار برآورد كرده است. روسیه برای جلوگیری از فرار سرمایه سود بانكها را به بالاتر از ۱۷ درصد افزایش داد. با وجود این اقدام سیر نزولی روبل قطع نشد. علاوه بر ایران و روسیه، کشورهای ونزوئلا، بولیوی و اکوادور هم که آمریکا با همگی آنها به نوعی درگیری سیاسی دارد نیز همزمان با ایران و روسیه از کاهش قیمت نفت صدمه میبینند. عربستان در همکاری با آمریکا برای استفاده از حربه نفت علیه سایر کشورها یا برای جلوگیری از بحران اقتصادی سابقه طولانی دارد و قادر است در فرصت کوتاه، تولید و عرضه نفت خود را در بازار جهانی هم با انگیزه جلوگیری از افزایش و هم با انگیزه کاهش قیمت نفت، گسترش دهد. برای نمونه در دوران اشغال کویت از جانب دولت عراق در سال ۱۹۸۹ و حمله نظامی آمریکا و متحدانش به عراق در ۱۹۹۰ و حذف صادرات نفتی هر دو کشور عراق و کویت که حدود ۲۰ درصد صادرات اوپک را تشکیل میداد، عربستان سعودی بهسرعت تولید خود را بهمقدار کسری هر دو کشور عراق و کویت افزایش داد و در نتیجه قیمت نفت نه تنها افزایش نیافت، بلکه از سطح ۴۰ دلار به سطح ۲۰ دلار برای هر بشکه در دهه ۱۹۹۰ کاهش شدیدی هم پیدا كرد. بدین منوال عربستان و امارات بار دیگر به ایالات متحده ثابت کردند که به فرمانبری از کشور محافظ خود پایبند هستند و هم اینکه با ارزان کردن نفت برای جلوگیری از خطر جدی رژیم صدام برای موجودیت رژیمهایشان از غرب قدردانی كردند؛ اما استدلالی که در حال حاضر میتواند صحت این نظر بنده برای توجیه کاهش قیمت را مورد سئوال قرار دهد، این است که آمریکا و عربستان هر دو نیز از کاهش قیمت نفت صدمه میبینند، زیرا از یک سو درآمد نفتی عربستان مانند درآمدهای نفتی ایران و روسیه کاهش مییابد و از سوی دیگر بخش وسیعی از منابع نفتی غیرمتعارف در آمریکا نیز دیگر نمیتواند سودآور باشد و از دایره عرضهکنندگان در بازار جهانی خارج میشود. اما علیرغم مستدل بودن این نظریه، باز هم انگیزه سیاسی آمریکا و عربستان در کاهش قیمت نفت با هدف ضربه به ایران و روسیه، میتواند منطقی باشد، مشروط بر اینکه عربستان و آمریکا منافع درازمدت ژئوپولیتیکی خود را نسبت به صدمات وارد شده به خودشان مهمتر ارزیابی کنند و درگیری بسیار شدید آمریکا و عربستان با ایران و روسیه و عواقب استراتژیک مورد نظر آنها میتواند واقعاً از اهمیت دوچندانی برای هر دو کشور برخوردار باشد. در هر صورت در بعضی از رسانههای غربی شایع شده بود که اوباما در سفر خود به عربستان در تابستان ۲۰۱۴ توافق دولت سعودی را برای اجرای طرح کاهش قیمت نفت جلب کرده بود.