روند تغییرات ژئوپولیتیک در خاورمیانه

Print Friendly, PDF & Email

نویسنده: سیروس کمال ــ 

حملهٔ موشکی روز شنبه ۱۳ آوریل جمهوری اسلامی ایران به خاک اسرائیل در واکنش به بمباران کنسولگری ایران در دمشق، حاوی داده‌های فراوانی است که با گذشت هرچه بیشتر زمان، ابعاد متفاوت آن‌‌ها نمایان می‌شوند.

خوشبختانه، در این حرکت داهیانه از طرف جمهوری اسلامی ایران، نه‌فقط ترفندهای دولت نظامی اسرائیل در به‌دام انداختن ایران در جنگ غزه و خاورمیانه را نقش بر آب کرد، بلکه چند لایه بودن این حرکت، چه از جنبهٔ رسانه‌ای، اطلاعاتی، نظامی و استراتژیک، باعث ایجاد سردرگمی نه‌فقط برای رژیم صهیونیستی بلکه برای حامیان آن شد.

لحظاتی پس از «دفع» حمله از طرف اسرائیل و حامیان آن، یعنی آمریکا، انگلستان، فرانسه و اردن، جو بایدن و دیپلمات‌ها و اعضای کابینهٔ نظامی اسرائیل و خبرگزاری‌های متفاوت در جهان شروع به لفاظی کردند، از شکار ۹۹ درصد موشک‌ها و پهپادها سخن گفتند، و برای تعداد برخورد و نفوذ این موشک‌ها به خاک اسرائیل چرتکه انداختند. این دستپاچگی و اظهارنظرها، خود از اولین دستا‌وردهای این حمله بود.

نخست باید ابعاد این حرکت را از منظر روندهای ‌تصمیم‌گیری در جمهوری اسلامی مورد تحلیل قرار داد.

پس از اطلاع‌رسانی از طریق رسانه‌های جهانی و کانال‌های دیپلماتیک متفاوت در مورد ساعت وقوع حمله، این فرماندهان ارتش و سرداران سپاه، و نه وزارت خارجهٔ ایران، بودند که به‌سرعت مسؤولیت توضیح اقدام ایران را بر عهده گرفتند و از پایان عملیات تلافی‌جویانه و کاهش تنش سخن گفتند. این اولین پیامی بود که به دولت آمریکا و رژیم تحت‌الحمایهٔ آن اسرائیل فهماند که از این پس آن‌ها در رابطه با مسألهٔ امنیت و تمامیت ارضی ایران مستقیماً با نیروهای سپاه و ارتش طرف هستند.

عکس‌ها و ویدئوهای منتشره از طرف دولت اسرائیل، از نحوهٔ پرتاب این موشک‌ها، پهپادها و کارکردهای مختلف و زمان‌های پرتاب متفاوت آن‌ها، حاکی از آنست که هدف ایران مناطق غیرنظامی و شهرنشینان نبوده، بلکه مراکز و مناطق نظامی، از جمله پایگاه استقرار جنگنده‌های اف ـ ۳۵، بوده است.

از دیگر دستاوردهای این حمله این بود که اسرائیل مجبور به درک این واقعیت شد که پدافند هوایی و هواپیماهای شکاری سه کشور اصلی عضو ناتو، یعنی آمریکا، انگلستان و فرانسه، مشترکاً و هم‌زمان باید همکاری می‌کردند تا امنیت ارضی این کشور تا همین میزان «حفظ» شود.

اظهارات عجولانهٔ بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر کابینهٔ جنگی اسرائیل، ساعاتی پس از حمله، حاکی از درک این واقعیت است. او این‌بار نه از موضع قلدری و زورگویی، بلکه با التماس و تقاضا از سی و دو کشور جهان خواست تا صنایع و نیروهای موشکی ایران را تحریم کنند.

یکی از اهداف درازمدت و استراتژیک اسرائیل با حمله به کنسولگری ایران در دمشق، درگیرکردن ایران در این جنگ بود. اما هدف کوتاه‌مدت و تاکتیکی دولت نظامی نتانیاهو محک زدن قدرت پاسخگویی نیروهای مسلح و سپاهیان پاسدار و به‌روز کردن اطلاعات خود از طریق ماهواره‌های آمریکایی جهت ردیابی نقاط پرتاب موشک‌ها، و از آن فراتر، پوچ جلوه دادن ادعاهای ایران در حمایت از خلق فلسطین و بی‌اعتبار کردن چهرهٔ جمهوری اسلامی در مقابل نیروهای متفاوت محور مقاومت، بود.

اما جمهوری اسلامی ایران با حرکت چندلایهٔ روز ۱۳ اکتبر خود نه‌فقط مقاصد اسرائیل را نقش بر ‌آب کرد بلکه شروع به ترسیم خطوط سیاسی معین و ایجاد مختصات جدید در منطقه کرد و معادلات متفاوتی را در مقابل نه‌فقط دولت اسرائیل بلکه کشورهای دیگر منطقه گذاشت.

جمهوری اسلامی ایران، با حملهٔ مستقیم از خاک خود به خاک اسرائیل این پیام را به‌صراحت به دولت نظامی اسرائیل داد که قادر است بدون نیاز به کمک نیروهای خارجی و منطقه‌ای، قدرت بازدارنده‌ای در مقابل تجاوز اسرائیل ایجاد کند، و بدون کمک گرفتن از نیروهای مختلف محور مقاومت، آمریکا، انگلستان و فرانسه را ناچار کرد که امنیت اسرائیل را زیر حباب حفاظتی خود تأمین کنند.

جمهوری اسلامی ایران با این حمله حمایت بلاشرط خود از مبارزات خلق فلسطین را اعلام کرد. ایران تنها کشور غیرعربی است که تمام‌قد از پایداری ملت فلسطین و آرمان‌های آن دفاع می‌کند. این حرکت، هشدار آشکاری به کشورهای عربی در منطقه نیز بود. شک نیست که از این پس رهبران کشورهای عرب منطقه، چون مصر، اردن، عربستان سعودی و شیخ‌نشینان حاشیهٔ خلیج فارس، بسیار محتاط‌‌‌‌‌تر با افکار عمومی کشورشان برخورد خواهند کرد. اعتبار هرچه بیشتری که جمهوری اسلامی ایران با این حرکت برای خود میان خلق فلسطین، ملت‌های عرب، و نیروهای محور مقاومت ایجاد کرد، با گذشت زمان، نقش مهم‌تری به ایران خواهد داد.

ناگفته نماند که ساعاتی قبل از شروع پرتاب موشک‌ها و پهپادها به خاک اسرائیل، نیروهای دریایی جمهوری اسلامی ایران یک کشتی حامل سوخت متعلق به یک میلیاردر اسرائیلی را «تصادفاً» در نزدیکی‌های تنگهٔ هرمز متوقف کردند، که این خود گویای وجود اهرم دیگری است که ایران در زمان مقتضی از آن استفاده خواهد کرد. این پیام فوراً از طرف آمریکا دریافت شد، چرا که دولت آمریکا اوکراین را وادار کرد که از حمله و دست‌اندازی به مراکز تولید انرژی روسیه خودداری کند.

اسرائیل با دامن زدن به تنش در منطقه و سعی در گسترش جنگ به مرزهای دیگر، نه‌فقط به اهداف خود نرسید، بلکه مجبور شد که عواقب آن را از طرف ایران متحمل شود. آن‌گونه که از الفاظ و ادبیات دیپلماتیک سران دولت اسرائیل استنباط می‌شود، این‌بار این رژیم بسیار محتاطانه و به‌اصطلاح «عقلانی» از حملهٔ تلافی‌جویانه و عملیات «محدود» و اهداف حساب‌شده صحبت می‌کند.
این‌گونه به‌نظر می‌رسد که آمریکا و اسرائیل به این واقعیت رسیده‌اند که ایجاد تشنج و انتقال جنگ به مرزهای ایران باعث خواهد شد که قدرت حاکمهٔ ایران از نظر نظامی رادیکالیزه‌تر شود ـــ روندی که سیر رویدادها را در منطقه هرچه ملتهب‌تر خواهد کرد. به‌ویژه آن‌که، آمریکا، کشورهای غربی و اسرائیل می‌دانند که با تشدید هرچه بیشتر تشنج در منطقه، ایران را به‌سوی غنی ساختن بیشتر اورانیوم و تعقیب سیاست توازن قوا در ازای نیروهای بازدارنده سوق می‌دهند.

علاوه بر این، برای ناظران سیاسی که ائتلاف سه عضو بارز ناتو، یعنی آمریکا، انگلستان و فرانسه، را در دفع حملات موشکی ایران به خاکی به‌وسعت کشور اسرائیل شاهد بوده‌اند، این واقعیت نیز فاش شد که حبابی که نیروهای ناتو در لهستان، رومانی، و جمهوری چک برای حفظ اروپا با چنین وسعتی در مقابل موشک‌های روسیه تدارک دیده‌اند بسیار شکننده و قابل نفوذ خواهد بود.

پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در اواخر قرن گذشته، آمریکا خود را به‌مثابه تنها قدرت هژمونیک جهان می‌دید. اما با گذشت فقط چند دهه، تئوری «ناتوانی قدرت» به اثبات رسید. هیچ‌یک از بحران‌ها و جنگ‌ها از سال ۱۹۸۹ به ‌بعد نتوانست سرکردگی این قدرت تضمین کند. برعکس، شاهدیم که با شکل گرفتن بلوک‌های متفاوت قدرت در نقاط مختلف جهان، توازن قوای بیشتری در حال تحقق است.

مبارزات آزادی‌بخش کشورهای آزاد شده از قید استعمار پس از جنگ جهانی دوم، شکل‌گیری هرچه بیشتر بلوک‌های تازهٔ سیاسی ـ اقتصادی در جهان، و بحران فراگیر و ساختاری در جهان سرمایه‌داری، امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا را در برابر معضلات فراوانی قرار داده، و شروع روند فروپاشی جهان سرمایه‌داری و «ارزش‌های» این نظام سرعت هرچه بیشتری به‌خود گرفته است.

اینک، با شرایط کنونی جهان، جنگ تنها راه گریز این نظام از روندی‌ است که در آن گرفتار آمده است. امپریالیسم آمریکا و متحدانش، با گسترش حوزهٔ ناتو به کشورهای مختلف جهان، باعث جنگی در اروپا شده‌اند که خود از تداوم آن به‌تنگ آمده‌اند. جنگ هفت ماهه در نوار غزه علیه خلق فلسطین ناتوانی هرچه بیشتر امریکا و شرکای اروپایی آن و اسرائیل را به نمایش گذاشته است. عدم گسترش جنگ به نقاط دیگر منطقه، از سخنان رایج و بی‌محتوای سران کشورهای غربی است. آنها می‌خواهند، جنگ و کشتار و نسل‌کشی را در یک نقطهٔ مشخص، به‌طرز «متمدنانه» و طبق موازین کهنهٔ استعماری به‌پیش ببرند.

فراست و سیاست عقلایی برخورد با نیروهای جنگ‌طلب منطقه، از جمله‌ اسرائیل، و در سطح جهانی، آمریکا و اروپا، از ضروریات سیاست جبهۀ جهانی ضدامپریالیسم است. ایران، به‌عنوان یکی از محورهای اصلی این جبهه در منطقه، می‌تواند نقش بسیار بزرگی را در برههٔ فعلی بازی کند. تشنج‌زدایی و در عین حال کاربُرد ابزارهای دیپلماتیک برای ایجاد توازن قدرت در منطقه از جمله تدابیری در این راستا است.

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *