به‌یاد رفیق توده‌ای رحیم (هوشنگ) گرجانی

سرگذشت یک انسان
خواستم انسان باشم و دو سپاه را برخویش برانگیختم:
ستم و نادانی
و آتش از دو سنگر بر خویش گشودم:
آشنا و بیگانه
چنگالِ ددان نداشتم.
منقارِ کرکسان نداشتم.
با نیشِ کینه نبودم.
با خارایی در سینه نبودم.
از ناورد گریختن نخواستم.
با نامرد آمیختن نجستم.
بندِ حقیقت پایگیرم شد.

ادامهٔ مطلب

مراسم وداع و خاکسپاری عزیزمان اردشیر جم نشان

 

 

 

 

رفقا و دوستان گرامی،

بدین‌وسیله به اطلاع می‌رسانیم، که مراسم وداع و خاکسپاری همسر و پدر عزیزمان اردشیر جم نشان، روز دوشنبه۱۷جولای، ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه صبح در سالن بزرگ آرامگاه روهلِبِن در برلین برگزار خواهد شد.

لطفاً حضور خود را با پاسخ به سؤالات زیر در این مراسم توسط لینک زیر اعلام بفرمایید:

 

https://forms.gle/YioqPsMrxhYKQKLv7

ادامهٔ مطلب

پیام رفیق اسد کشتمند به‌مناسبت درگذشت نابهنگام رفیق اردشیر

تازه از مرز گذشته و به کابل رسیده بود که با هم آشنا شدیم؛ گفتند اسم مستعارش بهرام است. از همان روز اول رفاقتی شفاف و پرجوش بین ما ایجاد شد و تا آخرین روزهایی که قادر به حرف زدن بود ادامه یافت. باری، خواستم بدانم او را به چه نامی صدا بزنم، اردشیر یا بهرام؟ گفت هرچه دلت می‌خواهد.…

ادامهٔ مطلب

پیام تسلیت تحریریهٔ «۱۰ مهر» به رفیق میترا تهامی، رفیق هم‌رزم و همسر رفیق فقید اردشیر جم‌نشان

رفیق عزیز و گرامی میترا،

پیش از هرچیز برایت آرزوی صبر داریم گرچه می‌دانیم کوهی چون تو چه بسیار سختی‌ها دیده و کشیده است.
ما نیز چون تو، با رفتن اردشیر عزیز، نیمی از وجودمان را از دست دادیم و اکنون قلبمان در ماتم این عزیز از دست رفته در هم فشرده است.…

ادامهٔ مطلب

مردی که فسانه شد* (زندگی‌نامه‌ای از خسرو روزبه)

در تاریخ مبارزات خلق‌ها، قهرمانان جاویدی به‌عرصه می‌آیند که در پیکار مقدس خود برای آرمان‌های خلق پیوسته به مردم تکیه دارند، قهرمانانی که در لحظات معین تاریخی از ژرفای دریای پرخروش خشم و رزم خلق‌ها چون صدف بیرون می‌افتند، بیانگر رنج و پیکار و امید خلق خود می‌شوند، با هر آن‌چه اهریمنی و زدودنی است، به ستیزه برمی‌خیزند و در لحظه ضرور، هنگامی‌که شهادت یک تن به‌معنای پایداری جنبش یک خلق است، جان خویش را نثار می‌کنند.…

ادامهٔ مطلب

به‌یاد رفیق مریم فیروز

رفیق مریم فیروز در سال ۱۲۹۲ در کرمانشاه متولد شد. تحصیلات ابتدایی، متوسطه و عالی را در تهران به پایان رساند و در مهاجرت اجباری سیاسی به دریافت درجهٔ دکترا در ادبیات و زبان فرانسه نائل گردید.

رفیق مریم فیروز از سال ۱۳۲۰ در نهضت آزادیخواهی ایران شرکت فعال و پُرثمر داشت.…

ادامهٔ مطلب

گرامی‌ باد خاطره زنده‌یاد ناخدا افضلی و یارانش

مدت زیادی از تصویبِ قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی ‌نگذشته بود که برای انجام کاری به دفترِ ناخدا افضلی رفتم. خندان از جا بلند شد و دفترچه‌ای را از روی میز برداشت و به این سوی میز به‌طرف من آمد و گفت: متنِ قانونِ اساسی جدید را که تصویب شده است خوانده‌ای؟ و ادامه داد که منظورش بیشتر فصل سوم قانون اساسی است.

ادامهٔ مطلب

یادِ دلِ آفتابی سیاوش کسرایی

کسرایی از حافظه نیرومندی برخوردار بود و در تشخیص نیک و بد و شناخت سود و زیان مردم و جامعه شامه‌ای قوی داشت. به‌راه توده می‌رفت و شاعر توده‌های مردم بود. با همان آمال و آرزوهایی که روزی به حزبش، حزب توده ایران پیوسته و عمری را با آن گذراند، تا آخرین دم حیات، به‌رغم تمامی ناملایمات به آرمانش وفادار ماند و دمی از مبارزه در راه آزادی، برابری انسان‌ها و برقراری عدالت اجتماعی غافل نماند.

ادامهٔ مطلب

دریغی بزرگ

احسان طبری، دانشمند فرهیخته و مبارز سیاسی و اجتماعی کم نظیر، و سرنوشت دردناک و اندوهبار او، برای مردم و تاریخ ایران و جهان نماد یک دریغ و حسرت بزرگ است.
 

 

زندگی سایه سرگردان
سخنان لغو یک دلقک
پنجه تدریجا خفه کننده یک سرنوشت دژخیم
پرپر احتضار یک پروانه در تابش فرار آفتاب نیست.

ادامهٔ مطلب

یادی از م. ا. به‌آذین (محمود اعتمادزاده) در سالروز تولد او

گزیده‌ای از اشعار م.ا. به آذین

«در این پنج سال که در زندان بر من گذشت شعرهای چندی گفته‌ام، همه در وصف حال خویش، که هر بار در جابه‌جایی‌های زندان از من گرفته شد. اینک پاره‌ای از شعرهایم که به یادم مانده است.»

پیرانه سر
بر شاخِ نیمه خشک
آ ن غنچه بین که می‌شکند سرخِ زرد تاب
سرُخیش رنگ خونِ شفق دارد
زردیش آفتاب لب بام

ای باغبان تو را
بس گل در این بهار برآید زبوستان
هر یک به رنگ و بوی دلاویز
خوشتر زیک دگر

اما خدای را
بر شاخ نیمه خشک، تو آن غنچه پاس دار
زیرا که دیده‌ام
گلچین مرگ نیز نگاهش به سوی اوست

فروردین ۱۳۶۲

یادمان زندان
از خانه و خانمان جدایم کردند
درمانده زبس چون و چرایم کردند
ویرانه‌نشین آرزوهای دراز
در غربت غم به خود رهایم کردند

۱۳۶۲…

ادامهٔ مطلب

سایه به «سرای امید» می‌رود تا با «خاک میهن درآمیزد»

هرگز از مرگ نترسیدم من
مگر امروز که لرزید دلم
داشتم با کیوان
درد دل می‌کردم
یادم آمد ناگاه
آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم.

در بامداد ۱۹ مرداد ماه سال ۱۴۰۱، در ۹۵ سالگی، «سایه خورشیدش» در «ستاره کیوان» غروب کرد و به «آلما» و آن «جمع پراکنده» پیوست.…

ادامهٔ مطلب

پیام و پیمان سایه

آن سال‌ها، در آستانه ۲۸ مرداد ۳۲ دیگر روزگار اشعار عاشقانه برای من نبود. می‌خواستم از آن پیله درآیم. در همین رابطه نوشته‌ای دارم که خودم اسمش را گذاشته‌ام مانیفست. عنوان آن، پیام و پیمان است. در آن نوشته با مردم خود سخن می‌گویم و پیمان می‌بندم که دیگر همراه رزم و رنج او باشم.

ادامهٔ مطلب

طلوعی با خورشیدهای خاموش؛ به‌مناسبت سالروز شهادت رحمان هاتفی

۱۹ تیرماه سالروز شهادت رفیق رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) است. زنده‌یاد رفیق سیاوش کسرایی شعری را در آذر‌ماه ۱۳۶۲ به‌مناسبت شهادت رفیق هاتفی سروده است که با صدای وی در ویدئوکلیپ زیر می‌شنوید.   

رفیق کسرایی در مقدمه چنین می‌گوید:
«سرانجام فاجعه شهادت رفیق کبیر ما، رحمان هاتفی از جانب حزب نیز گواهی شد.…

ادامهٔ مطلب

به‌یاد ملکه محمدی که «با عشق مردم زیست» (۱)

این‌جا روزهای کار و کار و کار است. دخترک دکترایش را می‌گیرد، از رساله‌اش دربارۀ اصلاحات ارضی دفاع می‌کند، در رادیو «پیک ایران» کار می‌کند، می‌نویسد و گویندگی می‌کند، در «دنیا» و «مردم» مقاله می‌نویسد، با تعدادی عاشق دیگر که معتقدند «تا ریشه در آب است، امید ثمری هست».
 این‌جا راه برگشت به میهن است.

ادامهٔ مطلب

بدرود رفیق باران کارآمد *

او سال‌های زندان و شکنجه و دربه‌دری و تنگدستی و بیکاری را به جان خرید تا کارگران را برای گرفتن حق و حقوق خودشان آموزش دهد و امید دست یافتن به زندگی بهتر و انسانی را در دل آنان زنده نگه دارد.
 

 

 

روز ۲۲ مهرماه امسال، خبر درگذشت یکی از قدیمی‌ترین سندیکالیست‌های کارگری را دریافت کردیم.…

ادامهٔ مطلب
1 2