شورش ناموفق پریگوژین
اکنون که دیگر غائلۀ واگنر و پریگوژین خاتمه یافته است، میتوان با روشنبینی بیشتری این واقعه، دلایل وقوع و پیامدهای آن را تحلیل کرد.
مختصری از آنچه گذشت
روند ادغام ارتش خصوصی واگنر در ارتش روسیه از اواسط نبرد طولانی برای تسخیر باخموت شروع شده بود. در آن زمان ستاد ارتش به گروه واگنر دستور عقبنشینی از باخموت را داد، اما پریگوژین فرماندۀ واگنر درست درگرماگرم نبرد از این دستور سرپیچی و به توهین و دشنامگویی علنی به وزیر دفاع و فرماندهان ارتش روسیه پرداخت.
اظهارات آندری کارتاپولوف، نمایندهٔ ارشد پارلمان روسیه، در روز ۲۹ ژوئن در این زمینه بسیار روشنگر است. بهگفتۀ او، گروه واگنر تنها تشکیلات نظامیای بود که از امضای قرارداد با وزارت دفاع روسیه کمی قبل از آغاز شورش خود در چند روز گذشته خودداری کرد. کارتاپولوف، ژنرال بازنشستۀ چهارستاره، رهبر بخشی از نیروهای اعزامی به سوریه که اکنون کمیتۀ دفاع در دومای دولتی را برعهده دارد، در گفتگو با خبرنگاران توضیح داد که چند روز پیش از شورش واگنر، وزارت دفاع روسیه اعلام کرده بود که همۀ گروههای نظامی باید آن قرارداد را امضا کنند. با سرپیچی پریگوژین از این دستور، مقامات روسی اعلام داشتند که این گروه دیگر در عملیات نظامی در اوکراین شرکت نخواهد کرد. و این بهمعنای قطع منابع مالی و نظامی گروه بود. این نمایندهٔ مجلس گفت، تهدید به کاهش بودجه، «جاهطلبیهای احمقانه و بیش از حد»، بههمراه «وضعیت آشفتهٔ» روحی، منجر به این خیانت بزرگ شد.
پریگوژین پس از متهم کردن وزارت دفاع روسیه به حملهٔ موشکی مرگبار به یکی از اردوگاههای این گروه ـــ اتهامی که توسط وزارت دفاع رد شد ـــ قول تلافی داد و بخشی از گروه واگنر در ۲۴ ژوئن دست به شورش زد. این گروه بعد از ساقط کردن چند فروند از بالگردهای نیروی هوایی، ساعاتی بعد وارد شهر روستوف در جنوب روسیه شد و پیشروی بهسمت مسکو را آغاز کرد.
در حالی که نیروی امنیتی روسیه آمادۀ جلوگیری از پیشروی این گروه شورشی شده بود، پریگوژین شورش را پس از تقریباً ۲۴ ساعت در ازای «ضمانتهای امنیتی» از سوی دولت روسیه، بهعنوان بخشی از توافقی که با میانجیگری الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس انجام شد، لغو کرد. او در یک پیام صوتی اعلام کرد که پیشروی بخشهایی از نیروهای گروه نظامی واگنر به مسکو بهمنظور جلوگیری از «خونریزی میان روسها» متوقف خواهد شد. دولت روسیه اعلام کرده است از پیگرد پریگوژین و نظامیانی که در شورش شرکت داشتند، خودداری میکند. بر اساس توافقی که به وساطت لوکاشنکو انجام شد، پریگوژین به بلاروس رفت. مقامات روسیه روز شنبه تعداد کل کشته شدگان را ۱۵ تن اعلام کردند که عمدتاً اعضای نیروی هوایی روسیه بودند.
پوتین از ارتش و سرویسهای امنیتی روسیه بهدلیل «پیشگیری مؤثر از یک جنگ داخلی» تمجید کرد. او این شورش را با انگیزهٔ «منافع شخصی» و «خیانت به مردم ما، و به برادران مسلحی که در خط مقدم میجنگند» توصیف کرد.
پیامدهای سیاسی ـ نظامی
ذکر این مطلب اهمیت دارد که هرچند این شورش نظامی ضربهای برای دولت روسیه بود، اما بهخاطر رفتار پوتین، و عکسالعمل وزارت دفاع و بقیۀ مسؤولان، دولت روسیه توانست بهسرعت بر اوضاع مسلط شود و برخلاف تبلیغات عظیم غرب و طرفدارانش در ایران، نتوانست توازن فعلی جنگ را که شدیداً بهنفع ارتش روسیه پیش میرود، تغییر دهد. چنین شورشهایی در ارتش در طول تاریخ بیسابقه نبوده است. شورش بخشی از نیروهای ویژۀ فرانسه علیه دولت ژنرال دوگل در دوران مبارزه برضد نهضت آزادیبخش الجزایر، و یا مورد ژنرال ولاسوف، نمونههایی از این شورشهاست. ژنرال ولاسف از فرماندهان معروف ارتش سرخ بود که پس از دستگیری توسط نازیها در ۱۹۴۱، تسلیم آنها شد و فرماندهی بخشی از نیروهای فاشیست را در داخل خاک شوروی بهعهده گرفت. او در نهایت بعد از بازپسگیری مناطق اشغالی، دستگیر شد و بهسزای اعمالش رسید.
یک مفسر دیگر بین این شورش و شبهکودتای فتحالله گولان تشابهات زیادی میبیند. فتحالله گولان، که سالها در حزب «عدالت و توسعه» یاور اردوغان بود، در سال ۲۰۱۶ کوشش کرد که با کمک طرفداران زیادی که در ارتش و در جامعه داشت، کودتایی علیه اردوغان سازمان دهد. این کودتا، که با حمایت ضمنی آمریکا و انگلیس همراه بود، منجر به درگیریهای کوتاهی میان برخی واحدهای نظامی در خیابانها شد. نیروهای کودتا انتظار داشتند که بخش بزرگی از ارتش و مردم بهحمایت آنها برخیزند، اما چنین نشد و کودتا بهسرعت توسط ارتش و نیروهای انتظامی خنثی شد. و در نهایت اردوغان توانست با حمایت و قدرت بیشتری به تصفیههای اساسی از عناصر طرفدار گولان دست بزند.
در این شرایط، طبیعی بود که غرب و رسانههای آن از وقوع این شورش سر از پا نشناسند. سرمقالههای روزنامههای جریان حاکم در غرب از عناوینی چون «شورش در روسیه»، «شورش علیه پوتین»، «تانکهای واگنر بهسمت مسکو میروند»، «روسیه بر لبۀ پرتگاه» پر شد. واگنریها، که سالها بهعنوان بیرحمترین ارتش مزدور معرفی میشدند، ناگهان «مبارزان» لقب گرفتند. البته مهاجران «خوب روس» هم بیکار ننشستند. میخائیل خودورکوفسکی، اولیگارش فاسد روس مقیم انگلستان، بلافاصله از شهروندان روسیه خواست تا از شورش حمایت کنند و اسلحه بهدست گیرند.
پوتین شورش گروه واگنر را مشابه انقلاب فوریه ۱۹۱۷ دانست که، بهروایت او، عامل شکست ارتش تزاری از ارتش آلمان شد. او افسانهای از انقلاب فوریه را تکرار کرد که توسط ملیگرایان دستراستی روسیه جعل شده است. مطابق این روایت، اگر در فوریۀ ۱۹۱۷، انقلاب چون خنجری بر پشت ملت روسیه نمینشست، ارتش تزاری در جنگ جهانی اول پیروز میشد و امپراتوری روسیه میتوانست به آرزوی صدسالۀ خود برسد، تا قلب اروپا گسترش یابد و رؤیای دیرینۀ روسهای ارتدوکس، یعنی تصرف دوبارۀ استانبول (کنستانتینوپول سابق)، تحقق یابد. اما شواهد تاریخی بسیاری بر بیپایگی این ادعا وجود دارد، در فوریۀ ۱۹۱۷، ارتش تزاری در درگیری با ارتش آلمان تقریباً بهطور کامل منهدم شده بود، و بیدلیل نبود که سردمداران حکومت، علیه تزار کودتا کرده و او را از سلطنت خلع کردند. پوتین با تکرار این روایت، تمایلات ضدکمونیستی خود را آشکار میکند، علیرغم اینکه بهخوبی میداند که کمونیستهای روسیه، در زیر پرچم حزب کمونیست فدراسیون روسیه، از همان ابتدا از مبارزه با نئوفاشیستهای اوکراین، دفاع از مردم روس زبان ایالات شرقی، و عملیات ویژۀ روسیه در اوکراین حمایت کامل کردهاند.
ماهیت دولت روسیه
در اینجاست که موضوع خصلت حاکمیت فعلی روسیه آشکار میشود. در درون این حاکمیت، جناحهای مختلفی از اولیگارشها و بورژوازی کمپرادور و همچنین جناح ملیگرای تندرو با عقاید فاشیستی عوامفریبانه که معتقد به برخورد تهاجمیتر با اوکراین هستند، حضور دارند. زمانی یک مفسر از وبگاه «سیکرز» نوشته بود، اولیگارشها و لیبرالها ستون پنجم امپریالیسم در روسیه هستند، اما امپریالیسم ستون ششمی هم از ناسیونالیستهای افراطی و ارتجاعی، در روسیه ذخیره دارد. بهنظر میرسد که گروه واگنر مخلوق این بخش از حاکمیت است.
پریگوژین برای سالها از معرفی خود بهعنوان رئیس واگنر خودداری میکرد، تا آنکه در دوسه سال اخیر خود را بهعنوان شخصیت اصلی گروه بههمه شناساند. پریگوژین شخصیتی است با گذشتهای نهچندان پاکیزه که در دوران بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و حاکمیت سرمایه داری گانگستری، به ثروت دست یافته و صاحب چندین رستوران و فروشگاه زنجیرهای شده است. روز سهشنبه، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه فاش کرد که گروه واگنر کاملاً به تأمین مالی دولتی وابسته است، درحالی که پریگوژین میلیاردها روبل از طریق قراردادهای پذیرایی با ارتش، درآمد کسب کرده ، در مطبوعات زرد غرب و همچنین در بسیاری از روزنامههای ایران از او بهعنوان آشپز پوتین نام میبرند. اطلاق این نام مربوط میشود بهزمانیکه پوتین در یکی از رستورانهای او حضور یافته و او جهت احترام به رئیس جمهور، خود پذیرایی پوتین و مهمانانش را بهعهده میگیرد. اما مشکل بتوان پذیرفت که پریگوژین و گروهش مستقل از هرگونه رابطه با نیروهای امنیتی روسیه سرخود عمل کرده باشند. محتمل آنست که او بهعنوان فردی در جلوی صحنه بهنمایندگی جناحی خاص از نخبگان روسیه دست به شورش زد.
ارتشهای خصوصی
استفاده از ارتشهای خصوصی در کشورهای غربی و بهخصوص در ایالات متحده، بعد از شکست ارتش این کشور در ویتنام رواج یافت. تا دوران جنگ ویتنام، خدمت سربازی در ایالات متحده اجباری بود. یکی از عوامل تقویت جنبش ضدجنگ در آن زمان و تسریع شکست آمریکا، نارضایتی بخش بزرگی از جوانان طبقۀ متوسط بود که نمیخواستند با اعزام به جبهههای جنگ جانشان به خطر بیفتد. بعد از جنگ ویتنام و افشای هرچه بیشتر چهرۀ ارتش آمریکا بهعنوان نیرویی اشغالگر بهجای نیرویی حافظ استقلال و دفاع در مقابل تهدیدات خارجی، اصولاً اقبال جوانان آمریکایی بهخدمت در ارتش بسیار کاهش یافت. امروز، دولت ضمن استفاده از ارتشهای خصوصی چون بلکواتر (با نام جدید کانستلیس Constellis)، کوشش دارد با دادن امتیازات فراوان، از جمله اهدای بورسهای تحصیلی و یا حق اقامت قانونی و تابعیت به فرزندان مهاجران فقیر، کمبود جذب نیرو در ارتش را جبران کند.
پیروزی اتحاد شوروی بر اهریمن فاشیسم در جنگ جهانی دوم، بهدلیل فداکاریهای ارتش سرخ و حمایت بیدریغ تودۀ مردم از این ارتش خلقی بود. اما بعد از جنگ، همیشه عناصری در اتحاد شوروی بودند که آرزوی داشتن کشوری چون ایالات متحده را در سر داشتند. آنها همیشه طرفدار فرهنگ غربی و مصرفگرایی آن بودند. این تمایل که بهمرور بعد از زمامداری خروشچف در اتحاد شوروی تقویت شد. بعد از نابودی نظام سوسیالیستی در روسیه، این گرایش توسط رهبرانی چون یلتسین با شدت بیشتری دنبال گردید. همراه با این سیاست، روند غیرسیاسی کردن مردم و دور نگاه داشتن آنها از سیاست نیز بهشدت ادامه یافت. حاکمیت نئولیبرالیسم در اکثر کشورهای جهان، که بارزترین نشانهٔ آن سودگرایی بیسابقه در همۀ عرصههای فعالیتهای اجتماعی است، کشورهای بسیاری را بهفکر خصوصیسازی ارتش و برقراری مناسبات سودورزانه در ارتش انداخت. دولت روسیه هم بهتقلید از این الگوی غربی، ارتشهایی خصوصی چون واگنر را ایجاد نمود.
اما اشخاصی چون پوتین و مدودیف، که از درون حزب کمونیست اتحاد شوروی رشد کردهاند، کم و بیش از اصول مارکسیسم ـ لنینیسم آگاهند و بهخوبی میدانند که وجود ارتشی واقعاً خلقی همچون ارتش سرخ دوران اتحاد شوروی، نیاز به تجهیز کامل و سرتاسری جامعه و تودهها دارد، و این بهنوبۀ خود مستلزم تغییر بنیادی ساختار حکومتی است. اما پیروزی در جنگ میان مرگ و زندگی که اکنون با ناتو در جریان است، نیاز به تجهیز تودهها و جانفشانی مردم دارد. دولت پوتین در عین حکومت بهروش گذشته، نمیتواند تنها با ادامۀ استفاده از ابزار ناکافی تکیه به وطنپرستی و حمایت بیش از حد از مذهب ارتدوکس، مردم روسیه را برای رویارویی با ارتش ناتو تجهیز نماید. آنها اکنون چارهای جز بسیج مردم، افزایش تولید صنعتی، و اِعمال کنترل دولتی بیشتر بر اقتصاد ندارند.
موضع حزب کمونیست فدراسیون روسیه
نکتهای که کمونیستهای روسیه در تمام این سالها دربارهٔ آن هشدار دادهاند، اشاره به این واقعیت است که هرچند پوتین با اعمال روشهای قدیمی حاکمیت توانسته در بعضی از زمینهها به درجاتی از موفقیت دست یابد، اما کمپرادورهای خائن همچنان اجازه دارند که نفت و گاز را بفروشند و پول آن را از کشور خارج کنند. دولت هنوز هم اجازه میدهد که بخشی از سرمایهها از کشور خارج شود. دولت پوتین تمایلی به برهم زدن تعادل شکنندهای که از زمان روی کار آمدنش در جامعه روسیه بهوجود آورده، ندارد و همچنان میخواهد به توافق خود با طبقهٔ سرمایهدار روسیه پایبند بماند. اما این امری ناپایدار است. مورد پریگوژین هم نشانهای از وجود این تضادهای داخلی در دولت سرمایهداری روسیه است.
«گنادی زیوگانف»، دبیر اول حزب کمونیست فدراسیون روسیه، در رابطه با شورش تعدادی از اعضای گروه «واگنر» گفت:
بدیهی است که کسانی که این تحریک را آغاز کردند، باید پاسخگو باشند…. من از دعوت رئیس جمهور برای اتحاد عمل در رابطه با مورد پیشآمده در این دورۀ مهم کاملاً حمایت میکنم. هیتلر با حمایت کامل از سوی سرمایۀ عظیم غرب آمد تا ما را نابود کند، دولت شوروی را منهدم سازد و گسترهٔ وسیع اتحاد جماهیر شوروی را پاکسازی و تحت سلطهٔ خود درآورد. امروز آنگلوساکسونها و ناتو با همین هدف، به کل جهان روسی اعلام جنگ کردهاند….
همیشه در تاریخ لحظاتی وجود دارد که شهروندان یک کشور باید با تمام توان از میهن خود دفاع کنند، همانطور که ما در سالهای ۱۹۴۵ ـ ۱۹۴۱ از کشور خود دفاع کردیم. من همراه با رئیس جمهور، از همه نیروهای چپ میخواهم متحد شویم و از افرادی حمایت کنیم که برای میهن ما میجنگند و اوکراین را از سلطۀ نازیها، راهزنان و فاشیستها آزاد مینمایند. من مستقیماً از سربازان، فرماندهان و سربازانی که در این نبرد شرکت دارند درخواست میکنم توجه کنند که در این مرحله وظیفهٔ ماست که با تمام قوا در مقابل کسانی که با وجود شرایط سخت جنگی موجود، در کشور بحرانآفرینی میکنند، بایستیم. ما باید تمام تلاش خود را در مبارزه با نئوفاشیسم متمرکز کنیم و از رفتار بهنفع آمریکاییها و آنگلوساکسونها و دشمنان روسیه بپرهیزیم….
راه برونرفت از شرایط حاضر، تشکیل ائتلافی از تمدنهای دیگری چون تمدنهای چینی، هندی و ایرانی است که با روشهای تاریخی مختص خود توسعه مییابند.
پیروزی ما در جنگ کنونی نیز با تاکتیکهای خردمندانه، اراده و شجاعت رزمندگان و ارزشی که برای علم و فناوری قایلیم، تحقق مییابد.
در این روز بیاد ماندنی، میخواهم از مبارزان و جنگجویان میهن ما که در این روزها یک پیروزی بسیار با اهمیت در شرق اوکراین کسب کردند تشکر کنم. آنها طی چند روز گذشته، ۲۵۰ تانک و نزدیک به ۴۰۰ خودروی زرهی را نابود کردند و به فاشیستها و باندرا، مجال برداشتن حتی یک قدم به خط اول دفاعی ما ندادند.
برای اینکه این پیروزیها تداوم داشته باشد، به یک راه نوین، سیاست جدید، منابع مالی جدید، آموزش جدید و تجمع همهٔ نیروهای موجود در جامعه نیاز داریم.
اخیراً در مجمع اقتصادی بینالمللی در سن پترزبورگ، مجموعهای از نظریات دوران یلتسین منتشر شد. در آن زمان، اموال دولتی ما را در دههٔ ۱۹۹۰ به کمتر از ۳ درصد قیمت اصلی فروختند. حالا آنها پیشنهاد فروش بخشهای دیگری را دادهاند. ما نمیتوانیم با این موافق باشیم.
تیم حزب کمونیست، یک سیاست مالی و اقتصادی متفاوت، پیشنویس بودجهٔ توسعه، و لایحهٔ آموزش برای همه را پیشنهاد میکند.
چنانچه ما مبنا را بر پیروزیهای گذشته خود قرار دهیم قطعاً پیروز میدان خواهیم بود. در زمان جنگ، ما طی حدود ۳ ماه، موفق شدیم یک هزار و پانصد کارخانه و ۱۰ میلیون شهروند شوروی را از مناطق جنگی به سراسر ولگا منتقل کنیم. بر اساس همین تواناییها ما دارای چنان مشت قدرتمندی شدیم که به ما امکان بُرد را داد.
من معتقدم پوتین و شویگو، حداکثر ۳ تا ۴ ماه فرصت دارند تا همه منابع را بسیج کرده، جامعه را سازماندهی کنند و پاسخ درخوری به تهاجم فاشیستها داده و آنها را متوقف کنند. در غیر این صورت، جنگ ممکن است بهدرازا بکشد و نیروهای ناتو وارد عمل شوند، عاملی که میتواند توسعهٔ ما را برای مدتی طولانی متوقف کند و آسیبهایی غیر قابل پیشبینی برای ما داشته باشد. ما باید بار دیگر در جنگی که به ما تحمیل شده است پیروز شویم. بهاعتقاد من. کمونیستها تنها نیروهایی در تاریخ هستند که واقعاً فاشیسم را شکست دادند. الگوی آنها را باید دوباره بکار بست.
روزنامۀ تایمز آسیا نیز، که منعکسکنندۀ غیررسمی مواضع دولت چین است، بعد از این وقایع، طی مقالهای اتمام سریعتر جنگ را توصیه میکند.
خطرات پیش رو
در این مرحله نمیتوان از مداخلۀ غربیها در این شورش با اطمینان سخن گفت. هرچند که از همان سالهای ۱۹۹۰، اندیشکدههای آمریکا بهخوبی میدانستند که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، هنوز سرزمین پهناور روسیه با منابع سرشار طبیعی که دارد، دشمنی بالقوه بهحساب میآید، و بهویژه با نزدیکیاش به کشورهای اروپای مرکزی ـــ در درجۀ اول آلمان و بعد فرانسه ـــ میتواند به دشمنی بالفعل بدل شود. هرچند دولت روسیه در دوران بعد از اتحاد شوروی بسیار ضعیف شده بود، تمام کوشش دولت آمریکا در ادامۀ استقرار دولتی دستنشانده چون دوران یلتسین به نتیجه نرسید. با حملۀ نظامی نیز امکان سرنگونی دولت روسیه وجود نداشت.
اصولاً، دولت آمریکا در انتخاب دشمن مورد حمله بسیار حسابگر عمل میکند. بعد از شکست ویتنام، آمریکا بدون اطمینان کامل از ناتوانی کامل حریف هیچگاه دست به حملۀ نظامی نزد. امپریالیستهای آمریکایی نمیخواستند با کسی که احتمالاً میتواند بهطور جدی با آنها مقابله کند وارد جنگی طولانی شوند.
توان نظامی کشورهایی چون گرانادا، پاناما، و افغانستان بسیار ضعیف بود، و آمریکا زمانی حملۀ اول خود به عراق را آغاز کرد که ارتش این کشور بعد از هشت سال جنگ کاملاً ناتوان شده بود. پیش از حملۀ دوم نیز ده سال عراق را زیر تحریمی کمرشکن قرار داد تا امکان هرگونه دفاع را از ارتش آن کشور سلب نماید. با توجه به تقویت ارتش روسیه در سالهای اخیر، روسیه حریف جنگی سادهای برای آمریکا نیست، لذا توصیۀ تحلیل گران نظامی ایالات متحده از جمله اندیشکدۀ «رَند» در سال ۲۰۱۹، به دولت در واشنگتن این بود که با جدیت تمام اعتراضات و قیامهای احتمالی در روسیه را دامن بزند. اما «اپوزیسیونی» چون ناوالنی، گاسپاروف، بیش از آن رسوا شدند که بتوانند حرکت مهمی را در جامعه روسیه ایجاد نمایند. ماشین تحریمها بهکار افتاد و تهدیدهای نظامی از سوی دولت دستنشاندۀ غرب در اوکراین، ابزار ادامۀ بیثباتسازی روسیه شد.
ویکتوریا نیکیفرووا، مفسر ریانووستی، در مقالهای پیرامون شورش پریگوژین بهدرستی مینویسد: «این تصور که پس از خنثیسازی شورش پریگوژین، غرب از تلاشهای خود برای برهمزدن ثبات روسیه دست بردارد، سادهاندیشانه است. پس از شکست تحریمها، نیروهای مسلح اوکراین تنها شانس آنها برای پیروزی بود. اما شکستهای مکرر ارتش اوکراین با وجود کمکهای عظیم ناتو و کشورهای غربی، این امکان را روزبهروز کاهش داده است.
روشن است که در آینده، دشمنان دولت با شعارهای طرفداری از آمریکا بهمیدان نخواهند آمد. خیر! معترضین طرفدار غرب ممکن است در قالبی متفاوت و در لباس میهنپرستی ظاهر شوند.
این روشها بدون سابقه نیست. در اواخر دهه ۱۹۸۰ هیچکس در مسکو شعار «بیاییم تمام نفت خود را حراج کنیم» نمیداد. در تظاهرات چندهزار نفری در دوران پروسترویکا، شعارها پیرامون لغو امتیازات حزبی، دعوت به دموکراسی و ایجاد نظام چندحزبی دور میزد. اما در نهایت، آنها به هدف اصلی خود که همان حراج کشور بود دست یافتند.
امروز دیگر همهٔ «ناجیان فعلی روسیه» قاطعانه افشا شدهاند. ناوالنی، کاسپاروف، و هم خودورکوفسکی، مدتهاست که توسط صاحبانشان کنار گذاشته شدهاند. اکنون برای مردم روسیه مشخص شده است که آنها در خدمت کدام سازمانهای اطلاعاتی هستند.
اما امکان ظهور فرد جدیدی بهجای پریگوژین را نباید نادیده گرفت، فردی جذابتر، با زبانی خوشتر و شوخطبع؛ بدون رفتارهای ناپسندی چون بددهنی و بدون روابط افشا شده با دولت آمریکا، که شعارهای میهنپرستانه سر میدهد و غرور ملی روسیۀ بزرگ را ماهرانه تحریک میکند.
اگر چنین فردی اطمینان غرب را جلب کند، و آنها مطمئن شوند که وی تحت کنترل است، و مثلاً از سلاح هستهای علیه آنها استفاده نمیکند، با تمام دستگاه تبلیغاتی خود از او حمایت خواهند کرد.
مثالهای تاریخی این شیوه فراوان است. بوریس یلتسین ـــ پیش از اینکه رئیس جمهور شود ـــ توسط بسیاری از رسانههای غربی بهعنوان یک «ناسیونالیست روسی» معرفی میشد. برای مدتی، ناوالنی هم در میان «میهنپرستان» جای داشت. حتی خودورکوفسکی نیز برای مدتی وانمود میکرد که یک میهنپرست است.»