در دفاع از سیاست اصولی حزب توده ایران در سال‌های ۶۱ـ۱۳۵۷

Print Friendly, PDF & Email

آیا زمانی که سران و رهبران حزب توده ایران به اتهامات واهی جاسوسی و خیانت دستگیر و سرکوب شدند یعنی در اواخر سال ۱۳۶۱، تأکید می‌کنم،  اواخر سال ۱۳۶۱، حاکمیت کاملاً یک دست بود؟ آیا نبرد «که بر که» در درون حاکمیت به سرانجام خود رسیده بود؟ آیا ضرورت برجسته کردن مواضع مترقی و مردمی‌ افرادی چون آیت‌الله منتظری‌ها و حمایت از آن‌ها در مقابل نیروهای فوق ارتجاعی درون حاکمیت ضرورت خود را از دست داده بود؟ 

آیا ضرورت نشان دادن راه از چاه برای سیاستمدارانی همچون میرحسین موسوی، که چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی نوآموزانی بیش نبودند، منتفی شده بود؟ آیا خطر توطئه‌های امپریالیسم ضعیف‌تر از الان بود؟ 

کسانی که مخالف مواضع آن‌روزی حزب توده ایران هستند باید از خود بپرسند که امروزه روز چه اتفاق بنیادینی روی داده است که برحسب وظیفه انقلابی می‌بایست در انتخابات ریاست جمهوری قاطعانه از مواضع افرادی چون موسوی‌ها، کروبی‌ها و خاتمی‌ها که زمان درازی از سران نظام جمهوری اسلامی ‌محسوب می‌شدند (و اکنون نیز بر آرمان‌ها واعتقادات اولیه انقلاب و جمهوری اسلامی ‌سال ۱۳۵۷ «به‌زعم شما به خطا، و به باور ما به‌درستی» پای می‌فشارند و بر خوش‌باوری و خام‌اندیشی و ساده‌انگاری مبارزات سیاسی سابق خود اذعان و در نتیجه تلویحاً به گناهان خود اعتراف دارند) باید حمایت نمود؟ 

آیا رأی دادن به موسوی جز تقویت جناحی در مقابل جناح دیگر آن‌هم در داخل رژیم ولایت فقیه بود؟ آیا در اوایل انقلاب رژیم حاکم، رژیم ولایت فقیه نبود؟ 

راستی چه پیش آمده است که بعد از سال‌های مدید ما راه درست را، مطابق با راه پیشین حزب توده ایران می‌یابیم؟ 

اگر شما استدلال کنید که ما این‌ها را در مقابل «بدتر» از خودشان تقویت می‌کنیم و به قولی «بد» را در مقابل «بدتر» قرار می‌دهیم، لابد این کار را به‌خاطر «مد و دکوراسیون» هیأت حاکمه جمهوری اسلامی ‌انجام نمی‌دهید و قائل به مبارزه‌ای در درون حاکمیت هستید. 

آیا واقعیت‌های عینی زندگی، که به بهای از دست رفتن رادمردان، اندیشمندان، دانشمندان، و مبارزین سترگ این مرز و بوم  به‌دست آمده است، راه و اندیشه سران و رهبران فرزانه و همچنین اعضای راستین حزب توده ایران را تأئید نمی‌کند؟ حال شما مختارید به عمل خود هر اسمی ‌بگذارید (و این اصلاً مهم نیست) ولی اطمینان داشته باشید سیاستی جز سیاست پیشین حزب توده ایران را در پیش نگرفته‌اید. 

آیا یک لحظه با خود اندیشیده‌اید که اگر آیت‌الله منتظری در مقام خود باقی مانده بود، آرایش نیروهای سیاسی حاکمیت، باز هم می‌توانست به‌همین صورت امروزی باقی بماند؟ 

آیا اندیشه‌های آیت‌الله منتظری با خروج از ترکیب حاکمیت یک شبه از تمامی ‌دولتمردان ما زدوده گردید؟ آیا استقبال پاره‌ای از دولتمردان رانده‌شده و استقبال عظیم توده‌های مردم (مردمی‌ که برای  بازپس‌گیری حقوق پایمال شده خود از دست عده‌ای از تحریف‌گران و ميوه‌چينان انقلاب بپا خاسته بودند) از آیت‌الله منتظری بی‌معنی بود؟ 

آیا هیچ تمایز طبقاتی، آرمانی و سجایای انسانی مابین رانده‌شدگان از حاکمیت و حاکمان فعلی قابل تشخیص نیست؟ درست است که تا غلبه کامل دموکرات‌های انقلابی به توهمات و پندارهای وهم‌آلود خود راه درازی در پیش داریم ولی این راه هر چقدر هم که طولانی باشد تنها راه ممکن است. نیروهای پیشرو طبقه کارگر باید پیشاپیش نیروهای سیاسی با شکیبایی، متانت و به‌دور از حسابگری‌های آنی و مقطعی تمامی ‌موانع راه را به متحدان طبیعی و تاریخی خود بشناسانند. 

جا دارد در اینجا بخشی از مصاحبه زنده‌یاد نورالدین کیانوری را با نشریه «کار»  شهریور ۱۳۶۱ نقل نمایم. وی در آنجا می‌گوید: «شما می‌گویید تا کی منتظر شویم. سه سال است که مدام صداقت نشان می‌دهیم ولی آن‌ها می‌زنند توی گوش ما، دست ما را لای در می‌گذارند، ما را اذیت می‌کنند، این امکان را از ما می‌گیرند، آن امکان را از ما می‌گیرند. آخر این که نشد. ما به شما می‌گوییم که این یک روند تاریخی است و ما نمی‌توانیم با خواست خودمان، با بی‌حوصلگی خودمان آن را تغییر بدهیم. این تجربه تاریخی لازم دارد. و این تجربه‌اندوزی هم‌رزمان مذهبی ما می‌تواند گاهی اوقات برای ما مبارزان راستین پیرو سوسیالیسم با روش‌های دردناک توأم شود و برای خود تجربه‌اندوزان شکست‌های دردآور به‌بار آورد. همه این احتمالات در مقابل ما قرار دارد. به این ترتیب راهی که ما در پیش داریم جاده آسفالته نیست. جبهه متحد خلق ما، جبهه‌ای است که از یک‌ راه فوق‌العاده پُرتلاطم می‌گذرد. ما که در این راه حرکت می‌کنیم باید بدانیم که در این راه ممکن است دچار طوفان‌های سخت هم بشویم و مسلماً پیچ و خم‌ها، فراز و نشیب‌ها، بیغوله‌های خطرناک و از آن جمله زندان و چیزهای دیگر در مقابل ما باشد. ولی ما از این راه عبور خواهیم کرد. یعنی آن طرف این جاده سنگلاخ و پُربیغوله و پُرنشیب و فراز عبارت است از اتحاد صمیمانه نیروهای راستین انقلابی مسلمان مبارز متعهد برای ایجاد یک ایران مستقل و آزاد. ایرانی که بر پایه عدالت اجتماعی باشد. ما با خوش‌بینی تاریخی به این راه نگاه می‌کنیم. نه با خوش‌بینی کودکانه امروز و فردا.» (یادش گرامی ‌باد) 

واقعیت این است که در سال‌های نخستین انقلاب، آیت‌الله خمینی، رهبر و پایه‌گذار جمهوری اسلامی‌ به‌عنوان حریم مقدس احساسات و باورهای پاک قلبی، مذهبی و معنوی خیل عظیم توده‌های مردم زحمتکش میهن‌مان نفوذ‌ناپذیر شد. بسیاری از سودجویان سیاسی با اهداف ناپاک و خیل عظیمی ‌از یاران نزدیک ایشان با نیات آرمان‌خواهانه، که دوام انقلاب را در پناه سیمای کاریزماتیک سیاسی و مذهبی ایشان، محفوظ‌تر می‌دیدند بر قداست وی صحه گذاشتند. دیدن چهره وی در ماه، سه بار صلوات فرستادن در مقایسه با یک بار صلواتی که برای پیامبر اسلام ختم می‌شود، تبرک لباس، لمس کردن دست، امام خواندن وی، ادعای فخرالدین حجازی نماینده اول دوره نخست مجلس شورای اسلامی‌ مبنی بر این‌که به‌هنگام رویت شناسنامه آیت‌الله خمینی نام حضرت مهدی را دیده است، (وی با وقاحت و بی‌شرمی‌ تمام با ادعایی که خود بر دروغین بودن آن آگاه بود در حضور آیت‌الله خمینی خطاب به وی اصرار داشت که امام دوازدهم بودن خود را بر همگان آشکار کند)، گریه کردن حضار به‌هنگام سخنرانی وی و هزاران نوع شامورتی‌بازی‌های عوام‌فریبانه و اشاعه خرافات و بازی با عواطف پاک صمیمی‌ و خالصانه توده‌های مذهبی و ساده‌دل، توان انتقاد صریح را نسبت به وی، از نیروهای سیاسی گرفته بود. انتقاد از مواضع سیاسی وی به شیوه مستقیم، یعنی رودررویی ناخواسته با عواطف شدیداً مذهبی و باورهای پاک و بی‌آلایش توده مردم زحمتکش. 

اگر انتهای تاریخ حضور علنی حزب توده ایران را دوباره به‌یاد آوریم، دورانی که بخشی از آن نیز مصادف با سال‌های جنگ بود، درک خواهیم نمود که سیاست اتحاد و انتقاد از رهبر نظام نه به‌شکل مستقیم بلکه باید به شیوه‌های دیگری عملی می‌شد يعنی در قالب عریان نمودن ماهیت طبقاتی مبارزاتی که در‌ هاله‌ای از بیانات مذهبی ارائه می‌شدند. حمایت از جنبه‌های مثبت سخنان آیت‌الله خمینی که از طرف افرادی چون منتظری‌ها برجسته می‌شدند و انتقاد از جنبه‌های منفی بیانات وی که از طرف افرادی چون مهدوی کنی‌ها برجسته می‌شدند. 

و به‌طور کلی آگاه نمودن دمکرات‌های انقلابی درون حاکمیت به انجام وظایف عملی انقلابی خودشان، با نشان دادن اولویت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مبرم و عاجل روز. و همه این‌ها باید طوری عملی می‌شد که منجر به حفظ دستاوردهای انقلاب در مقابل توطئه‌های احتمالی گروه‌های ضدانقلاب (که در روزها و سال‌های نخست انقلاب کاملاً محتمل می‌نمود) که شدیداً از طرف امپریالیسم حمایت می‌شدند، می‌گردید. 

علت سركوب حزب توده ایران نه به‌خاطر چاپلوسی آن بلکه درست برعکس، در برملا کردن آشکار توطئه‌های ضدانقلاب نهفته بود. 

حزب توده ایران به‌عنوان تنها سازمان سیاسی که برنامه حاکمیت ملی ـ دموکراتیک را قبل از وقوع انقلاب تدوین و آماج‌های آن‌را مشخص کرده بود مورد خشم و نفرت نیروهای مرتجع، نیروهای راست و امپریالیسم قرار داشت. امپریالیست‌ها به‌درستی خطر اصلی را تحقق برنامه‌های پیشنهادی حزب توده ایران می‌دانستند، از این‌رو به‌هر بهایی باید در مقابل تحقق و حتی مطرح شدن این آرمان‌ها می‌ایستادند. 

حزب توده ایران قبل از انقلاب تمامی ‌نیروهای ملی را به تشکیل جبهه متحد ضددیکتاتوری دعوت نمود، این سیاست که به‌عنوان درست‌ترین استراتژی و تاکتیک نیروهای ملی، می‌توانست علاوه بر پیشبرد سریع اهداف انقلاب، در مقابل خودکامگی و انحصارطلبی گروه‌ها نیز ایستادگی نماید، به‌علت ضعف ایدئولوژیکی، تفرقه و هزار پارچگی، بدبینی (نسبت به امیال حزب توده ایران که محصول سال‌ها تبلیغات زهرآگین امپریالیست‌ها، ساواک و همچنین خائنین وقایع سال‌های نهضت ملی شدن نفت بود)  رهبران و وابستگان فکری طبقات بینابینی که اکثریت جامعه را تشکیل می‌دادند، به سرانجام نرسید. (به آذین در خاطرات دوران رژیم جمهوری اسلامی‌ می‌نویسد: … ملی‌گرایان که می‌کوشیدند بر امواج جنبش مردمی ‌سوار شوند تا بتوانند به سازشی با رژیم برای شرکت در قدرت برسند، همه در ضدیت با اتحاد شوروی و اردوگاه سوسیالیسم و دشمنی با حزب توده ایران هم‌رأی و هم‌زبان بودند. فراخوان اتحاد سراسری نیروها بر پایه هدف مشترک بازتابی در ایشان نمی‌یافت، به‌ویژه، برای آن‌که با حزب توده ایران در یک صف مبارزه بایستند، کمترین آمادگی نداشتند. 

بعد از انقلاب نیز این ندا به‌علت تمکین اکثریت مطلق رهبران طبقات بینابینی به آیت‌الله خمینی و انحصارطلبی آن‌هایی که به تصور خود چون توده وسیعی از مردم را در پشت خود احساس می‌کردند و دیگر نیازی به تشکیل جبهه واحدی نمی‌دیدند و قشریونی که اصلاً رسالتی برای سایرین قائل نبودند، بی‌پاسخ ماند. 

حزب توده ایران با تمامی ‌بضاعتی که در سال‌های کوتاه بعد از انقلاب کسب کرده بود خطر انحصارطلبی را که بستر رشد دیکتاتوری فردی است، به نیروهای صدیق انقلاب گوشزد  نمود و در نامه سرگشاده‌ای که به تاریخ سوم آذر ماه سال ۱۳۵۸ منتشر کرد با نادرست دانستن اصل ولایت فقیه قانون اساسی که ره‌آورد فکری دلسوزانی چون آیت‌الله منتظری بود، مبنای دمکراسی را حاکمیت خلق اعلام نمود و بر عواقب بعدی آن هشدار جدی داد. 

حزب توده ایران با آگاهی علمی ‌از پایه‌های مادی دمکراسی، سرنوشت انقلاب را نه در لفاظی‌های انقلابی بلکه در گرو پایه‌های مادی و اقتصادی جامعه‌ای می‌دانست که در جهت منافع زحمتکشان گام برمی‌دارد. برای دستیابی به این هدف تحدید رشد مناسبات سرمایه‌داری، بریدن حلقه‌های وابستگی اقتصادی به امپریالیسم، امحاءِ مناسبات اقتصادی و اجتماعی بقایای نظام‌های گذشته و به‌طور کلی اتخاذ شیوه موسوم به راه رشد غیرسرمایه‌داری را ضروری می‌دانست و راهی جز این را، مسیر پر درد و رنجی می‌دانست که سرانجامی ‌جز شکست گام به گام زحمتکشان و مصادره دستاوردهای انقلاب نخواهد داشت. 

زندگی سال‌های پس از انقلاب درستی نظرات و نظریات علمی‌ حزب توده ایران را نشان داد. آیا این به یک معنا پیروزی حزب توده ایران و اندیشه‌های سوسیالیسم‌ علمی‌ نیست؟

باید این انديشه‌ها و تجربیات را که به بهای بسيار گرانی به‌دست آمده است، پاس داشت و ره‌توشه آتی جنبش مردم زحمتکش و رنج‌دیده میهن‌مان قرار داد. برای پاس‌داشت اين انديشه‌های داهيانه و بالاتر از آن برای تحليل وقايع امروزين بايد كوشش نمائيم تا روح حاكم بر سياست‌ها و تحليل‌های رهبری حزب توده ایران را تا قبل از دستگيری سران آن درك نمائيم. بدون درك درستی سياست‌های گذشته رهبری حزب توده ایران، سخن گفتن از درستی تحليل‌های امروزین و آينده لاف و گزافی بيش نخواهد بود. 

آقای دکتر مرتضی محیط با ضبط و پخش ویدیوی شبکه BBC از آیت‌الله منتظری در برنامه خود می‌خواهید چه بگویید؟ می‌خواهید نشان دهید که آیت‌الله منتظری از کرده خویش که موجب به ثمر رسیدن انقلاب شد پشیمان بود؟ آیا اختلاف سلیقه وی با آیت‌الله خمینی، دال بر تأکید وی بر تصحیح اشتباهات انقلاب نبود؟ فرق است مابین پشیمانی از انقلاب با انتقاد از انقلاب. 

اگر BBC قصد داشت این دو را وارونه نشان دهد ما چرا باید فریب بخوریم و بازی‌خورده دشمن شویم؟ آیت‌الله منتظری در این راه تنها نبود. به آذین که در صداقت وی غل و غشی نیست در همان خاطرات خود از زندان جمهوری اسلامی ‌چنین می‌نویسد: «من کاوه را، که ماه‌ها پیش در دادگاه تبرئه شده بود و همچنان در زندان به‌سر می‌برد، بسیار سرخورده و تلخ‌کام یافتم. به‌هیچ رو مرا در موضعم تأیید نمی‌کرد، می‌گفت که به انقلاب خیانت شده است. و چه بسیار جوانان که مانند او می‌اندیشیدند و ظاهر کار نیز همین را نشان می‌داد … این پنجمین سال است که از زن و فرزند دورم. چه باد و طوفانی بر ما وزید! پراکنده شدیم. با این همه، انقلاب بزرگی که در کشورمان درگرفته است به همه مصائبی که بر ما فرود آمده است و باز، به شومی‌، خامی‌ها و شتابزدگی‌ها و تنگ‌نظری‌هامان، فرود خواهد آمد، می‌ارزد. ما می‌رویم و فراموش می‌شویم، هم رنج‌ها و هم امید‌ها و پندارهامان، ولی ملت بزرگی زاییده شده است که فردای درخشان آزادی و دانش همآهنگی جان‌ها را تا چندی در خود خواهد پروراند … کاوه از آنچه در این پنج سال و نیم بر او گذشت چیزهایی گفت. گله‌ها داشت، فراوان و دردناک. دلم می‌سوخت، بر او که پاره تنم بود، و هم چنین بر انقلابیکه نیروهارا این‌گونه به اسراف هدر میدهد و بسا در شناخت دشمن و دوست کور است و یکی را به جای دیگری می‌گیرد. به او گفتم مبادا آزردگی از رنج‌هایی که دیده‌ای تو را به کینه‌توزی در حق مردم و در حق آنان که این مردم زمام انقلاب را به دستشان داده‌اند بکشاند. هر خامی‌ و خطایی که سر زده باشد و هر آسیبی که دیده باشیم، باز این انقلابی است که به جان خواسته‌ایم و در راه آن کوشیده‌ایم.» 

 

باری، دکتر احمدی‌نژاد که در چهار ساله دوم ریاست‌جمهوری‌اش، دست رهبر را در حمایت صریح از خود در پوست گردو می‌دید شروع به گربه رقصانی برای رهبر نمود. وی که برای «وصل» کردن راست‌ترین نیروهای حاکمیت بر سر کار آورده شده و با کودتا در مقامش ابقاء شده بود موجبات «فصل» نیروهای راست حاکمیت را (که حاضر بودند جامه رهبر را بشورند و شپش‌هایش را بکشند، دست‌اش را ببوسند و پایکش را بمالند و همه بزهایشان را برایش فدا کنند) فراهم نمود. احمدی‌نژاد برای آن‌که آتشی خلق را نگیرد رقبای دزد خود را به بستن حلق دعوت می‌نمود. وی آنجایی که عتاب خالق مقام ریاست جمهوریش (رهبر) را که از سر نهاد اندر بیابان، و رفتن یاران واهمه داشت را شنید، رسم موسایی را بجا نیاورد و به سخنان وی بی‌توجهی نمود و به‌دنبال سوخته جانان و روانان، که الان همگی دلواپس هم شده‌اند، دوان نشد. سیدعلی خامنه‌ای که به‌عنوان خالق ریاست جمهوری وی که شرح بیش از این را که در ورای آگهی احمدی‌نژاد بود، ابلهی می‌دانست لاجرم زبان در کام کشید و وی را به ندای درونی‌اش واگذاشت. احمدی‌نژاد که به کیش موسایی (آن‌چنانچه بر سر زبان‌ها افتاده بود) نبود چند روز آخر دوران چپاول خود را در قهر و آشتی با خالقش سپری کرد. 

وی که از رهبر ناامید شده بود دربدر در آسمان‌ها می‌گشت. این‌بار با توسل آشکارتر به امام زمان و با قرار دادن امام معنوی آسمانی بالاتر از امام زمینی‌اش دل سیاه پیشوای بزرگ را جریحه‌دار نمود. احمدی‌نژاد که با دم مسیحای رهبر باد شده و با دست وی به آسمان فرستاده شده بود خود را بر فراز سر وی پنداشت. بعدها که با دست همان رهبر بر زمین سخت واقعیت‌ها کوفته شده هیکل نهیفش به زیر پای حوادث رها گردید. 

وی که ممکن است مشمول قانون «بصیرت، تدبیر و صلاحیت گذشته بستگی به بصیرت، تدبیر و صلاحیت امروزی افراد دارد» رهبری واقع شود، باید برای تدبیر سیاسی آتی وی دست به دعا بردارد. 

تا چه پیش آید. آیا احمدی‌نژاد هویدا خواهد شد؟ بستگی به موقعیت سیاسی شاهنشاه زمانه باید به انتظار نشست. 

 

ما که از سکوی آینده به گذشته نگاه می‌کنیم حوادث را بهتر در می‌یابیم. از شلوغی و التهاب حوادث گذشته کاسته شده است. گل‌های آب گل‌آلود ته‌نشین شده‌اند، افراد ماهیت خود را بیشتر و بهتر بروز داده‌اند. توده‌های زحمتکش و روشنفکران و بخشی از رهبران راستین آن‌ها دریافته‌اند که اتخاذ مواضع دینی همیشه تجلی صریح صداقت گفتار افراد و گروه‌های سیاسی نیست. 

این هنر رهبران حزب توده ایران بود که با شناخت علمی ‌توانستند راه آینده را در میان التهابات اجتماعی بر ما نشان دهند. اگر ما چیزی از آنان آموخته‌ایم در مورد آینده چه می‌توانیم بگوییم؟ 

(ادامه دارد …) 

 

بخش اول از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ رفتن به ریشه‌ها یا زدن تیشه به ریشه‌ها؟

بخش دوم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ از اصلاحات امینی تا اصلاحات ارضی شاه

بخش سوم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـــ درباره ماهیت بورژوازی ملی ایران

بخش چهارم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ شکل‌گیری جنبش چریکی / زمینه‌های اجتماعی رشد نفوذ روحانیت مبارز سنتی

بخش پنجم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ تا پایان ریاست‌جمهوری بنی صدر

بخش ششم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» – روند تسلط بورژوازی تجاری بر ارکان اقتصاد و پیامدهای سیاسی آن

بخش هفتم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ بررسی رویدادها در دولت‌های هاشمی و خاتمی 

بخش هشتم از نوشتار «مرور اجمالی و بررسی تاریخ سیاسی ایران از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا امروز» ـ ماهیت دولت احمدی‌نژاد / برآمد جنبش سبز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *