برای حزب

Print Friendly, PDF & Email

لنین اینسا را مسئول محکمه انترناسیونال دوم می‌کند. او خونسردی و حضور ذهن اینسا را می‌شناسد: او به کسی اجازه نخواهد داد که او را با قطع کردن سخنانش یا با تهدید، دلسرد کند. چند روز پیش از کنفرانس، لنین از پورونین برایش می‌نویسد: «من مطمئنم تو از تبار کسانی هستی که هنگامی ‌که مستقر شدند، هنگامی‌ که به تنهایی در یک مقام مسئولیت‌دار قرار گرفتند، آبدیده می‌شوند و نیرومندتر و با‌شهامت‌تر می‌شوند. به‌همین خاطر است که با سرسختی به خودم اجازه نمی‌دهم که بدبین‌ها را یعنی کسانی که می‌گویند تو … بعید است که … دنبال نمایم. همه این‌ها حرف‌های احمقانه‌ای بیش نیست. من به آنها باور ندارم. تو گلیمت را با شکوهمندی از آب بیرون خواهی کشید. با شناختی که تو از زبان‌ها داری، همه آنها را تار‌و‌مار خواهی کرد و به واندرولد اجازه نخواهی داد سخنان تو را قطع کند یا داد بزند.» 

 

از ۲۲ آوریل ۱۹۱۲ به بعد (۴۴) روزنامه قانونی بلشویک‌ها به نام «پراودا» (به‌معنای «حقیقت» یا «عدالت») در ۴۰‌هزار نسخه به کمک مبالغ جمع‌آوری شده از کارگران، در سنت پترزبورگ به چاپ می‌رسد. لنین چنین برآورد می‌کند که هنگام آن رسیده است که سازمان مخفی پایتخت را بازسازی کند و حزب را برای انتخابات پائیز دوما (مجلس) آماده کند. او مسئولیت این مهم را به اینسا و سافاروف واگذار می‌کند. 

اینسا، پیش از بازگشت به روسیه با یک گذرنامه جعلی، دو روز در کراکوی می‌گذراند که در آنجا آخرین رهنمود‌ها را همراه با یک فهرست از اسامی ‌و نشانی‌ها دریافت می‌دارد. 

اینسا در ماه ژوئیه به سنت پترزبورگ می‌رسد و در آنجا متوجه می‌شود که نفوذ و اعتبار بلشویک‌ها در پرتو پراودا بیشتر شده است. ولی سازمان مخفی که وجودش تحت رژیمی ‌که با ستم و ترور پلیسی حکومت می‌کند ضروری است. سازمان در اثر سرکوبی که در پی اعتصابات ۱۹۱۲ آغاز شد، از هم پاشیده و فقط بخش «ناروا» سالم مانده بود. اینسا و سافاروف مشاهده می‌کنند که نفوذ گروه وپریود در آن زیاد است ولی چه می‌توانستند بکنند … رهبران آن بخش، پس از مذاکره با آن دو، یک مناظره عمومی ‌را با اینسا و سافاروف  می‌پذیرند. مانویلسکی از تزهای بوگدانوف دفاع می‌نماید: در پایان مناظره، اکثریت به نفع نمایندگان لنین رأی می‌دهد. بخش ناروا که بدین‌سان به تز‌های لنین پیوسته بود، به‌عنوان تخته پرش برای دو نماینده لنین به‌کار گرفته شد. 

بازسازی تشکیلات مخفی، مبارزه‌ای بی‌رحمانه علیه توهمات قانونی بودن که توسط منشویک‌ها و طرفداران «بلوک اوت» پخش شده بود، طلب می‌کرد. اینها که از طرفداران غیرقانونی کردن حزب و اوتزوویست‌ها (۱۸) که در پشت سر تروتسکی جمع شده بودند، تشکیل شده بود می‌گفتند که در حاشیه دو گرایش داخلی حزب قرار دارند ولی در واقع از منشویک‌ها دفاع می‌کردند. 

همین که طرفداران لنین در کارخانه‌های پوتیلوف جای داده شدند، اینسا تلاش کرد آنان را به مطمئن‌ترین عناصر کارخانه‌های دیگر وصل کند. تمام روز و بخشی از شب، اینسا در دل شهر عظیم و اسرارآمیز که توسط فضاهای پهناوری که رود نوا ایجاد کرده، گسترده شده بود، از محله‌ای به محله ای دیگر می‌رود. او بلشویک‌ها را بسیج می‌کند و از آنها می‌خواهد که بر قشر جوان انقلابی پرولتاریا تکیه کنند و آن را به مبارزه بکشانند. در این راه، او از خصلت‌های استثنایی سازمان‌دهنده بهره می‌برد. فعالان آن زمان، این زن را، که تحت نام «هلنا فدورونا» می‌شناسند، که همواره در هر نوع هوایی «پوتین‌های ناجور با پاشنه‌های سائیده شده بر پا داشت و به‌هیچ‌وجه بر طبق مد پاریسی لباس نپوشیده بود» (۴۶) ولی چشمان درشتش از آتشی خاموش نشدنی می‌سوخت، از یاد نمی‌برند. 

یکشنبه‌ها به‌بهانه جمع‌آوری قارچ، کمیته‌های کارخانه‌ها گردش‌های صحرایی ترتیب می‌دهند. در کناره جنگل، در میان محوطه‌ای بی‌درخت، یک سخنران، روی تنه درختی یا روی یک بلندی می‌رود و خواسته‌های زحمتکشان را بیان می‌کند. اینسا اهداف جنبش کارگری را توضیح می‌دهد، تصمیمات کنفرانس پراگ را تفسیر می‌کند، از حاضرین می‌خواهد که همگی به برنامه ۱۹۰۵ که از سوی نمایندگان بلشویک‌ها، سخنگوی پرولتاریای انقلابی، دفاع شده بود، رأی دهند. گاهی اوقات که ژاندارم‌ها (که آن‌ها را به تحقیر فراعنه می‌نامیدند) خبردار می‌شوند، آن‌ها را متفرق می‌کنند؛ در حالی که دیگر دیر شده زیرا سخنان اصلی گفته شده است. 

تحت تأثیر اینسا، سه بخش مهم: ناروا، نوسکی و پروخووسکی، خیلی زود دارای سازمان مخفی می‌شوند که در ماه سپتامبر تمام پایتخت را دربر می‌گیرد. در یک نشست کمیسیون بین محله‌ای، اینسا از چشم‌اندازهایی که باز می‌شود خوشحال می‌گردد، ایجاد سریع یک کمیته سنت پترزبورگ و سپس یک دفتر منطقه‌ای شمال را توصیه می‌کند. 

دولت برای حذف نمایندگان انقلابی از دوما، در محله‌های کارگری انتخابات را دو مرحله‌ای می‌کند. روز  ۱۶ سپتامبر، نمایندگان کارگران که با رأی مستقیم کارگران انتخاب شده بودند، نمایندگان مجلس را در ماه اکتبر تعیین می‌کنند. بنابراین، از همان اوائل سپتامبر، پلیس آن فعالان بلشویک را که می‌شناسد و می‌تواند دستگیر کند، دستگیرشان می‌کند و به زندان می‌افکند. اینسا و سافاروف نیز جزو دستگیرشدگان هستند. اینسا که در روز ۱۴ سپتامبر برای چهارمین بار دستگیر می‌گردد، تحت اتهام استفاده از گذرنامه کاذب به زندان افکنده می‌شود. اما کار گروهی آنان و کارزار پراودا، میوه‌های خود را به‌بار می‌آورد: بادائف بلشویک به‌عنوان نماینده سنت پترزبورگ در چهارمین دوما انتخاب می‌شود، نیروهای تازه به حزب می‌پیوندند، فعالان بی‌شماری آموزش‌های لازم را می‌بینند که پنج  سال بعد، در روزهای اکتبر شرکت می‌کنند. 

به‌خاطر اتهام اینسا، او را با متهمان عادی در سلول‌های تنگ و تاریک و نمور در میان زن‌هایی که روی هم انباشته شده بودند، می‌اندازند؛ زنانی که دائم یکدیگر را هل می‌دادند، فریاد می‌زدند و دشنام نثار هم می‌کردند: پنهان‌کنندگان اموال مسروقه، دزدان حرفه‌ای. آنان فقط به «تخصص» خود توجه داشتند و نمی‌خواستند مطلبی از سیاست بشنوند یا درباره آن صحبت کنند. و هر بار که اینسا می‌خواست در این‌باره سخن بگوید، با تمسخر آنان رو‌به‌رو می‌شد. اینسا که افسرده و ضعیف شده بود، بیمار می‌شود و علائم بیماری سل در او ظاهر می‌گردد. 

الکساندر اَرمان، شوهر اینسا، برای دیدار همسرش مرتباً به مسکو می‌آید و برای او از فرزندانش خبر می‌آورد، نامه‌هایی از رفقای اینسا را دور از چشم زندانبان در دستانش می‌گذارد. با وجود این که به حزب نمی‌پیوندد، کمکش را به آن دریغ نمی‌ورزد. سلامت اینسا هر هفته بیشتر او را نگران می‌کند. او بر شدت اقدامات خود می‌افزاید و سرانجام با پرداخت وثیقه سنگینی، موفق می‌شود آزادی او را به‌دست آورد. 

بدین ترتیب، اینسا یک سال در زندان گذراند. پس از آزادی، او تصمیم گرفت بار دیگر به خارج از کشور برود. طی دومین نیمه سپتامبر ۱۹۱۳، نزد لنین می‌رود که به‌علت بیماری همسرش در پورونین، در کوه‌های تاترا در قلب کارپات (۴۷) ساکن شده است. او درست به هنگام برگزاری کنفرانس حزب به محل تشکیل آن می‌رسد. همه رفقا بازگشت اینسا را جشن می‌گیرند. با وجود بیماریش، او هیچ  شور و اشتیاقش را از دست نداده است. 

هنگامی ‌که کنفرانس به پایان می‌رسد، نمایندگانی که از روسیه آمده بودند، به میهن برمی‌گردند. مهاجران به کراکوی بازمی‌گردند. لنین، همسرش و اینسا نیز دو هفته بعد، به آنها می‌پیوندند. 

شهر غم‌انگیز است، کتابخانه شهر فاقد کتاب‌های جالب است و سرگرمی‌ها نادرند. مهاجران با یکدیگر می‌زیند و یک خانواده را تشکیل می‌دهند. اعضای آن، از زمان زندگی در پاریس، که هر یک به‌دنبال زندگی خود می‌بود و جذب نگرانی‌های خود شده بود، بیشتر به یکدیگر نزدیک شده‌اند. اینسا با شور و خوش‌بینی همیشگی خود با رفقایش ارتباط دارد. مادر کروپسکایا به‌ویژه از باز یافتن اینسا خوشحال است. انقلابیون که یک زندگی خانه بدوشی و دانشجویی را در سراسر اروپا می‌گذراندند، با حضور این زنی که به‌ویژه لطیف، تا این اندازه شجاع و شیرین است به‌گونه‌ای که لبخندش خشکی و سردی سه‌گانه فصل پائیز، غم آلوده بودن شهرستان و مهاجرت را می‌زداید، دلگرم می‌شوند. 

کروپسکایا در کتابش می‌نویسد: «در چنین جوی حضور اینسا برایمان به‌ویژه خوش‌آیند بود. طی اقامتش در کراکوی او خیلی از زندگی خودش و فرزندانش برایم گفت. به من نامه‌هایش را نشان می‌داد. از سخنانش نمی‌دانم چه گرمای شیرینی برمی‌خاست. من و ایلیچ گردش‌های زیادی در معیت او انجام دادیم.» (۲۴) هر سه نفر دشت و صحرای اطراف را می‌پیمایند، در جنگل‌ها و مراتع می‌ایستند و درباره مسائلی که ذهن آنها را به خود مشغول می‌داشت گفت‌و‌گو می‌کنند. (اینسا نام مستعار بلونینا را انتخاب می‌کند که از واژه لهستانی بلونی به معنای مرتع گرفته شده است) 

گاهی او دوستانش را برای گوش کردن به یک کواتر بتهوون می‌برد. هنگامی ‌که لنین از او می‌خواهد، او پشت پیانو می‌نشیند و آپاسیوناتا را می‌نوازد که لنین از گوش کردن به آن خسته نمی‌شود. 

اینسا نخست در نظر دارد در کراکوی بماند. ولی او که سرشار از انرژی و ناشکیبا برای عمل است، زود متوجه می‌شود که در جای دیگر مفیدتر خواهد بود. او پیشنهاد می‌کند که نزد بلشویک‌ها در اتریش و سوئیس برود و سپس به پاریس بازگردد. در آنجا می‌تواند به نشریه رابوتنیتسا (به‌معنای کارگر زن) بپردازد. 

برای برانگیزاندن و سازمان دادن عمل زنان در روسیه، اینسا در واقع به‌راه انداختن یک نشریه جدید برای کارگران زن را توصیه می‌کند. لنین که با حرارت پیشنهاد را می‌پذیرد از خواهرش آنا ایلیچنا می‌خواهد که در سنت پترزبورگ آن را در دست بگیرد. به این ترتیب هیئتی مرکب از کروپسکایا، اینسا، لیلینا (همسر زینوویف)،  لودمیلا استال، نگارش نشریه را در خارج از کشور بر عهده می‌گیرند. 

در دسامبر ۱۹۱۳، پس از یک رشته کنفرانس، اینسا به پاریس می‌رسد. لنین برای تکذیب اتهامات کائوتسکی، که اظهار داشته بود که «حزب قدیمی ‌از بین رفته است» (۲۵) بلافاصله به او می‌نویسد. چند روز پس از آن، برای اینسا از اشکال نوینی که مبارزه مخفی باید به خود بگیرد، به سخره گرفتن آنهایی که «قادر نیستند بیاندیشند و فقط از حفظ می‌کنند»، سخن می‌گوید، و اینسا را تشویق می‌کند که از پاریس مجله قانونی بلشویک‌ها را که ویژه کارگران زن است  و انتشار آن دیگر نباید به تأخیر بیافتد، به‌راه اندازد. 

با چه بی‌صبری‌ای اینسا آن مجله را آماده می‌کند و در انتظار انتشار آن است! او می‌تواند سرانجام، همان گونه‌ای که آرزوی آن را داشت، برای آزادسازی زنان کار کند. او نامه‌هایی را که از روسیه می‌رسد، تحلیل می‌کند، مطالب عمده آن‌ها را بیرون می‌کشد، جدولی از چگونگی استثمار زنان تهیه می‌کند، به آن یک شکل فشرده و یک نتیجه‌گیری‌ای می‌دهد که گاهی قلم‌های ناوارد آن را روی کاغذ آورده بودند … اینسا و لودمیلا در کافه‌های کارتیه لاتن و بولوار‌های بزرگ پاریس به ملاقات هم می‌شتابند، مشاهدات خود را با یکدیگر رد‌و‌بدل می‌نمایند و نتیجه‌گیری‌هایشان را با هم مقایسه می‌کنند. 

 ورود نشریه رابوتنیتسا به سنت پترزبورگ که با روز جهانی زن برنامه‌ریزی شده بود که هم‌زمان با خشونت و درگیری مصادف می‌شود. دولت تظاهرات و چاپ مجله را آزاد اعلام کرده بود. ولی این فقط یک دام بود. شب ۸ مارس، پلیس گردانندگان جنبش را دستگیر می‌کند. سپس وارد اتاقی می‌شود که پنج مبارز زن مشغول مطالعه، طبقه‌بندی و صفحه‌بندی کردن مقاله‌ها و نامه‌های دریافتی بودند. بدون توجه به اجازه‌های داده شده، پلیس پنج زن را به زندان ویبورگ می‌برد که در آنجا بیست و پنج زندانی دیگر روز‌های بی‌پایان خود را سر می‌کردند. 

«چه سرنوشت سیه‌روز و طعنه‌آمیزی! ما زن‌ها همه خواب باز کردن میله‌های قفس بزرگ تزاریسم را حتی برای یک روز هم که شده، دیده بودیم. ما همه خواب شهروندان آزاد دنیا شدن را حتی برای یک روز هم که شده، دیده بودیم. و به‌جای آن ما، هم  در زندان تزاری افتاده بودیم و هم در کیسه‌ای سنگی: حصارها و پنجره‌های چفت و بست دار ما را از یکدیگر جدا می‌سازد.»(۲۶) 

برای برگزاری روز ۸ مارس، روز جهانی زن، زندانیان در داخل زندان تظاهرات به‌راه می‌اندازند و با فریادهای بلند باز کردن بخش کوچک پنجره‌ها را طلب می‌کنند و می‌خواهند که سلول‌ها را هوا بدهند. خواسته آنان بر آورده می‌شود. نا کامی ‌آنان به‌علت به ثمر نرسیدن وظیفه‌شان، هنگامی ‌که درمی‌یابند که در روز نامبرده، تظاهرات رخ داده است («تظاهرات کوچکی به‌وقوع پیوسته که بر اساس عادت پلیس تزار، با زور شلاق پراکنده شده است») (۲۷) و نخستین شماره رابوتنیتسا با حضور ذهن فعالان که به‌جای دبیران دستگیر شده، کار آن‌ها را به پایان می‌رسانند، جای خود را به احساس شور و شادی می‌دهد. 

در این نخستین شماره، دو مقاله از اینسا وجود دارد: «حق رأی زنان» و «کارگر زن و روز کاری هشت ساعته». در شماره‌های بعدی (در مجموع هفت شماره از روز ۲۳ فوریه (۸ مارس) تا روز ۲۶ ژوئن (۸ ژوئیه) ۱۹۱۴ که دو شماره توقیف می‌شود) شامل مقاله‌های کروپسکایا، اینسا (تحت نام مستعار هلنا بلونینا) و لودمیلا استال (۲۸) می‌بود. 

در این مدت زمان، مبارزه‌ای که لنین بر ضد منشویک‌ها در پیش گرفته بود هرچه بیشتر رفرمیست‌های انترناسیونال دوم را خشمگین می‌ساخت. شش نماینده بلشویک و هفت نماینده منشویک در ابتدا یک گروه واحد تشکیل داده بودند. بر اساس تصمیم کمیته مرکزی در اکتبر ۱۹۱۳، نمایندگان بلشویک از انحلال‌گران که در شنزار قانونی‌گری فرو‌می‌رفتند، جدا شدند و یک گروه مستقل را تشکیل دادند. 

رهبران اپورتونیست غربی تصمیم گرفتند که در امور روسیه دخالت کنند. دبیرخانه بین‌الملل سوسیالست در روز ۱۴ دسامبر ۱۹۱۳، برای پایان دادن به دودستگی در روسیه اصل یک کنفرانس را که در آن تمام گروه‌های جنبش کارگری در روسیه حضور داشته باشند، پذیرفت. در ژانویه ۱۹۱۴ لنین کراکوی را ترک گفت تا چند روز را در پاریس بگذراند. طی کنفرانسی که اینسا هم در آن شرکت داشت، او مداخله دبیرخانه بین‌الملل سوسیالیست را برای گروه بلشویک تفسیر کرد. 

لنین که از پرس‌وجو و تحقیق نمی‌هراسد، می‌خواست بر روی منشاء و طبیعت اختلافات، روشنایی لازم بیافتد. او اصل اتحاد را می‌پذیرفت ولی اتحادی بدون ناپدید کردن اختلافات، که وجود آنها را قبول می‌کرد و در راستای منافع انقلاب پرولتری، سعی در از بین بردنشان داشت. لنین می‌پرسید: آیا منشویک‌ها با لجاجت از پذیرفتن سازمان مخفی سر باز خواهند زد؟ آیا آنها خواسته‌های اساسی طبقه کارگر و دهقانان را یعنی جمهوری دموکراتیک، مصادره مالکیت ارضی، هشت ساعت کار روزانه را نخواهند پذیرفت؟ آنجایی که عدم سازش سیاسی آشکار بود، لنین حاضر نبود خود را به‌دست یک چانه‌زنی در هرج‌و‌مرج یا چند سازشی بدهد که برای مارکسیسم انقلابی به‌معنای یک کناره‌گیری ساده می‌نمود. 

اتفاقاً این درست همان هدفی بود که رهبران انترناسیونال دنبال می‌کردند. تحت عنوان دوباره برقرارکردن «صلح» در حزب روسی، با «آشتی دادن» انحلال‌گران و بلشویک‌ها، آنها می‌خواستند بلشویک‌ها را تحت فرمان انحلال‌گران قرار دهند و لنین و دوستانشان را خلع سلاح نمایند. 

زمستان پاریسی، سرد و مرطوب، اینسا را که هنوز پس از خروجش از زندان، کاملاً بهبود نیافته بود، خسته کرده بود. 

سرفه‌های شدید او را تکان می‌داد. دکتر‌ها به او پیشنهاد تغییر آب و هوا را دادند، به‌عبارت دیگر برای استراحت به جنوب فرانسه رود. در بهار، او پاریس را ترک گفت و به ساحل دالمات واقع در یوگسلاوی سابق رفت جایی که فرزندانش، یعنی آلکساندر، النا، واروارا و آندره، به او پیوستند. از منطقه فیوم، او همکاریش را با مجله رابوتنیتسا ادامه می‌داد. او می‌خواست یک گزارش مبسوط برای کنفرانس بین‌المللی زنان که می‌باید در ماه اوت ۱۹۱۴ در وین برگزار شود، تهیه کند. 

مسافرت فقط جوان‌ها را نمی‌سازد. برای اطلاع کسب کردن از وضع جنبش کارگری در روسیه، واندرولد (۴۸) تصمیم گرفته بود به روسیه سفر کند و نظر نمایندگان دوما را بخواهد. 

نمایندگان بلشویک از دبیر انترناسیونال سوسیالیست در دفاتر پراودا پذیرایی می‌کنند. آنها به او تأکید می‌کنند و به او ثابت می‌کنند که اکثریت قریب به اتفاق پرولتاریای روس از حزب آنان پشتیبانی می‌نمایند. کارگران ذوب آهن پایتخت، در انتخابات سندیکایی، حزب را با اکثریت آرا برگزیده بودند. 

واندرولد تصمیم می‌گیرد نمایندگان هر دو گرایش سوسیال دموکراسی را فرا خواند. بلشویک‌ها تکرارمی‌کنند که آنها طالب وحدت هستند، ولی فقط بر اساس اصولی که در پراودا ذکر شده است. واندرولد که سرخورده شده بود، بدون به‌دست آوردن پیمان تسلیم، روسیه را ترک می‌گوید. 

با وجود این، واندرولد خود را شکست‌خورده اذعان نمی‌کند. در ماه ژوئیه، دبیرخانه سوسیالیست بین‌المللی نمایندگان فرماسیون‌های مختلف پرولتاریای روسیه را احضار می‌کن: کمیته مرکزی بلشویک، کمیته سازماندهی منشویک، گروه روزنامه ادینستو (پلخانف)، بوند (۲۹) و گروه‌های دیگر. کمیته مرکزی بلشویک، اینسا اَرمان، ولادیمیرسکی و پوپوف را به نمایندگی می‌فرستد. 

لنین اینسا را مسئول محکمه انترناسیونال دوم می‌کند. او خونسردی و حضور ذهن اینسا را می‌شناسد: او به کسی اجازه نخواهد داد که او را با قطع کردن سخنانش یا با تهدید، دلسرد کند. چند روز پیش از کنفرانس، لنین از پورونین برایش می‌نویسد: «من مطمئنم تو از تبار کسانی هستی که هنگامی ‌که مستقر شدند، هنگامی‌ که به تنهایی در یک مقام مسئولیت‌دار قرار گرفتند، آبدیده می‌شوند و نیرومندتر و با‌شهامت‌تر می‌شوند. به‌همین خاطر است که با سرسختی به خودم اجازه نمی‌دهم که بدبین‌ها را یعنی کسانی که می‌گویند تو … بعید است که … دنبال نمایم. همه این‌ها حرف‌های احمقانه‌ای بیش نیست. من به آنها باور ندارم. تو گلیمت را با شکوهمندی از آب بیرون خواهی کشید. با شناختی که تو از زبان‌ها داری، همه آنها را تار‌و‌مار خواهی کرد و به واندرولد اجازه نخواهی داد سخنان تو را قطع کند یا داد بزند. (در این‌صورت،اعتراض رسمی‌ به همه کمیته اجرایی، با تهدید به ترک نشست، به علاوه یک اعتراض کتبی از سوی همه نمایندگی) (۳۰) 

کنفرانس در بروکسل برگزار شد. از ۱۶ تا ۱۸ ژوئیه ۱۹۱۴. لنین گزارش آن را تهیه نمود و اینسا آن را ترجمه کرد و در کنفرانس خواند. 

لنین تأیید می‌کند که این حقیقت ندارد آن‌گونه که رزا لوگزامبورگ، پلخانف و تروتسکی می‌گویند، در روسیه هرج‌و‌مرج و مبارزه تفرقه‌انگیز بر قرار باشد؛ کارگران آگاه روسیه، در اکثریت قریب به اتفاق‌شان، با اپورتونیسم مبارزه می‌کنند؛ زیرا حذف آن، امکان برپا‌ ساختن یک حزب واقعاً سوسیال ـ دموکرات را می‌دهد. همان‌گونه که یک کارگر سنت پترزبورگی به واندرولد اظهار داشته بود، پرولترها گرد حزب بلشویک جمع شده‌اند: برون از این تشکیلات، فقط «سرکردگان بدون ارتش وجود دارد.» تجربه، درست بودن خط مشی انقلابی را ثابت کرده است: اتحاد با سازشکاران فقط به شکست انجامیده است. لنین تدقیق می‌نماید: «وحدت فقط هنگامی ‌امکان‌پذیر است که انحلال‌گران حاضر باشند قاطعانه با همه تاکتیک‌های خود وداع گویند و دیگر انحلال‌گر نباشند.» (۴۹) 

به‌عنوان نتیجه گیری، لنین پیشنهادات عینی‌ای را پیشِ رو می‌گذارد که فقط آنها امکان دسترسی به وحدت را می‌توانست بدهد. 

در مقابل دبیرخانه سوسیالیست، که به دادگاه داوری تبدیل شده بود، اینسا با خونسردی تزلزل‌ناپذیری به نکات غیظ‌آلود واندرولد، کائوتسکی و ‌هاوسه (۴۹)  پاسخ می‌دهد، دستیار‌های سوسیال دموکراسی را که در خدمت بورژوازی قرارگرفته بودند، افشاء می‌کند، اراده انقلابی پرولتاریای روس را می‌ستاید و از ماموریتی که به او محول شده بود، سربلند بیرون می‌آید. 

در حالی که در برابر مدافعان کارکشته اپورتونیسم، که فردا آشکارا با طبقه حاکمه همدست می‌شدند، اینسا از تزهای حزب بلشویک دفاع می‌کند، وضعیت بین‌المللی وخیم‌تر می‌شود. فاکت‌ها خود به تغییر عقیده‌ها و ضد‌و‌نقیض گویی‌ها پایان می‌دهد، صورتک‌ها را از چهره دوستان کاذب خلق برمی‌دارد، به اختلافات شدت می‌بخشد. 

در لحظاتی که کشورهای امپریالیستی تدارکات جنگ را به پایان می‌رساندند، پوانکاره (۵۰) خواست با بازدید از تزار، دوستی فرانسه ـ روسیه را استحکام بخشد. در همه اروپا تلق وتولوق سلاح‌ها به گوش می‌رسید. یک جرقه کافی بود تا بشکه باروت اروپا منفجر شود. 

در سنت پترزبورگ اعتصابات در ماه ژوئیه گسترده‌تر می‌شود، پلیس به تیراندازی روی می‌آورد، دولت حالت فوق‌العاده اعلام می‌کند، کارگران در محله ویبورگ سنگر برپا می‌نمایند و با گردان‌های ارتش به نبرد می‌پردازند. مانند سال ۱۹۰۵، آتش‌فشان آغاز به غریدن می‌کند. یک‌بار دیگر، رژیم تزاری برای دور کردن انقلاب، روی جنگ شرط‌بندی می‌نماید. 

اعلام جنگ اینسا را در فیوم غافلگیر می‌کند. او با عجله چهار فرزندش را سوار بر آخرین کشتی به مقصد بندر اودسا می‌کند. 

لنین که در پورونین دستگیر شده بود، دوازده روز بعد آزاد می‌شود: «این مهاجر روسی، در دشمنی با تزاریسم، بی‌رحم‌تر از عالیجنابان اتریشی است». این مطلب را ویکتور آدلر سوسیالیست تأیید کرد. 

روز ۵ سپتامبر، لنین، همسرش نادیا کروپسکایا و مادرش به سوئیس رسیدند. اینسا، با مشکلات بسیار، به آنها ملحق شد.

 

زیرنویس‌های نویسنده 

۲۴ـ زندگی من با لنین، ص ۲۰۱. نشر پایو سال ۱۹۳۳ 

۲۵ـ مراسلات اینسا اَرمان. دسامبر ۱۹۱۳ آثار به فرانسه. جلد ۳۵ ص ۹۵ 

۲۶ـ ک. ساموئیلووا: «روز جهانی زن در زندان تزاری». بولتن کمونیست شماره ۱۱ ـ ۱۷ مارس ۱۹۲۱ ص ۱۷۹ 

۲۷ـ همان جا. ص ۱۸۰ 

۲۸ـ مجله بلشویک رابوتنیتسا بین ماه مه ۱۹۱۷ و ژانویه ۱۹۱۸ دوباره پدیدار شد. 

۲۹ـ «نامه به اینسا اَرمان» نخستین نیمه ۱۹۱۴۔ مجموعه آثار به فرانسه. جلد ۳۵ ص ۱۰۸ 

۳۰ـ  لنین : «گزارش کمیته مرکزی و رهنمود به نمایندگی کمیته مرکزی برای کنفرانس بروکسل» مجموعه آثار ـ جلد ۲۰ ص ۴۸۲ 

 

توضیحات مترجم 

۴۴ـ بر اساس تقویم قدیم، این تاریخ با ۵ ماه مه مطابقت دارد. 

۴۵ـ از طرفداران تروتسکی 

۴۶ـ مالاخوفسکی: به یاد اینسا آرمان ص ۹۵ 

۴۷ـ منطقه‌ای در اروپای مرکزی که کشورهای چک، اسلواکی، رومانی، لهستان، اوکرائین را دربر می‌گیرد. 

۴۸ـ مرد سیاسی بلژیکی، دبیر انترناسیونال سوسیالیست (۱۹۳۸ ۔ ۱۸۶۶) 

۴۹ـ مرد سیاسی آلمانی (۱۹۱۹ ۔ ۱۸۶۳) عضو حزب سوسیال دموکرات آلمان که توسط یک نامتعادل به قتل رسید. 

۵۰ـ ریمون پوانکاره، رئیس‌جمهور فرانسه (۱۹۳۴ ۔ ۱۸۸۰) 

 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش اول 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش دوم 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش سوم 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش چهارم 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش پنجم 

کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش ششم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *