شورش ناموفق پریگوژین

اکنون که دیگر غائلۀ واگنر و پریگوژین خاتمه یافته است، می‌توان با روشن‎بینی بیشتری این واقعه، دلایل وقوع و پیامد‌های آن را تحلیل کرد.

مختصری از آنچه گذشت

روند ادغام ارتش خصوصی واگنر در ارتش روسیه از اواسط نبرد طولانی برای تسخیر باخموت شروع شده بود. در آن زمان ستاد ارتش به گروه واگنر دستور عقب‌نشینی از باخموت را داد، اما پریگوژین فرماندۀ واگنر درست درگرماگرم نبرد از این دستور سرپیچی و به توهین و دشنام‌گویی علنی به وزیر دفاع و فرماندهان ارتش روسیه پرداخت.

اظهارات آندری کارتاپولوف، نمایندهٔ ارشد پارلمان روسیه، در روز ۲۹ ژوئن در این زمینه بسیار روشنگر است. به‌گفتۀ او، گروه واگنر تنها تشکیلات نظامی‎ای بود که از امضای قرارداد با وزارت دفاع روسیه کمی قبل از آغاز شورش خود در چند روز گذشته خودداری کرد. کارتاپولوف، ژنرال بازنشستۀ چهارستاره، رهبر بخشی از نیروهای اعزامی به سوریه که اکنون کمیتۀ دفاع در دومای دولتی را برعهده دارد، در گفتگو با خبرنگاران توضیح داد که چند روز پیش از شورش واگنر، وزارت دفاع روسیه اعلام کرده بود که همۀ گروه‌های نظامی باید آن قرارداد را امضا کنند. با سرپیچی پریگوژین از این دستور، مقامات روسی اعلام داشتند که این گروه دیگر در عملیات نظامی در اوکراین شرکت نخواهد کرد. و این به‌معنای قطع منابع مالی و نظامی گروه بود. این نمایندهٔ مجلس گفت، تهدید به کاهش بودجه، «جاه‎طلبی‎های احمقانه و بیش از حد»، به‎همراه «وضعیت آشفتهٔ» روحی، منجر به این خیانت بزرگ شد.

پریگوژین پس از متهم کردن وزارت دفاع روسیه به حملهٔ موشکی مرگبار به یکی از اردوگاه‌های این گروه ـــ اتهامی که توسط وزارت دفاع رد شد ـــ قول تلافی داد و بخشی از گروه واگنر در ۲۴ ژوئن دست به شورش زد. این گروه بعد از ساقط کردن چند فروند از بالگرد‎های نیروی هوایی، ساعاتی بعد وارد شهر روستوف در جنوب روسیه شد و پیشروی به‌سمت مسکو را آغاز کرد.

در حالی که نیروی امنیتی روسیه آمادۀ جلوگیری از پیشروی این گروه شورشی شده بود، پریگوژین شورش را پس از تقریباً ۲۴ ساعت در‎ ازای «ضمانت‌های امنیتی» از سوی دولت روسیه، به‌عنوان بخشی از توافقی که با میانجی‎گری الکساندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور بلاروس انجام شد، لغو کرد. او در یک پیام صوتی اعلام کرد که پیشروی بخش‎هایی از نیروهای گروه نظامی واگنر به مسکو به‌‌منظور جلوگیری از «خونریزی میان روس‎ها» متوقف خواهد شد. دولت روسیه اعلام کرده است از پیگرد پریگوژین و نظامیانی که در شورش شرکت داشتند، خودداری می‌کند. بر اساس توافقی که به وساطت لوکاشنکو انجام شد، پریگوژین به بلاروس رفت. مقامات روسیه روز شنبه تعداد کل کشته شدگان را ۱۵ تن اعلام کردند که عمدتاً اعضای نیروی هوایی روسیه بودند.

پوتین از ارتش و سرویس‌های امنیتی روسیه به‌دلیل «پیش‌گیری مؤثر از یک جنگ داخلی» تمجید کرد. او این شورش را با انگیزهٔ «منافع شخصی» و «خیانت به مردم ما، و به برادران مسلحی که در خط مقدم می‌جنگند» توصیف کرد.

پیامدهای سیاسی ـ نظامی

ذکر این مطلب اهمیت دارد که هرچند این شورش نظامی ضربه‎ای برای دولت روسیه بود، اما به‌خاطر رفتار پوتین، و عکس‌العمل وزارت دفاع و بقیۀ مسؤولان، دولت روسیه توانست به‌سرعت بر اوضاع مسلط شود و برخلاف تبلیغات عظیم غرب و طرفدارانش در ایران، نتوانست توازن فعلی جنگ را که شدیداً به‌نفع ارتش روسیه پیش می‎رود، تغییر دهد. چنین شورش‎هایی در ارتش در طول تاریخ بی‌‎سابقه نبوده است. شورش بخشی از نیرو‎های ویژۀ فرانسه علیه دولت ژنرال دوگل در دوران مبارزه بر‎ضد نهضت آزادی‎بخش الجزایر، و یا مورد ژنرال ولاسوف، نمونه‎هایی از این شورش‎هاست. ژنرال ولاسف از فرماندهان معروف ارتش سرخ بود که پس از دستگیری توسط نازی‎ها در ۱۹۴۱، تسلیم آنها شد و فرماندهی بخشی از نیرو‎های فاشیست را در داخل خاک شوروی به‎عهده گرفت. او در نهایت بعد از بازپس‌گیری مناطق اشغالی، دستگیر شد و به‌سزای اعمالش رسید.

یک مفسر دیگر بین این شورش و شبه‌کودتای فتح‌الله گولان تشابهات زیادی می‌بیند. فتح‌الله گولان، که سال‎ها در حزب «عدالت و توسعه» یاور اردوغان بود، در سال ۲۰۱۶ کوشش کرد که با کمک طرفداران زیادی که در ارتش و در جامعه داشت، کودتایی علیه اردوغان سازمان دهد. این کودتا، که با حمایت ضمنی آمریکا و انگلیس همراه بود، منجر به درگیری‎های کوتاهی میان برخی واحد‎های نظامی در خیابان‎ها شد. نیرو‎های کودتا انتظار داشتند که بخش بزرگی از ارتش و مردم به‌حمایت آنها برخیزند، اما چنین نشد و کودتا به‎سرعت توسط ارتش و نیرو‎های انتظامی خنثی شد. و در نهایت اردوغان توانست با حمایت و قدرت بیشتری به تصفیه‎های اساسی از عناصر طرفدار گولان دست بزند.

در این شرایط، طبیعی بود که غرب و رسانه‎های آن از وقوع این شورش سر از ‎پا نشناسند. سرمقاله‌های روزنامه‌های جریان حاکم در غرب از عناوینی چون «شورش در روسیه»، «شورش علیه پوتین»، «تانک‌های واگنر به‌سمت مسکو می‌روند»، «روسیه بر لبۀ پرتگاه» پر شد. واگنری‎ها، که سال‎ها به‌عنوان بی‎رحم‌‌‌ترین ارتش مزدور معرفی می‎شدند، ناگهان «مبارزان» لقب گرفتند. البته مهاجران «خوب روس» هم بیکار ننشستند. میخائیل خودورکوفسکی، اولیگارش فاسد روس مقیم انگلستان، بلافاصله از شهروندان روسیه خواست تا از شورش حمایت کنند و اسلحه به‎دست گیرند.

پوتین شورش گروه واگنر را مشابه انقلاب فوریه ۱۹۱۷ دانست که، به‌روایت او، عامل شکست ارتش تزاری از ارتش آلمان شد. او افسانه‎ای از انقلاب فوریه را تکرار کرد که توسط ملی‎گرایان دست‎راستی روسیه جعل شده است. مطابق این روایت، اگر در فوریۀ ۱۹۱۷، انقلاب چون خنجری بر پشت ملت روسیه نمی‎نشست، ارتش تزاری در جنگ جهانی اول پیروز می‌شد و امپراتوری روسیه می‌توانست به آرزوی صد‎سالۀ خود برسد، تا قلب اروپا گسترش یابد و رؤیای دیرینۀ روس‎های ارتدوکس، یعنی تصرف دوبارۀ استانبول (کنستانتینوپول سابق)، تحقق یابد. اما شواهد تاریخی بسیاری بر بی‎پایگی این ادعا وجود دارد، در فوریۀ ۱۹۱۷، ارتش تزاری در درگیری با ارتش آلمان تقریباً به‌طور کامل منهدم شده بود، و بی‎دلیل نبود که سردمداران حکومت، علیه تزار کودتا کرده و او را از سلطنت خلع کردند. پوتین با تکرار این روایت، تمایلات ضد‎کمونیستی خود را آشکار می‎کند، علی‌رغم این‌که به‌خوبی می‎داند که کمونیست‎های روسیه، در زیر پرچم حزب کمونیست فدراسیون روسیه، از همان ابتدا از مبارزه با نئو‎فاشیست‎های اوکراین، دفاع از مردم روس زبان ایالات شرقی، و عملیات ویژۀ روسیه در اوکراین حمایت کامل کرده‎اند.

ماهیت دولت روسیه

در اینجاست که موضوع خصلت حاکمیت فعلی روسیه آشکار می‎شود. در درون این حاکمیت، جناح‎های مختلفی از اولیگارش‎ها و بورژوازی کمپرادور و هم‎چنین جناح ملی‌گرای تندرو با عقاید فاشیستی عوام‌فریبانه که معتقد به برخورد تهاجمی‎تر با اوکراین هستند، حضور دارند. زمانی یک مفسر از وبگاه «سیکرز» نوشته بود، اولیگارش‎ها و لیبرال‎ها ستون پنجم امپریالیسم در روسیه هستند، اما امپریالیسم ستون ششمی هم از ناسیونالیست‎های افراطی و ارتجاعی، در روسیه ذخیره دارد. به‎نظر می‎رسد که گروه واگنر مخلوق این بخش از حاکمیت است.

پریگوژین برای سال‎ها از معرفی خود به‌عنوان رئیس واگنر خودداری می‎کرد، تا آنکه در دو‎سه سال اخیر خود را به‌عنوان شخصیت اصلی گروه به‎همه شناساند. پریگوژین شخصیتی است با گذشته‎ای نه‎چندان پاکیزه که در دوران بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و حاکمیت سرمایه داری گانگستری، به ثروت دست یافته و صاحب چندین رستوران و فروشگاه زنجیره‎ای شده است. روز سه‌شنبه، ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه فاش کرد که گروه واگنر کاملاً به تأمین مالی دولتی وابسته است، درحالی که پریگوژین میلیاردها روبل از طریق قراردادهای پذیرایی با ارتش، درآمد کسب کرده ، در مطبوعات زرد غرب و هم‎چنین در بسیاری از روزنامه‎های ایران از او به‌عنوان آشپز پوتین نام می‌برند. اطلاق این نام مربوط می‌شود به‎زمانی‎که پوتین در یکی از رستوران‎های او حضور یافته و او جهت احترام به رئیس جمهور، خود پذیرایی پوتین و مهمانانش را به‌عهده می‎گیرد. اما مشکل بتوان پذیرفت که پریگوژین و گروهش مستقل از هرگونه رابطه با نیرو‌های امنیتی روسیه سرخود عمل کرده باشند. محتمل آنست که او به‌عنوان فردی در جلوی صحنه به‎‌نمایندگی جناحی خاص از نخبگان روسیه دست به شورش زد.

ارتش‌های خصوصی

استفاده از ارتش‎های خصوصی در کشورهای غربی و به‎خصوص در ایالات متحده، بعد از شکست ارتش این کشور در ویتنام رواج یافت. تا دوران جنگ ویتنام، خدمت سربازی در ایالات متحده اجباری بود. یکی از عوامل تقویت جنبش ضدجنگ در آن زمان و تسریع شکست آمریکا، نارضایتی بخش بزرگی از جوانان طبقۀ متوسط بود که نمی‌خواستند با اعزام به جبهه‎های جنگ جان‌شان به خطر بیفتد. بعد از جنگ ویتنام و افشای هرچه بیشتر چهرۀ ارتش آمریکا به‌عنوان نیرویی اشغالگر به‎جای نیرویی حافظ استقلال و دفاع در مقابل تهدیدات خارجی، اصولاً اقبال جوانان آمریکایی به‎خدمت در ارتش بسیار کاهش یافت. امروز، دولت ضمن استفاده از ارتش‎های خصوصی چون بلک‌واتر (با نام جدید کانستلیس Constellis)، کوشش دارد با دادن امتیازات فراوان، از جمله اهدای بورس‎های تحصیلی و یا حق اقامت قانونی و تابعیت به فرزندان مهاجران فقیر، کمبود جذب نیرو در ارتش را جبران کند.

پیروزی اتحاد شوروی بر اهریمن فاشیسم در جنگ جهانی دوم، به‌دلیل فداکاری‎های ارتش سرخ و حمایت بی‎دریغ تودۀ مردم از این ارتش خلقی بود. اما بعد از جنگ، همیشه عناصری در اتحاد شوروی بودند که آرزوی داشتن کشوری چون ایالات متحده را در سر داشتند. آنها همیشه طرفدار فرهنگ غربی و مصرف‎گرایی آن بودند. این تمایل که به‏مرور بعد از زمام‌داری خروشچف در اتحاد شوروی تقویت شد. بعد از نابودی نظام سوسیالیستی در روسیه، این گرایش توسط رهبرانی چون یلتسین با شدت بیشتری دنبال گردید. همراه با این سیاست، روند غیر‎سیاسی کردن مردم و دور ‎نگاه داشتن آنها از سیاست نیز به‌شدت ادامه یافت. حاکمیت نئو‎لیبرالیسم در ‎اکثر کشور‎های جهان، که بارز‎ترین نشانهٔ آن سودگرایی بی‎سابقه در همۀ عرصه‎های فعالیت‎های اجتماعی است، کشورهای بسیاری را به‌فکر خصوصی‎سازی ارتش و برقراری مناسبات سود‎ورزانه در ارتش انداخت. دولت روسیه هم به‎تقلید از این الگوی غربی، ارتش‎هایی خصوصی چون واگنر را ایجاد نمود.

اما اشخاصی چون پوتین و مدودیف، که از درون حزب کمونیست اتحاد شوروی رشد کرده‌اند، کم و بیش از اصول مارکسیسم ـ لنینیسم آگاهند و به‌خوبی می‌دانند که وجود ارتشی واقعاً خلقی هم‌چون ارتش سرخ دوران اتحاد شوروی، نیاز به تجهیز کامل و سرتاسری جامعه و توده‎ها دارد، و این به‎نوبۀ خود مستلزم تغییر بنیادی ساختار حکومتی است. اما پیروزی در جنگ میان مرگ و زندگی که اکنون با ناتو در جریان است، نیاز به تجهیز توده‎ها و جان‎فشانی مردم دارد. دولت پوتین در عین حکومت به‎روش گذشته، نمی‎تواند تنها با ادامۀ استفاده از ابزار ناکافی تکیه به وطن‌پرستی و حمایت بیش از حد از مذهب ارتدوکس، مردم روسیه را برای رویارویی با ارتش ناتو تجهیز نماید. آنها اکنون چاره‌ای جز بسیج مردم، افزایش تولید صنعتی، و اِعمال کنترل دولتی بیشتر بر اقتصاد ندارند.

موضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه

نکته‎ای که کمونیست‎های روسیه در تمام این سال‎ها دربارهٔ آن هشدار داده‌اند، اشاره به این واقعیت است که هرچند پوتین با اعمال روش‎های قدیمی حاکمیت توانسته در بعضی از زمینه‎ها به درجاتی از موفقیت دست یابد، اما کمپرادورهای خائن همچنان اجازه دارند که نفت و گاز را بفروشند و پول آن را از کشور خارج کنند. دولت هنوز هم اجازه می‌دهد که بخشی از سرمایه‌ها از کشور خارج شود. دولت پوتین تمایلی به برهم زدن تعادل شکننده‌ای که از زمان روی کار آمدنش در جامعه روسیه به‌وجود آورده، ندارد و همچنان می‌خواهد به توافق خود با طبقهٔ سرمایه‌دار روسیه پایبند بماند. اما این امری ناپایدار است. مورد پریگوژین هم نشانه‎‎ای از وجود این تضاد‎های داخلی در دولت سرمایه‌داری روسیه است.

«گنادی زیوگانف»، دبیر اول حزب کمونیست فدراسیون روسیه، در رابطه با شورش تعدادی از اعضای گروه «واگنر» گفت:

بدیهی است که کسانی که این تحریک را آغاز کردند، باید پاسخگو باشند…. من از دعوت رئیس جمهور برای اتحاد عمل در رابطه با مورد پیش‌آمده در این دورۀ مهم کاملاً حمایت می‌کنم. هیتلر با حمایت کامل از سوی سرمایۀ عظیم غرب آمد تا ما را نابود کند، دولت شوروی را منهدم سازد و گسترهٔ وسیع اتحاد جماهیر شوروی را پاکسازی و تحت سلطهٔ خود درآورد. امروز آنگلوساکسون‎ها و ناتو با همین هدف، به کل جهان روسی اعلام جنگ کرده‎اند….

همیشه در تاریخ لحظاتی وجود دارد که شهروندان یک کشور باید با تمام توان از میهن خود دفاع کنند، همانطور که ما در سال‎های ۱۹۴۵ ـ ۱۹۴۱ از کشور خود دفاع کردیم. من همراه با رئیس جمهور، از همه نیروهای چپ می‎خواهم متحد شویم و از افرادی حمایت کنیم که برای میهن ما می‎جنگند و اوکراین را از سلطۀ نازی‎ها، راهزنان و فاشیست‎ها آزاد می‌نمایند. من مستقیماً از سربازان، فرماندهان و سربازانی که در این نبرد شرکت دارند درخواست می‎کنم توجه کنند که در این مرحله وظیفهٔ ماست که با تمام قوا در مقابل کسانی که با وجود شرایط سخت جنگی موجود، در کشور بحران‌آفرینی می‌کنند، بایستیم. ما باید تمام تلاش خود را در مبارزه با نئوفاشیسم متمرکز کنیم و از رفتار به‌نفع آمریکایی‎ها و آنگلوساکسون‌ها و دشمنان روسیه بپرهیزیم….

راه برون‌رفت از شرایط حاضر، تشکیل ائتلافی از تمدن‌های دیگری چون تمدن‌های چینی، هندی و ایرانی است که با روش‌های تاریخی مختص خود توسعه می‌یابند.

پیروزی ما در جنگ کنونی نیز با تاکتیک‌های خردمندانه، اراده و شجاعت رزمندگان و ارزشی که برای علم و فناوری قایلیم، تحقق می‌یابد.

در این روز بیاد ماندنی، می‌خواهم از مبارزان و جنگجویان میهن ما که در این روزها یک پیروزی بسیار با اهمیت در شرق اوکراین کسب کردند تشکر کنم. آنها طی چند روز گذشته، ۲۵۰ تانک و نزدیک به ۴۰۰ خودروی زرهی را نابود کردند و به فاشیست‌ها و باندرا، مجال برداشتن حتی یک قدم به خط اول دفاعی ما ندادند.

برای اینکه این پیروزی‌ها تداوم داشته باشد، به یک راه نوین، سیاست جدید، منابع مالی جدید، آموزش جدید و تجمع همهٔ نیروهای موجود در جامعه نیاز داریم.

اخیراً در مجمع اقتصادی بین‌المللی در سن پترزبورگ، مجموعه‌ای از نظریات دوران یلتسین منتشر شد. در آن زمان، اموال دولتی ما را در دههٔ ۱۹۹۰ به کمتر از ۳ درصد قیمت اصلی فروختند. حالا آنها پیشنهاد فروش بخش‌های دیگری را داده‌اند. ما نمی‌توانیم با این موافق باشیم.

تیم حزب کمونیست، یک سیاست مالی و اقتصادی متفاوت، پیش‌نویس بودجهٔ توسعه، و لایحهٔ آموزش برای همه را پیشنهاد می‌کند.

چنانچه ما مبنا را بر پیروزی‌های گذشته خود قرار دهیم قطعاً پیروز میدان خواهیم بود. در زمان جنگ، ما طی حدود ۳ ماه، موفق شدیم یک هزار و پانصد کارخانه و ۱۰ میلیون شهروند شوروی را از مناطق جنگی به سراسر ولگا منتقل کنیم. بر اساس همین توانایی‌ها ما دارای چنان مشت قدرتمندی شدیم که به ما امکان بُرد را داد.

من معتقدم پوتین و شویگو، حداکثر ۳ تا ۴ ماه فرصت دارند تا همه منابع را بسیج کرده، جامعه را سازماندهی کنند و پاسخ در‎خوری به تهاجم فاشیست‎ها داده و آن‌ها را متوقف کنند. در غیر این صورت، جنگ ممکن است به‌درازا بکشد و نیروهای ناتو وارد عمل شوند، عاملی که می‌تواند توسعهٔ ما را برای مدتی طولانی متوقف کند و آسیب‌هایی غیر قابل پیش‌بینی برای ما داشته باشد. ما باید بار دیگر در جنگی که به ما تحمیل شده است پیروز شویم. به‌اعتقاد من. کمونیست‌ها تنها نیروهایی در تاریخ هستند که واقعاً فاشیسم را شکست دادند. الگوی آنها را باید دوباره بکار بست.

روزنامۀ تایمز آسیا نیز، که منعکس‌کنندۀ غیر‎رسمی مواضع دولت چین است، بعد از این وقایع، طی مقاله‌ای اتمام سریع‌تر جنگ را توصیه می‌کند.

خطرات پیش رو

در این مرحله نمی‌توان از مداخلۀ غربی‌ها در این شورش با اطمینان سخن گفت. هرچند که از همان سال‌های ۱۹۹۰، اندیشکده‌های آمریکا به‌خوبی می‌دانستند که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، هنوز سرزمین پهناور روسیه با منابع سرشار طبیعی که دارد، دشمنی بالقوه به‌حساب می‌آید، و به‌ویژه با نزدیکی‎اش به کشور‌های اروپای مرکزی ـــ در درجۀ اول آلمان و بعد فرانسه ـــ می‌تواند به دشمنی بالفعل بدل شود. هرچند دولت روسیه در دوران بعد از اتحاد شوروی بسیار ضعیف شده بود، تمام کوشش دولت آمریکا در ادامۀ استقرار دولتی دست‌نشانده چون دوران یلتسین به نتیجه نرسید. با حملۀ نظامی نیز امکان سرنگونی دولت روسیه وجود نداشت.

اصولاً، دولت آمریکا در انتخاب دشمن مورد حمله بسیار حسابگر عمل می‌کند. بعد از شکست ویتنام، آمریکا بدون اطمینان کامل از ناتوانی کامل حریف هیچ‌گاه دست به حملۀ نظامی نزد. امپریالیست‌های آمریکایی نمی‌خواستند با کسی که احتمالاً می‌تواند به‌طور جدی با آنها مقابله کند وارد جنگی طولانی شوند.

توان نظامی کشورهایی چون گرانادا، پاناما، و افغانستان بسیار ضعیف بود، و آمریکا زمانی حملۀ اول خود به عراق را آغاز کرد که ارتش این کشور بعد از هشت سال جنگ کاملاً ناتوان شده بود. پیش از حملۀ دوم نیز ده ‎سال عراق را زیر تحریمی کمرشکن قرار داد تا امکان هرگونه دفاع را از ارتش آن کشور سلب نماید. با توجه به تقویت ارتش روسیه در سال‎های اخیر، روسیه حریف جنگی ساده‌ای برای آمریکا نیست، لذا توصیۀ تحلیل گران نظامی ایالات متحده از جمله اندیشکدۀ «رَند» در سال ۲۰۱۹، به دولت‎ در واشنگتن این بود که با جدیت تمام اعتراضات و قیام‎های احتمالی در روسیه را دامن بزند. اما «اپوزیسیونی» چون ناوالنی، گاسپاروف، بیش از آن رسوا شدند که بتوانند حرکت مهمی را در جامعه روسیه ایجاد نمایند. ماشین تحریم‎ها به‌کار افتاد و تهدید‎های نظامی از سوی دولت دست‌نشاندۀ غرب در اوکراین، ابزار ادامۀ بی‎ثبات‌سازی روسیه شد.

ویکتوریا نیکی‎فرووا، مفسر ریانووستی، در مقاله‎ای پیرامون شورش پریگوژین به‌درستی می‎نویسد: «این تصور که پس از خنثی‌سازی شورش پریگوژین، غرب از تلاش‎های خود برای برهم‎زدن ثبات روسیه دست بردارد، ساده‌اندیشانه است. پس از شکست تحریم‎ها، نیروهای مسلح اوکراین تنها شانس آن‌ها برای پیروزی بود. اما شکست‎های مکرر ارتش اوکراین با وجود کمک‎های عظیم ناتو و کشور‎های غربی، این امکان را روزبه‎روز کاهش داده است.

روشن است که در آینده، دشمنان دولت با شعارهای طرفداری از آمریکا به‌میدان نخواهند آمد. خیر! معترضین طرفدار غرب ممکن است در قالبی متفاوت و در لباس میهن‌پرستی ظاهر شوند.

این روش‎ها بدون سابقه نیست. در اواخر دهه ۱۹۸۰ هیچکس در مسکو شعار «بیاییم تمام نفت خود را حراج کنیم» نمی‌داد. در تظاهرات چند‎هزار نفری در دوران پروسترویکا، شعارها پیرامون لغو امتیازات حزبی، دعوت به دموکراسی و ایجاد نظام چندحزبی دور می‌زد. اما در نهایت، آنها به هدف اصلی خود که همان حراج کشور بود دست یافتند.

امروز دیگر همهٔ «ناجیان فعلی روسیه» قاطعانه افشا شده‎اند. ناوالنی، کاسپاروف، و هم خودورکوفسکی، مدتهاست که توسط صاحبانشان کنار گذاشته شده‌اند. اکنون برای مردم روسیه مشخص شده است که آنها در خدمت کدام سازمان‎های اطلاعاتی هستند.

اما امکان ظهور فرد جدیدی به‎جای پریگوژین را نباید نادیده گرفت، فردی جذاب‎تر، با زبانی خوشتر و شوخ‌طبع؛ بدون رفتار‎های ناپسندی چون بددهنی و بدون روابط افشا شده با دولت آمریکا، که شعارهای میهن‌پرستانه سر می‎دهد و غرور ملی روسیۀ بزرگ را ماهرانه تحریک می‌کند.

اگر چنین فردی اطمینان غرب را جلب کند، و آن‌ها مطمئن شوند که وی تحت کنترل است، و مثلاً از سلاح هسته‎ای علیه آنها استفاده نمی‌کند، با تمام دستگاه تبلیغاتی خود از او حمایت خواهند کرد.

مثال‎های تاریخی این شیوه فراوان است. بوریس یلتسین ـــ پیش از اینکه رئیس جمهور شود ـــ توسط بسیاری از رسانه‌های غربی به‌عنوان یک «ناسیونالیست روسی» معرفی می‌‎شد. برای مدتی، ناوالنی هم در میان «میهن‌پرستان» جای داشت. حتی خودورکوفسکی نیز برای مدتی وانمود می‌کرد که یک میهن‌پرست است.»
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *