این میلیونها زنی که به زندگی روی میآورند ـ بخش نخست
اینسا برای مرتبط کردن حزب به عقبماندهترین اقشار کارگران زن، پیشنهاد برگزاری گردهماییهای از نمایندگان کارگران زن را که عضو حزب نیستند، علاقهمند کردن زنان کمتر آموزش دیده را به کارکرد رژیم میدهد … این در عمل و بهوسیله عمل است که آنان عادتهای بیارزش خود را که از ناآگاهی و پیشداوریهای پوچ سرچشمه میگیرد از دست میدهند و از خواب چند صد ساله خود بیدار میشوند.
پس از بازگشت به مسکو، اینسا گزارش سفرش را به رهبران حزب ارائه میکند. گروه کمونیست فرانسوی یک میتینگ برای فرانسویان مقیم روسیه ترتیب میدهد که در آن عناصر خرده بورژوا غالب هستند. در میتینگ نامبرده، اینسا ناشکیبایی، نارضایتی سربازان منطقه مارن و وردن (۶۶ ـ م) را که پس از گذراندن چهار سال در گل و لای و سنگرها، دیگر از جنگ متنفر شدهاند و میخواهند به کانون خانوادگی خود بازگردند، بیان میکند. فردی درباره میهندوستان دور از جبهههای جنگ و از کسانی که مرگ سربازان آنها را ثروتمند میکند داد سخن میدهد … ولی این نوع سخنان که دیگر کهنه شده بود، بردی ندارد، زیرا انقلاب روس نشان داد آنها چه منافع نفرتانگیزی بهدست میآورند. طرحی که از سوی شرکتکنندگان پذیرفته شد سیاست کلمانسو را در مورد پرولتاریای روسیه و آلمان تباه کرد.
در همین مدت زمان، شماره ۱۲ ژانویه ۱۹۱۹ «انترناسیونال سوم» منتشر میشود. اینسا مقالهای با نام مستعار «بلونین»، مینویسد که در آن شکست تعرضات آینده امپریالیستی را پیشبینی میکند: «پرولتاریای روسیه در مبارزهاش برای ساختمان سوسیالیسم دیگر تنها نیست. پیمان صلح برست که میبایست به خفه کردن اژدهای انقلابی بهکار رود، برعکس به گنداندن و سقوط یکی از غولهای امپریالیسم، امپریالیسم آلمان انجامید. داوید سوسیالیستی (۶۷ ـ م) که پیشترها به نظر تا این اندازه ناتوان میرسید، بر گولیات امپریالیستی پیروز گشت.
«… سربازان آمریکایی با سربازان ما برادری میکنند و از ادامه جنگ سر باز میزنند. در همه جا بلشویسم گسترده میشود و امپریالیسم فرانسوی، انگلیسی، آمریکایی نیز همانند امپریالیسم آلمان بهسوی گندیده شدن و فروپاشی میرود ….
«در سال ۱۹۱۸، ما مبارزه بین پرولتاریای روس با بورژوازیاش را داشتیم. در سال ۱۹۱۹ جبهه سوسیالیستی گستردهتر شده است و ما مبارزه بین پرولتاریای بینالمللی و امپریالیسم جهانی را داریم.
«در سال ۱۹۱۸، پرولتاریای پیروزمند در روسیه در برابر امپریالیسم جهانی هنوز ضعیف بود، زیرا هنوز منفرد بود. در سال ۱۹۱۹ پرولتاریای روس دیگر تنها نیست و تبدیل به یک نیروی بینالمللی هراسناک شده است که میتواند در مقابل امپریالیسم ایستادگی نماید.»
اگر انفلاب اکتبر سرمایهداری را در روسیه جارو کرد، در کشورهای دیگر، پرولتاریا باید طی مبارزهای بزرگ آنچه را که کارگران روسی بهدست آوردهاند، کسب کند: باید خود را از شر تسلط سوسیال دموکراتها که متحد دشمنان مرگبارشان و مفتری کینهتوز بلشویسم هستند، رها سازیم.
طی این زمستان بسیار سخت، اینسا خبر به قتل رساندن رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، دو رهبر جنبش اسپارتاکیستها را در روز ۱۵ ژانویه، توسط چند افسر گروه آزاد و تائید ابرت، شایدمن و نوسکه، میشنود. رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت بر ضد جنگ مبارزه کرده بودند، انقلاب اکتبر را که بهعنوان نمونه به استثمارشدگان کشور خود عرضه میداشتند، ستوده بودند. آنها سران سوسیال دموکرات را بهعنوان خائن به طبقه کارگر افشاء کرده بودند. هنگامیکه پرولتاریای آلمان در ژانویه ۱۹۱۹ برخاسته بود، آن دو، گرچه بهنظرشان خیزش پرولتاریا زودهنگام بود، در کنار آن قرار گرفته بودند. «فوروارتز»، ارگان حزب سوسیال دموکرات، آنها را زیر ضربه قاتلان قرار داد. پایان وحشتناک آنها، اینسا را عمیقاً غمگین ساخت. ولی این پایان فقط میتوانست یک انقلابی را به آبدیدگی او در مبارزهاش مقاومتر کند. آن دو در حالی به بهایی را که میبایست میپرداختند آگاه بودند، هرگز شکی در مورد پیروزی نهایی به خود راه نداده بودند. چند روز پیش از مرگش، رزا لوکزامبورگ نوشته بود: «ما در آستانه مبارزه نوینی هستیم … ماهها، سالهای طولانی نبرد و درد و رنج در انتظار ماست….»
سالهای ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ میرفت که درستی این پیشبینی را ثابت کند.
خیال امپریالیستها از آلمان که راحت شد، با مقرر کردن تحریمها برای روسیه، به این کشور روی آوردند. از روز ۲۷ اکتبر کلمانسو از «فرانشه دسپره»، ژنرال کل ارتش شرق، میخواهد که به پیشرفتش ادامه دهد و اودسا و اوکراین جنوبی را فتح کند. نیروی دریایی فرانسه، که توسط یگانهای بریتانیایی و یونانی تقویت شده بود، فردای آتشبس وارد آبهای دریای سیاه میشود. روز ۲۵ نوامبر، سباستوپول اشغال شده و کریمه دارای دولتی میشود که در خدمت ائتلاف بود. در روز ۱۸ دسامبر در اودسا نیرو پیاده میکنند، در ماه ژانویه در نیکلایئف و در روز اول فوریه در خرسون. ژنرال «بوریوس» فرمانده لشگر ۱۵۶، به سالونیک میرسد، به محض مستقر شدن در اودسا، اعلام میکند که منطقه تحت فرمان او قرار گرفته است و او نظم را که در اثر جنگ داخلی برهم خورده است، دوباره برقرار خواهد ساخت. اما سربازان که از عدم بازگشت به خانه و کاشانه خود خشمگین هستند نمیخواهند جنگی دوباره را که حتی رسماً اعلام هم نشده است، از سر بگیرند. در آخرین روزهای ماه ژانویه ۱۹۱۹، ۵۸مین هنگ پیاده نظام، پس از دریافت دستور گذر از دنیستر و حمله به تیراسپول، عقب مینشیند. این نخستین عمل نافرمانی گروهی و نخستین نشانه همبستگی با پرولتاریای روسی است، نمونهای از انترناسیونالیسم مبارز است که توسط چند نفر به تمام نیروی نظامیاعزامی ارائه میشود. برای درهم شکستن مقاومت سربازان و مردم، فرمانده کل به ترور روی میآورد.
گروه کمونیستهای فرانسویها که بهخاطر رویدادها به وجد و سرور آمده بود، بسیج میشود. هم تراکت چاپ میکند و هم در نشریه انترناسیونال سوم فراخوانی خطاب به فرانسویان با لباس متحدالشکل (نظامیان) چاپ میکند که در آن از فرانسویان خواسته میشود که به پیکار با برادران شوروی خود برنخیزند. یکی از این تراکتها که در ژانویه ۱۹۱۹ با عنوان «آیا آنها بلشویسم را خفه خواهند کرد؟» چاپ شده بود، نقشههای امپریالیسم را افشا میکند. این شماره نشریه و تراکتها که در نوشتن آنها اینسا همکاری کرده بود بین نظامیان و ناویان ازجمله بین ملوانان ناوشکن «شیلا» که در نیکلائیف پیاده شده بودند، پخش میشود.
از هنگامی که فرانسویان کریمه را اشغال کرده بودند و اوکراین جنوبی را تهدید میکردند، ژان لابورب برای رفتن به ملاقات آنان میجوشد و میخواهد برای سربازان با زبان حقیقت سخن بگوید، به آنها نشان دهد که آنها را به کجا میبرند و دولتیان و روسای ناشایستشان با آنها چه میخواهند بکنند … نه! فرزندان کمون، نوادههای انقلابیون ۱۸۹۳ ابزارهای کور در دست فئودالها و سرمایهدارها نخواهند بود. آنها در مقابل دشمن طبقاتی خود نافرمانی خواهند کرد و با پرولترهای روسیه که مانند آنها صلح و عدالت و برادری میخواهند، متحد خواهند شد….
ژان لابورب تکرار میکرد: باید برایشان سخن گفت، باید اقدام کرد!
او برای فرستاده شدن به اودسا، موافقت کمیته مرکزی را بهدست میآورد. روزالی و هانری باربوری (۵۷) او را همراهی میکنند. اینسا میخواست به دنبال آنان برود. اما مسئولیتهایش مانع دور شدن او از مسکو میشوند. افزون بر آن، روزهای ۲ و ۶ مارس ۱۹۱۹ انترناسیونال سوم کنگره مؤسس خود را برگزارمیکند که در آن نمایندگیهای ۳۰ کشور شرکت میکنند. همان انترناسیونال سومی که اینسا آتش آن را در سال ۱۹۱۴ بهعنوان چراغ راهنمای دنیایی در انقلاب برافروخت!
پس از یک سفر پُر خطر از میان اوکراین که در آن جبهههای مختلف نبرد در هم تداخل یافته بودند، ژان لابورب به اودسا میرسد. یک سازمان مخفی کامل با چاپخانهها و مراکز تبلیغیاش، زمین را زیر پای مهاجمان خالی میکند. یک «کالج بیگانه» وابسته به کمیته منطقهای حزب فعالیتش را بین سربازان ارتش اشغالگر محدود کرده است. ژان لابورب به یکی از فعالترین اعضای این کالج تبدیل میشود. او تراکت بروشور، روزنامه، پخش میکند. از آن جمله نشریه کمونیست، که هفتهای دوبار منتشر میشود و خطاب به سربازان و ملوانان است. هرچه روزها بیشتر میگذرد، خستگی، انزجار و خشم بیشتر بر نیروی نظامی اعزامی مستولی میشود. اخلالگر با شهامت ما که مطلب را بهتر از هرکس درک میکند، از شور و شعف در حال پرواز است.
همانند همیشه، ارتجاع تصور کرد که میتواند خیزش را در خون شورشیان غرق کند. ژان لابورب به همراه دیگر رفقایش، که توسط افسران فرانسوی و روسی دستگیر شده بودند، شب هنگام اول و دوم مارس با وحشیگری خاصی به قتل میرسند.
هرگز خون یک شهید به این سرعت حاصل نداده بود. آن هم تنها نتیجهای که او آرزوی آن را داشت: روی جسدش که هنوز سرد نشده بود، برادری پیروزمندانه زحمتکشان فرانسوی و روسی به وقوع پیوست. روز ۴ مارس، سربازان ۱۷۶مین هنگ پیاده نظام در خرسون، از تیرباران کردن کارگران بلشویک سر باز میزنند. روز ۸ مارس، نافرمانی جدید در مورد دستور حمله به ثمر میرسد. تقریباً در همه هنگها، کانونهای انقلابی تشکیل میشود. روز ۶ آوریل، شورایی از نمایندگان کارگر که بهگونهای پنهانی توسط حزب بلشویک بهوجود آمده بود، اعلام میکند که قدرت را در دست میگیرد. در حالی که بورژواها فرار میکنند، ۱۹مین هنگ توپخانه از رفتن به جبهه خودداری مینماید و ۷مین هنگ مهندسی شورش میکند و افسران خود را مجبور به فرار مینماید. کارگران و پارتیزانهای سرخ، کلیه نقاط استراتژیک را در اختیار میگیرند. اودسا در جشن و سرور، آزادسازی خود را جشن میگیرد.
آزادسازی کریمه زیاد به طول نیانجامید. روز ۱۹ آوریل، خدمه رزمناو «فرانس»، با اطلاع از این که فردای آن روز که جشن پاک بود و روز بیگاری تعیین شده است، شورش میکنند، ملوانان تنبیه شده در زندان را آزاد میکنند و نمایندگان خود را انتخاب مینمایند. فردای آن روز، دیگر ناوهای ناوگان، پرچمهای سرخ خود را به اهتزاز درمیآورند. سربازان در مرخصی که بعدازظهر در خیابانهای سباستوپل رژه میروند با پرولترهای روسی برادری میکنند. جمعیت تظاهرکننده هدف گلولهباران قرار میگیرد که از سوی ناوبان دوم یکی از ناوها دستور داده شده بود.
خبر دام گسترده شده خشم خدمهها و سربازان را برمیانگیزاند. در برابر شورشی که عمومی میشود، فرمانده ائتلاف، دستور تخلیه را میدهد. روز ۲۸ آوریل، ارتش سرخ بدون کوچکترین تیراندازی وارد سباستوپل میشود. تهاجم امپریالیسم فرانسه با یک شکست فاحش پایان میپذیرد.
اما اگر نیروهای ائتلاف فشارشان را روی اوکراین جنوبی کاهش دادند، از هدف غایی خود دست نکشیدند. برای نابود کردن بلشویسم، کارزار دروغپردازی و افترا را ادامه دادند، افسران و ژنرالهای طرفدار تزار، انواع و اقسام ماجراجویان، خائنان به سوسیالیسم، خیانتکاران، جاسوسان، جنایتکاران و … را پشتیبانی مالی کردند. در چندین موقعیت، وجود جمهوری شوراها به یک مو بستگی داشته است: در بهار ۱۹۱۹، دریاسالار کالچاک به ولگا نزدیک میشود، در تابستان، یودنیچ تا دروازههای پتروگراد پیش میرود، در اکتبر، دنیکین «تولا» را تهدید میکند. هر بار تحت تأثیر حزب بلشویک، پرولتاریا، بهرغم فقر، گرسنگی، نبود سلاح، برمیخیزد، راه را بر مهاجمان سد میکند، معجزه میآفریند و پیروزی را از آن خود میکند.
در آن سال وحشتناک، تودهها به اشکالی که بههیچوجه پیشبینی نمیشد، روح سوسیالیستیشان را تأیید میکنند. در مسکو، کارگران راه آهن مسکو ـ کازان، تصمیم میگیرند که شنبهها که روز تعطیلشان است، کار رایگان به نفع همگان انجام دهند. روز ۱۲ آوریل ۱۹۱۹ نخستین روز شنبههای کمونیستی است. لنین این «ابتکار بزرگ» را که در کشور گسترش مییافت، تحسین کرد: «این آغاز یک تغییر سختتر، مهمتر، اساسیتر و تعیینکنندهتر از سرنگونی بورژوازی است. زیرا این پیروزی بر روتین خود، بر سستی خود، بر خودخواهی خرده بورژوازی، بر عادتهایی که کارگران و دهاقین از سرمایهداری لعنتی به ارث بردهاند، است». (۵۸)
اینسا درک کرده بود که پس از سرنگون کردن بورژوازی، مهم این است که پیشداوریها، احساسات، عادتهایی که از هزاران سال پیش توسط رژیمهای مالکیت خصوصی و سرکوب به ارث برده شده است را ریشهکن کرد. وظیفهای درازمدت، سخت و دشوار ولی با وجود این، اساسی…. راندن استثمارگران نسبتاً آسان بود در حالی که از بین بردن آنچه به روح استثمارشدگان تحمیل کرده بودند، بینهایت دشوارتر است. اینسا برای خود هدفی تعیین میکند و آن هم خارج کردن مجموعه زنان از بیاعتنایی، فرمانبرداری و گیجی برای تبدیل این مخزن بینهایت رنج به یک منبع حیرتانگیز از انرژی. باید به هر بهایی آنان را از یک گذشته بندگی و مرگ رها ساخت به آنها آگاهی وقار جدیدشان را داد و آنها را به زندگی جمعی و اجتماعی آشنا کرد.
اینسا بهگونهای غریزی همواره به مسائل سرنوشتساز روی میآورد. در فردای انقلاب اکتبر، در میان خرابیهای یک دنیای فروپاشیده در میان هرج و مرج و اغتشاش وحشتناک مختص آغازها، او نخستین رئیس شورای اقتصادی استان مسکو بود. از پائیز ۱۹۱۸ او انرژی خود را بهویژه بر روی مسأله زنان میگذارد تا آنان را به شوراها بکشاند.
مدتهای مدیدی پس از برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، کارگران و روستاییان زن، تحت تأثیر ایدههای پخش شده توسط طبقه مسلط گذشته، از زنان کمونیست با تنفر روی برمیگرداندند. آنان را همانند آشوبگران نظام قانونی در نظر میگرفتند، لامذهبان و ملحدانی که کلیسا و دولت را از هم جدا کرده بودند، موجودات منحرفی که میخواستند کودکان را از مادرانشان بگیرند و آنها را به درمانگاههای دولتی واگذار نمایند.
ماموران دشمنان انقلاب، ضدانقلابیون، روحانیت هم با استفاده از پریشانی و درماندگی عمومی، از افزایش دائمی قیمتها، از کمبود کالاها، از قحطی، تودههای ناآگاه را به شورش ترغیب میکردند. و خانمهای خانهدار، ناراحت از ماندن در صفهای طولانی، زنان روستایی ناآگاه و زود باور، به سخنان آنها با خوشرویی گوش فرامیدادند.
جایی که تبلیغات عمومی به سود کمونیسم کافی نمیبود، میباید برای هماهنگ کردن زنان به شیوههای نوینی دست یازید، آنان را نه فقط با سخنان بلکه در عمل متقاعد کرد، آنچنان که آنان از پیروزی انقلاب پرولتری انتظار و از بازگشت بورژوازی، واهمه داشتند.
از همان نخستین روزهای وجودش، دولت شوراها برابری کامل بین زن و مرد را نهادینه کرده بود. ولی این اصل در عمل به بسیاری از مشکلات برمیخورد. با وجودی که کارگر زن و کارگر مرد تحت همان قاعده بودند: کار برابر، دستمزد برابر. اما کار غیرتخصصی زنان آنان را بهسوی گروههای کارگران با دستمزد کمتر میراند. روستاییان، پس از تقسیم زمینها، بهسمت مشغولیات فردیشان باز میگشتند و در روال همیشگی خلقی با گرایشهای هرج و مرج و مختوم باز میافتادند. زنان بیکار روستایی، خرافاتی و بیفرهنگ که عادت دارند یوغ اسارت را بر گردن خود حس کنند و کمتر از هیچ باشند، فقط میخواستند که در حیوانیت خود باقی بمانند و حاضر نبودند از درماندگی خود خارج شوند.
برای پیروز شدن بر واکنش شرطی ایجاد شده توسط سدهها بندگی، برای از بین بردن و نابود کردن ایده بندگی، که زن برای خودش وجود خارجی ندارد که او فقط تکمیلکننده مرد است، اینسا همانند «رهاسازان» بورژوازی از فمینیسم تنگنظرانه الهام نمیگیرد. فعال و مبارز حزب بلشویک، او هرگز رهایی زنان را از رهایی تمام طبقه زحتمکش، جدا نمیداند. زیرا سوسیالیسم فقط میتواند توسط پرولتاریای متحد، همبسته و جداناپذیر دو جنسیت برپا شود.
بر اساس ابتکار زنان کمونیست مسکو و بهویژه ابتکار اینسا، روز ۱۸ نوامبر ۱۹۱۸ نخستین کنگره پان ـ روس زنان کارگر و روستایی برگزار میشود. لنین در آنجا اعلام میکند که «موفقیت یک انقلاب بستگی به شرکت زنان در آن دارد.» (۵۹) کنگره از کمیته مرکزی درخواست میکند که در همه جا ارگانیسمهای ویژه برای رسیدگی به مشکلات زنان ایجاد کند. هر یک از کمیتههای حزب باید یک «کمیسیون برای جنب و جوش و تبلیغات در میان زنان کارگر» تشکیل دهد.
این کمیسیونها به فراخوان رهبران بلشویک پاسخ میدهند. در کارخانهها که بهصورت فزایندهای فلج میشوند، این کمیسیونها تولید را با سرسختی و سماجت ادامه میدهند، روحیه همکاران خود را بالا نگه میدارند، بسیج میشوند تا از شهرهای محاصره شده دفاع کنند، آذوقه به خطوط اول جبهه برسانند، سلاح در دست از نزدیک شدن به خطوط اول جلوگیری کنند.
مقالههای نوشته شده توسط اینسا در سال ۱۹۱۹، آکنده از فراخوانهای آتشین، تشویقهای با شتاب است: «در این ساعات تا این اندازه خطیر که مبارزه به حد نهایی آن کشیده میشود، هر رها کردن، هر سستی، برابر با بزه است. هر کارگر زن باید خود را یک شهروند حساب کند. او نباید در برابر کوچکترین و ناچیزترین رویداد مربوط به پیروزی انقلاب بیاعتنا بماند. مبارزه با ضدانقلاب به هر کارگر مرد و هر کارگر زن مربوط میشود. گاردهای سفید را باید در توری که توسط میلیونها نگاه نافذ و هوشیار محاصره شده است، به دام بیاندازیم.»
«اگر در پشت هر کارگر مرد و هر کارگر زن، سربازان سرخ مانند جایی که در جبهه دارند، محکم ایستاده باشند، شورشها، دسیسهها و سوءقصدهای گاردهای سفید غیرممکن میگردد.» (۶۰)
اینسا نشان میداد که تأیید شفاهی و پشتیبانی معنوی کافی نیست، که این نوع پشتیبانی به نفع رقیب که میخواهد ساختمان جامعهای نوین را با شکست مواجه سازد، تمام میشود.
«کمونیستها چه کسانی هستند؟ کارگران مرد و زن، ولی آگاه، کارگران پیشگام که به روشنی میبینند چه راهی را پرولتاریا برای رهاسازی خود باید بپیماید.»
«تحت سلطه سرمایهداری، تحت بورژوازی کارگر زن از هیچگونه حقی برخوردار نبود: او فقط یک برده در دولت بود. حزب کمونیست برابری کامل حقوق کارگران زن و مرد را پیشنهاد میکند؛ حزب کمونیست کارگران زن را فرامیخواند که با کارگران مرد تمام قدرت را در دست بگیرند و به حاکم مطلق زندگی خود تبدیل گردند.»
«با وجود این چند کارگر زن بهصورت زیر استدلال میکنند: «من با کمونیستها همدل هستم و خودم نیز یک کمونیست هستم. ولی در حزب نامنویسی نخواهم کرد زیرا من یک خانواده دارم و دارای فرزندان هستم.»
«اگر همه آنها اینگونه استدلال میکردند، انقلاب غیرممکن میشد. بردگی و سرکوب جاودانه خواهد شد. نه فقط ما بلکه فرزندانمان و نوههایمان نیز برده خواهیم ماند.» (۶۱)
بر ضد دنیکین که تلاش میکند ضربهای مرگبار به جمهوری شوراها بزند، اینسا کارگران زن را ترغیب میکند که تلاش خود را دو برابر کنند: «ما باید اکنون کار سترگ آزادی را که در اکتبر آغاز کردهایم به پایان برسانیم. ما باید با یک ضربه نیرومند پایانی مسأله دنیکین را خاتمه بخشیم؛ امری که به ما اجازه خواهد داد که به کارساختمان سوسیالیسم بپبردازیم.»
«به خاطر این است که وظیفه عمده ما مبارزه در جبهههاست، پشتیبانی از ارتش سرخ و به آن یاری رساندن است. به همین دلیل است که این وظیفه پیش از وظایف دیگر میگذرد.»
«در این مبارزه باید کارگران مرد و زن، روستاییان مرد و زن بهصورت تنگاتنگ با یکدیگر متحد شوند. امروز شعار ما: “همه در ارتش سرخ و همه چیز برای ارتش سرخ”، خواهد بود. تمام نیرویمان برای نابود کردن ضدانقلاب!» (۶۲)
در نیمه اکتبر، هنگامی که دنیکین دیگر بهسوی مسکو در حرکت بود و تولا را تهدید میکرد، کارگران زن این شهر سوگندی خوردند: «دنیکین فقط هنگامی به پیشروی خود ادامه خواهد داد که از روی اجساد ما بگذرد.» آنان سنگر کندند، ارتباطات را تضمین کردند و در شکست سفیدها سهیم شدند.
استحکام رژیم، گسترده شدن پایگاهش را که از پرولتاریا و روستاییان تنگدست تشکیل شده بود، طلب میکرد. فوریت خطرات، از دست دادن زندگیهای انسانی، توسعه سرزمین جمهوری، آینده رژیم، تربیت سریع کمونیستهای آگاه و فعال، افزایش کادرهای جدید، شرکت همواره فزاینده تودهها را در امر دفاع و ساختمان جامعه نوین ایجاب میکرد. اینسا برای مرتبط کردن حزب به عقبماندهترین اقشار کارگران زن، پیشنهاد برگزاری گردهماییهای از نمایندگان کارگران زن را که عضو حزب نیستند، علاقهمند کردن زنان کمتر آموزش دیده را به کارکرد رژیم میدهد … این در عمل و بهوسیله عمل است که آنان عادتهای بیارزش خود را که از ناآگاهی و پیشداوریهای پوچ سرچشمه میگیرد از دست میدهند و از خواب چند صد ساله خود بیدار میشوند.
حزب پیشنهاد اینسا را تأیید میکند. برای هماهنگ کردن و تشدید نمودن تلاشها، حزب تصمیم میگیرد که «کمیسیون برای به جنب و جوش واداشتن زنان کارگر و تبلیغات در میان آنان» را به «بخشهای کار در میان زنان» تبدیل کند. یک کنگره پان روس مسئولان بخشهای کار در میان زنان در روزهای ۱۵ تا ۱۷ اکتبر۱۹۱۹ برگزار میشود. اینسا در آنجا گزارش عمده را ارائه میدهد که آن را با مطرح کردن چشمانداز آینده به پایان میرساند: «ما موفق شدیم که توده زنان کارگر را به حرکت درآوریم و آنان را به کارمان علاقهمند نماییم. اکنون باید این روند را ادامه داد، باید به پیش رفت، به ژرفاها رفت، به عقبماندهترین و گمنامترین کارگر زن دسترسی یافت.»
«کارگر زن با تمام قلبش با ما همراه است؛ یکی از وظایف عمده ما عبارت از دمیدن روح ابتکار در اوست.»
«سدههای متمادی، کارگران زن و روستاییان زن از مبارزه اجتماعی و سیاسی دور نگهداشته شده بودند. امروزه در حالی که انقلاب اکتبر آنان را فرامیخواند که همراه با کارگران مرد مدیریت امور عمومی را در دست بگیرند، در حالی که طبقه کارگر مبارزهای به این دشواری، به این پُرمشقتی را با امپریالیسم بر عهده گرفته است، کارگران زن با وجود میل شدیدشان، هنوز نمیتوانند نیرویشان را در مبارزه عمومی بهکار گیرند. افزون بر آن، موقعیت پایینتر کارگر زن در جامعه سرمایهداری موجب شده است که کارگر زن نسبت به نیروی خود بیاعتماد باشد؛ آنچه که برای طبقات ستمدیده بلایی است.»
«وظیفه ما عبارت است از نشان دادن به او که چگونه میتواند از نیرویش استفاده کند، آن را افزایش دهد و اعتماد به نفساش را تقویت کند.»
«اینجاست که کار به تحرک درآوردن زنان فقط به فراخوانها محدود نمیشود. در این کار باید توجه کارگران زن را به این یا آن شکل مبارزه انقلابی و ساختمان سوسیالیسم جلب کرد. با تکیه بر الزامات خود زندگی و با گستردهتر کردن هرچه بیشتر زمینهای که در آن انرژی انقلابی کارگران زن بهکار گرفته میشود.
«به این ترتیب ما نه فقط کارگران زن پیشرو را ولی همچنین تودهها را آموزش میدهیم. تاکنون در مورد کارگران زن بسیار چیزها صورت گرفته است. اکنون باید در میان روستاییان زن کار کرد.»
زیرنویسهای نویسنده
(۵۷) هانری باربوری در ماه اوت ۱۹۱۹ توسط مهاجران آلمانی که شورویها را میکشتند، به قتل رسید.
(۵۸) لنین: مجموعه آثار، «ابتکار بزرگ»، جلد ۳۹ ص ۳۷۹
(۵۹) لنین: مجموعه آثار، جلد ۲۸، ص ۱۲۱
(۶۰) «کارگر زن در مبارزه با ضد انقلاب»، در پراودا به تاریخ ۲ اکتبر ۱۹۱۹، با امضای النا بلونینا
(۶۱) «حزب کمونیست و کارگران زن»، در پراودا به تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۱۹، با امضای النا بلونینا
(۶۲) «کارگر زن انقلاب اکتبر را به پایان خواهد رساند»، در پراودا به تاریخ ۶ نوامبر ۱۹۱۹، با امضای النا بلونینا
توضیحات مترجم
(۶۶ ـ م) منطقههای شمال شرقی فرانسه نزدیک مرز آلمان که طی جنگ جهانی اول نبردهای سختی در آنها جریان داشت.
(۶۷ ـ م) اشاره به افسانه داوید و گولیات که در آن، داوید ریزاندام با فلاخن گولیات غولپیکر را از پای درمیآورد. در تورات و قران نیز به این افسانه اشاره شده است.
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش اول
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش دوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش سوم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش چهارم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش پنجم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش ششم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هفتم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش هشتم
کتاب «اینسا اَرمان ـ Inessa Armand» ـ بخش نهم