جمهوری متحد ضداستعماری عرب

دانیل (دَنی) شاو ــ

پیش از سوم ژانویهٔ ۲۰۲۰
ایرانی، ایرانی بود
          و عراقی، عراقی.
تا آنکه ایالات متحده
سردار «چه»* سلیمانی را کشت …

حزب‌الله، شیعه‌ها
کردها، علوی‌ها
تنها به‌هنگام خوردن می‌نشینند
زیرا در غرب آسیا
          خاورمیانه
                   حق حاکمیت را
                            همه می‌خواهند و برای آن می‌جنگند
                                   و دقیقاً
                            از آنجا که بی‌شمارشان صلح می‌خواهند
                   سازمان سیا «داعش» را
                   در قلاده‌ای تنگ آماده نگه‌‌داشته است.

چینی‌، روس‌، مصری، برزیلی‌، هندی
و هرکس دیگر که امروز مدافع آزادی است
فلسطینی است.

آمریکای امپریالیست،
بایدن یا ترامپ
هر صهیونیست
یک استعمارگر رذل و بی‌قلب است

و سادات که یک خیانتکار بود
و وهابیت که لبریز از خائنان است
و بیست هزار شاهزادهٔ حقیر
که هیچ احترامی برای خدا و خواست‌های او  قائل نیستند.

قلب انقلابی و طپندهٔ
          خاورمیانه
                   امروز یمنی‌ها هستند

          و همه دست در دست هم
                   دختران و پسرانِ
                             سردار «مَلکُم»** سلیمانی.

ــــــــ
برگردان از زبان انگلیسی توسط گروه «۱۰ مهر»

* اشاره به «چه گوارا»، رهبر انقلابی کوبا، که در ۹ اکتبر ۱۹۶۷ به‌دست عوامل سازمان سیا در بولیوی ترور شد.

** اشاره به «مَلکُم اِکس»، رهبر انقلابی سیاهپوستان ایالات متحده، که در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۶۵ در نیویورک ترور شد.

٪ نظرات

  • ناشناس

    سلام وخسته نباشید.

  • کارو

    جالب است که در شعر به ملتهای مختلف خاورمیانه و آسیای غربی اشاره شده، اما نام جمهوری ارمانی شاعر همچنان پسوند قومی عربی دارد! ظاهراً شاعر ما حتی در رؤیاهای خود هم نمیتواند دست از شونیسم و ناسیونالیسم بردارد. به یاد شعری از «شیرکو بیکس» شاعر فقید کُرد افتادم که با زبان مادریش که در دوران بعثی ها ممنوع بود، اینچنین مشی قومپرستانۀ شونیست ها را به نقد کشیده بود:

    «پس از بند آوردن نفس حلبچه/
    شکوائیه ای بلند برای خدا نوشتم/
    قبل از هر کسی/
    نزد درختی خواندمش/
    درخت گریست/
    در کنار او پرنده ای نامه رسان/
    گفت: چه کسی نامه ات را می رساند؟/
    من به عرش خدا نمیرسم!/
    شب هنگام، فرشتۀ سیاهپوش شعرم/
    گفت: غصه نخور/
    من نامه ات را میبرم تا کهکشان/
    اما قول نمیدهم/
    خدا تحویلش بگیرد/
    تو خود میدانی/
    که خداوند بزرگ را/
    چه کس میبیند/
    گفتم: سپاسگزارم…پرواز کن!/
    فرشتۀ الهامم نامه را با خود برد و به پرواز درآمد/
    فردا که بازگشت،/
    مسئول عرش چهارم دفتر خدا/
    «عبید» نامی/
    زیر همان شکایت نامه با زبان عربی نوشته بود:/
    «ای نادان! به عربی بنویس! اینجا کسی کُردی نمیداند، و به خدایش نمیرسانیم»/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *