به‌مناسبت ۱۷ بهمن ماه، سالروز يورش اول جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ايران

عناصر افراطی راست که توطئه ضدانقلابی خود را با شانتاژ ضدکمونيستی پيش می‌برند، همکاری با ساواک و سيا و انتليجنت سرويس را با اين بهانه توجيه می‌کنند که گويا اين همکاری فقط در حد مبارزه با حزب توده ايران است، نه برای سرکوبی انقلاب. متاسفانه برخی از مقامات جمهوری اسلامی ايران هم که قاعدتا مدافع انقلابند به اين بهانه و شانتاژ گردن می‌نهند و عمق خط ضدانقلاب را درک نمی‌کنند و خود را با رغبت در معرض فريب دستگاه‌های امپرياليستی می‌گذارند. غافل از آنکه پذيرش ساواک و سيا در همين حد نيز ـ اگر به فرض محال به اين حد محدود شود ـ به‌معنای انديشيدن با مغز شاه، سخن گفتن با زبان شاه و پذيرفتن ارزش‌های اخلاقی و سياسی سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی است که نه تنها به‌معنای آغاز شکست انقلاب، بلکه نشانه سقوط اخلاقی است. گردانندگان امور جمهوری اسلامی ايران شايد خود متوجه نیستند که اتخاذ چنين روش‌هايی از سوی آنان چه تاثير مخربی در انديشه جوانان مسلمان انقلابی باقی می‌گذارد و ارتکاب چه جناياتی را در نظر آنان عادی و طبيعی، حتی ضرور جلوه می‌دهد. عاقبت اين کارها به کجا خواهد کشيد؟

 

 

از بازداشت گروهی از رهبران حزب توده ايران و دبير اول آن رفيق نورالدين کيانوری دو ماه می‌گذرد. وظيفه قانونی مقامات جمهوری اسلامی ايران بود که لااقل در برابر افکار عمومی مردم ايران و جهان درباره اين حادثه مهم سياسی ـ اجتماعی توضيح می‌دادند و روشن می‌کردند چه کسانی را، به چه اتهامی و موافق کدام اصل قانونی بازداشت کرده‌اند.

متاسفانه به اين وظيفه ساده قانونی هم عمل نشده و مقامات مسئول درباره اين واقعه مهم، که با سرنوشت انقلاب مربوط است، به بيان مطالب متناقض و اتهام‌زنی‌های زشت و بی‌پايه پرداخته‌اند که در شان انقلاب و فرهنگ غنی مردمی ما نيست.

اين روش سبب شده است که درباره نقش دستگاه‌های امنيتی و اعتبار دستگاه‌های قضايی جمهوری و هدف‌های پشت پرده دست‌های پنهانی که اين‌گونه حوادث توطئه‌آميز را می‌آفرينند، پرسش‌هايی مطرح شود و در مردم ايران و همه محافل مردمی و ضدامپرياليست جهان، نسبت به سرنوشت رهبران حزب ما، که بيش از پيش با سرنوشت انقلاب گره می‌خورد، نگرانی به‌حقی را برانگيزد.

ما در زير پيرامون بازداشت‌شدگان و چگونگی بازداشت آن‌ها اطلاعاتی می‌دهيم و سپس برخی پرسش‌های جدی را که در اين رابطه مطرح شده بررسی می‌کنيم.

عمليات وسيع پليسی برای دستگيری رهبران حزب توده ايران از حدود ساعت سه بامداد يکشنبه ۱۷ بهمن آغاز شد. در اين ساعت گروه‌های پيگرد به منزل مسکونی رفيق کيانوری ريختند و اين رفيق را به همراه همسرش رفيق مريم فيروز و دختر و نوه ۱۳ ساله‌شان با خود بردندو سپس هجوم به ساير منازل و محل‌های کار آغاز شد و تا ظهر يکشنبه بيش از ۷۰ نفر را بازداشت کردند. آنان زن و بچه و حتی همسايگان مسئولين حزبی و عده‌ای رهگذر را هم با خود بردند و پس از بازجويی‌های طولانی عده محدودی را آزاد کردند، ولی اکثريت آن‌ها را در بازداشت نگاه داشتند.

تعداد کسانی که از آن‌روز در بازداشت مانده‌اند بيش از ۵۰ نفر است و در ميان آن‌ها کسانی را می‌توان ديد که جز خويشاوندی با يک توده‌ای «جرم» ديگری ندارند.

اين ۵۰ بازداشتی، به قريب ۳۰۰ نفر ديگری که ماه‌هاست به جرم هواداری از حزب توده ايران در زندان‌های بی‌نام و نشان نگاهداری می‌شوند، از حق ملاقات محرومند و برخی از آن‌ها طی قريب به دو سال که در زندان بسر برده‌اند حتی يک‌بار ملاقات نداشته‌اند و محل زندان آن‌‌ها نامعلوم است و خبرهای گسيخته غيرمستقيمی که می‌رسد حاکی از آن است که به آنان حتی هواخوری عادی نيز داده نمی‌شود.

اسامی و مشخصات عمومی عده‌ای از مسئولين حزبی که در عمليات روز يکشنبه ۱۷ بهمن بازداشت شده‌اند بشرح زير است.

دکتر مهندس نورالدين کيانوری، استاد سابق دانشگاه، از قريب ۴۵ سال پيش به جنبش انقلابی پيوسته و از نخستين روزهای تاسيس حزب توده ايران به صفوف آن پيوسته است. رفيق کيانوری بيش از سی سال از اين ۴۵ سال مبارزه را در زندان، تبعيد، شرايط پنهانی و مهاجرت سياسی بسر برده است.

در ۱۶ بهمن ۱۳۲۷ پليس شاه رفيق کيانوری را به اتهام شرکت در طرح ترور شاه دستگير کردند، ولی در دادگاه نظامی اين اتهام تغيير کرد و او را به جرم داشتن عقايد اشتراکی، تلاش برای سرنگونی رژيم سلطنتی پهلوی و استقرار حاکميت مردم و «تحريک» کارگران نفت جنوب عليه شرکت استعماری نفت انگليس محاکمه و به ۱۰ سال زندان محکوم کردند.

رفيق کيانوری ده سال در زندان نماند و با کمک افسران انقلابی از زندان بيرون آمد و نقش فعالی در رهبری حزب و خنثی کردن توطئه‌های کودتايی ضد حکومت مصدق ايفا کرد و کينه حيوانی سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی و دربار پهلوی را پيش از بيش برانگيخت. آنان برای بازداشت رفيق کيانوری و ترور او بارها نقشه کشيدند، ولی موفق نشدند.

رفيق کيانوری ماهيت ضدامپرياليستی و مردمی جنبش انقلابی پس از پانزده خرداد و قيام توده‌ای ۱۳۵۷ را به‌خوبی دريافت و به اهميت مشی قاطع امام خمينی در قياس با سازشکاری‌های ليبرالی پی‌برد و در تدوين مشی اصولی و انقلابی حزب توده ايران، که مبتنی بر اتحاد نيروهای انقلابی و پشتيبانی از خط اصيل ضدامپرياليستی و مردمی انقلاب و امام خمينی است، نقش درجه اول ايفا کرد.

طی چهار سال پس از پيروزی انقلاب، رفيق کيانوری همه استعداد و نبوغ درخشان خود را در راه تحليل درست حوادث و تجهيز حزب توده ايران برای عقيم گذاشتن توطئه‌های امپرياليسم عليه جمهوری اسلامی ايران صرف کرد.

نوشته‌های رفيق کيانوری نمونه درخشانی است از تحليلی مارکسيستی و برخورد خلاق علمی به تحول اجتماعی و مسايل حاد سياسی از موضع طبقه کارگر و توده‌های ستمکش جامعه.

رفيق مريم فيروز، چهل سال پيش به حزب توده ايران پيوست که سی و پنج سال آن در دربدری و مبارزه در شرايط پنهانی و مهاجرت گذشته است. رفيق فيروز طی اين چهل سال نبرد به‌عنوان مبارز پرشور استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و دشمن سرسخت و آشتی‌ناپذير نظام منفور سلطنت پهلوی شناخته شده و به‌ويژه در نبرد برای آزادی و رهايی زن ايرانی جای بسيار برجسته‌ای دارد.

• رفيق منوچهر بهزادی، حقوق‌دان و دکتر علوم اجتماعی از چهل سال پيش در صفوف حزب توده ايران در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی می‌رزمد. او در سال‌های دشوار مبارزه برای ملی شدن نفت از رهبران برجسته حزب در خوزستان بود و برای تجهيز کارگران نفت عليه شرکت سابق نفت انگليس با موفقيت کوشيد و پس از کودتای ۲۸ مرداد تمام نيرو و توان خود را در راه مبارزه با انواع انحرافات درون جنبش و تامين اتحاد نيروهای انقلابی به‌کار انداخت.

پس از پيروزی انقلاب رفيق بهزادی صاحب امتياز و مدير مسئول «نامه مردم» ـ ارگان مرکزی حزب توده ايران ـ شد و در مدتی که روزنامه امکان انتشار داشت، به‌رغم انواع فشارهای پنهان و آشکار توانست مشی عميقا انقلابی حزب را در روزنامه دنبال کند. «نامه مردم» زير مسئوليت رفيق بهزادی از بهترين روزنامه‌های کشور بود و خدمات عظيمی به انقلاب کرد.

رفقا ابوتراب باقرزاده، عباس حجری، اسماعيل ذوالقدر، رضا شلتوکی، تقی کی‌منش، محمدعلی عمويی

اين رفقا از افسران انقلابی ارتش شاه بودند که از قريب ۴۰ سال پيش درفش استقلال‌طلبی و مردم دوستی را در درون ارتش ضدمردمی و وابسته شاه، برافراشتند و به بهای جان خود در خنثی کردن توطئه‌های کودتايی سيا ـ انتليجنت سرويس عليه دولت مصدق فعالانه شرکت کردند.

آنان پس از کودتای ۲۸ مرداد به زندان افتاده و به تصادف از مرگ حتمی رهايی يافتند و مدت ۲۵ سال در زندان‌های شاه انواع شکنجه‌ها را تحمل کردند و با قيام توده‌ها در ۱۳۵۷ از زندان آزاد شدند.

ايمان و استواری اين مبارزين پولادين که طی اين همه سال، سر مويی از معتقدات و مشی حزبی خود فاصله نگرفتند، نه تنها در تاريخ مبارزات مردم ما، بلکه در تاريخ مبارزات انقلابی سراسر جهان کم‌نظير و افتخار‌آفرين است.

اين مبارزين انقلابی، هر يک سال‌ها و يا ماه‌هايی از زندان خود را در کنار مبارزين مسلمان، از جمله و به‌خصوص آيت‌الله طالقانی، آيت‌الله اعظمی منتظری گذرانيده و در عمل صداقت حزب ما را در اجرای مشی مبتنی بر اتحاد همه نيروهای انقلابی صرف‌نظر از معتقدات ايدئولوژيک نشان دادند.

رفقا عبدالحسين آگاهی، احمدعلی رصدی، مهدی کيهان، رفعت محمدزاده

اين رفقا نيز از افسران سابق ارتش و از پايه‌گذاران سازمان افسران انقلابی هستند که از قريب چهل سال پيش عليه امپرياليسم و برای نجات زحمتکشان ايران می‌رزمند. سه تن از آنان در قيام افسران خراسان عليه رژيم پهلوی در ۱۳۲۳ شرکت داشته و سپس به انقلابيون آذربايجان پيوستند و آنگاه تا پيروزی انقلاب بهمن مجبور به مهاجرت شدند.

آن‌ها در سال‌های مهاجرت در کنار کار انقلابی به کار علمی پرداختند و در دانشگاه‌ها و موسسات پژوهشی به درجات عالی علمی نايل آمدند و آثار گرانبهايی ترجمه و تاليف کردند.

رفقا آصف رزمديده و صابر محمدزاده

اين دو رفيق از آغاز دهه ۴۰ به تجديد سازمان حزب در ايران پرداختند و موافق مشی اصولی حزب ما از جنبش ۱۵ خرداد پشتيبانی کردند. به همت آنان بود که نوار سخنرانی تاريخی آيت‌الله خمينی که منجر به بازداشت و تبعيد ايشان شده به مرکز حزب رسيد و از راديوی پيک ايران برای همه مردم ايران پخش شد.

اين رفقا بر اثر همين مبارزات انقلابی از طرف ساواک دستگير و پس از شکنجه‌های فراوان تا آستانه اعدام رفتند، ولی سرانجام محکوم به حبس ابد شدند و تا قيام توده‌ها در ۱۳۵۷ در زندان ماندند. آنان نيز در زندان مجری صديق مشی انقلابی حزب در جهت اتحاد همه نيروهای انقلابی و به‌ويژه توده‌ای‌ها و مسلمانان مبارز بودند و هستند.

رفيق هوشنگ ناظمی

اين رفيق نيز از نوجوانی به حزب توده ايران پيوسته و قريب ۳۵ سالست که در صفوف حزب، در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی می‌رزمد. او يکی از روشنفکران برجسته جامعه ماست که روح خلاق و دانش عميق خود را در خدمت آگاهی زحمتکشان گذاشته و همواره چون سربازی فداکار در تدوين و اجرای مشی انقلابی حزب کوشيده است.

رفيق ملاحسن قزلچی، از روشنفکران زحمتکش و فرزندان فداکار خلق کرد و از پايه‌گذاران نخستين سازمان‌های دمکراتيک ضد رژيم شاه در کردستان است. اين رفيق بر اثر پيگرد پليس شاه مجبور به ترک وطن شد و به عراق رفت. ولی در آنجا هم گرفتار پليس رژيم وابسته ملک فيصل ـ نوری السعيد شد و سال‌های دشواری را در سياه‌چال‌های عراق گذراند.

پس از سقوط رژيم وابسته ملک فيصل ـ نوری السعيد، رفيق قزلچی تلاش‌های خود را برای سازماندهی انقلابيون کرد ايران ادامه داد و ـ امری که بسيار مهم است ـ همواره با نظريات انحرافی که به جنبش کرد تحميل می‌شد رزميد و در راه مشی اصولی حزب توده ايران در راه اتحاد همه خلق‌های ستم‌ديده ايران عليه امپرياليسم کوشيد.

کيومرث زرشناس

اين رفيق از نوجوانی به صفوف سازمان جوانان توده ايران پيوسته و در جنبش ملی شدن نفت فعال بوده و از آن پس نيز تا به امروز دمی از تجهيز جوانان برای نبرد عليه امپرياليسم و در راه منافع توده‌ها باز نايستاده است. او از کسانی است که برای طرد نظرات انحرافی «چپ» آمريکايی از صفوف جوانان بسيار کوشيد و در راه جلب هرچه بيشتر جوانان برای پشتيبانی از خط ضدامپرياليستی، مردمی امام زحمت فراوان کشيده است.

چنين است فهرست گروهی از رهبران حزب که در عمليات ۱۷ بهمن بازداشت شده‌اند. آيا اين فهرست، از يک باند جاعل اسناد و گذرنامه به‌دست آمده است؟ آيا اين فهرست از يک شبکه به اصطلاح جاسوسی است؟ نه، فهرست گروهی از رهبران حزب توده ايران است که طبق درخواست مصرانه مقامات جمهوری اسلامی ايران و از طرف دبيرخانه حزب و با مهر و امضا رسمی به وزارت کشور جمهوری اسلامی ايران معرفی شده‌اند.

با کمی دقت در فهرست، می‌توان دريافت که مقامات جمهوری اسلامی ايران کسانی را بازداشت کرده‌اندکه جمعا ۶۰۰ سال سابقه نبرد عليه امپرياليسم و رژيم وابسته و منفور پهلوی و در را ه منافع زحمتکشان ايران دارند و ۵۰۰ سال از اين مدت را در زندان و تبعيد و دربدری گذرانيده‌اند. هر يک از آنان يک شخصيت برجسته سياسی، اجتماعی و علمی است که جامعه بايد به وجود آن‌ها افتخار کند. تک تک آن‌ها نمونه صداقت و تقوی و پاکی‌اند که همه عمر جان بر کف در راه ايرانی آزاد و آباد رزميده‌اند و هيچ يک ديناری از مال دنيا ندارند.

اينک چنين مردان و زنانی که جامعه انقلابی ما بايد با چراغ دنبال آن‌ها بگردد در زندان‌های جمهوری اسلامی اسيرند. چرا؟ کسی خود را موظف نمی‌داند که حقيقت را به مردم بگويد. اما از گوشه و کنار دو «دليل» که مکمل يکديگرند به گوش می‌رسد. يکی اينکه عناصر افراطی راست و عوامل نفوذی امپرياليسم که جلوی پيشرفت انقلاب را گرفته‌اند، موفق شده‌اند اين فکر را در تمام دستگاه جمهوری مسلط کنند که در شرايط توقف انقلاب، اگر حزب توده ايران آزاد باشد توده‌های زحمتکش را تجهيز می‌کند. بايد زحمتکشان و حزب آن‌ها را سرکوب کرد.

ديگر اينکه سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی به کمک راست‌گرايان و عوامل نفوذی خود آمده و برای برخی از مسئولين حزب ما پاپوش دوخته‌اند.

راديوهای بی‌بی‌سی، صدای آمريکا در اين‌باره اطلاع می‌دهند که گويا يک جاسوس انگليسی که در سفارت شوروی در تهران کار می‌کرده، به انگلستان گريخته و درباره رابطه حزب توده ايران با حزب کمونيست اتحاد شوروی مطالبی ابراز کرده و دولت‌های غربی «اطلاعات» او را در اختيار سفارت جمهوری اسلامی ايران گذاشته‌اند. گفته می‌شود که رژيم ضياءالحق در پاکستان و عوامل جاسوسی انگليس و آمريکا در آن کشور دلال اين معامله مشکوک و پليدند. البته اين راديوها نگفته‌اند که اگر يک جاسوس انگليسی در سفارت شوروی بوده، چند جاسوس انگليسی و آمريکا در خود ايران مشغول کارند و خرابکاری و پاپوش‌دوزی همکار خود را تکميل می‌کنند.

اگر خبر اين راديوهای ارگان سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی درست باشد،بايد گفت که رهبران حزب توده ايران در زندان جمهوری اسلامی ايران نيستند، زندانی «سيا» و انتليجنت سرويس‌اند و اين انتقامی است که امپرياليسم به‌خاطر ضرباتی که تاکنون از حزب ديده، از مردم ايران و حزب ما می‌گيرد و جمهوری اسلامی ايران را در جهت خلاف منافع ملی هدايت می‌کند.

شگفتا! مردم ايران انقلاب کردند تا کسب استقلال کنند، ولی امروز کسانی در جمهوری اسلامی ايران پيدا شده‌اند که به‌نام مبارزه با «جاسوسی» و برای تامين «استقلال ملی»، خود را در اختيار پرونده‌سازی سياه‌ترين سازمان‌های جاسوسی دشمن انقلاب ايران قرار داده‌اند. آيا اين است معنای استقلالی که مردم ايران برای آن مبارزه می‌کردند و می‌کنند؟ آيا اين است پاسخ به مردم که ايران نبايد مداخله اجانب در امور داخلی خود را تحمل کند؟

می‌دانيم که يکی از مهمترين عوامل اداره کشور داشتن اطلاعات درست است؛ اطلاعات از وضع اقتصادی کشور؛ از وضع زندگی و خواست‌های توده مردم؛ اوضاع جهان؛ توطئه‌های دشمنان و امکانات دوستان.

متاسفانه وضع جمهوری اسلامی ايران از اين حيث خوب نيست. سازمان‌های امپرياليستی توانستند پس از انقلاب در ارگان‌های اطلاعاتی جمهوری نفوذ کنند. عقيده خطرناک و ضدانقلابی محافل راست‌گرا و دولت موقت که بنابرآن برای مبارزه با حزب توده ايران و سازمان‌های انقلابی چپ می‌توان به سازمان‌های جاسوسی امپرژاليستی متکی شد، نفوذ اين سازمان‌ها را آسان‌تر کرد و در مواردی به آن جنبه قانونی داد. از جمله آن بخش از ساواک شاه که فعاليت ضد حزب توده ايران و سازمان‌های چپ را اداره می‌کرد، دست نخورده‌اند و به ظاهر به خدمت جمهوری اسلامی ايران در آمد و کسی چون فردوست، دست راست شاه و مسئول امور امنيتی دربار به جمهوری اسلامی ايران «پيوست».

قابل تامل است که نام فردوست در اسناد لانه جاسوسی آمريکا افشا شد. رفيق کيانوری در پرسش پاسخ‌های خود روی اين مطلب انگشت گذاشت و به عمق خط نفوذ فردوست‌ها در سازمان‌های امنيتی کشور اشاره کرد و نقشی را که آنان می‌توانند از طريق دادن خبرها و اطلاعات نادرست در انحراف نظر مقامات حاکم ايفا کنند افشا نمود. درست از همان زمان پيگرد عليه رفيق کيانوری شدت يافت.

نقش عوامل نفوذی سازمان‌های امپرياليستی در ارگان‌های امنيتی و در مجموعه دستگاه دولتی فقط اين نيست که کشميری‌ها و کلاهی‌ها را بالا می‌کشند و در مقامی قرار می‌دهند که به انجام چنان جناياتی قادر باشند. نقش مهم‌تر و موثرتر اين عوامل در «قالب کردن» اطلاعات نادرست درباره اشخاص و حوادث است. چه کسانی و چگونه امثال بنی‌صدر را به رهبران جمهوری اسلامی قالب کردند و کار را به آنجا رسانيدند که يازده ميليون از مردم معصوم و انقلابی ايران به پای صندوق‌ها رفته به‌‌نام چنين فردی رای ريختند. آيا کار به امثال بنی‌صدر ختم می‌شود؟ آيا درباره حوادث داخلی و خارجی کشور اطلاعات عميقا نادرست به مسئولين تحميل نمی‌شود و همين اطلاعات نادرست منشا تصميمات غلط قرار نمی‌گيرد؟

امام با روشن‌بينی خاص خود بارها در گذشته از اينکه کسانی ما را بازی داده و به اشتباه می‌کشانند، شکايت کرده‌اند.

عناصر افراطی راست که توطئه ضدانقلابی خود را با شانتاژ ضدکمونيستی پيش می‌برند، همکاری با ساواک و سيا و انتليجنت سرويس را با اين بهانه توجيه می‌کنند که گويا اين همکاری فقط در حد مبارزه با حزب توده ايران است، نه برای سرکوبی انقلاب. متاسفانه برخی از مقامات جمهوری اسلامی ايران هم که قاعدتا مدافع انقلابند به اين بهانه و شانتاژ گردن می‌نهند و عمق خط ضدانقلاب را درک نمی‌کنند و خود را با رغبت در معرض فريب دستگاه‌های امپرياليستی می‌گذارند. غافل از آنکه پذيرش شاواک و سيا در همين حد نيز ـ اگر به فرض محال به اين حد محدود شود ـ به‌معنای انديشيدن با مغز شاه، سخن گفتن با زبان شاه و پذيرفتن ارزش‌های اخلاقی و سياسی سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی است که نه تنها به‌معنای آغاز شکست انقلاب، بلکه نشانه سقوط اخلاقی است. گردانندگان امور جمهوری اسلامی ايران شايد خود متوجه نبستند که اتخاذ چنين روش‌هايی از سوی آنان چه تاثير مخربی در انديشه جوانان مسلمان انقلابی باقی می‌گذارد و ارتکاب چه جناياتی را در نظر آنان عادی و طبيعی، حتی ضرور جلوه می‌دهد. عاقبت اين کارها به کجا خواهد کشيد؟

چنانکه گفتيم، دليل واقعی بازداشت رهبران حزب ما، بحرانی است که انقلاب را فراگرفته و بن‌بستی است که بر اثر فشار امپرياليست‌ها و متحدين داخلی آن‌ها از جرگه ملاکين و سرمايه‌داران بزرگ برای جمهوری اسلامی ايران پيدا شده است. مهمترين مسايل داخلی و خارجی حل نشده مانده و راهی و روزنه‌ای برای حل آن‌ها به چشم نمی‌خورد. نظام اقتصادی غارتگرانه زمان شاه که باعث چنان فلاکتی شد، روز به روز بيشتر تثبيت می‌شود. هر تغيير در اين نظام به بهانه اينکه «شرقی» است نفی می شود تا اصل آن نظام اقتصادی که تا مغز استخوان غربی است دست نخورده بماند.

توده مردم دنبال راه‌حل می‌گردند. امپرياليست‌ها و بزرگ مالکان و کلان سرمايه‌داران راه بازگشت به گذشته را در پيش پای جمهوری گذاشته‌اند و برای اينکه راه پيشرفت به جلو را سد کنند، به هر کار خلاف قانون و انسانيت دست می‌زنند که از آن جمله است بازداشت رهبران حزب ما و اتهام‌زنی و پاپوش‌دوزی عليه آنان.

حزب ما طی چهل سال نبرد افتخارآفرين خود، هرگز انکار نکرده است و نمی‌کند که مدافع حقوق زحمتکشان و طرفدار تحول بنيادی اجتماعی به‌سود آنهاست. ما چهل سال است که عليه مناسبات اقتصادی نابرابر با امپرياليسم می‌رزميم. ما از نخستين روز تاسيس حزب خواستار تقسيم اراضی شاه و فئودال‌های بزرگ و انجام اصلاحات بنيادی ارضی به‌سود دهقانان بی‌زمين و کم‌زمين بوده، در اين راه از هيچ کوششی فروگذار نکرده‌ايم. و هرچه در اين مدت به‌سود دهقانان انجام گرفته تا حد زيادی محصول مستقيم و غيرمستقيم مبارزات حزب ماست.

ما خواستار تدوين و اجرای قانون کار و بيمه‌های اجتماعی مترقی بوده و هستيم. نخستين قانون کار را در ايران، حزب ما تدوين کرد و با نبرد و بسيج طبقاتی آنرا به دولت شاه تحميل نمود. امروز هم ما پيش‌نويس آقای توکلی را طرد می‌کنيم و آنرا لايق قرون وسطی می‌دانيم و می‌خواهيم که طبقه کارگر متحد و متشکل شود تا از حقوق خود دفاع کند.

ما خواستار حل مسئله ملی براساس خودمختاری اداری و فرهنگی خلق‌های کشورمان در چارچوب ميهن واحد و مستقل بوده و هستيم.

ما خواستار صنعتی شدن کشور، ايجاد و گسترش صنايع سنگين و مادر و پايه‌گذاری چنان صنعتی هستيم که ما را از وابستگی به توليد تک محصولی نفت نجات دهد و به خودکفايی و تکامل برساند.

ما معتقديم که نظام توزيع بايد عميقا دگرگون ومردمی شود. دولت مردمی و تعاونی‌ها بايد نقش عمده‌ای در توزيع ايفا کنند و به کسبه جزء کمک شود که از چنگ سرمايه‌داران بزرگ نجات يابند و به خدمت مردم درآيند.

ما برای حل مسئله مسکن، بهداشت، درمان و آموزش و پرورش برنامه‌های قابل اجرای مردمی داريم.

علاوه بر آن در همه زمينه‌های ديگر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نيز حزب توده‌ای ما برنامه‌های روشن وهدف‌های مشخص دارد که اجرای آن می‌تواند انقلاب را واقعا به ثمر بنشاند و ايرانی آزاد و آباد، ايرانی از آن زحمتکشان و محرومان بنا نهد و توده‌های ستمکش را حاکم بر سرنوشت خود سازد.

ما اين عقايد و مشی انقلابی را داشته‌ايم و داريم. ما در اين راه هزاران زندانی و تبعيدی و صدها شهيد داده‌ايم و باز هم برای تحمل سختی‌های بيشتر آماده‌ايم. آنچه باعث تاثر و تاسف است، اين است که داشتن اين عقايد و خدمت به توده‌های ستمکش حتی در جمهوری اسلامی ايران هم «جرم» تلقی می‌شود.

نيم فرن پيش، دکتر تقی ارانی، آموزگار زحمتکشان ايران، در زندان رضاشاهی گفت: «چه دردناک است که دفاع از حقوق رنجبران در کشوری جرم تلقی شود و مجازات داشته باشد». امروز بايد گفت: چه دردناک است که دفاع از حقوق رنجبران در کشوری هم که انقلاب کرده و بر آن دستگاه شاهنشاهی پيروز شده، جرم شناخته می‌شود و اين چنين ناجوانمردانه مورد اتهامات زشت قرار می‌گيرد.

آيا می‌توان ترديد کرد که هجوم به حزب توده ايران به‌خاطر دفاع آن از زحمتکشان، هجوم به کل انقلاب است؟ آيا می‌توان ترديد داشت که نه فقط حزب توده ايران، بلکه هر اقدامی که به‌سود زحمتکشان باشد زير ضربه قرار گرفته است؟ آيا صدای پای کنسرسيوم بين‌المللی نفت و خدمه ايرانی آن از نوع رضا نيم پهلوی‌ها، اويسی‌ها و القانيان‌ها، به گوش نمی‌رسد؟

مسئله مهم ديگری که در رابطه با بازداشت رهبران حزب توده ايران مطرح می‌شود، وضع دستگاه‌های قضايی کشور و به‌ويژه دادگاه‌های انقلاب مرکز است. محافل افراطی راست متاسفانه موفق شده‌اند که هجوم به حزب توده ايران را، با آنکه خصلت کاملا سياسی دارد، زير پوشش قضايی انجام دهند و اين دستگاه را که بايد مرجع مورد اعتماد مردم باشد در يک بازی ناهنجار شريک کرده و به دروغ و ريا و دورنگی بيالايند و به اعتبار آن لطمه زنند.

البته در کشور ما طی ۲۵۰۰ سال سلطنت هرگز قانون حاکم نبوده و مردم عادت کرده‌اند که مقامات حاکم زور بگويند. راست‌گرايان افراطی از اين واقعيت بهره می‌گيرند و به زمينه فکری ضدتوده‌ای ميراث زمان شاه و عادت به کارهای خلاف قانون تکيه کرده و می‌خواهند کار را به آنجا برسانند که مردم بپذيرند که چيزی عوض نشده است. در ايجاد اين روحيه، ساواک ـ در «خدمت» جمهوری ـ نقش موثری دارد.

برای روش راست‌گرايان افراطی و خدمه زر و زور عجيب نيست، اما تحمل و تسليم مقامات جمهوری اسلامی ايران در برابر اين توطئه‌گران عجيب و به‌شدن نگران کننده است. آيا کسانی غافل از اين‌‌اند که «عادت» مردم به اعمال خلاف قانون در زمان شاه، «عادت» به اينکه هر دگرانديشی در زندان باشد و نتوان به‌سود کارگر و دهقان و سنديکا و تقسيم زمين حرف زد، به‌معنای ابراز بی‌اعتمادی کامل نسبت به حکومت شاه بود؟ آيا نمی‌دانند که با اين شيوه‌ها نمی‌توان به انقلاب خدمت کرد و خواه ناخواه پيامد اين شيوه‌ها شکست انقلاب و پيروزی ضدانقلاب است؟

ما هوادار زحمتکشانيم. ما برنامه علمی و قابل اجرا برای تحول جامعه ايرانی داريم. ما در اين راه هزاران قربانی داده‌ايم و به آن افتخار می‌کنيم. ولی ما خطری برای انقلاب نيستيم. برنامه ما در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران قابل اجراست. ما مدافع قانون اساسی بوده و هستيم.

خطر برای انقلاب از عوامل امپرياليسم، از بزرگ مالکان و کلان سرمايه‌داران منشا می‌گيرد. از ترس پيشرفت در دام امپرياليسم نيفتيد!! جمهوری اسلامی ايران می‌تواند تحکيم وتثبيت شود. اين جمهوری می‌تواند مشکلات خود را حل کند و از بن‌بست بدرآيد.

حزب توده ايران برای خدمت به جمهوری اسلامی در جهت اجرای قانون اساسی آن و تامين حقوق توده زحمتکش مردم آماده است. حزب توده ايران هم‌چنان از اتحاد نيروهای انقلابی جامعه، از همه کسانی‌که در راه گسترش و ژرفش انقلاب می‌کوشند و با امپرياليسم سازش نمی‌کنند، پشتيبانی می‌کند. حزب توده ايران از آينده نمی‌ترسد. اين حزب از نياز جامعه ما به تحول بنيادی سرچشمه گرفته و در ميان طبقه کارگر ، توده‌های ستمکش و روشنفکران انقلابی ريشه دارد. اگر صد بار هم اين حزب سرکوب شود، باز با قدی استوار به پا خواهد خاست. اگر همه اعضا و هواداران حزب ما را هم به بند کشند، باز هم حزب از ريشه خواهد روييد.

ما غم خودمان را نداريم، درد انقلاب را داريم. آنچه با سرکوبی حزب توده ايران سرکوب می‌شود، انقلاب است، منافع توده‌های ستمکش جامعه است، به هدر رفتن خون ده‌ها هزار شهيد و فداکاری و اميد ميليون‌ها انسان است.

ما به مسئولين جمهوری اسلامی ايران مراجعه می‌کنيم و می‌خواهيم که احساس مسئوليت کنند. تاريخ کسانی را که در چنين لحظاتی اشتباه کنند نمی‌بخشد. خود را فريب ندهيم. خطر شکست انقلاب جدی است. تا آن حد جدی است که امام در همين سخنرانی‌های اخير خود بارها به آن اشاره کرده و مطرح می‌کند که اگر مسئولين متوجه نباشند انقلاب دير يا زود به شکست خواهد انجاميد.

بايد اضافه کنيم که اگر ميدان برای راست‌گرايان باز باشد، اگر امکان داده شود که آنان خواست سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی و ملاکين و سرمايه‌داران بزرگ متحد امپرياليسم را جامعه عمل بپوشانند و رهبران حزب توده ايران و دبير اول آن، رفيق نورالدين کيانوری را در زندان نگاه دارند و چشم‌زخمی به آنان برسانند، شکست انقلاب خيلی زودتر از آنچه تصور می‌رود فرا خواهد رسيد.

٪ نظرات

  • ج-ل

    بولتن داخلی
    سندی واقع‌بین و واقع‌گو، همراه با تحلیلی همه‌جانبه و عمیق در زمان خود و برای آینده.

  • امید

    سپاس
    سپاس بابت انتشار این سند مهم حزبی. پرسشی که مطرح است این‌که چرا ارگان مرکزی و سایت رسمی حزب تودۀ ایران در طول 40 سال اخیر از انتشار این تحلیل حیاتی که در روزهای حساس بین دو یورش و به قلم بزرگانی چون احسان طبری حیدر مهرگان فرج الله میزانی و منوچهر بهزادی به نگارش درآمده خودداری نموده و می نماید؟ این تحلیل به لحاظ جنبه آموزشی نیز نمونه برجسته ای از اسلوب تحلیل مارکسیستی لنینیستی رویدادها در شرایط بحران بوده است. هم چنین عدمِ انتشار نامه سرگشادۀ شجاعانه و افشاگرانۀ رفیق زنده یاد نورالدین کیانوری از درون زندان به خامنه ای در سال 68 که بی شباهت به عملکرد شورای نگهبان جمهوری اسلامی نیست.
    اساسا بی توجهی حیرت آور کادر رهبری فعلی حزبِ ما نسبت به نقش رهبران و زندگی و سرنوشت دانشمندان جانباختۀ توده ای در تاریخ احزاب کمونیست بی سابقه است…
    و به قول طلبه‌ها: رفقا! فَاَینَ تُذهَبون؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *