نگاهی به حضور دوبارۀ آقای ظریف در رسانههای جمعی
بعد از آشتی تاریخی میان ایران و عربستان، نزدیک شدن ایران به مراحل آخر پذیرش در بریکس پلاس، و انتشار خبر پردهبرداری از موشک جدید فتاح، و در حالیکه دولت رئیسی بعد از شورای حکام مشغول ادامۀ مذاکرات در وین است. بهناگاه شاهد حضور وزیر امور خارجۀ سابق، محمدجواد ظریف، در وسایل ارتباط جمعی و حضور پررنگتر روحانی در چند روز اخیر در مراسم عمومی هستیم. حضور این دو نفر بهویژه آقای ظریف بعد از سکوتی طولانی در مقابل انتقادات بسیار زیادی که بهایشان در ماههای گذشته شد، معنیدار بهنظر میرسد. انتقاداتی که از شروع دولت رئیسی به نحوهٔ برخوردهای دولت روحانی و بهویژه نحوۀ برخورد با برجام و فعالیتهای اتمی ایران میشد، دولت اصلاحطلب روحانی را در موضع بسیار ضعیفی قرار داده بود. اما متأسفانه عملکرد ضعیف دولت رئیسی در ادارۀ مملکت، بویژه در مبارزه با تشدید تورم و گرانی و حرکت لاک پشتی آن در نزدیکی به شرق، موجب شده که رهبران و مجریان اصلی سیاستهای نئولیبرالی و نزدیکی به غرب دولت گذشته، جرأت ظهور دوباره پیدا کرده و با ترک جایگاه متهم برای جوابگویی به عملکرد اسفبار هشتسالۀ خود، در مقام طلبکار ظاهر شوند. آقای ظریف ابتدا در صفحۀ اینستاگرام خود از «سازش» درمقابل «سازشناپذیری» دفاع و با حمایت از قرارداد ترکمانچای، کوشش کرد تا برتری آن توافق را در مقایسه با از دسترفتن بیشتر خاک ایران و تبعات منفیتر عدمسازش اثبات نماید.
بیآنکه بههیچوجه قصد مقایسۀ توافق برجام با قرارداد ننگین ۱۹۱۹ با دولت بریتانیا و یا مقایسۀ شخصیت عنصر خودفروختهای چون وثوقالدوله (حسن وثوق) با آقای ظریف در میان باشد، از قضا متأسفانه تشابه زیادی در اظهارات وثوقالدوله در توجیه توافق ۱۹۱۹، که خوشبختانه با فشار میهندوستان ایرانی معلق شد، و اظهارات جدید آقای ظریف در دفاع از موضع خویش در توافق برجام دیده میشود. وثوقالدوله، که بعد از تعلیق قرارداد بهعنوان شخصیتی خیانتکار در افکار عمومی شناخته شده بود، بعد از چند سال غیبت در دوران سلطنت رضا شاه دوباره به صحنۀ سیاست بازگشت و در جلسۀ مجلس شورای ملی در دفاع از پافشاری خود در رسیدن به توافق با دولت بریتانیا، با تشریح اوضاع دشوار ایران پس از پایان جنگ جهانی اول و اینکه دولتهای قدرتمند نیز بهسبب خسارتهایی که دیده بودند نمیتوانستند کمکی به ایران بکنند، چنین گفت: «… اضطرار حقیقی داعی شد که یا مملکت را تسلیم حوادث بکنیم و از معرکه بگریزیم، یا با مرکز واحدی که در آن موقع استمداد از آن ممکن بود [انگلیس] داخل مذاکره شویم و قرار بگذاریم.»
آیتالله خامنهای در سخنرانی خود بهمناسبت سالگرد درگذشت امام خمینی بهروشنی گفت: «… دشمنی استکبار جهانی با ملت ایران با عقبنشینیهای موضعی از بین نمیرود…» و بطور ضمنی خطاب به دولت و تلاشهای خارجی جدید آن برای مذاکره با آمریکا و نرمش در برابر آژانس انرژی اتمی، هشدار داد که فریب آمریکا را نخورده و بجای مانورهای موقت، به افق و آیندهٔ جهان نگاه و مطابق آن حرکت کند.
ظریف در کلابهاوس میگوید (نقل بهمضمون): «بعد از حملۀ عراق به کویت و اثبات حقانیت ایران در جنگ هشتساله، فرصتی برای تنفس ایران در فضای بینالمللی ایجاد شد، که مورد علاقۀ اسراییل نبود…. زیرا اسراییل ذاتاً نیاز به دشمن خارجی دارد. تا سالها این دشمن خارجی عناصر ضدیهود و منکران هولوکاست بودند، بعداً اعراب و فلسطینیانِ «تروریست» دشمن اصلی شدند و سپس در سالهای ۱۹۹۰ کوشش شد که ایران بهعنوان دشمن اصلی اسراییل در صحنۀ بینالمللی معرفی شود…. از طرفی، بعد از حملات تروریستی یازده سپتامبر توسط عناصری که اغلب تابعیت سعودی داشتند، انحصار لابی سعودیها در ایالات متحده شکسته شد….» ترجمۀ صریح همۀ این بیانات و اشارات این است که با توجه بهشدت گرفتن گرایشات ضدعراقی و ضدعرب در حاکمیت ایالات متحده، امکان نزدیکی بیشتر ایران به «ارباب بزرگ» فراهم شده بود. نمونههای این تلاشها را باید در همکاری ایران با ایالات متحده در کنفرانس بن (بر سر افغانستان ــ اکتبر تا دسامبر ۲۰۰۱) و کمکهای بعدی سپاه قدس به ارتش آمریکا در عراق مشاهده کرد. آقای ظریف تشکر کولین پاول از ایران برای همکاریش در کنفرانس بن را دلیل این بهبودی روابط میداند. همهچیز داشت خوب پیش میرفت که به گفتۀ آقای ظریف: «یک کشتی حامل سلاح برای عرفات در کرانهٔ باختری توسط اسرائیل کشف شد؛ کشف این کشتی که کارنای نام داشت، باعث امنیتیسازی مجدد ایران از سوی اسرائیل شد…» و این موجب شد که دو هفته بعد، در ژانویهٔ ۲۰۰۲، جرج دبلیو بوش در سخنرانی خود ایران را بههمراه عراق و کرۀ شمالی، جزو محور شرارت اعلام نماید.
ابتدا باید به روایتی کاملا متفاوت با گفتۀ آقای ظریف اشاره کنیم: کولین پاول شخصا با فرستادن نامههایی از همۀ نمایندگان کشورها بهدلیل همکاریشان در کنفرانس بن تشکر میکند، به جز نمایندۀ ایران، که از قضا بیشترین کمکها را هم به آمریکاییها کرده بود.
سیدحسین موسویان، از نزدیکان اردوگاه سیاسی هاشمی رفسنجانی، در خرداد ۱۳۹۳ در مقالهای که در المانتیور (al_monitor) نوشت، به مکالمهٔ خود با سردار سلیمانی در یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی اشاره دارد. سردار سلیمانی به او میگوید: «از همان آغاز همکاری، این شک را داشتم که درخواست کمک آمریکا احتمالاً جنبهٔ تاکتیکی دارد و بهمنظور یک همکاری درازمدت نیست. ولی مشارکت ایران را یک پیشنهاد بدون باخت میدیدم…. در هر حالت، ما برنده خواهیم بود و اگر آمریکاییها از همکاری با ایران عبور کنند، باید با تحمل شکست، افغانستان را ترک کنند.»
باید توجه داشت که این همکاریها در شرایطی صورت میگیرد که ایالات متحده همچون شیری زخمخورده [«ی» وحدت همیشه به اسم میچسبد نه به صفت] در صدد تهاجم به کشورهای جهان یکیبعدازدیگری است.
واقعیت اینست که، برخلاف روایت ظریف، رهبری ایالات متحده از سالها پیش از ریاست جمهوری احمدینژاد سرنگونی جمهوری اسلامی و حمله به ایران را در دستور کار خود قرار داده بود. از زمان ارائۀ طرح استراتژیک در آمریکا در قرن بیست و یکم، نومحافظهکاران لزوم داشتن ارتشی قوی که بتواند در آنِ واحد در چند نقطۀ جهان درگیر شود را برای کشور تجویز کرده بودند. وقایع یازده سپتامبر این توجیه را بهدست ایالات متحده داد که این نیروی عظیم نظامی خود را بهکار گیرد. اظهارات ژنرال وسلی کلارک، فرماندۀ سابق نیروهای ناتو، در این باره بسیار روشنگر است. او نقل میکند که چند روز بعد از وقایع یازده سپتامبر، یکی از مقامات پنتاگون او را از وجود نقشۀ حمله به هفت کشور «نافرمان» باخبر میکند. مطابق این نقشه، بعد از حمله به افغانستان، آمریکا قرار بود که طی پنج سال به هفت کشور: عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و سر آخر ایران، حملۀ نظامی کند. بهعلاوه، گزارش بیبیسی در مورد چگونگی اضافه شدن نام ایران به لیست محور شرارت در سخنرانی جرج دبلیو بوش، نشان میدهد که این فکر از چندی قبل از سخنرانی در گفتگوهای میان کاندلیزا رایس و نویسندۀ سخنرانیهای بوش «مایکل گرسون» مطرح بوده و بالاخره با اصرار بوش ـــ و علیرغم مخالفتهای رایس و گرسون ـــ ایران به لیست محور شرارت اضافه میشود.
آقای ظریف اصولاً معتقد است که تمام تلاشهای ایران در صحنۀ بینالمللی باید بهنزدیکی با ایالات متحده و غرب معطوف شود (در عینحال که همیشه بر حفظ منافع ایران در این نزدیکی تأکید دارد) و برای نیل بهاین نزدیکی تمام کوشش ایران باید بر خنثی کردن خرابکاریهای اسراییل و عدم انجام اقدامات «تحریکآمیزِ» میدانی متمرکز گردد. ظریف به حسننیت غرب (منهای ترامپ) نسبت به ایران اعتقاد داشته و بهنظر وی میتوان با دیپلماسی به نتیجۀ یک بازی برد ـ برد با غرب و آمریکا دست یافت. بهاعتقاد او، ریاست جمهوری احمدینژاد منجر به نتیجۀ باخت ـ باخت میان ایران و غرب شد. غرب اینبار با تعداد سانتریفیوژ بیشتری روبرو شد و رشد اقتصادی ایران نیز منفی شد. او واقعاً معتقد به امکان عمل مستقل اروپاییها در تخطی از مواضع آمریکا است. و برای اثبات این امر، تأسیس دیوان کیفری بینالمللی لاهه، و قرارداد جامع منع آزمایشات اتمی را نمونه میآورد. اما اروپا نتوانست ایالات متحده را مجبور به عضویت در این دادگاه کند، در نتیجه، هیچ فرد یا مقام آمریکایی را نمیتوان در این دادگاه محاکمه کرد. میزان «استقلال» اروپاییان در دنبالهروی بی قید و شرط آنها از ایالات متحده علیه روسیه را هم این روزها شاهدیم.
بهروایت ظریف: «در پایان دوره خاتمی توانسته بودیم اجماع امنیتی علیه ایران را با مشکل مواجه کنیم، اما آمدن احمدینژاد همهچیز را تغییر داد.» او در ادامه، با اشاره به دوران ریاست جمهوری احمدینژاد، میگوید که متاسفانه با خرابکاریهای اسراییل و انکار هولوکاست از سوی احمدینژاد و برگزاری گردهمایی مُنکِران هولوکاست در ایران، این امکان نزدیکی با غرب نقش بر آب شد و احمدینژاد دیوانه سنگی در چاه انداخت که بعداً تنها با تلاش بینظیر «عاقلانی» چون تیم ظریف و روحانی ، این سنگ از چاه بیرون آمد و ایران از خطر حملۀ حتمی ایالات متحده و متحدانش بهسلامت جَست. جالب است که، درست قبل از زمانی که سکان مذاکرات با آمریکا و کشورهای غربی به دست آقای روحانی (حتی قبل از انتخاب ایشان به مقام ریاست جمهوری) و در نتیجه ظریف بیفتد، واشنگتن تمایل به شروع مذاکرات را خود اعلام کرده، و با میانجیگری سلطان قابوس طی سفرش به تهران، رهبر جمهوری اسلامی به شروع دوبارهٔ مذاکرات رضایت داده بود. این نکته همیشه در روایتهای آقای ظریف و روحانی غایب است.
آقای ظریف اصرار دارد که تمام تصمیمگیریهای هیأت مذاکرهکننده با تأیید تهران و رهبری جمهوری اسلامی صورت میگرفته است. در اینجا اشاره به چند نکته ضروری است:
آقای ظریف، اغلب اصلاحطلبان و همچنین مخالفان سرنگونطلب حاکمیت، جمهوری اسلامی را دیکتاتوری سیاهی تصویر میکنند که ولی فقیه در رأس آن، و ورای همۀ نیروها و همۀ نهادهای قانونی کشور، بر همۀ امور تسلط کامل داشته و همیشه تصمیم نهایی در همۀ امور توسط او گرفته میشود. این تصویر از ولایت فقیه حتی در زمان حیات امام خمینی نیز، که شخصیت کاریزماتیک او قابل مقایسه با آیتالله خامنهای نبود، صحت نداشت. اولاً میزان قدرت خامنهای از زمان گزینش او بهعنوان ولی فقیه تا بهامروز امری ثابت نبوده، و ثانیاً، در ایران همیشه شاهد وجود مراکز قدرت متعددی بودهایم که امکان سلطۀ بلامنازع یک شخص را بر کل امور مملکت، بهویژه در شرایط کنونی، غیرممکن کردهاند. بعد از سالهای ١٣۶٨تا ۱٣٧٠، که کمکم خامنهای توانست خود را از زير سايۀ رفسنجانی خارج کند و شخصيت مستقل خود را نمايان سازد، تضاد ميان رفسنجانی و آیتالله خامنهای بهمرور شکل حادتری بهخود گرفت. جنبش سبز و تبعات ناشی از آن بهشدت قدرت آیتالله خامنهای را تضعیف کرد، بهطوری که او و سپاه بعد از پایان دوران ریاست جمهوری احمدینژاد عقب نشينی کرده و دولت را بهدست حسن روحانی و فاسدترين بخش بورژوازی غربگرای ايران سپردند، و روحانی، که هميشه از حمايت جناح راست، بازار و روحانيت مبارز برخوردار بود، توانست رئيس جمهور شود. رهبر جمهوری اسلامی در بسیاری موارد ناچار بود بهدلیل فشار جناح اصلاحطلبان و شخص روحانی، از اظهار مخالفت رسمی با سیر روند مذاکرات، خودداری نماید.
فعلاً قضاوت در مورد اینکه کدام بخش از توافقات گروه مذاکرهکننده مورد تأیید یا عدم تأیید آیتالله خامنهای بوده، امری ناممکن است. اما نقلقولی از خانم وندی شرمن در بازگویی تجربیات خود از مذاکرات شایان ذکر است. او میگوید که در پارهای مواقع هیأت مذاکرهکنندهٔ ایرانی، که از مخالفت تهران با توافقهای برجام نگران بودند، ترجیح میدادند که صورت جلسۀ مذاکرات نوشته نشود تا آنها مجبور به فرستادن آن به تهران نباشند!
جنبۀ منفی دیگر رویکرد دیپلماتیک ظریف، اهمیت دادن بیش از حد او به تفاوت میان رؤسای جمهور آمریکا و اتکا بر روابط شخصی با این یا آن رجل سیاسی آمریکاست. جدا از موارد استثنایی، سیاست خارجی ایالات متحده ـــ مستقل از آنکه چهکسی در کاخ سفید نشسته ـــ همیشه بلاتغییر است. در ظاهر ممکن است لحن یک رییس جمهور با رییس جمهور قبلی در اجرای این یا آن سیاست متفاوت باشد، اما در نهایت اختلافات تاکتیکی است. بهنظر آقای ظریف، همۀ اوضاع با قولهای جان کری (وزير خارجه وقت امريكا) و دولت اوباما خوب پیش میرفت، تا اینکه ناگهان شخص بیمسؤولیتی چون ترامپ رییس جمهور شده (و همراه با تبلیغات اسراییل و برخی اقدامات غلط در ایران) قرارداد را پاره کرد. ظریف میگوید: «️ترامپ آدم قابل اعتمادی نبود و آقای روحانی هم حاضر نبود با ترامپ دیداری بینتیجه داشته باشد. من هم با تصمیم آقای روحانی در اینباره مخالف نبودم.» ظاهراً برای آقای ظریف، اوباما و کری آدمهای «قابل اعتمادی» بودند که او با آنها مذاکره میکرد!
در دیماه ۱۳۹۴، معاون آقای ظریف، عباس عراقچی، پس از تصویب قانونی مربوط به سختگيری در صدور ويزای آمريكا برای ايرانيان، گفته بود: «آقای كری در نامهای اطمينان داده دولت آمريكا قانون مربوط به لغو رواديد را بهگونهای اجرا خواهد كرد كه هيچ تأثيری بر اجرای موفق برجام نگذارد. آنچه برای ما مهم است، اين است كه برجام در مرحلهٔ اجرا با هيچگونه خدشه و صدمهای مواجه نشود. آقای كری اين تضمين را بهعنوان وزير خارجهٔ آمريكا بهصورت كتبی با امضای رسمی داده است.» روشن است این تصور که امضای کری و رفقای او تضمین است، نگاهی عوامانه و غیرمنطقی است، و اساساً آمریکا به هیچ توافقی پایبند نیست، مگر آنکه مجبور باشد! البته امروز، ظریف بعد از سالها معترف است که تضمینی در روابط بینالملل، بهویژه در ارتباط با آمریکای بدعهد وجود ندارد. او، در تناقض با گفتههای خود در گذشته، میگوید: «هركس بگويد در روابط بينالملل میتوان تضمين گرفت، عوام است.»
این تأکید مکرر ظریف که بازداری اصلی در حفظ حاکمیت ملی، حمایت مردم از دولت، آنهم با معیار شرکت آنها در انتخابات است، بیدلیل نیست، و او این حکم را چندین بار برای پاکیزهشویی دولت روحانی تکرار میکند. درست است که یکی از عوامل تقویتکنندۀ هیأت مذاکرهکننده در مذاکرات با غرب حمایت مردم از دولت است، اما ایشان عمداً اشارهای به اهمیت عظیم عامل برتری و بازدارندگی در میدان، و پیشرفت علمی و تقویت توان فنآوری نظامی کشور که نقش تعیین کننده را در مذاکرات دیپلماتیک دارد، نمیکند و با نهایت اختصار از آنها میگذرد. در طی چندسالی که هیأت نمایندگی جمهوری دموکراتیک ویتنام در پاریس مشغول مذاکره با مقامات آمریکایی بود، ارتش آزادیبخش ویتنام سختترین درگیریها را با نیروهای آمریکایی در میدان داشت. ترکیب درست میدان ـ دیپلماسی را باید از آنها آموخت.
ظریف در طول همین گفتار اخیر، و در گفتگویش با سعید لیلاز و در تمام دورانی که در مقام وزیر امور خارجه بود، همیشه روسیه و چین را مذمت کرده و با تمام قوا سعی دارد که ارجحیت توافق با غربیها را در مقابل نگاه به شرق بهاثبات برساند. ظریف بارها بهرای مثبت روسیه و چین به قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت اشاره دارد. از همان آغاز تحلیل روسیه و چین از برجام، تلاش غرب برای تغییر مشی سیاسی در ایران و کوشش متقابلی از سوی تهران برای نزدیکی بهغرب بوده است، لذا آنها همیشه با احتیاط به آن برخورد میکردند. در اوایل دورانی که قطعنامههای علیه ایران در شورای امنیت مطرح میشد، روسیه اصولا یارای مخالفت با غرب را نداشت. رویکرد چین هم در آن زمان بههیچ وجه رویارویی با غرب نبود. اما در دهۀ دوم قرن بیست و یکم روابط این دو کشور با غرب به تدریج تغییری کیفی پیدا کرد، ظریف به هیچوجه در رویکردش به این تغییرات اشارهای نمیکند. او در مقابل میگوید: «قطعنامهٔ ۱۹۲۹ علیه ایران یکی از بدترین قطعنامهها در طول تاریخ شورای امنیت بود، که با رأی مثبت چین و روسیه علیه ایران تصویب شد»، و یا: «… مذاکرات هستهای را روسها سخت و طولانی کردند. آنان میخواستند پروندهٔ ایران در شورای امنیت بماند، اما نتوانستند. روسها بسیار کارشکنی کردند….»
آقای ظریف، در زمان سفر مهم بشار اسد به ایران و پیروزیهای پیدرپی محورمقاومت، بهناگاه استعفا داد و برای مدتی کشور و فضای رسانهای را درگیر خود کرد. او در اثبات اینکه تنها تمایل به تعامل با غرب ندارد میگوید: «… آنهایی که میگویند من فقط به غرب نگاه داشتم باید بدانند که من اولین مقالۀ خود را در شرقالاوسط نوشتم! و بیشترین سفرها را به ترکیه و عراق و مسکو داشتم». آیا صرف نوشتن مقالهای در شرق الاوسط و سفر به ترکیه و عراق، دلیلی بر گرایش بیطرفانۀ آقای ظریف میان شرق و غرب است؟
آقای ظریف با اشاره به توافق ايران و عربستان چنین میگوید: «من بهشدت از برقراری روابط با سعودی حمايت میكنم اما با چشمانی باز…. در شرايط بسيار بهتر میتوانستيم روابط با عربستان را بهبود دهيم». معنای سخن ایشان این است: «توافق اخیر با چشمانی باز انجام نشده،» و حتماً اجباری در کار بوده است! «در شرایط بسیار بهتری میتوانستیم روابط با عربستان را بهبود بخشیم» یعنی تنها عامل عدم اجرای این نزدیکی، حمله به سفارت عربستان بود. یعنی، بهزعم ایشان، قدرت گرفتن حوثیها، حملهٔ پهپادهای نقطهزن به تأسیسات آرامکو، خروج نسبی آمریکا از منطقه، سیاست عربستان صعودی در یافتن شرکای جدید، و نقش جدید چین، هیچ تأثیری در این بهبود روابط نداشته است. در حقیقت، آقای ظریف بهطور ضمنی میگوید ایران بهاجبار چین روابط خود را با عربستان بهبود بخشیده است.
آقای ظریف در جایی در گفتگوی کلابهاوس بهضرس قاطع میگوید که «هیچ توافق نظامی، اقتصادی، سیاسی بین ایران و آمریکا وجود ندارد و ما هیچ توافقی نکردیم.» اما سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجۀ روسیه، در ۲۵ تیر ۱۳۹۴، یعنی دو روز بعد از امضای برجام، تصریح کرد که طرف ایرانی با طرف غربی دربارۀ تحریم تسلیحاتی مصالحه کرده است. لاوروف تأکید کرد: «ما و چین میخواستیم تحریم تسلیحاتی لغو شود، اما با وجود حمایت ما، خود تیم ایرانی موافقت کردند که تحریمها تا پنج سال ادامه یابد!» خبرگزاری تاس در ۱۵ اکتبر ۲۰۲۰، از سخنگوی وزارت امور خارجۀ روسیه، ماریا زاخاروا، چنین نقل میکند: «… همانطورکه میدانید، شورای امنیت سازمان ملل هیچگونه تحریم تسلیحاتی در سال ۲۰۱۵ (زمان امضای توافق برجام ــ م.) برای ایران وضع نکرد. تهران بطور خودخواسته تعدادی از محدودیتها را پذیرفت. این اقدام برای اثربخشی سریعتر نتیجۀ توافق برجام صورت گرفت. همۀ طرفهای شرکتکننده از همان ابتدا میدانستند که این محدودیتها هیچگونه ارتباطی با توافق بر سر برنامۀ هستهای ایران ندارد.» طبیعی است که آقای ظریف نباید چندان از این افشاگریهای مسکو خشنود باشد.
دلایل احتمالی پروژهٔ ظریفشویی
بدنبال رشتهای از تحولات مثبت در کشور، منطقه و جهان، بهویژه آشتی ایران و عربستان، تشکیل واحدهای دریایی مشترک در منطقهٔ خلیج فارس، احتمال تصویب نهایی عضویت ایران در پیمان شانگهای، و پذیرش ایران بهعضویت کشورهای گروه بریکس، هم جبهۀ اصلاحطلبان و هم جناح سرمایهداری حاکم بر اقتصاد ایران به جنبوجوش افتاده و در جبهههای اقتصادی و سیاسی، با حضور افرادی چون غنینژاد و ظریف، در صدد بهصف آوردن بخشی از اقشار بالای طبقۀ متوسط و امید بخشیدن به بدنۀ میانی اصلاحطلبان برای تهییج دوبارۀ آنها بهمنظور آمدن به میدان برای انتخابات نُه ماه بعد است. چقدر این نوشتۀ ظریف که: «در ۷۵ سال برنامهریزی توسعۀ ما، منابع ملی نابود شده و توسعه نیز حاصل نشده، چون بیشتر برنامهها بهجای ترسیم مسیر جبران عقبماندگیهای متناسب با امکانات و فرصتها، حدیث آرزومندی رهبران کشور بوده است. آگاهانه یا ناآگاه ما مردم انتخاب کردهایم آنان را که بهدنبال آرزوهایمان بودهاند بستاییم، هرچند برای خود و کشور خسارات فراوان بهبار آورده باشند»، با نظر غنینژاد که ملی کردن صنعت نفت بهدست دکتر مصدق را عملی به ضرر مردم ایران میداند، مشابه است.
در تمام سالهای صدارت دولت آقای روحانی، ایشان و تیم مذاکرهکننده، بهرهبری آقای ظریف، بهبودی زندگی مردم ایران را به سرنوشت برجام گره زدند. آنها بهجای تغییر سیاست نگاه به غرب خود و انجام اقدامات اساسی برای دور زدن تحریمها و تقویت بنیۀ اقتصادی کشور در مقابله با آنها، چشم بهراه آمدن بایدن و از سرگیری مذاکرات با او بودند. در موقعیت کنونی، آقای ظریف و آقای روحانی بهجای اقرار به اشتباهات و تناقضگوییهای خود در گذشته و طلب بخشش از مردم ایران، با لحنی طلبکارانه دوباره به صحنه آمده و از همان مواضع اشتباه خود در گذشته دفاع میکنند.
در تمام سالهای صدارت دولت آقای روحانی، ایشان و تیم مذاکرهکننده، بهرهبری آقای ظریف، بهبودی زندگی مردم ایران را به سرنوشت برجام گره زدند. آنها بهجای تغییر سیاست نگاه به غرب خود و انجام اقدامات اساسی برای دور زدن تحریمها و تقویت بنیۀ اقتصادی کشور در مقابله با آنها، چشم بهراه آمدن بایدن و از سر گیری مذاکرات با او بودند. در موقعیت کنونی، آقای ظریف و آقای روحانی بهجای اقرار به اشتباهات و تناقضگوییهای خود در گذشته و طلب بخشش از مردم ایران، با لحنی طلبکارانه دوباره به صحنه آمده و از همان مواضع اشتباه خود در گذشته دفاع میکنند.
در جبهۀ مخالف نیز امروز همۀ اصولگرایان یکصدا اصلاحطلبان را مسؤول توافق برجام قلمداد میکنند. در صورتی که بسیاری از همین اصولگرایان نیز همصدا با اصلاحطلبان در امضای توافق برجام مشارکت داشتهاند. آنچه امروز مهم است درس گرفتن از این شکست تاریخی برای موارد مشابه است.
سوای دعواهای جناحی، آنچه امروز برای اکثریت مردم ایران اهمیت دارد ایجاد تغییرات بنیادی در وضعیت بحرانی اقتصاد کشور است، که متأسفانه، با تعلل دولت رئیسی، چشماندازی به مردم ارائه نمیشود. همانطور که کسانی چون علی واعظ و ولی نصر، مشاوران دولت آمریکا در ضدیت با دولت ایران، اکنون که برجام را مرده میبینند در پی استفاده از روابط بهبود یافتۀ ایران با عربستان سعودی و کشورهای منطقه، و «توافق جامع منطقهای» برای تضعیف ایران هستند، دوستان آنان در ایران نیز در پی تضعیف گرایش ایران به شرق و زنده کردن دوبارۀ جناح غربگرای اصلاحطلبان هستند.
روزنامۀ اعتماد، در اشاره به مقالهای از نشریۀ روزانۀ معاونت سیاسی سپاه پاسداران (۱۷ خرداد)، نوشت (نقل بهمضمون): «… نويسنده تلويحاً از روی كار آمدن رويكردی مانند آنچه در دوران روحانی بوده و «بیتفاوتی افكار عمومی» نسبت به آن [مذاکرات برجام]، ابراز نگرانی كرده است: «…مهمتر از آن، بیتفاوتی افكار عمومی و تعصبات نابجای برخی احزاب و چهرههای سياسی است…. او در بخشی دیگر، با اشاره به «هزینهساز بودن ديپلماسی التماسی» مینویسد: با عبرت نگرفتن از تجربهٔ تلخ برجام، ملت ايران ناچار به تكرار تجربهٔ مجدد و زيانبار آن خواهد بود.»
منابع اصلی:
• سخنان آقای ظریف در کلاب هاوس
https://www.youtube.com/watch?v=۳mXOsE۲Yqho&t=۱۳۶۱۱s
• برنامههای جدال آقای علیزاده در مورد برجام
https://www.youtube.com/watch?v=I۸Hm۲Jk۹X۰s&t=۴۳۸۳s