یک زن علیه جنگ برمیخیزد (۲)
لنین از نوشتههای بوخارین، رادک، یونیوس (رزا لوگزامبورگ) انتقاد میکند. «باید بتوان مبارزه برای دموکراسی و مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی را به یکدیگر پیوند زد به شرطی که آن اولی را تابع دومی قرار داد. همه مشکل در همین جاست و مساله عمده همین است.»
از پائیز ۱۹۱۵، لنین در نظر داشت نشریهای تئوریک با نقطهنظرهای چپ زیمروالدی انتشار دهد که به زبانهای آلمانی و فرانسه به چاپ برسد. از این نشریه به نام وربوته (۵۴ م)، فقط دو شماره به زبان آلمانی انتشار یافت. (ژانویه و آوریل ۱۹۱۶). لنین روی شرکت فرانسویها خیلی حساب میکرد. در اوائل ژانویه ۲۰۱۶، او به بیلنکی نامهای نوشت که در آن ذکر شده بود «این الزامی است که با چپ فرانسه پیوند خورده شود». اینسا همکاری مرهایم را خواستار شد ولی موفقیتی بهدست نیاورد.
در روز ۲۵ ژانویه ۱۹۱۶ اینسا کارتی برای لنین مینویسد: «نامه شما خیال مرا آسوده کرد و به من نیرو داد. اتفاقاً، درست همان روز از شکستم نزد “م” (۳۸) عصبانی بودم. اکنون که شما از عدم پذیرش “ت” (۳۹) برای همکاری با نشریه هلندی صحبت میکنید رفتار “م” را بهتر درک میکنم. البته دو مطلب به یکدیگر پیوستهاند.»
در درون جلد یک کتاب، اینسا برای لنین گزارشی همراه با جزئیات در باره بحثهایی که در کمیته مرهایم در جریان است، میفرستد:
«دو نشست کمیته عمل صورت گرفت. در یکی از آنها درباره مانیفست بحث شد که در آن “اقلیت” فرانسوی با “اقلیت” آلمانی و نه اکثریت آن، درباره دوباره برقرار کردن انترناسیونال موافقت شد. طرح تروتسکی پذیرفته نشد و بهوسیله طرح مرهایم جایگزین گشت که اشارهای به برقراری انترناسیونال نمیکند و فقط این که انترناسیونال باید بهعنوان اصول، مبارزه طبقاتی، مبارزه با امپریالیسم و مبارزه با جنگ را داشته باشد. «ما به عضویت یک چنین انترناسیونالی درمیآئیم.» سپس گفته شد یک انترناسیونالی که روی چنین پایههایی استوار نباشد برای پرولتاریا فریبی بیش نیست. من چند تبصره درباره مبارزه با سوسیال ـ میهنپرستی افراطی پیشنهاد کردم (که گفتند آنها را در پایان قطعنامه خواهند گذاشت) و همچنین درباره مبارزه انترناسیونال با امپریالیسم (که پذیرفته شد)؛ من علیه جمله «ما به عضویت یک چنین انترناسیونالی درمیآئیم» مداخله کردم و بهجای آن پیشنهاد کردم: «ما انترناسیونال را بر روی بنیادهای زیر دوباره خواهیم ساخت …» ولی در مورد این جمله «دوباره خواهیم ساخت» مورد انتقاد مرهایم و بوردورون قرار گرفت. مرهایم به من گفت که ما طرفدار ژول گد (۵۵) هستیم (که از شگردهای قدیمی است)، که ما به شیوه انتزاعی استدلال میکنیم، که ما شرایط موجود در فرانسه را در نظر نمیگیریم، که در فرانسه سوسیالیستها نمیخواهند درباره انشعاب سخنی گفته شود و غیره. من به او پاسخ دادم که طرفداران قدیمی ژول گد همچین بد هم نیستند که تاکتیک ما امروزه زنده و زنده ماندنی است، زیرا نیروهای پرولتاریا را میتوان در صورتی جمع کرد که آن را بهصورت چشمگیر و تعیینکننده در برابر نقطهنظر میهنپرستی افراطی قرار داد؛ که خیانت رهبران سوءظن و سرخوردگی را پخش کرده است؛ که بسیاری از کارگران در کارخانهها پس از خواندن بروشور (۴۰) ما گفتهاند: «بسیار خوب، ولی دیگر سوسیالیستی وجود ندارد»؛ که ما باید خبر خوب را بهمیان تودهها ببریم که سوسیالیستها هنوز هم وجود دارند و ما هنگامی میتوانیم این مهم را انجام دهیم که قاطعانه از میهنپرستان افراطی جدا شویم.»
اینسا روی این مخزن نیروی جوان، دست نخورده و فاسد نشده حساب میکند. جوانان منطفه سن و دبیر آنها استراگو طرفدار ایدههای زیمروالد چپ شدهاند. استراگو که با اکثریت کمیته مرکزی اختلاف داشت از مقام خود برکنار شد ولی نفوذش هنوز بسیار است. به دور او، هستهای از جوانان پُرشور با چپ زیمروالدی تفاهم دارند: در پی خواسته اینسا، این جوانان به قطعنامهای رأی میدهند که در آن همه دولتهای امپریالیست را محکوم میکند، که شکست آنها را فقط خلقهای خودشان بر عهده خواهند گرفت.
گروههای اپوزیسیون در سندیکاهای مختلف بهوجود آمد. اینسا تاکتیک لنین را دنبال میکند: در همه جا پشتیبانی از زیمروالدیها در برابر سوسیالیستها و سندیکالیستهایی که طرفدار «ائتلاف مقدس» شدهاند و در عینحال آنها را در برابر پلاتفرم زیمروالدیهای چپ قرار دادن، جایگزین کردن صلحطلبی آنها و سازشکاریشان توسط خط انقلاب پرولتری. او خیاطها، کارگران ساختمان، رانندهها، کارگران ذوب آهن را ملاقات میکند. در بخش سندیکایی مکانیسینها، او «چندین رفیق عالی» پیدا میکند که موفق میشوند ۲۵ امضاء برای یک متن موافق با چپ زیمروالدی جمع کنند؛ یکی از آنها موفق میشود گروهی تشکیل دهد که چاپ و توزیع تراکتها را بر عهده گیرد.
رسوخ ایدههای لنین در تودهها، نخستین دغدغهخاطر اینسا مانده است. هنگامی که «سوسیالیسم و جنگ» لنین چاپ میشود، شادی او بیاندازه است. او همچنین مشغول تدارکات برای چاپ «نامه به رفیق سافاروف» است که توسط لنین در اوائل فوریه نوشته شده بود.
سافاروف که در بندر«سن نازر» کارگر بارانداز بود، در بین کارگران بندر تبلیغات بیوقفهای بهنفع چپ زیمروالدی مینمود. هنگامی که از سوی سوسیالیستهای محلی شکست میخورد، روز ۲۵ ژانویه ۱۹۱۶ دستگیر و بلافاصله اخراج میشود. لنین بدون تأخیر، دورویی سوسیالیستها و آنارشیستهای میهنپرست را افشاء میکند، هدف اپوزیسیون را در فرانسه تدقیق مینماید و در اعتقاد خود به پرولتاریای فرانسه نتیجهگیری میکند.
«این درست نیست که “فرانسویها قادر نیستند” که یک کار غیرقانونی روشمند انجام دهند. این غلط است! فرانسویها بهسرعت یاد گرفتند که در سنگرها خود را پنهان کنند. آنها بهسرعت خود را با شرایط جدید کار غیرقانونی و آمادگی روشمند جنبش انقلابی تودهها وفق خواهند داد. من به پرولتاریای انقلابی فرانسه باور دارم. آن پرولتاریا به اپوزیسیون فرانسه تکان لازم را خواهد داد.» (۴۱)
اینسا پس از آن که به بهترین وجه ماموریت خود را انجام میدهد، به سوئیس بازمیگردد که در آن از ۲۴ تا ۳۰ آوریل ۱۹۱۶ کنفرانس کینتال برگزار میشود. بحث آغاز شده در زیمروالد با شرکت رفقای بیشتری ادامه مییابد.
سه نماینده فرانسه: بیزون، رافندوگن و بلان «تروتسکیستهای فرانسوی از بدترین نوع» آنگونهای که لنین از آنها یاد میکند در آن شرکت کردند. با وجودی که میانهروها اکثریت را تشکیل میدهند، کنفرانس تحت تأثیر جوشش تودهها، گسترش اعتصابها، اعتراضات ضدجنگ، موضعگیری رهبران سوسیالیست را که از امپریالیسم پشتیبانی میکردند، محکوم میکند، رفتار دبیرخانه سوسیالیست انترناسیونال را تقبیح مینماید، اعلام میکند که «غیرممکن است صلح مستحکمی بر پایه جامعه سرمایهداری برپا ساخت» و این که «مبارزه برای یک صلح پایدار نمیتواند جدا از مبارزه برای به مرحله عمل درآوردن سوسیالیسم باشد.»
طی ماههای پس از کنفرانس، اینسا فعالیت انقلابی خود را در مقیاس بینالمللی ادامه میدهد. او به گروههای مختلف بلشویک نامه مینویسد، نوشتههای لنین را به فرانسه برمیگرداند، کنفرانس میدهد تلاش میکند جنبش سوسیالیستی سوئیس را تحت تأثیر قرار دهد، بیش از همه به کمیسیون یاوری بلشویک برای زندانیان جنگ میرسد، با سوسیالیستهای زندانی پیوند میبندد و با فرستادن آثار مارکس، انگلس و لنین برایشان، از آنها میخواهد که این آثار را در اردوگاهی که هستند توزیع نمایند.
از فوریه ۱۹۱۶، لنین در زوریخ سکونت دارد. اینسا پس از کنفرانس کینتال، در استورنبرگ و سپس در کلارنس سکنی میگزیند.
لنین که در فکر تنظیم پایههای تئوریک برای رهنمودهای عملیاش است و میخواهد مشخصههای ویژه امپریالیسم، مرحله عالی سرمایهداری در حال پوسیدن را که عصر را برای انقلابهای پرولتری میگشاید، تجزیه و تحلیل کند.
او تزهای ارتجاعی کائوتسکی را افشاء میکند. کائوتسکی به امکان یک «دموکراسی صلحجویانه» در پناه سرمایه مالی (۴۲) باور دارد و پیشبینی مرحله جدیدی را مینماید (سوپر امپریالیسم) که در آن سرمایه مالی تمام کشورها برای بهرهکشی تمام عالم در هم ادغام میشود. (۴۳)
انقلاب سوسیالیستی نزدیک است. کدام راه را برخواهد گزید؟ این انقلاب در جایی رخ خواهد داد که در آن جا امپریالیسم از همه ضعیفتر است و ابتدا در شمار کوچکی از کشورها و حتی در یک کشور به پیروزی خواهد رسید. (۴۴)
انقلاب سوسیالیستی به یک نبرد محدود نمیشود بلکه تمام یک عصر انقلابها و جنگهای انقلابی را دربرمیگیرد. «از ما دعوت میشود که ارتشی را آماده، در مکانی در حال گفتن: «ما طرفدار سوسیالیسم هستیم» و ارتش دیگری را در مکان دیگری آن نیز آماده و در حال گفتن: «ما طرفدار امپریالیسم هستیم» در تخیل خود در نظر بگیریم؛ و میگویند: «این هم از انقلاب اجتماعی.» فقط با قبول نقطهنظری اینچنینی و تا این حد مسخره است که میتوانیم خیزش ایرلند را به ناسزا بکشانیم و آن را یک کودتای نظامی بخوانیم. آن کسی که در انتظار یک انقلاب اجتماعی «ناب» است آن را هرگز نخواهد دید. آن شخص یک انقلابی در بیان است و قادر نیست درکی از یک انقلاب واقعی داشته باشد.(۴۵)
منافع پرولتاریا با منافع ملتهای سرکوبشده همانند است. لنین اتحاد پرولتاریا و دهقانها را در داخل ملت، ائتلاف پرولتاریا و خلقهای مستعمره را در مقیاس بینالمللی توصیه مینماید. آزادی خلقهای مستعمره، امپریالیسم را ضعیف خواهد کرد و فرایند انقلاب اجتماعی را سرعت خواهد بخشید.
در مرحله سرمایهداری که بر پایه رقابت آزاد قرار دارد، جنگها، تا آنجایی که به بورژوازی امکان پیروزی بر فئودالیسم را و به مرحله عمل درآوردن وحدت ملی را میدهند، نقش پیشرویی را ایفا مینمایند. به این دلیل بود که مارکس و انگلس بهنفع جنگهای عصر خود سخن میگفتند. جنگ جهانی ۱۹۱۴ بین آنها راهزنان امپریالیستی را قرار داده بود. با وجود این، در عصر امپریالیسم، جنگهای موجهی وجود دارد که انقلابیون انها را تأیید میکنند: جنگ ستمکشان با ستمکاران؛ جنگ خلقهای مستعمره یا نیمهمستعمره با قدرتهای بزرگ. حتی در بطن اروپای امپریالیستی نیز جنگهای موجه امکانپذیر است ولی در اغلب موارد، شکل یک خیزش را به خود خواهند گرفت؛ مانند جنگ ایرلند با انگلستان.
این متون لنین از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا پیروزی آینده سوسیالیسم را در روسیه پیشبینی میکند و راهی را که در واقع مبارزه پرولتاریایی در سده بیستم طی کرده است، توضیح میدهد. نامههایی که لنین برای اینسا بین نوامبر ۱۹۱۶ و ژانویه ۱۹۱۷ نوشته است در واقع پیآمد فوری نوشتههای لنین درباره جنگ است که این امکان را بهدست میدهد که در جا اندیشه لنین را درک کنیم.
اینسا تازه برگردان یک مقاله لنین را به پایان رسانده است (وظائف زیمروالدیهای چپ در حزب سوسیال دموکرات سوئیس) که در آن جملهای از مانیفست ۱۸۴۸ را یادآوری کرده است: «کارگران میهن ندارند»، جمله ای که انتقادهای وارد شده به تکذیب موجه بودن تمام جنگها در رژیم سرمایهداری را فرمولبندی کرده است. لنین در پاسخ به این جمله مینویسد: «آیا این بهمعنای گریز از جنگ است هنگامی که باید یک سلطه و قید بیگانه را درهم شکست؟ آری یا نه؟ و جنگ در مستعمرهها برای رهایی از قید استعمار؟ و جنگ در ایرلند با انگلستان؟ و آیا شورش (ملی) دفاع از میهن نیست؟ (۴۶)
لنین یاد آوری میکند: مارکسیسم هر وضعیت، هر فاکت را با قرار دادن آن در چارچوب تاریخی خود مورد مداقه قرار میدهد. میهن نیز باید از نقطه نظر تاریخی در نظر گرفته شود.
«مارکس و انگلس در مانیفست حزب کمونیست میگویند که کارگران میهن ندارند. اما همان مارکس برای جنگ ملی بیش از یکبار فراخوانده است: در سال ۱۸۴۸ و انگلس در سال ۱۸۵۹ (در پایان بروشورش به نام «پو و راین» که در آن به احساسات ملی آلمانیها دامن زده شده است، و در آن آلمانیها مستقیما به جنگ ملی فراخوانده شدهاند). انگلس در سال ۱۸۹۱ در برابر تهدید جنگ با فرانسه (بولانژه + آلکساندر سوم) آشکارا «دفاع از میهن» را میپذیرد.» (۴۷)
لنین از نوشتههای بوخارین، رادک، یونیوس (رزا لوگزامبورگ) انتقاد میکند. «باید بتوان مبارزه برای دموکراسی و مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی را به یکدیگر پیوند زد به شرطی که آن اولی را تابع دومی قرار داد. همه مشکل در همین جاست و مساله عمده همین است.» (۴۸) بوخارین، پیاتاکوف، رادک موفق به این مهم نشدند. یونیوس بدون انقلاب اجتماعی از دموکراسی سخن میگوید و یادآوری نمیکند که انقلاب اجتماعی تنها وسیلهای است که بهوسیله آن میتوان به جنگهای امپریالیستی پایان داد.»
لنین چندین بار به موضوع دفاع ملی باز میگردد. یک «قاعده کلی» برای این مطلب وجود ندارد. ولی انواع مختلف جنگ، که راهحلهای متفاوتی را طلب میکنند. لنین سه نوع جنگ را متمایز میکند: جنگ بین دو ملت که یکی از آنها دیگری را سرکوب مینماید؛ جنگ بین دو ملت که هر دو مستعمرهها را سرکوب میکنند و بین خود درگیری دارند؛ جنگ بین دو ملت که هر دو از حقوق برابر برخوردارند.
«در جنگ امپریالیستی ۱۹۱۷۔۱۹۱۴ بین دو ائتلاف امپریالیستی ما میبایست بر ضد «دفاع ملی» باشیم، زیرا ۱ـ امپریالیسم روز پیش از سوسیالیسم است؛ ۲ـ جنگ امپریالیستی جنگ دزدان غنائم است؛ ۳ـ در دو ائتلاف، پرولتاریای پیشرفته وجود دارد؛ ۴ـ در دو ائتلاف انقلاب سوسیالیستی پختهتر میشود. برای این است که ما بر ضد «دفاع ملی» هستیم. فقط برای همین.» (۴۹)
این مجادله مانع از این نشد که لنین در ژانویه ۱۹۱۷ نشانههایی از دوستی خود را به اینسا ابراز دارد: از موفقیت کنفرانس اینسا درباره صلحدوستی در لوزان مسرور بود و از او میخواست که در ژنو، در شولا فون، … نیز سخن بگوید.
او که معمولاً درباره خویشتن تا حد زیادی تودار است و بسیار کم گرایش به درددل کردن دارد، روزی به اینسا نوشت: «این هم سرنوشت من. کارزاری پس از کارزار دیگر ـ ضد حماقت سیاسی، ضد یکنواختیها، ضد اپورتونیسم، و غیره. و این از سال ۱۸۹۳ تاکنون ادامه دارد. بههمین دلیل است که نفرت فیلیستنها (۵۵ م) را به خود جلب کردم. ولی با وجود این، آن را با «صلح» فیلیستنها تعویض نخواهم کرد.» در حاشیه نامه، لنین میافزاید: «آیا اسکی بازی میکنید؟ حتما اسکی بازی کنید! یاد بگیرید، اسکیها را بردارید و به کوهستان بروید. حتما! هوای کوهستان در زمستان خوب است! دلپذیر است و بوی روسیه را میدهد.» (۵۰)
از آنجایی که اینسا مسئولیت کار ایدئولوژیک را در بین زندانیها بر عهده گرفته است، لنین با ذکر جزئیات، احساس دو زندانی جنگی را که گریخته بودند برای اینسا شرح میدهد. (۵۱) یکی از آنها یهودی است و تقریباً سوسیال دموکرات و دیگری یک روستایی از شهرستان «ورونیه» و از یک خانواده مذهبی قدیمی. ۲۷هزار اوکرائینی اردوگاه یاد گرفتهاند که از تزار، خدا و بزرگ مالکان متنفر باشند. آنها در حالی که خشمگین هستند و آگاه شدهاند، به روسیه باز میگردند.
و اما درباره همبندهای خود و آلمانیها،این دو زندانی فرصت قضاوت درباره آنان را پیدا کرده بودند. آنان تحسین و تمجید خود را از فرانسویان زندانی دریغ نمیدارند: «آنها رفقای خوبی هستند.» درباره آلمانیها: «آنها نیز قیصر خود را لعنت میکنند.”» ولی آنها از انگلیسیها متنفرند: «آدمهای مغرور که به شما حتی یک تکه نان هم نمیدهند مگر این که زمین زیر پایشان را بشورید.» (اینها هستند اراذل و اوباشی که توسط امپریالیسم منحرف شده اند!)» (۵۲)
و این است ناگهان انقلاب روس …
کنارهگیری از سلطنت رومانوفها، توسط خلق در فوریه سال ۱۹۱۷ جارو شدند که لنین و اینسا را بدون آن که شگفتزده کند، غرق در شادی میکند. از همان پائیز سال ۱۹۱۵ لنین اعلام کرده بود که روسیه به سوی انقلاب میرفته است.(۵۳) نامههای دریافت شده از پتروگراد در پایان سال ۱۹۱۶، به او جوشش فزاینده را در کارخانهها نشان میداد.
قدرت گرفتن زحمتکشان برای لنین یک چشمانداز تئوریک نبود بلکه یک وظیفه کنکرت بود. از این پس، تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی، یک عمل انجام شده بود. آنچه تاریخ از این پس به بلشویکها تحمیل میکند عبارت است از : گسترده کردن جنبش، اقشار جدید را به زندگی سیاسی آشنا کردن، مسلح کردن تودهها، آنها را برای تشکیل شوراها فراخواندن، مبارزه برای بهدست آوردن نان، صلح و آزادی.
اما نخست باید به روسیه بازگشت. «چه شکنجهای برای همه ما که در محل ماندن در این لحظات.» (۵۴) مذاکرات برای بازگشت مهاجران به طول میانجامد. انگستان گذر آنها را نمیپذیرد. پلاتن، دبیر حزب سوسیالیست سوئیس که قبلا در زمان انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه زندانی بود و امروز جزو زیمروالدینهای چپ است و به ایدههای لنین پیوسته، مذاکرات را با مقامات آلمانی آغاز میکند. آنها سرانجام با شرایط لنین موافقت میکنند (واگن خارج از سرزمین، کنترل نکردن چمدانها). ۸ آوریل، در برن، در سالن بزرگ خانه خلق، بلشویکهایی که خبردار شده گرد آمدهاند. اینسا ارمان در میان آنان است.
روز ۹ آوریل، واگن مهاجران (۳۲ نفر که ۱۹ نفرشان بلشویکهایی هستند که در معیت پلاتن میباشند) ایستگاه زوریخ را ترک میگوید. آن واگن با خود مردی را بهسوی تودههای کارگر روسیه میبرد که هرگز در مورد آنان شکی به دل راه نداده و نخستین کلماتش پس از رسیدن به پتروگراد، آنها را برمیانگیزاند تا گستردهترین و رادیکالترین انقلابها را به ثمر رسانند.
زیرنویسهای نویسنده
(۳۸) مرهایم
(۳۹) تروتسکی
(۴۰) بروشور «چرا ما به زیمروالد رفتیم؟»
(۴۱) لنین: «درباره وظایف اپوزیسیون در فرانسه (نامه به رفیق سافاروف)»، ۱۰ فوریه ۱۹۱۶، مجموعه آثار جلد ۲۲ ص ۱۱۹۔۱۱۸
(۴۲) لنین: امپریالیسم، مرحله عالی سرمایه داری. مجموعه آثار، جلد ۲۲، ص ۲۷۶
(۴۳) همان جا، ص ۲۵۸
(۴۴) لنین: درباره شعار ایالات متحده اروپا، مجموعه آثار، جلد ۲۱، ص ۳۱۱
(۴۵) لنین: «جمعبندی بحثها درباره خودمختاری» مجموعه آثار ، جلد ۲۲، ص ۳۴۰ ـ لنین در اینجا یک مقاله کارل رادک را که در نشریه برنرتاگ واخت به تاریخ ۵ ماه مه ۱۹۱۶ انتشار یافته بود، نقد میکند.
(۴۶) لنین: «نامه به اینسا ارمان ـ ۲۰ نوامبر ۱۹۱۶ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵، ص ۱۹۶
(۴۷) لنین: «نامه به اینسا ارمان ـ ۳۰ نوامبر ۱۹۱۶ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵، ص ۲۰۱
(۴۸) لنین: «نامه به اینسا ارمان ـ ۲۳ دسامبر ۱۹۱۶ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵ ص ۲۱۳
(۴۹) لنین: «نامه به اینسا ارمان» ـ ۱۹ ژانویه ۱۹۱۷ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵ ص ۲۲۰
(۵۰) لنین: «نامه به اینسا ارمان ـ ۱۸ دسامبر ۱۹۱۶ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵، ص ۲۱۰۔۲۰۹
(۵۱) لنین: «نامه به اینسا ارمان ـ ۳۰ ژانویه ۱۹۱۷ ـ مجموعه آثار، جلد ۳۵ ص ۲۲۵
(۵۲) لنین: مجموعه آثار، جلد ۲۱، ص ۳۸۰
(۵۳) همانجا
(۵۴) لنین: «نامه به گانتزکی»، ۳۰ مارس ۱۹۱۷، مجموعه آثار، جلد ۳۵، ص ۲۴۹
توضیحات مترجم
(۵۴ م) بهمعنای پیشگام Vorbote
(۵۵ م) مرد سیاسی چپ فرانسه (۱۹۲۲۔۱۸۴۵) عضو حزب سوسیالیست فرانسه
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش اول
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش دوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش سوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش چهارم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش پنجم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش ششم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هفتم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هشتم